PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آموزهای ابراهیم نبوی: چگونه با مردم شوخی کنیم ؟



Borna66
03-19-2009, 04:15 PM
1) شوخی بامزه: اصولاً آدم یا شوخ هست یا شوخ نیست یا به عبارت دیگر انسان یا بامزه ‏است یا بامزه نیست ، اگر آدم شوخ و بامزه باشد به طورطبیعی شوخی های بامزه می کند ، امّا ‏اگرشوخ وبامزه نباشد بهترین راه برای بامزه بودن این است که زیاد حرف نزنیم و سکوت را ‏رعایت کنیم . امّا برای اینکه شوخی های بی مزه کنیم ، می توانیم درمقابل جملاتی که می ‏شنویم این پاسخ ها رابدهیم: ‏
‏- صد سال به از این سالها( جواب: لوس، مثلا شوخی کردی؟)‏
ــ چقدرجوون شدی ( جواب : ازسی سال پیش کسی اینو بهم نگفته بود ) ‏
ــ به نظرت من عوض نشدم ؟ ( جواب : چرا ، واقعاً شبیه آدم حسابی ها شدی ) ‏
ــ دلم می خواست همه این کتاب ها رو می خوندم ( جواب : فرقی هم می کرد؟ )‏
ــ شما این همه کتاب رو خودتون نوشتین ( جواب : نه ، خریدمشون ) ‏
ــ نظرتون درمورد مسائل ایران چیه ؟ ( جواب : مخالفم ) ‏ ‏2 ) شوخی های ظریف : یکی ازروش های شوخی کردن با دیگران شوخی های ظریف است ‏‏. معمولاً این شوخی ها با کلمات محدود و اشارات دورکلامی همراه است . خیلی اوقات این ‏شوخی ها راخیلی افراد نمی شنوند . به همین دلیل باید کمی خشن ترشوخی کرد واگرباز هم ‏متوجه نشدند می توان با لگد توی شکم شان زد . اکثرمردم خودشان معتقدند ازشوخی های ‏ظریف خوششان می آید ، ولی واقعیت این است که این موضوع بیشترازآنکه ناشی ازیک ‏واقعیت باشد، ناشی ازیک امیدواری است. من درنوشته هایم شوخی های مختلفی را نوشته ام ‏، ازشوخی های خیلی واضح و خنده دار، تا شوخی های خیلی ظریف . بگذارید برای اینکه ‏متوجه بشوید تا چه حدمن موفق به برقراری رابطۀ عمیق با خوانندگانم شده ام ، چند جمله را ‏که ازخوانندگانی که رودررو با من قرارگرفته اند نقل کنم : ‏
آقای ف . م ( فرانکفورت ): من عاشق نوشته های توام داور جان ! با این نوشته ها زندگی می ‏کنم . تو بی نظیری ، تو نابغه ای ! ولی نمی دونم چرا شاید سی درصدازنوشته های تو رو ‏نمی فهمم ، یعنی متوجه منظورت نمی شم .‏
یک خانم که درسخنرانی من حاضرشده بود( دربرلین ) : آقای نبوی ! من متوجه نشدم ‏حرفهای شما جدی بود یا طنز ،لطفاً دراین مورد توضیح بدهید.‏
یک هنرمند باسابقه که 15 سال است درپاریس زندگی می کند و مرا ازطریق فایل های صوتی ‏دراینترنت می شناسد و تمام گفته های طنز آمیزمرا موبه مو حفظ بود ، گفت: تو می تونی ‏طنزنویس خوبی بشی ، چرا کتاب نمی نویسی ؟ ( درآن زمان من چهل کتاب چاپ شده داشتم )‏
یک معمارایرانی درایتالیا : نه ، دروغ می گی ، پس ایناصدای حسنی نیست ؟ عجب احمقی ‏هستی ! یعنی م سه سال گول خوردیم .‏
یکی ازحاضرین درجلسه سخنرانی درآلمان : شما خیلی با مزه هستید ، می خواستم ببینم شما با ‏این آقای ابراهیم نبوی طنزنویس نسبتی دارید ؟
اصولاً یکی ازمشکلات دربیان طنز ظریف این است که ممکن است طنز ظریف مثل یک ‏گوشواره ظریف گم بشود و یاکسی آنرا نبیند ، به همین دلیل است که پیشنهاد می کنم هروقت ‏می خواهید طنزظریف بگویید حتماًقبل ازآن یک نعره هم بکشید تا همه بفهمند که شما درحال ‏گفتن طنز ظریف هستید . ‏
‏3 ) شوخی خرکی( نقش الاغ مذکور در این ماجرا جدی است، کمی خشن ): معمولاً شوخی ‏کردن و نوع آن با زاویه تابش آفتاب، میزان گرمای هوا و میزان ارتفاع ازسطح دریا نسبت ‏دارد . معمولاً آدمها هرچه برونگراتر باشند شوخی هایشان سطحی ترو خشن تر و خرکی ‏ترمی شود و هرچه درونگراترباشند، شوخی هایشان ظریف ترو عمیق ترمی شود. مردم ‏درنقاط سردسیرمعمولاً درونگرا هستند و مردم درنقاط گرمسیر معمولاًبرونگرا هستند ، این ‏نظریه راقبلاً ابن خلدون درمورد دیگری گفته بود ، من همین الان به ذهنم رسید که می توانم ‏درمورد آن زیاد حرف بزنم تا باورش کنید، این همان کاری است که مردم و بخصوص ‏سیاستمداران وقتی هیچ دلیلی برای اثبات نظرشان ندارند می زنند . آنقدرحرف می زنند که ‏شما آنرا می پذیرید.‏
توضیح نظریه رابطه سرما و گرما و شوخی: بگذارید مثالی بزنم ، البته اگرنگذارید هم این ‏کار را می کنم . به شوخی خوزستانی ها دقت کنید . معمولاً نوعی لحن طنز درگویش آنها ‏وجود دارد ، این شوخی ها سطحی وساده است . موضوع این شوخی ها لاف زدن و خالی ‏بستن است. خوزستانی ها به سرعت سر شوخی را باز می کنند و چایی نخورده پسرخاله می ‏شوند . امّا درمناطقی مثل همدان وآذربایجان که جزو مناطق سردسیر هستند چنین عادتی بعید ‏است . مردم این مناطق امکان ندارد به سرعت وارد شوخی شوند . مدتها طول می کشد تا ‏سرشوخی بازشود ، امّا وقتی باز شد معمولاً به راحتی بسته نمی شود. درکشور ما یکی ‏ازعمیق ترین حوزه های طنز گویی حوزه قزوین است. نترسید! منظور بدی ندارم. درمیان ‏مردم قزوین و طنزنویسان آن عمیق ترین و ظریف ترین شوخ طبعی ها رامی توان شنید. ‏
عبید زاکانی، نسیم شمال، علی اکبردهخدا، جواد مجابی، بهاء الدین خرمشاهی و بسیاری ‏دیگرازطنزگویان و طنزسرایان مهم ایرانی قزوینی هستند. مردم این ناحیه درطول تاریخ شان ‏ظریف گویی ونکته گویی و شوخ طبعی را ثبت کرده اند. اصولاً درونگرایی با شرایط اقلیمی ‏وشیوه برقراری ارتباط رابطه دارد. (از این نظریه ای که دادم زیاد خوشم نیامد، شاید درچاپ ‏بعدی حذف اش کنم ).‏
درمیان کشورهای جهان هم جنس شوخی ها با نوع اقلیم رابطه دارد. البته با چیزهای دیگرهم ‏رابطه دارد. درکشوربرونگرایی مانند ایتالیا تقریباً همه شوخ طبع هستند و لحن شوخی دارند. ‏شوخی های سطحی و ساده هم دراین میان رتبه اوّل را دارد. به سینما و ادبیات ایتالیا دقت ‏کنید، معمولاً موضوعات شوخی ها بسیارساده و سطحی سطحی عنوان می شود . درمقابل ‏درحوزه ای مانند انگلیس یا روسیه یا اروپای شرقی شوخی ها عمیق می شود ودرجاهایی به ‏طنزسیاه نزدیک می شود. شوخی های عمیق رادرلحن شکسپیر، نوشته های نیچه ، شخصیت ‏پردازی چخنوف و گوگول و بولگاکف و کوندرامی توان یافت. البته نوع شوخی جز با شرایط ‏اقلیمی با دورۀ تاریخی ، میزان جمعیت، حدّ آزادی اجتماعی و سیاسی، سابقه تاریخی، شرایط ‏زبانی و هزارچیزدیگرهم مربوط است.‏
ما دراینجا ازبحث اصلی مان فاصله گرفتیم . بحث ما درمورد شوخی خرکی( خشن ) بود . ‏چند نوع شوخی خرکی را به شما توصیه می کنم :‏
ــ شوخی " بابات مرد" : به دوستتان زنگ بزنید ودرحالی که قرار است خبرمرگ پدرش را ‏به او بدهید ، بگویید : ازبابات خبرداری ؟ او می گوید : حالش خوبه ، سلام می رسونه . بعد ‏جواب بدهید : برو ببینم بابا حال نداری ! بابات مرد ! ‏
ــ شوخی دراولین نگاه : این نوع شوخی مثل عشق درنگاه اوّل است . شما درمهمانی هستید و ‏کسی به شما نگاه می کند . به او خیره شوید و نزد او بروید و به او بگویید : چته مثل گاو خیره ‏شده و به من نگاه می کنی ؟ ‏
ــ شوخی پراتیک عربی : کسی که می خواهد ماشینش را پارک کند و ازشما می خواهد به او ‏کمک کنید و او را راهنمایی کنید . به او بگویید آنقدر عقب بیاید تا ماشینش بخورد به ماشین ‏عقبی و چراغ عقب ماشینش بشکند . بعد درحالی که قاه قاه می خندید به او اشاره کنید و ‏درحالی که ازفرط خنده نفس تان بند آمده است چراغ خرد شده ماشینش را نشان دهید. ‏
ــ شوخی خرکی ساده : دراین حالت به طرف کسی که قصد شوخی با او دارید می روید و با ‏لگد محکم می زند به شکمش . او تعجب می کند و شما می خندید و می گویید: شوخی کردم .‏
ازدست من عصبی نشوید . واقعیت این است که اکثر آدمها وقتی شوخی می کنند ، شوخی ‏هایشان بسیارخشن و تندو سطحی است و خیلی با شوخی هایی که گفتم فرق نمی کند. یکی ‏ازعواملی که درگسترش شوخی های سطحی نقش دارد برنامه های طنزتلویزیونی درسراسر
جهان است . معمولاً تلویزیون بطورطبیعی نقش فراوانی دراحمق کردن آدمها دارد. درمورد ‏طنزبه طریق اولی تلویزیون این وظیفه رسانه ای را انجام می دهد و معمولاً موفق هم می ‏شود.‏
‏4 ) شوخی های مدرسه : اصولاً جذاب بودن محیط آموزشی ونوع برخورد معلمین مدارس که ‏به شکل عجیبی مورد نفرت دانش آموزان است ، باعث شده است که همیشه مدارس یکی ‏ازمکان های جالب برای زایش و رشد شوخی و شوخ طبعی باشد . تقریباً همه دانش آموزان ‏درطول تاریخ به یک شکل برای معلمین خودشان جوک می سازند و عشق خود را نسبت به ‏معلم و آموزش درقالب شوخی هایی که برای معلمین می سازند ، نشان می دهند . کلاس های ‏مدارس نقش بسیار درشکوفا شدن روحیه دانش آموزان ( وبالطبع انباء بشر) دارد. معلمین ‏احمق ، بداخلاق و زورگو نقش فراوانی درشکوفا شدن شوخی های بچه ها درمدارس دارد. ‏
‏5 ) شوخی و اپورتونیسم : اصولاً فرصت طلبی بانوع شوخی و پذیرش آن ارتباط مستقیم ‏دارد. بسیاری از آدمها توانایی فراوانی درشوخی های به موقع دارند . چند مورد از این شوخی ‏ها را مثال می زنم: ‏
ــ درست وسط مجلس ختم پدردوست تان درگوشی یک جوک برای دوست تان تعریف می ‏کنید و اوهرکاری می کند نمی تواند جلوی خنده اش را بگیرد . رابطه شما با دوست پدرمرده ‏تان به می می خورد . ‏
ــ دارید با همسرتان عشقبازی می کنید ، درست دراوج احساسات عاشقانه و غیرافلاطونی یاد ‏جوکی می افتید که همان روز صبح شنیده اید ، قاه قاه می خندید . همسرتان با حالتی عصبی ‏به شما نگاه می کند و شما برایش جوک راتعریف می کنید . انتظارنداشته باشید اوبه شما ‏بخندد.‏
ــ درزمان استراحت بین دو صحنه نمایش به توالت می روید ودرحالی که همه دربیرون ‏منتظرند تا شما بیرون بیایید و آنها به توالت بروند ، و درحالی که تلاش می کنید کارتان را بی ‏سرو صدا انجام دهید ، یک دفعه یاد چهره بازیگرنمایش می افتید و شروع می کنید به خندیدن ‏، یک باره کنترل تمام اندامتان را ازدست می دهید و کاری که نباید بشود با صدای بلند می ‏شود . انتظار نداشته باشید بعد از چند دقیقه وقتی با حالتی جدی ازتوالت خارج می شوید، همه ‏سرشان را پایین انداخته باشند و هیچ کس خنده اش نگیرد. ‏
ــ نامزدتان بعد ازسه ماه ازسفرخارج برمی گردد و شما درحالی که یک دسته گل بزرگ برای ‏او خریده اید برای استقبال ازاو به فرودگاه می روید و بادیدن او بعد از سه ماه بسیارخوشحال ‏می شوید . نامزدتان دو ساعت منتظرمانده است تا ازگمرک فرودگاه رد بشود و دراین مدت ‏معده اش بشدت ناراحت است . شما وسایل او رابرمی دارید و سوارماشین می شوید، نامزدتان ‏به محض این که می نشیند درکمال صمیمیت و معصومیت چیز می کند ، شما هم شوخ طبعی ‏تان گل می کند و درحالی که قاه قاه می خندید ، می گویید : دلم برای همین کارهات تنگ شده ‏بود. انتظار نداشته باشید نامزدتان بخندد و با شما شوخی را ادامه بدهد. ‏
به موقع شوخی کردن و به موقع شوخی نکردن ازکارهای بسیار مهمی است که یک انسان باید ‏انجام دهد . ممکن است ازنظرشما این موضوع هیچ اهمیتی نداشته باشد، مهم نیست . خودتان ‏باید عواقبش را تحمل کنید . درهرحال شوخی به موقع چیز خوبی است . ‏
‏6 ) فهمیدن شوخی: اصولاً فهمیدن شوخی چیزمهمی است . بگذارید داستانی را از یکی ‏ازنویسندگان روس برای شما نقل کنم.‏
اصولاً بسیاری ازطنزنویسان روسیه سابق پزشک بودند. به همین دلیل فهمیدن شوخی برای ‏پزشکان شوروی سابق ( روسیه سابق ) موضوع مهمی به شمار می آمد . یک روز یک ‏پزشک روس درساعت استراحت برای بقیه یک جوک راتعریف کرد. او گفت : یک روز یک ‏مریض وارد مطب دکترشد ، درحالی که پایش باند پیچی شده بود . دکترپرسید : چی شده ؟ ‏بیمارگفت : سرم درد می کرد . دکترپرسید : پس چرا پایت را باند پیچی کردی ؟ بیمارگفت : ‏سرم راباند پیچی کرده بودم ، امّا لیزخورد آمد روی پایم . وقتی دکتراین جوک را تعریف کرد ‏همه دکترها خندیدند . جز یکی از آنها ( فرض کنیم اسم دکتری که این جوک را نفهمید و به آن ‏نخندید ایوان بود) ، ایوان گفت : من متوجه نشدم ، مگه سرش درد نمی کرد، چرا پاش رو باند ‏پیچی کرده بود ؟ دکترگفت چون لیزخورد اومد روی پایش . دوباره همه خندیدند . دو سه ‏ساعت بعد ایوان پیش دکتررفت و گفت : دکترجان ! من متوجه نشدم کجای این داستان خنده ‏دار است ؟ دکترگفت : ببین ، اون سرش درد می کرد ، باند پیچی اش کرد، امّا لیرخورد اومد ‏روی پاش . ایوان کمی فکرکرد وگفت : من متوجه نشدم ، مگرممکنه باندی که روی سرپیچیده ‏شده بیاد پایین و دورپا قراربگیره ، مگر این که ازکمرآدم رد بشه ؟ دکترگفت : ببین دکتر! ‏جوک اینه که چون باند لیز خورده بوداومد روی پاهاش . ایوان به مغزش فشارآورد و گفت : ‏ببین دکتر! من یک پزشک هستم و خیلی بد است که متوجه طنزنشوم ، ولی من نمی فهمم ‏چطورممکن است باندی که دورسربسته شده لیزبخورد و بیاید روی پاها ، مگراین که ‏ازکمرآدم رد بشود و اندازه اش بزرگ شود و روی دو تا پا قرار بگیرد که درآن صورت نمی ‏تواند راه برود و وارد مطب بشود . دکترکه سرش درد گرفته بود ، گفت : ایوان عزیز! ببین ! ‏این یک جوک ساده است . یک نفررفت پیش دکتر،درحالی که سرش درد می کرد ، امّا پایش ‏باند پیچی شده بود ، دکترگفت : چی شده ؟ گفت : سرم درد می کنه . دکترگفت : پس چرا پات ‏رو باند پیچی کرد؟ دکترگفت : سرم رو باند پیچی کرده بودم ، ولی لیزخورد افتاد پایین . ایوان ‏نگاهی به دکتر کرد و گفت : آهان متوجه شدم . و درحالی که جوک رانفهمیده بود بیرون رفت ‏‏. کسی که این داستان را نوشته بود خودش دکتربود ، آن داستان را به دفترروزنامه برد وآنرا ‏برای سردبیرروزنامه خواند . سردبیربعد ازشنیدن داستان خندید و گفت : خیلی جالب بود ، من ‏این داستان رو چاپ می کنم . امّا یک سووال دارم ، می خواستم ببینم چطورممکنه وقتی کسی ‏باندی که دورسرش پیچیده اون باند لیزبخوره و بیاد روی پاش؟ ‏
بله این موضوع چیز مهمی است . باید طنز را فهمید . گاهی اوقات مهم ترین دلیل نفهمیدن ‏طنزاین است که ما درمورد یک جوک یا یک طنزخیلی جدّی فکر می کنیم و تلاش می کنیم ‏منطقی باشیم . البته من بعد ازشنیدن این جوک خیلی فکرکردم . واقعیت این است که این ‏جوک مشکلات منطقی فراوانی دارد.
__________________