PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : باورهای‌ ایرانیان‌ در زمان‌ هخامنشی‌



ATHENA
12-14-2009, 02:35 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


جزو اسیرانی‌ كه‌ از سپاه‌ كوروش‌ گرفته‌ شد، معشوقه‌ی‌ یونانی‌ او به‌
نام‌ آسپاسیا Aspasia جلب‌ نظر می‌كرد. به‌ نظر می‌رسد كه‌ اردشیر
سخت‌ به‌ این‌ بانوی‌ یونانی‌ دلبسته‌ بود امّا...


دین‌ در زمان‌ هخامنشی‌
پژوهش‌ درباره‌ی‌ اینكه‌ هخامنشیان‌ دارای‌ دین‌ زرتشتی‌ بودند یا نه‌، مبحثی‌ است‌ طولانی‌ و بسیار پیچیده‌ میان‌ آنانی‌ كه‌ در تاریخ‌ هخامنشی‌ تحقیقات‌ و كاوشهایی‌ نموده‌ و صاحب‌ نظرند. البتّه‌ با توجّه‌ به‌ زمان‌ این‌ سلسله‌، متوجّه‌ می‌شویم‌ كه‌ با تاریخ‌ متداولی‌ كه‌ از برای‌ ظهور زرتشت‌ ذكر می‌شود. یعنی‌ قرن‌ ششم‌ پیش‌ از میلاد بایستی‌ هم‌ عصر با آغاز سلطنت‌ هخامنشیان‌ بوده‌ باشد. امّا تولد زرتشت‌ در قرن‌ ششم‌ امروزه‌ آن‌ اهمیت‌ و اعتبار گذشته‌ را از دست‌ داده‌ و بسیاری‌ از دانشمندان‌، حوالی‌ قرن‌ هشتم‌ پیش‌ از میلاد را عصر ظهور پیامبر می‌دانند. در اینجا به‌ هیچ‌ روی‌ بر آن‌ نیستیم‌ تا درباره‌ی‌ عصر پیامبر به‌ گفت‌وگو و بحث‌ بپردازیم‌. لیكن‌ قدر مسلّم‌ آن‌ است‌ كه‌ زرتشت‌ در حدود دو قرن‌ پیش‌ از شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ ظهور كرده‌ است‌ در اینجاقدر متیقّن‌ و مسلّم‌ آن‌ است‌ كه‌ ما به‌ هیچ‌وجه‌ نمی‌توانیم‌ اقوال‌ كسانی‌ چون‌ خسانتوس‌ Xantus و هرمیپوس‌ Hermipus و امثال‌ آنها را بپذیریم‌ كه‌ تاریخ‌ سرسام‌آور شش‌ هزار و یا اندكی‌ بیشتر و كمتر را از جنگ‌ ترویا Troia یا لشكركشی‌ خشایارشا به‌ یونان‌ و یا حمله‌ی‌ اسكندر را ذكر می‌كنند. اینان‌ خود به‌ مسائلی‌ اشاره‌ می‌كنند كه‌ وضع‌ را تا اندكی‌ روشن‌ می‌كند و آن‌ تعدّد نام‌ زرتشت‌ و شخصیتهایی‌ به‌ نام‌ زرتشت‌ می‌باشند كه‌ در سحر و جادو دستی‌ توانا داشته‌ و در اعصار دوری‌ زندگی‌ می‌كرده‌اند و به‌ مناسبت‌ تجانس‌ اسمی‌، چون‌ پیامبر بلند آوازه‌ شد، برای‌ شهرت‌ وی‌ آن‌ حوادث‌ و اموری‌ را كه‌ به‌ زرتشتهای‌ دیگری‌ وابسته‌ بود، به‌ این‌ وابستند و افسانه‌های‌ مردمی‌ جادوگر و ساحر و نیرنگ‌باز با شخصیت‌ مردی‌ مصلح‌، دانا و وارسته‌ آمیخته‌ شد. هر كاوشگر و محقّقی‌ هرگاه‌ به‌ دقّت‌ در اقوال‌ و آرای‌ تاریخ‌نویسان‌ یونانی‌ به‌ كاوش‌، جست‌ و جو و پژوهشی‌ منتقدانه‌ بپردازد، به‌ زودی‌ به‌ این‌ مسئله‌ آگاهی‌ می‌یابد. تاریخ‌نویسان‌ یونانی‌ و غیریونانی‌ درباه‌ی‌ روش‌ زرتشت‌ آن‌ قدر به‌ نیرنگها، شعبده‌ها و ساحری‌ و امور خارق‌العاده‌ اشاره‌ می‌كنند كه‌ حدّی‌ بر آن‌ متصوّر نیست‌، و آن‌گاه‌ خود را در خلال‌ گفته‌هایشان‌ از كسانی‌ دیگر نیز نام‌ می‌برند كه‌ زرتشت‌ نام‌ بوده‌ و به‌ سحر و جادو می‌پرداخته‌‌اند.

به‌ هر حال‌ هنگامی‌ كه‌ هخامنشیان‌ به‌ عصر قدرت‌ خود رسیدند، دارای‌ دین‌ زرتشتی‌ به‌ صورت‌ ساده‌ی‌ آن‌ بودند. سیر و توجّهی‌ به‌ روش‌ و سیاست‌ مذهبی‌ شاهنشاهان‌ هخامنشی‌، نشان‌ می‌دهد كه‌ چگونه‌ دین‌ بهی‌ كم‌كم‌ از مسیر خود خارج‌ شده‌ و به‌ شرك‌ ابتدایی‌ باز می‌گردد، هرچه‌ پیش‌تر می‌رویم‌ و نفوذ مغان‌ بیشتر می‌شود، دین‌ ساده‌ و اوّلیه‌ی‌ زرتشت‌ به‌ وسیله‌ی‌ این‌ مغان‌ بیشتر دچار تغییر و دیگرگونی‌ واقع‌ می‌گردد. اینان‌ با صبر و حوصله‌ كم‌كم‌ روش‌ و شكل‌ آیینِ پیشینِ خود را داخل‌ دیانت‌ زرتشت‌ می‌كنند تا سرانجام‌ از اواسط‌ دوران‌ اشكانیان‌ به‌ قدرت‌ دلخواه‌ رسیده‌ و در زمان‌ ساسانیان‌ قدرت‌ را قبضه‌ كرده‌ و ایران‌ را به‌ انحطاط‌ و شاهنشاهی‌ ساسانیان‌ را به‌ مرحله‌ی‌ سقوط‌ سوق‌ می‌دهند. انحطاط‌ مادی‌ و معنوی‌، انحطاط‌ فلسفی‌ و اخلاقی‌، شكست‌ و برافتادگی‌ و ذلّت‌ و خواری‌ ایرانیان‌ به‌ وسیله‌ی‌ این‌ طبقه‌ی‌ مذهبی‌ انجام‌ شد و فعلیت‌ یافت‌. مغان‌ همچون‌ زخمی‌ بودند بر پیكر قدرتمند ایران‌ كه‌ آهسته‌ آهسته‌ و به‌ تدریج‌ تمام‌ آن‌ را فراگرفته‌ و هلاكش‌ كردند. در اینجا باز در تاریخ‌ ادیان‌ مشاهده‌ می‌نماییم‌ كه‌ چگونه‌ مذهب‌ كه‌ در ابتدا جنبشی‌ كاملاً اجتماعی‌ است‌ از برای‌ رفاه‌ و آزادگی‌ مردم‌، سرانجام‌ آلت‌ دست‌ طبقه‌ای‌ به‌ نام‌ مغان‌ می‌شود كه‌ آن‌ چیزهایی‌ را كه‌ ابتدا مذهب‌ می‌خواست‌ از برای‌ مردم‌ و توده‌ی‌ فشرده‌ی‌ محروم‌ كه‌ اكثریت‌ قابل‌ ملاحظه‌ی‌ ملّتی‌ را تشكیل‌ می‌دادند فراهم‌ نماید، از آنان‌ باز می‌گیرد و تازیانه‌ای‌ می‌شود از برای‌ عذاب‌ آنان‌.

به‌ هر انجام‌ بدون‌ توجّه‌ به‌ این‌ مسائل‌، و اینكه‌ آیا زمان‌ زرتشت‌ مقارن‌ با هخامنشیان‌ بوده‌ و یا نه‌، و یا این‌ هخامنشیان‌ زرتشتی‌ بودند یا اینكه‌ آیین‌ اورمَزْدپرستی‌ آیینی‌ بوده‌ غیرزرتشتی‌ و بسیاری‌ از مسائل‌ دیگر، به‌ بحث‌ درباره‌ی‌ روش‌ دینی‌ هخامنشیان‌ و سیاست‌ مذهبی‌ برجسته‌شان‌ می‌پردازیم‌، برای‌ موضوع‌های‌ فوق‌ بایستی‌ به‌ مدارك‌ مربوطه‌ رجوع‌ نمود، و در این‌ باره‌ به‌ مجلداتی‌ كه‌ ضمن‌ دوره‌ی‌ تاریخ‌ ادیان‌ منتشر می‌شود، می‌توان‌ مراجعه‌ كرد.

ATHENA
12-14-2009, 02:36 AM
وضع‌ عمومی‌ دیانت‌ هخامنشیان‌

آنچه‌ كه‌ به‌ احتمالی‌ قرین‌ با یقین‌ می‌توان‌ گفت‌، آن‌ است‌ كه‌ شاهنشاهان‌ هخامنشی‌ در آغاز با دین‌ زرتشت‌ به‌ شكل‌ صافی‌ و پاكش‌ آشنایی‌ داشتند. با آن‌ روش‌ زرتشتی‌ كه‌ هنوز كاملاً از شكل‌ اصلی‌ خود خارج‌ و منحرف‌ نشده‌ و به‌ وسیله‌ی‌ مغان‌ و تماس‌ با عقاید و ادیان‌ ملل‌ و قبایل‌ بسیاری‌ كه‌ با ایرانیان‌ برخورد پیدا كردند، تغییر ساختار نداده‌ بود. امّا با تمام‌ این‌ احوال‌ در بازسازی‌ آیین‌ اوایل‌ عصر هخامنشی‌ و شناخت‌ آن‌ به‌ اندازه‌ای‌ مدارك‌ كم‌ است‌ كه‌ هرگاه‌ بخواهیم‌ از روی‌ آن‌ مدارك‌ اندك‌ به‌ بازسازی‌ كاملی‌ دست‌ بریم‌، به‌ نتیجه‌ای‌ بی‌انجام‌ فراخواهیم‌ رسید.
امّا آنچه‌ كه‌ در آغاز بدان‌ دست‌ می‌یابیم‌، یك‌ نوع‌ یكتاپرستی‌ پالوده‌ و صافی‌ است‌ كه‌ در آن‌ عصر بسیار شگفت‌ به‌ نظر می‌رسد. این‌ توجّه‌ صِرف‌ به‌ یكتاپرستی‌، یا شیوه‌ای‌ از یكتاپرستی‌ كه‌ روشهای‌ شرك‌ پیشین‌ هنوز مصرّانه‌ خود را بدان‌ می‌شناسانند، لازم‌ است‌ در قومی‌ ظهور كند، و یا از فكر مردمی‌ تراوش‌ نماید كه‌ از لحاظ‌ و دیدگاه‌ علمی‌ و دانشْ آگاهی‌، برخورداری‌ بسیاری‌ داشته‌ باشد، چون‌ می‌دانیم‌ كه‌ تنها نقش‌ علم‌ است‌ كه‌ هر چه‌ بیشتر پیشرفت‌ نماید، شركت‌ و باورهای‌ چند خدایی‌ بیشتر به‌ توحید و گاهی‌ تعدّد خدایان‌ گرایش‌ می‌كند؛ و این‌ چنین‌ روشی‌ بی‌شك‌ بایستی‌ میان‌ قومی‌ به‌ وجود آید، تا پیامبری‌ آن‌ چنان‌ كه‌ زرتشت‌ بود ظهور كند.

زرتشت‌ بی‌شك‌ یك‌ موحّد راستین‌ بود. از نظرگاه‌ او اهورامَزْدا به‌ واقع‌ خدایی‌ بود یگانه‌ و بی‌دستیاری‌ مستقیم‌. امّا هرگاه‌ از اندیشه‌ی‌ نیك‌ Vohu Manah ، وُهومَنَه‌، بهمن‌ و پاك‌روانی‌ و پرهیزگاری‌ Armaiti ] وُهومَنَه‌ آرْمَئی‌ تی‌ [ و این‌گونه‌ ] منظور امشاسپندان‌‌اند سخن‌ می‌گفت‌، بی‌شك‌ از برای‌ آن‌ بود كه‌ مشكل‌ سرشتی‌ انسانی‌ بسیار به‌ دشواری‌ می‌تواند با به‌ كاربردن‌ واژه‌ای‌، یا واژه‌هایی‌ معدود به‌ طرز شایان‌ و رسایی‌ اندیشه‌ نماید، و آنچه‌ كه‌ مسلّم‌ است‌ اینها به‌ شكلی‌ بسیار ساده‌ و بی‌پیرایه‌ از صفتهای‌ خدایی‌ یكتا محسوب‌ می‌شد كه‌ برتر از همه‌ چیز بود. دیوها (خدایان‌)یی‌ كه‌ به‌ وسیله‌ی‌ مخالفان‌ پیامبر مورد پرستش‌ و نیایش‌ قرار می‌گرفتند، در حقیقت‌ چیزی‌ خارج‌ از زمره‌ی‌ ارواح‌ و روانهای‌ خبیث‌ نبودند كه‌ زرتشت‌ همواره‌ با صَبغه‌ و روش‌ یك‌ موحّدِ با ایمان‌ نسبت‌ به‌ آنها تنفّر ورزیده‌ و مردودشان‌ می‌شناخت‌.

و آنچه‌ كه‌ به‌ گفته‌ی‌ اولمستد Olmestead جالب‌ است‌ اینكه‌ دین‌ زرتشت‌ با تمام‌ نفوذ و قدرتی‌ كه‌ داشت‌، نه‌ در داریوش‌ و نه‌ در امّتْ پذیرش‌ شایسته‌ای‌ نداشت‌. آیا میان‌ یسْنا، هاتِ چهل‌ و چهار، بند سه‌ و چهار با این‌ قسمت‌ از كتیبه‌ی‌ داریوش‌ كه‌ در شوش‌ به‌ دست‌ آمد، می‌توان‌ تقارن‌ برقرار كرد:
«خدای‌ بزرگ‌ است‌ اَهورامَزدا كه‌ آن‌ آسمان‌ را آفرید كه‌ این‌ زمین‌ را آفرید، كه‌ شادی‌ را برای‌ بشر آفرید، كه‌ داریوش‌ را شاه‌ كرد... اَهورامَزدا خدای‌ بزرگی‌ است‌ برتر از تمام‌ خدایان‌. او مرا آفریده‌، او مرا شاه‌ كرد... اهورامزدا پشتیبان‌ توانای‌ من‌ است‌ و آنچه‌ كه‌ او به‌ من‌ امر می‌كند بكنم‌ به‌ دست‌ من‌ انجام‌ می‌شود؛ هر چه‌ من‌ كردم‌ به‌ فضل‌ اهورامزداست‌».

پس‌ متوجّه‌ می‌شویم‌ كه‌ اَهورامَزدا خدای (بَغْ) Baya بزرگی‌ است‌. خدایی‌ است‌ یكتا، سازنده‌ و آفریدگار همه‌ چیز كه‌ خداوند بزرگ‌ جهان‌ است‌ و این‌ امر و موضوع‌ در تمامی‌ كتیبه‌ها تكرار می‌شود و هر چه‌ كه‌ از مبدأ خود دور می‌شود، بر اثر تأثیرات‌ زمانی‌ مفهوم‌ خود را از دست‌ داده‌ و از شركْ نقش‌ برمی‌دارد. امّا با تمام‌ این‌ احوال‌، اَهورامَزدا یگانه‌ بَغ‌ نبود و داریوش‌ كراراً از این‌ مسئله‌ یاد می‌كند. این‌ انحرافی‌ است‌ از آیینی‌ كه‌ یكتاپرستی‌ را تبلیغ‌ می‌كرد و تمام‌ خدایان‌ گذشته‌ را كه‌ نفوذی‌ بسیار داشتند برافكنده‌ بود؛ امّا انحراف‌ هر چند بسیار كوچك‌ است‌، محسوس‌ می‌باشد و آیا این‌ بغان‌ دیگر كدامند؟ بی‌شك‌ همان‌ خدایان‌ قدیم‌ كه‌ از زمان‌ اردشیر دگر باره‌ به‌ شكلی‌ صریح‌ كنار اهورامزدا قرار Mi - اَناهیتامی‌گیرند و خواهیم‌ گفت‌ كه‌ چرا مهر و ناهید (میثْرَه‌ (Anahita این‌ بغ‌ مرد و بغ‌ بانوی‌ بزرگ‌، دگرباره‌ در زمان‌ هخامنشیان‌ قدرت‌ و مقام‌ پیشین‌ را به‌ دست‌ آوردند و منشأی‌ شدند برای‌ تتلیت‌ بزرگ‌ زمان‌ هخامنشی‌ كه‌ با راز همراه‌ بود.
به‌ هرانجام‌ این‌ قدر مسلم‌ است‌ كه‌ مشاهده‌ می‌كنیم‌ اهورامزدا سرآمد مغان‌ و بَغِ بزرگ‌ است‌، امّا از كتیبه‌های‌ داریوش‌ چیزی‌ از بغان‌ دیگر دستگیر و مفهوم‌ نمی‌شود و تنها از زمان‌ اردشیر دوم‌(مِمْنون‌)Memnon «به‌ یادآور» است‌ كه‌ از بغانِ دیگری‌ آگاهی‌ می‌یابیم‌. این‌ معنا از گفته‌های‌ هرودوت‌ Herodotus نیز درباره‌ی‌ آداب‌ و آیین‌ پارسها برمی‌آید و ما به‌ موجب‌ نوشته‌های‌ وی‌ آگاه‌ می‌شویم‌ كه‌ پارسها میترا Mithra، ماه‌، زمین‌ «زَم‌ Zam» آتش‌ «آتَر Atar»، آب‌ «اَپَمْ نَپات‌ Apam Napat»، وَیو «Vayu» را پرستش‌ می‌كرده‌اند. امّا سیر تدریجی‌ دیگرگونی‌ در توحیدِ نسبی‌ شاهان‌ هخامنشی‌ از زمان‌ اردشیر دوم‌ با قرارگرفتن‌ مهر خداوند راستی‌ و پیمان‌ و آناهیتا Anahita ایزدبانوی‌ آبها و حاصلخیزی‌ و تولید در كنار اَهورامَزْدا، بَغِ بزرگ‌ نمودار می‌شود.

در آغاز از روش‌ دینی‌ ساكنان‌ بومی‌ فلات‌ سخن‌ گفته‌ شد، آن‌ گاه‌ از آیینِ آریاییها و نفوذِ روشها و معتقدات‌ بومیان‌ بر باورهای‌ دینی آنها نیز اشاراتی‌ گذشت‌ و سرانجام‌ در اصلاحات‌ و عقایدِ زرتشت‌ بسیاری‌ از عناصر آریایی‌ با تغییر و تبدیلها و اصلاحاتی‌ به‌ زندگی‌ خود در هیئت‌ و دستگاهی‌ نو ادامه‌ دادند. مطابق‌ با گفته‌های‌ هرودوت‌ دورنمایی‌ از اخلاق‌، آداب‌، عادات‌ و رسوم‌ پارسها نقش‌ می‌شود كه‌ بنابر آن‌ می‌توان‌ دریافتهایی‌ حاصل‌ نمود.

نقل‌ نوشته‌های‌ هرودوت‌، بدون‌ آنكه‌ از زرتشت‌ یاد كند، منظری‌ از: رسوم‌، آداب‌، تشریفات‌، اخلاق‌، قوانین‌ و آیین‌ پارسها را نمایان‌ می‌سازد كه‌ در این‌ بند به‌ نقل‌ رئوس‌ آن‌ مبادرت‌ می‌شود. هرودوت‌ در كتاب‌ اوّل‌ خود، بند صد و سی‌ هشت‌ از غلبه‌ی‌ نهایی‌ كوروش‌ بر استیاگس‌ Styages یا آژی‌ دهاك‌ سخن‌ گفته‌ و پس‌ از آن‌ بلافاصله‌ از آیین‌ و رسوم‌ پارسیان‌ سخن‌ می‌گوید و این‌ منظری‌ است‌ از زندگی‌ اجتماعی‌، اخلاقی‌ و دینی‌ پارسها در آغاز شاهنشاهی‌ آنها.

هرودوت‌ چنین‌ آغاز می‌كند كه‌ پارسیان‌ در شیوه‌ی‌ پرستش‌ به‌ هیچ‌ روی‌ از برای‌ خدایان‌ خود مجسمه‌، پرستشگاه‌ و یا قربانگاه‌ بنا نمی‌كنند و نسبت‌ به‌ آنانی‌ كه‌ مبادرت‌ به‌ چنین‌ كارهایی‌ می‌نمایند، از لحاظ‌ مرتبت‌ عقلانی‌ ارزشی‌ قایل‌ نشده‌ و حتی‌ به‌ آنان‌ نسبت‌ دیوانگی‌ می‌دهند. وی‌ خود نتیجه‌ می‌گیرد كه‌ شاید منشأ و خاستگاه‌ چنین‌ امری‌ از آن‌ جهت‌ است‌ كه‌ پارسها چون‌ یونانیان‌ از برای‌ خدایان‌ صفات‌ و خصوصیات‌ بشری‌ قایل‌ نیستند. رسم‌ آنان‌ چنین‌ است‌ كه‌ بر بلندترین‌ نقاط‌ كوهستان‌ رفته‌ و از برای‌ زِئوس‌ Zeus (اَهورامَزْدا) هدایا و قربانیهایی‌ تقدیم‌ می‌كنند. هرودوت‌ در اینجا دچار اشتباهی‌ شده‌ است‌، چون‌ می‌گوید این‌ خدای‌ بزرگ‌ را با كاینات‌ و آسمانها یكی‌ می‌دانند، در حالی‌ كه‌ در قسمتهای‌ گذشته‌ متوجّه‌ شدیم‌ كه‌ آریاییها آسمان‌ را دیااوس‌ Dayaus می‌نامیدند و شاید هرودوت‌ بنابر تجانس‌ لفظی‌ با زَئوس‌، خدای‌ بزرگ‌ پارسها را همانند با آسمان‌ و كاینات‌ دانسته‌، در حالی‌ كه‌ اهورامزدا به‌ موجب‌ گاثاها و الواح‌ و سنگ‌ نوشته‌های‌ داریوش‌ خدای‌ بزرگ‌ و آفریننده‌ی‌ زمین‌ و آسمان‌ و جمله‌ی‌ كاینات‌ است‌. آن‌ گاه‌ اشاره‌ می‌كند كه‌ در آن‌ بلندیها از برای‌ خورشید «مهر» ماه‌، زمین‌ «زَم‌»، آب‌ «اَپَمْ نَپات‌»، آتش‌ «آتَر» و باد «وَیو» هدایا و قربانیهایی‌ تقدیم‌ می‌كنند. در آغاز اینها خدایانی‌ بودند كه‌ پارسها برایشان‌ عبادت‌ و قربانی‌ می‌كردند، امّا بعدها در اثر برخورد با آشوریها، برای‌ آفْرودیت‌ اورانیا Aphrodite ourania نیز قربانی‌ كردند و این‌ همان‌ الاهه‌ای‌ بود كه‌ آشوریها آن‌ را میلیتا Myllitta و اعراب‌ آلی‌تات‌ Alitat می‌نامیدند و پارسها آن‌ را میترا Mithra می‌خواندند. امّا در واقع‌ هرودت‌ میترا را با آناهیتا اشتباه‌ كرده‌ است‌، چون‌ اَناهیتا است‌ كه‌ یك‌ بَغْبانو می‌باشد، نه‌ میترا.

پس‌ وی‌ درباره‌ی‌ مراسم‌ مذهبی‌ و اهدای‌ قربانی پارسها سخن‌ می‌گوید كه‌ در مواقع‌ تشریفاتی‌ درباره‌ی‌ اهدای قربانی‌ نه‌ معبدی‌ برپا می‌دارند و نه‌ مذبحی‌، نه‌ قربانی‌ را با نوارها و آذینها می‌پیرایند و نه‌ ترنّم‌ موسیقی‌ برپا می‌كنند و نه‌ بسیاری‌ از تشریفات‌ دیگر را مراعات‌ می‌كنند، بلكه‌ به‌ سادگی‌ هنگامی‌ كه‌ یك‌ پارسی‌ درصدد قربانی‌ برای‌ خدایان‌ برمی‌آید، چارپای قربانی‌ را به‌ جایگاهی‌ پاك‌ برده‌ و بر كلاه‌ خود شاخه‌یی‌ چند از گل‌ خرزهره‌ قرار می‌دهد. به‌ هنگام‌ قربانی‌ وی‌ به‌ هیچ‌وجه‌ تنها برای‌ خود بركت‌ و خیرات‌ طلب‌ نمی‌كند، بلكه‌ برای‌ تمام‌ پارسها دعا می‌كند و خود او نیز كه‌ جزو پارسهاست‌، از دعای‌ خیر به‌ سهمی‌ برخوردار می‌شود، پس‌ از آن‌ قربانی‌ را به‌ قطعات‌ كوچكی‌ تقسیم‌ كرده‌ و پس‌ از پخته‌شدن‌ بر بستری‌ از علفهای‌ سبز و تازه‌، به‌ ویژه‌ شبدر قرار می‌دهد. در این‌ مراسم‌ حتماً لازم‌ است‌ تا یكی‌ از مغان‌ حاضر باشند و هرگاه‌ مغی‌ نباشد انجام‌ مراسم‌ قربانی‌ مقدور نمی‌شود. مغ‌ در این‌ هنگام‌ سرودی‌ می‌خواند كه‌ نَسَب‌ نامه‌ی‌ خدایان‌ «تَئوگونی‌ Theogonie» است‌ و پس‌ از انجام‌ سرود، شخصی‌ كه‌ قربانی‌ كرده‌ است‌، گوشت‌ را به‌ خانه‌ برده‌ و به‌ هر شكلی‌ كه‌ مایل‌ باشد به‌ مصرف‌ می‌رساند.

مسئله‌ی‌ مهم‌ دیگری‌ كه‌ حتی‌ هرودوت‌ درباره‌ی‌ آن‌ با احتیاط‌ سخن‌ می‌گوید، مربوط‌ است‌ به‌ مردگان‌ و به‌ آدابی‌ درباره‌ی‌ آنها. هرودوت‌ می‌گوید آنچه‌ كه‌ در این‌ باره‌ شرح‌ می‌دهیم‌ از زمره‌ی‌ مسائلی‌ مرموز است‌ كه‌ بالشخصه‌ درباره‌ی‌ آن‌ آگاهی‌ درستی‌ ندارم‌. امّا آنچه‌ مشهور است‌ اینكه‌ بایستی‌ مردگان‌ خود را پیش‌ از دفن‌ (در دخمه‌ نهادن‌ ) نزد سگان‌ و پرندگان‌ درنده‌ و گوشت‌خوار بیفكنند تا آنها را پاره‌پاره‌ كنند. در مورد مغان‌ من‌ به‌ این‌ چنین‌ كاری‌ اطمینان‌ دارم‌، چون‌ آنان‌ در نظرگاه‌ عام‌ به‌ این‌ امر اقدام‌ می‌كنند. امّا پارسها پیش‌ از آنكه‌ جسد را دفن‌ كنند، آن‌ را مومیایی‌ كرده‌ و بعد دفن‌ می‌كنند. مغان‌ از لحاظ‌ عقاید با كاهنان‌ مصری‌ تفاوت‌ بسیاری‌ دارند، چون‌ كاهنان‌ مصری‌ از كشتن‌ حیوانات‌ اجتناب‌ می‌كنند، مگر به‌ هنگام‌ قربانی‌. امّا به‌ عكس‌ مغان‌ به‌ جز سگان‌، بسیاری‌ از حیوانات‌ را با ولع‌ بسیاری‌ می‌كشند و در این‌ كار علاقه‌ و شوق‌ بسیاری‌ دارند و حتی‌ مورچگان‌ را در زمره‌ی‌ خطرناك‌ترین‌ حیوانات‌ زمینی‌ و پرندگان‌ آسمانی‌ انگاشته‌ و بی‌دریغ‌ آنها را می‌كشند.

ATHENA
12-14-2009, 02:37 AM
دیگر آداب‌ و رسوم‌ پارسیان‌

پس‌ از این‌ هرودوت‌ در زمینه‌ی‌ رسوم‌ و آداب‌ و قوانین‌ پارسیها شرحی‌ نقل‌ كرده‌ است‌. به‌ موجب‌ نوشته‌های‌ وی‌ پارسها نیز چون‌ امروز كه‌ برپاكردن‌ جشن‌ تولّد معمول‌ و مرسوم‌ است‌، در انجام‌ آن‌ اهتمامی‌ داشته‌ و هر سال‌ روز تولّد خود را جشن‌ می‌گرفته‌اند در این‌ جشنها كه‌ اشراف‌ و طبقه‌ی‌ كارگر و كشاورز جملگی‌ به‌ حفظ‌ آن‌ می‌كوشیدند، فقرا و اغنیا هر كدام‌ مطابق‌ با فراخور حالشان‌ به‌ مدعوین‌ خوراك‌ و غذاهایی‌ می‌داده‌اند. آنچه‌ كه‌ موردنظر می‌تواند بود، رواج‌ ذبح‌ شتر، خر، اسب‌ و گاو است‌ و مصرف‌ گوشت‌ آنها - در مراسم‌ قربانی‌ و مراسم‌ معمولی‌، خوراك‌ گوشت‌ این‌ حیوانات‌ به‌ مصرف‌ می‌رسیده‌ است‌ و در جشنها پس‌ از ذبح‌، حیوان‌ را یكپارچه‌ كباب‌ می‌كرده‌اند. پیش‌ خوراك‌ یا صرف‌ خوراكهایی‌ اشتهاانگیز در ضمن‌ غذای‌ اصلی‌ و پس‌ از آن‌ نیز مرسوم‌ بوده‌ است‌. به‌ شراب‌ علاقه‌ی‌ زیادی‌ داشتند و از رسومی‌ كه‌ رعایت‌اش‌ بسیار شایسته‌ بود، اینكه‌ حق‌ نداشتند در منظر عام‌ و یا نزد كسی‌ آروغ‌ یا باد گلو كنند و هنگامی‌ كه‌ بخواهند درباره‌ی‌ مسئله‌ی‌ مهمّی‌ تصمیم‌ بگیرند، در حالی‌ مستی‌ در انجمنی‌ مسئله‌ را طرح‌ و درباره‌ی‌ آن‌ تصمیمی‌ اتّخاذ می‌كنند، آن‌ گاه‌ فردای‌ آن‌ روز در حال‌ هشیاری‌ دگرباره‌ همان‌ مسئله‌ را مطرح‌ و درباره‌اش‌ رأی‌ می‌گیرند. هرگاه‌ رأی‌شان‌ در حال‌ مستی‌ و هشیاری‌ مطابقت‌ داشت‌، بدان‌ عمل‌ می‌كنند، ورنه‌ از آن‌ منصرف‌ می‌شوند. همچنین‌ است‌ مصداق‌ این‌ نحوه‌ عمل‌ در مورد حالت‌ عكس‌ آن‌؛ یعنی‌ گاه‌ نیز نخست‌ در حال‌ هوشیاری‌ در مورد مسئله‌ای‌ تصمیم‌ می‌گیرند، و هرگاه‌ در حال‌ مستی‌ نیز به‌ همان‌ نتیجه‌ رسیدند كه‌ به‌ مورد عمل‌ می‌گذارندش‌ و در غیر این‌ صورت‌ مسكوت‌ می‌ماند.

در مورد علایق‌ خانوادگی‌ و حقوق‌ همسایگان‌ داخلی‌ و خارجی‌ بسیار دقّت‌ دارند. به‌ جای‌ سلام‌ كردن‌، هنگامی‌ كه‌ در راه‌گذر و یا مجلس‌ و محفلی‌ با هم‌ روبه‌رو می‌شوند لبهای‌ هم‌ را می‌بوسند، و این‌ در صورتی‌ است‌ كه‌ از طبقات‌ بالا و مهتران‌ باشند. هرگاه‌ به‌ هنگام‌ برخورد یكی‌ از طبقه‌ای‌ پایین‌تر و دیگری‌ بالاتر باشد، گونه‌های‌ هم‌ را می‌بوسند و اگر یكی‌ از كهتر مردان‌ با مهتری‌ برخورد كند، در برابر او زانو بر زمین‌ می‌زند و این‌ رسمی‌ است‌ كه‌ هنوز در میان‌ جوامع‌ اشرافی‌ بسیاری‌ از كشورها باقی‌ است‌.

در روش‌ خانوادگی‌ نخست‌ برای‌ كسانی‌ احترام‌ بیشتری‌ قایل‌اند كه‌ از لحاظ‌ مناسبات‌ خویشی‌ نزدیك‌تر باشند، و هر چه‌ علایق‌ و روابط‌ خانوادگی‌ دورتر شود، آن‌ روابط‌ عمیق‌ مودت‌ كه‌ خاستگاهی‌ از علایق‌ خانوادگی‌ آن‌ را به‌ وجود می‌آورد، سست‌تر می‌شود. همچنین‌ است‌ چنین‌ روشی‌ در سیاست‌ دوستی‌ خارجی‌، چون‌ پارسیان‌ به‌ ملل‌ و اقوامی‌ كه‌ نسبت‌ همسایگی‌ با آنان‌ دارند، دوستی‌ و روابطی‌ مودت‌آمیز بیشتر دارند و هر چه‌ نسبت‌ مكانی‌ میان‌ آنان‌ و اقوامی‌ دیگر بیشتر شود، مودت‌ و دوستیشان‌ سست‌تر و كمتر می‌شود. بر همین‌ پایه‌ و مبنا است‌ كه‌ تمدّن‌ و فرهنگ‌ را می‌سنجند، چه‌ پارسها خود را از شایسته‌ترین‌ و متمدّن‌ترین‌ اقوام‌ بشری‌ می‌شمارند و معتقدند كه‌ به‌ نسبت‌ مكانی‌ ملل‌ و اقوام‌ هر چه‌ از آنان‌ دورتر شوند، در مرحله‌ی‌ ابتدایی‌تر و بدوی‌تری‌ از لحاظ‌ فرهنگ‌ و تمدّن‌ به‌ سر می‌برند.

آنچه‌ كه‌ این‌ زمان‌ برای‌ ایرانیان‌ مسئله‌ای‌ مهم‌ شده‌ است‌ و درباره‌ی‌ آن‌ بسیار صحبت‌ و بحث‌ و تدقیق‌ می‌گردد و مخالفان‌ و موافقان‌ دارد، مسئله‌ی‌ اخذ تمدّن‌ خارجی‌ است‌، و در صورتی‌ روشن‌تر تقلید از روشهای‌ غربی‌ در شئون‌ مختلف‌ زندگی‌! هرودوت‌ در حدود بیست‌ و پنج‌ قرن‌ پیش‌ این‌ مسئله‌ را تذكّر داده‌ است‌ كه‌ ایرانیان‌ استعداد بسیار بیشتری‌ دارند از ملل‌ دیگر در اخذ رسوم‌ و عادات‌ خارجیان‌. چون‌ با مادها درآمیختند و لباس‌ مادی‌ را زیباتر و برازنده‌تر یافتند، روش‌ مادی‌ را در لباس‌ اخذ نمودند. به‌ هنگام‌ برخورد با مصریان‌ استعمال‌ زره‌ مصری‌ را كه‌ سپری‌ مطمئن‌ در كارزار به‌ شمار می‌رفت‌ گرفتند. با هر ملّت‌ و قومی‌ كه‌ برمی‌خوردند، روشهای‌ آنان‌ را در لذّت‌طلبی‌ و كام‌جویی‌ اقتباس‌ كردند. مثلاً روابط‌ جنسی‌ با پسران‌ نوخاسته‌ و زیبا را از یونانیان‌ آموختند و رسم‌ تعدّد زوجات‌ و داشتن‌ زنان‌ به‌ اصطلاح‌ عقدی‌ و رسمی‌ و كنیزكانی‌ به‌ عنوان‌ صیغه‌ و بردگانی‌ از برای‌ تمتّع‌ و كامجویی‌ نزدشان‌ رایج‌ و مرسوم‌ بود.

آنچه‌ كه‌ نزد پارسها وجه‌ اهمیت‌ و مقام‌ و احترام‌ به‌ شمار می‌رفت‌، شجاعت‌، تهوّر و دلاوری‌ بود، و پس‌ از آن‌ داشتن‌ فرزندانی‌ بسیار. شاه‌ در هر سالی‌ ضمن‌ تشریفاتی‌ هدایایی‌ به‌ آن‌ كسی‌ عطا می‌كرد كه‌ دارای‌ فرزندانی‌ بیشتر بود، چون‌ پارسها بر آن‌ عقیده‌ بودند كه‌ هر چه‌ نفوسشان‌ زیادتی‌ گیرد، به‌ همان‌ نسبت‌ به‌ قدرت‌ و تسلّطشان‌ افزوده‌ می‌شود. آنان‌ تحت‌ شرایطی‌ تربیتی‌ تا سن‌ بیست‌ سالگی‌ تنها سه‌ چیز به‌ فرزندان‌ خود می‌آموزند و آن‌ سه‌ چیز عبارت‌ است‌ از: اسب‌سواری‌، تیراندازی‌، راست‌گویی‌. پدران‌ تا سن‌ پنج‌سالگی‌ فرزندان‌ خود را ملاقات‌ نمی‌كنند و نزد زنان‌ بزرگ‌ می‌شوند و در این‌ روش‌ فلسفه‌ای‌ دارند و آن‌ این‌ است‌ كه‌ هرگاه‌ كودك‌ در چنین‌ سالهایی‌ فوت‌ كند، دل‌ پدران‌ به‌ تأثیر و اندوه‌ نگراید.

هرودوت‌ می‌گوید كه‌ اینها رسومی‌ هستند بسیار شایسته‌ نزد پارسیان‌ كه‌ من‌ آنها را ستایش‌ و تمجید می‌كنم‌، همچنین‌ رسوم‌ و عاداتی‌ دیگر دارند كه‌ در زمره‌ی‌ قوانین‌ محسوب‌ می‌شوند. مرعی‌ داشتن‌ قوانینی‌ كه‌ به‌ مرگ‌ كسی‌ منجر شود، سخت‌ مورد تحریم‌ و احتیاط‌ می‌باشد. شاه‌ بالشخصه‌ هیچگاه‌ جهت‌ ارتكاب‌ یك‌ گناه‌ و بزه‌ كسی‌ را به‌ مرگ‌ محكوم‌ نمی‌نماید. همچنین‌ هیچ‌ فردی‌ از پارسها حق‌ ندارد تنها به‌ موجب‌ یك‌ جرم‌ كسی‌ را به‌ گونه‌ای‌ مجازات‌ نماید كه‌ جبران‌ناپذیر باشد. به‌ هنگام‌ كیفر و مجازات‌ لازم‌ است‌ تا با دقّت‌ سنجشی‌ میان‌ اعمال‌ نیك‌ و بد مقصّر به‌ عمل‌ آید، و هرگاه‌ اعمال‌ زشت‌ و ناپسند مجرم‌ زیاده‌ از كارهای‌ نیك‌ و پسندیده‌اش‌ بود، می‌تواند كه‌ به‌ مجازاتِ بزهكار اقدام‌ نماید، و در غیر این‌ صورت‌ مجرم‌ از امكانات‌ بسیاری‌ برخوردار شده‌ و بخشوده‌ می‌شود.
پارسها برآنند كه‌ هیچگاه‌ از آنان‌ كسی‌ مبادرت‌ به‌ قتل‌ پدر و مادرش‌ نكرده‌ است‌ و هرگاه‌ در صورت‌ ظاهر چنین‌ اتّفاقی‌ میان‌ پارسها رخ‌ داده‌ باشد، حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ یا از جانب‌ فرزند خوانده‌ چنین‌ اتّفاق‌ و عملی‌ انجام‌ شده‌ و یا از جانب‌ اولاد حرامزاده‌، چون‌ هیچگاه‌ كسی‌ پدر و مادر راستین‌ خود را به‌ قتل‌ نمی‌رساند.

معمولاً رسم‌ است‌ میان‌ پارسها از آنچه‌ كه‌ نهی‌ و منع‌ شده‌ است‌، حتی‌ سخن‌ نیز نمی‌گویند. در نظر آنان‌ زشت‌ترین‌ كارها دروغگویی‌ است‌، و پس‌ از آن‌ وام‌گرفتن‌؛ و در این‌ باره‌ استدلال‌ می‌كنند كه‌ آدم‌ وامدار و قرضمند معمولاً مجبور به‌ دروغگویی‌ می‌شود. برای‌ آب‌ احترام‌ بسیاری‌ قائل‌اند، در آبهای‌ روانی‌ كه‌ در شهر جریان‌ دارد و در هرگونه‌ مجاری‌ و در آب‌ ادرار نمی‌كنند، و حتی‌ دست‌ و صورت‌ خود را در مجاری‌ آب‌ نمی‌شویند و در آنها آب‌ دهان‌ نمی‌افكنند و به‌ كسی‌ نیز اجازه‌ی‌ چنین‌ كاری‌ را نمی‌دهند. در اینجا هرودوت‌ اضافه‌ می‌كند برخلاف‌ ما، پارسها در پاكیزه‌ نگاه‌داشتن‌ مجاری‌ و گذرگاههای‌ آب‌ اهتمای‌ بلیغ‌ مرعی‌ می‌دارند.

ATHENA
12-14-2009, 02:37 AM
علل‌ تجدید حیات‌ مهرپرستی‌ در زمان‌ هخامنشیان‌
درباره‌ی‌ آیین‌ هخامنشیان‌ و دیانت‌ در عصر هخامنشی‌، چه‌ در آغاز و چه‌ در مرحله‌ی‌ میانگین‌ آن‌، دگرباره‌ تأكید می‌شود كه‌ موردی‌ است‌ بسیار دشوار و مستلزم‌ مطالعاتی‌ بسیار. در آغاز پرستش‌ و احترام‌ شدید اورمزد، البته‌ نه‌ به‌ عنوان‌ خدایی‌ یكتا، بلكه‌ سرور مطلق‌ خدایان‌ رواج‌ داشت‌ و پس‌ از آن‌ كم‌ كم‌ خدایان‌ آریایی‌ كه‌ زرتشت‌ آنها را و مراسم‌ پرستششان‌ را منع‌ كرده‌ بود، شروع‌ به‌ تظاهر بیشتری‌ كردند. هخامنشیان‌ در آغاز بی‌شك‌ به‌ اصول‌ زرتشی‌ پایبندی‌ بیشتری‌ داشتند، امّا هر چه‌ زمان‌ می‌گذشت‌ و ملل‌ و اقوام‌ بیشتری‌ تحت‌ لوای‌ پرچم‌ شاهنشاهی‌ در می‌آمدند، تركیب‌ و اختلاط‌ عقاید بیشتر می‌شد و در این‌ میان‌ نقش‌ طبقه‌ی‌ مغان‌ در دیگرگونی‌ دین‌ زرتشت‌ از عناصر دیگر بیشتر بود.
هر چند كه‌ هرودوت‌ پارسیان‌ را دارای‌ معابدی‌ نمی‌دانست‌، امّا آنچه‌ از كاوشهای‌ باستانی‌ تاكنون‌ برمی‌آید، سه‌ معبد از زمان‌ هخامنشیان‌ كشف‌ شده‌ است‌: یكی‌ در پاسارگاد كه‌ تاكنون‌ آثار بهتر و روشن‌تری‌ از آن‌ بر جای‌ مانده‌ است‌. این‌ به‌ امر كوروش‌ ساخته‌ شده‌، امّا برای‌ ادّعای‌ هرودوت‌ نیز نشانهایی‌ در دست‌ است‌، چون‌ نقش‌ برجسته‌ی‌ آرامگاهی‌ در نقش‌ رستم‌، شاه‌ را نشان‌ می‌دهد كه‌ در برابر یك‌ آدُریان‌ مراسم‌ ستایش‌ انجام‌ می‌دهد، در حالی‌ كه‌ اَهورامَزْدا با همان‌ نقش‌ معروف‌اش‌ در جهت‌ بالاتری‌ نموده‌ شده‌ است‌ و از این‌ نقش‌ برمی‌آید كه‌ مراسم‌ مذهبی‌ در هوای‌ آزاد انجام‌ می‌گرفته‌ است‌. دیگری‌ در نزدیك‌ مقبره‌ی‌ داریوش‌ كه‌ آتشگاهی‌ است‌ و شاید به‌ دستور خود داریوش‌ بنا شده‌ باشد. همچنین‌ جایگاهی‌ دیگر كه‌ شایع‌ است‌ «مگوش‌/ مغ‌ = گَئومات‌» آن‌ را ویران‌ كرد و داریوش‌ دوباره‌ ساخت‌. یكی‌ نیز در شوش‌ یافت‌ شده‌ كه‌ از قرائن‌ برمی‌آید كه‌ متعلّق‌ به‌ زمان‌ اردشیر دوم‌ بوده‌ است‌. این‌ آتشگاهها اغلب‌ بسیار ساده‌ و از اطاقی‌ تشكیل‌ شده‌ است‌ به‌ شكل‌ برجی‌ مكعب‌ كه‌ به‌ وسیله‌ی‌ پلكان‌ به‌ آن‌ وارد می‌شدند و در آن‌ جا مغُ، آتش‌ مقدّس‌ را در حال‌ فروزش‌ نگاه‌ می‌داشت‌. امّا بایستی‌ توجّه‌ داشت‌ كه‌ اینها تنها آتشگاههایی‌ بوده‌اند محدود و ساده‌ و بدون‌ تشریفات‌، چون‌ مطابق‌ با گفته‌ی‌ هرودوت‌ مراسم‌ مذهبی‌ در هوای‌ آزاد انجام‌ می‌گرفته‌ است‌. این‌ احتمال‌ هست‌ كه‌ در بنای‌ این‌ چهارتاقیها مقصودی‌ دیگر در نظر بوده‌ باشد و آتشگاه‌ عبادت‌ نبوده‌ است‌. تمامی‌ قربانگاههایی‌ كه‌ تاكنون‌ یافت‌ شده‌ در مسافتی‌ دور از این‌ معابد بوده‌ است‌. بنابر گفته‌ی‌ كِسِنُوفون‌ Xenophon اینها جاهایی‌ بوده‌اند كه‌ حیوانات‌ قربانی‌ و گردونه‌ هایی‌ را كه‌ به‌ اسبان‌ مقدّس‌ ایزد خورشید بسته‌ بودند، از آنجا حركت‌ می‌دادند و سپس‌ مراسم‌ قربانی‌ در برابر شاه‌ انجام‌ می‌گرفت‌.

زمان‌ هخامنشیان‌ انحراف‌ از آن‌ دینی‌ كه‌ زرتشت‌ شارع‌ آن‌ بود كم‌ كم‌ محسوس‌ می‌شد، امّا با تمام‌ این‌ احوال‌ پارسها و هخامنشیها در این‌ عصر به‌ دین‌ زرتشت‌ نزدیك‌تر از دیگران‌ بودند. میان‌ این‌ شاهان‌ داریوش‌ از همه‌ مؤمن‌تر به‌ طریق‌ به‌ نظر می‌رسد، و در نوشته‌های‌ آرامگاهش‌، چنان‌ است‌ كه‌ تكّه‌‌هایی‌ از گاتاها را می‌خوانیم‌، امّا نه‌ داریوش‌ و نه‌ جانشینانش‌ هیچ‌ كدام‌ آموزه‌ها و هسته‌ی‌ اساسی‌ تعالیم‌ پیغمبر را درنیافته‌ بودند. در حالی‌ كه‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ به‌ نوعی‌ نزدیك‌ به‌ یكتاپرستی‌ باور دارند و از بَغان‌ دیگر نیز نام‌ می‌برند. ممكن‌ است‌ این‌ به‌ گمان‌ برخی‌ كسان‌ سیاستی‌ تلقّی‌ شود در داخل‌ كشور، از برای‌ آرام‌ ساختنِ كسانی‌ زیادی‌ كه‌ سخت‌ به‌ بَغان‌ گذشته‌ وفادار بودند و اسكاتشان‌، امّا در كتیبه‌هایی‌ دیگر نیز كه‌ برای‌ سراسر شاهنشاهی‌ ارسال‌ می‌شد، اَهورْمَزْدا تنها و یكتا خدا نبود، بلكه‌ بزرگ‌ترین‌ بَغان‌ به‌ شمار می‌رفت‌.

با آنكه‌ زرتشت‌ پرستش خدایانِ «دیوان‌» دیگر را نهی‌ كرده‌ بود، با این‌ همه‌ مهر بعضیشان‌ در دل‌ مردم‌ سخت‌ بازمانده‌ بود، و از آن‌ جمله‌ بود Mi و اَناهیتا Anahita. مهر، ایزد روشنایی‌ و راستی‌ و داد،میثْرَه‌ ra جنبه‌یی‌ كاملاً اخلاقی‌ داشت‌ و چنان‌ كه‌ به‌ اختصار توضیح‌ داده‌ شد قبل‌ از زرتشت‌ دارای‌ اهمیت‌ و مقامی‌ بود. امّا یكی‌ از اصول‌ اصلاحی‌ زرتشت‌ پالودن‌ پیكرِ بَغان‌پرستی‌ بود و چون‌ مهر از جمع‌ بغان‌ دارای‌ اهمیتی‌ بسیار بود، او را از مقام‌اش‌ فروافكند و به‌ طور صریح‌ گفت‌ اهورامزدا خداوند یكتا می‌باشد. در این‌ اصلاح‌ حیت‌ مهر در زُمره‌ امشاسپندان‌ نیز قرار نگرفت‌ و چنین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ زرتشت‌ بر آن‌ بوده‌ تا توجّه‌ خلق‌ را كاملاً از جنبه‌ی‌ خدایگان‌ بخشی‌ آسمان‌ و نگاره‌های‌ آسمانی‌ بازدارد. برای‌ نزدیكی‌ به‌ وحدت‌، برافكندنِ مظاهر كثرت‌ لازم‌ می‌نمود و به‌ همین‌ جهت‌ در این‌ دین‌، مجمع‌ خدایان‌ در هم‌ ریخته‌ شد و اهورامزدا خالق‌ مهر و ماه‌ و ستارگان‌ و زمین‌ و آسمان‌ و... معرفی‌ شد.

هرگاه‌ توجّهی‌ به‌ اجتماع‌ و اخلاق‌ عصر هخامنشی‌ بیفكنیم‌ متوجّه‌ خواهیم‌ شد كه‌ برای‌ چه‌ مهر دگرباره‌ تجدید حیات‌ نمود. مهر مظهر پیمان‌، دوستی‌ و مودّت‌، شجاعت‌ و قهرمانی‌، راستی‌ و راست‌واری‌، توانایی‌ و پهلوانی‌ بود و شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ و مردم‌ آن‌ زمان‌ به‌ چنین‌ خدایی‌ نیاز داشتند، ایزدی‌ كه‌ اقوام‌ به‌ هم‌ آمده‌ و انبوه‌ سپاهیان‌ را كه‌ در اكثریتی‌ قابل‌ توجّه‌ بودند حفظ‌ كند، چنان‌ كه‌ در اروپا نیز مهرپرستی‌ به‌ وسیله‌ی‌ سپاهیان‌ رومی‌ كه‌ در آسیای‌ كوچك‌ بودند رواج‌ یافت‌. به‌ هر انجام‌ این‌ آغازی‌ بود از برای‌ كارهای‌ بعدی‌ و دیگرگونیهایی‌ كه‌ در دین‌ زرتشتی‌ حاصل‌ می‌بایستی‌ شد. مبدئی‌ بود از برای‌ سروده‌شدن‌ و تألیف‌ یشتها و بازگشت‌ به‌ دوران‌ بَغان‌پرستی‌ پس‌ از اصلاح‌ و یكتاپرستی‌. گروه‌ نظامی‌ در زمان‌ هخامنشی‌ به‌ این‌ ایزد رغبتی‌ نشان‌ داد و دین‌ زرتشت‌ كم‌ كم‌ از مسیر اصلی‌اش‌ منحرف‌ می‌شد. البته‌ اَهورامَزْدا مهتر خدایی‌ بود، امّا با صفاتی‌ كه‌ از برای‌ مهر برمی‌شمردند، دیگر جایی‌ از برایش‌ جز یك‌ یاد كرد باقی‌ نمی‌ماند. مهرایزد روشنایی‌، بخشایشگر نعمت‌ و فراوانی‌، نماد توانایی‌ و پهلوانی‌ و قهرمانی‌، ایزد پیمان‌دوستی‌ و راستی‌ و صفا و پاكی‌ بود، - مهرایزد و خداوند دشتها و بوستانهای‌ پهن‌، خدایگان‌ و برآرنده‌ی‌ سبزه‌ها، گیاهان‌، شكوفندگی‌ و بالش‌دهنده‌ی‌ درختها و برآرنده‌ آبها از سنگها، پرورش‌گر چارپایان‌، ایزد تندرستی‌ و نگاه‌دار آفریدگان‌ اهورمزدا بود، مهر ایزدی‌ رزمنده‌ و توفنده‌ بود، رزم‌جویی‌ كه‌ حریف‌ سرسختی‌ از برای‌ دیوان‌ محسوب‌ می‌شد، مبارز سرسختِ دیو تاریكی‌ بود كه‌ همواره‌ دروغ‌، غفلت‌، جهل‌ و سرما در جهان‌ می‌پراكند، مهر تباه‌ كننده‌ی‌ دیوانی‌ بود كه‌ دشمن‌ ایرانیان‌ بودند و دیوانی‌ را كه‌ خشكسالی‌، ویرانی‌، ناپاكی‌ و دروغ‌ را سرپرستی‌ داشتند نابود می‌كرد.
در روایات‌ و ادبیات‌ آن‌ قدر پاكیها و امور خوب‌ و نیكو را تحت‌ سرپرستی‌ مهر قرار داده‌اند كه‌ علّت‌ گرایش‌ تمام‌ طبقات‌ مردم‌ را بدان‌ توضیح‌ می‌دهد و باز می‌گوید كه‌ چگونه‌ مذهبی‌ جهانگیر شد و به‌ هنگامی‌ كه‌ مُرد، چگونه‌ تمامی‌ باورها و آداب‌ و رسوم‌ ویژه‌ی‌ خود را به‌ ادیان‌ و مذاهب‌ دیگر به‌ وام‌ داد. از دین‌ زرتشتی‌ تا تصوّف‌ و عرفان‌ اسلامی‌ ایرانی‌ و هر چه‌ كه‌ از مذاهب‌ و ادیان‌ در میان‌ این‌ دو قطب‌ گذشته‌ و پدید آمده‌اند، از مهرپرستی‌ عناصری‌ به‌ وام‌ گرفته‌اند كه‌ تنها در صورت‌ تحقیق‌ روشن‌ می‌شوند.
از زمان‌ اردشیر اوّل‌ به‌ روشنی‌ از مهر یاد می‌شود. داریوش‌ می‌گفت‌ اهورمزدا و دیگر بَغان‌، و ارشیر از این‌ دیگر بغان‌، پس‌ از اهورامزدا بلافاصله‌ مهر را یاد می‌كند.

در اینجا بایستی‌ تذكّر دهیم‌ كه‌ ممكن‌ است‌ روش‌ خورشیدپرستی‌ بابلی‌ و مصری‌ نیز در تجدید حیات‌ مهر در زمان‌ هخامنشیان‌ بی‌تأثیر نبوده‌ باشد. امّا مهرایزد خورشید نیست‌، بلكه‌ در ادبیات‌ اوستایی‌ جدا از مهر كه‌ صفاتش‌ ذكر شد، ایزد خورشیدی‌ نیز داریم‌ و قوانینی‌ روشن‌ هست‌ كه‌ به‌ هیچ‌وجه‌ منظور از مهر خورشید نمی‌باشد.
در ضمن‌ مباحث‌ آینده‌ از این‌ ایزد و گاه‌ بَغْ دگرباره‌ یاد می‌كنیم‌، امّا اندكی‌ از زمان‌ اردشیر اوّل‌ نگذشت‌ كه‌ توجّهی‌ به‌ یك‌ بغ‌بانو، یعنی‌ذجلب‌ شد. آناهیتا Anahita را اغلب‌ با آرته‌میس‌ Artemis ایزدبانوی‌ یونانی‌ یكی‌ می‌دانستند امّا بعدها در فهم‌ این‌ بغ‌بانو انحطاطی‌ رخ‌ داد و او را با ایشتار Ishtar زن‌ خدای‌ بابلی‌، الاهه‌ی‌ عشق‌ و شهوت‌ و آفرودیته‌ Aphrodite یونانی‌ یا وِنوس‌ Venus مقایسه‌ كردند. باری‌ اردشیر دوم‌ به‌ این‌ بَغ‌ بانو علاقه‌یی‌ بسیار داشت‌.

كْلِمِنْس‌ آلِكْساندریوس‌ klemens Alexandrius كه‌ از مورّخان‌ عیسوی‌ بوده‌ و در حدود سال‌ دو سد و بیست‌ میلادی‌ وفات‌ یافته‌، از بروسوس‌ Brossus مورّخ‌ معروف‌ كلدانی‌ كه‌ در سده‌ی‌ سوم‌ پیش‌ از میلاد می‌زیسته‌ است‌ روایت‌ كرده‌ كه‌ اردشیر دوم‌ نخستین‌ پادشاه‌ هخامنشی‌ بود كه‌ برای‌ آفرودیته‌ معبد بنا كرد (آنائی‌ تیس‌ Anaitis - آناهیتاAnahita) و تندیسه‌ی‌ آن‌ الاهه‌ را در نقاط‌ مختلف‌ چون‌ شوش‌، همدان‌ و بابل‌ برای‌ پرستش‌ در معبدها نهاد و هم‌ او بود كه‌ پرستش‌ این‌ الاهه‌ را به‌ مردمان‌ پارس‌ و باختر آموخت‌. این‌ معنا را كتیبه‌هایی‌ كه‌ یافت‌ شده‌ تصدیق‌ می‌كنند و مشاهده‌ می‌كنیم‌ كه‌ برای‌ نخستین‌ بار اردشیر دوم‌ از این‌ الاهه‌ یاد كرده‌ و وی‌ را هم‌ مقام‌ اَهورامَزْدا ذكر می‌كند. در كتیبه‌ی‌ شوش‌ این‌ شاه‌ از اَهورامَزْدا و ناهید و مهر كمك‌ می‌طلبد:
«این‌ آپادانا Apadana یعنی‌ ایوان‌ كه‌ داریوش‌ نیای‌ بزرگ‌ من‌ بنا نهاد، و در زمان‌ نیای‌ دیگرم‌ اردشیر آتش‌ گرفت‌، من‌ به‌ تأیید اورمزدا و آناهیتا و میثْرَه‌ دوباره‌ ساختم‌، و اورمزدا و اَناهیتا و میثْرَه‌ مرا از همه‌ی‌ دشمنان‌ نگهداری‌ كنند.

همچنین‌ كتیبه‌ی‌ دیگری‌ برپایه‌ی‌ ستونی‌ كه‌ از همدان‌ یافته‌ شده‌ و در موزه‌ی‌ انگلستان‌ است‌، این‌ شاه‌ می‌گوید كه‌: «این‌ ایوان‌ را من‌ به‌ خواست‌ اهورمزدا، آناهیتا و میترا بنا كردم‌، امیدوارم‌ كه‌ اهورمزدا و اَناهیتا و میثره‌ مرا از هر بلایی‌ حفظ‌ كرده‌ و آنچه‌ را كه‌ من‌ بنا كرده‌ام‌ از گزند ایام‌ مصون‌ دارند.

اَناهیتا نیز چون‌ مهر از خدایان‌ قدیم‌ و باستانی‌ آریایی‌ است‌ و بی‌شك‌ وی‌ نیز از جمله‌ الاهه‌گانی‌ بوده‌ است‌ كه‌ در اصلاحات‌ زرتشت‌ از مسند خدایگانی‌ به‌ پایین‌ كشیده‌ شده‌ بودند. به‌ نظر می‌رسد در زمان‌ هند - و ایرانیان‌ پرستش‌ عام‌ داشته‌، چون‌ در ریگ‌وِدا Rig Veda از دو زن‌ خدا به‌ نامهای‌ سی‌ نی‌ والی‌ Sinivali و سَرَسْ واتی‌ Sarasvati یاد شده‌ كه‌ شباهت‌ بسیاری‌ به‌ آناهیتا دارند.
به‌ نظر می‌رسد كه‌ پس‌ از آنكه‌ این‌ بغ‌ بانو نیز چون‌ میثْرَه‌ / میترا در زمان‌ هخامنشیان‌ به‌ تجدید حیات‌ پرداخت‌، از زمان‌ اردشیر دوم‌ پرستش‌ و ستایش‌اش‌ به‌ سایر قلمروهای‌ شاهنشاهی‌ نفوذ كرده‌ باشد. و حتی‌ در خارج‌ از قلمروهای‌ ایرانی‌ نیز دارای‌ اهمیت‌ و موقعیت‌ و مقامی‌ گشته‌ است‌، چون‌ این‌ بغ‌ بانو نیز چون‌ میثْرَه‌ آن‌ قدر دارای‌ مناصب‌ و صفات‌ بسیار نیكو بوده‌ كه‌ در هر منطقه‌یی‌ كه‌ داخل‌ می‌شده‌، صفات‌ و مناصب‌ ایزدبانوی آن‌ منطقه‌ را نیز گرفته‌ و مورد پرستش‌ واقع‌ می‌شده‌ است‌.

امّا درباره‌ی‌ آناهیتا Anahita كه‌ لفظاً با پاك‌ و بی‌آلایش‌ معنی‌ شود و هنگامی‌ كه‌ با اَرَدْویسور Aredvi Sura كه‌ «اَرِدْوی‌» نام‌ رودی‌ می‌باشد تركیب‌ شده‌ و به‌ شكل‌ «اَرَدْوی‌ سورَه‌ اَناهی‌ ته‌» به‌ كار می‌رود به‌ مفهوم‌ «رود نیرومند پاك‌» یا «چشمه‌ زاینده‌ی‌ پاك‌» به‌ تعبیری‌ درمی‌آید. امّا آنچه‌ كه‌ اساسی‌ و موردنظر است‌ آنكه‌ آناهیتا بغبانوی‌ بزرگ‌ آبها است‌. نزد آریاییهای‌ قدیم‌ و همچنین‌ ایرانیان‌ تا دورانهای‌ واپسینِ امپراتوریشان‌ عناصر چهارگانه‌ تقدیس‌ شده‌ و مورد احترام‌ بوده‌اند. در سراسر اوستا این‌ معنا به‌ وضوح‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. ایزدآذرمظهر و نمایانگاه‌ آتش‌ است‌ و در سراسر اوستا از این‌ عناصر با احترام‌ و بزرگداشت‌ یاد شده‌ است‌. ایزد هوا، وَیو Vayu نام‌ دارد و «رام‌ یشْت‌» هر چند به‌ نام‌ ایزدرام‌ نامگذاری‌ شده‌، امّا همه‌اش‌ سخن‌ از ایزدهوا است‌. از نگهبان‌ و سرپرست‌ زمین‌ یا سپندارمذ نیز كه‌ یكی‌ از شش‌ اَمْشاسْپَند است‌ آگاهی‌ داریم‌، و سرانجام‌ اَرِدْوی‌ سورَه‌ اَناهیتا، بَغ‌ بانوی‌ بزرگ‌ و سرپرست‌ و ایزدآب‌، یعنی‌ عنصری‌ كه‌ پس‌ از آتش‌ از عناصر دیگر قابل‌ احترام‌تر بوده‌ می‌باشد. از بیست‌ و یك‌ یشْت‌ موجود، پنجمین‌ آنها، یعنی‌ آبان‌ یشْت‌، ستایشی‌ است‌ خاص‌ بانو اَناهیتا. البتّه‌ در سایر بخشهای‌ اوستا، چون‌ خرده‌ اوستا و یسْنا نیز از این‌ ایزدبانو یاد شده‌ است‌، امّا آنچه‌ كه‌ مقام‌ این‌ بغبانو را بیان‌ می‌كند، یشت‌ پنجم‌ می‌باشد.
امّا در اوستا از یك‌ ایزد دیگر نیز یاد شده‌ است‌ به‌ نام‌ اَپَمْ نَپات‌ Apam Napat كه‌ در یك‌ ریگ‌وِدا نیز از وی‌ یاد شده‌ امّا به‌ عنوان‌ یك‌ خدای‌ مذكّر، و در یسْناها و یشْتها نیز از او یاد شده‌ است‌، لیكن‌ به‌ عنوان‌ یك‌ ایزد موكّلِ بر آب‌ در برابر اَناهیتا اهمیتی‌ چندان‌ ندارد. در صفحات‌ گذشته‌، تحت‌ عنوان‌ آداب‌ و رسوم‌ پارسی‌ یاد شد كه‌ آب‌ تا چه‌ اندازه‌ نزد ایرانیان‌ مقدّس‌ بوده‌ است‌ و هرودوت‌، مورّخی‌ كه‌ این‌ چنین‌ گزارشی‌ را درباره‌ی‌ تقدیس‌ و احترام‌ و بزرگداشت‌ آب‌ نزد ایرانیان‌ می‌دهد، به‌ نظر ناباور می‌رسد كه‌ گزارشش‌ درباره‌ی‌ خشایارشا و تنبیه‌ آب‌ به‌ وسیله‌ی‌ او درست‌ باشد. استرابو Strabo نیز درباره‌ی‌ روش‌ ایرانیان‌ در پاكیزه‌ نگاه‌ داشتن‌ آب‌ همان‌گونه‌ سخن‌ می‌دارد، و چیزی‌ كه‌ اضافه‌ می‌كند روش‌ قربانی‌ كردن‌ پارسها برای‌ آب‌ است‌. وی‌ می‌گوید هنگامی‌ كه‌ ایرانیان‌ می‌خواهند برای‌ ایزدآب‌ قربانی‌ كنند، در كنار چشمه‌، رود و یا جویبار و ره‌گذر آب‌؛ گودالی‌ می‌كنند و با احتیاط‌ تمام‌ به‌ گونه‌یی‌ كه‌ آب‌ به‌ خون‌آلوده‌ نشود، مراسم‌ قربانی‌ برای‌ آب‌ را انجام‌ می‌دهند، و مراسمی‌ را كه‌ استرابو در قربانی‌ شرح‌ می‌دهد، همان‌ مراسمی‌ است‌ كه‌ از هرودوت‌ در صفحات‌ گذشته‌ نقل‌ كردیم‌ و این‌ موردی‌ از فرایض‌ مؤكّده‌ است‌ كه‌ در شرایعِ مغان‌ و كتاب‌ وندیداد و سایر رساله‌های‌ زمان‌ ساسانیان‌ و پس‌ از آن‌ نقل‌ شده‌ است‌.
معابدی‌ كه‌ از برای‌ ایزدبانو اَناهیتا ساخته‌ می‌شد بسیار مجلّل‌، باشكوه‌ و ثروتمند بوده‌ است‌. آنچه‌ كه‌ از روایات‌ و گزارشهای‌ باستان‌ برمی‌آید، این‌ آتشكده‌ها كه‌ به‌ نام‌ اَناهیتا بوده‌اند بسیار باشكوه‌ و شوكت‌ بوده‌ و حتی‌ به‌ گفته‌ی‌ برخی‌ از دانشمندان‌، بعضی‌ از این‌ معابد، چون‌ معبد ناهید در همدان‌ پیش‌ از عهد هخامنشی‌، یعنی‌ در زمان‌ دومین‌ شاه‌ مادی‌، یعنی‌ هُووَخْشَتَر 625-575 پ‌ - م‌» بنا شده‌ است‌.

در ضمن‌ شرح‌ وقایع‌ دوران‌ اردشیر دوم‌ یاد شد كه‌ كوروش‌ برادر اردشیر دوم‌ بر او شورید و سرانجام‌ در نزدیكی‌ بابل‌ در حالی‌ كه‌ پیروزی‌ فرارویش‌ بود كشته‌ شد. جزو اسیرانی‌ كه‌ از سپاه‌ كوروش‌ گرفته‌ شد، معشوقه‌ی‌ یونانی‌ او به‌ نام‌ آسپاسیا Aspasia جلب‌ نظر می‌كرد. به‌ نظر می‌رسد كه‌ اردشیر سخت‌ به‌ این‌ بانوی‌ یونانی‌ دلبسته‌ بود امّا از بیم‌ مادرش‌ كه‌ كوروش‌ را بسیار عزیز می‌داشت‌، به‌ جانب‌ وی‌ نمی‌رفت‌. سرانجام‌ اردشیر هنگامی‌ كه‌ داریوش‌ پسرش‌ را به‌ جانشینی‌ برگزید، مطابق‌ با رسم‌ معهود می‌بایست‌ اوّلین‌ خواهش‌ ولیعهد را برآورد سازد، و داریوش‌ نیز كه‌ دوستدار آسپاسیا بود، معشوقه‌ی‌ عمویش‌ را از پدر درخواست‌ كرد. مطابق‌ با این‌ جریان‌ كه‌ پلوتارك‌ Plotarchos از كته‌سیاس‌ Ktesias نقل‌ می‌كند، اردشیر در ظاهر خواهش‌ فرزند و ولیعهد را قبول‌ می‌كند لیكن‌ در واقع‌ از این‌ جریان‌ ناراضی‌ به‌ نظر می‌رسد و اندكی‌ نمی‌گذارد كه‌ آسپاسیا را به‌ همدان‌ می‌فرستد تا در معبد اَناهیتا راهبه‌ گشته‌ و به‌ پارسایی‌ تا پایان‌ عمر زندگی‌ نماید. در اینجا نشانه‌هایی‌ از آنچه‌ كه‌ بعد میان‌ مسیحیان‌ رایج‌ شد را ملاحظه‌ می‌نماییم‌، و چون‌ آسپاسیا كه‌ معشوقش‌ كشته‌ شده‌ بود و به‌ این‌ جهت‌ دچار شكست‌ و ناكامی‌ گشته‌ بود و درخواست‌ خودش‌ ترك‌ دنیا كرده‌ و به‌ معبد ناهید رفته‌ بود. به‌ احتمال‌ قوی‌ می‌توان‌ منشأ این‌ چنین‌ روشی‌ را از یونان‌ دانست‌. به‌ هر انجام‌ ولیعهد كه‌ از این‌ عمل‌ پدر به‌ خشم‌ آمده‌ بود، قصد جان‌ پدر را می‌كند، امّا نقشه‌اش‌ بی‌انجام‌ مانده‌ و به‌ فرمان‌ پدر به‌ قتل‌ می‌رسد.

پلی‌ نیوس‌ Plynius مورّخ‌ نامی‌ سده‌ی‌ دوم‌ پیش‌ از میلاد از عظمت‌ و شوكت‌ این‌ معبد، ضمن‌ وصف‌ همدان‌ سخن‌ بسیار می‌گوید. درهایی‌ كه‌ تمام‌ از چوبهای‌ سدر و سرو بوده‌ و جملگی‌ با رویه‌هایی‌ از طلا پوشیده‌ شده‌ بوده‌، بامی‌ كه‌ از نقره‌ پوشش‌ داشته‌ و چون‌ خورشید درخشان‌ بوده‌ است‌ و بسیاری‌ دیگر از توصیفات‌، عظمت‌ ثروتی‌ را كه‌ در این‌ معبد گرد آمده‌ بوده‌ و در زمان‌ حمله‌ی‌ اسكندر به‌ تاراج‌ رفته‌ است‌ بیان‌ می‌كند. پس‌ از معبد همدان‌، بایستی‌ از معبدی‌ دیگر در شوش‌ یاد كرد. به‌ گفته‌ی‌ پلی‌ نیوس‌ Plinius در این‌ معبد تندیسه‌ای‌ بسیار سنگین‌ از ایزدبانو آناهیتا قرار داشته‌ كه‌ از طلای‌ خالص‌ ساخته‌ شده‌ بوده‌ است‌ و به‌ هنگامی‌ كه‌ جنگی‌ میان‌ آنتونیوس‌ Antonius سردار رومی‌ و اشك‌ پانزدهم‌ یا فرهاد چهارم‌ «37 - 2 - ب‌ - م‌» درگیر می‌شود. تندیسه‌ی‌ پربهای ناهید به‌ تاراج‌ می‌رود. هرگاه‌ بر آن‌ باشیم‌ كه‌ ادامه‌ی‌ این‌ ماجرا را بیان‌ كنیم‌، تا آخر عهد ساسانی‌ گسترش‌ پیدا می‌كند، یعنی‌ پرستش‌ و احترام‌ یا بزرگداشت‌ این‌ ایزدبانوی‌ اوستایی‌ بسیار دیرپایی‌ داشته‌ است‌ و برای‌ شناخت‌ این‌ بغ‌ بانوی‌ ایرانی‌ بایستی‌ از روی‌ آبان‌ یشْت‌ كه‌ از جمله‌ی‌ قدیم‌ترین‌ یشتها است‌ به‌ شناسایی‌ پرداخت‌.