PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نقد داستان راز دودی از ابراهیمی لامع



Fahime.M
11-21-2009, 11:50 AM
داستان راز دودی را میتوانیددر اینجا (http://pnu-club.com/pnu.thread20736.html#post70946)بخوانید

خانم دارا:
چیزی که توجه مرا جلب کرد، موجز بودن متن بود. پرداخت ، عنوان و شخصیت پردازی و حال و هوا همه در جهت چیزی است که نویسنده نخواسته به طور مستقیم بیان کند و آن را به خواننده القا کند و این خود از نقاط قوت داستان است .
خانم تیموری:
انگیزه و علاقه راوی برای جذب شدن به سمت قلیان و قهوه خانه را نفهمیدم . نمی دانم به خاطر علاقه به پدر بوده یا فضای قهوه خانه جالب بوده یا چیز دیگری . مادر با توجه به علاقه به پسر فقط در لفظ جلوگیری می کند نه در عمل . معلوم نیست شخصیت داستان این همه پول را با این وضع بد اقتصادی از کجا می آورد ؟ و سوال های دیگری که برایم بی پاسخ مانده . سماجت و کنجکاوی پسر را در متن نمی بینم که چرا به آن سه مرد زل زده؟ نویسنده نخواسته از متن راز گشایی کند که چرا به آن سه مرد زل می زند . روایت کمی دارای ابهام است . اما از نظر متن و نوع روایت جذاب بود و من دوست داشتم داستان را بخوانم و ادامه پیدا کند .
گودرزی:
با توجه به فضای مردانه داستان و جهانی که این داستان دارد عملکرد مادر هماهنگ با فضای سنتی موجود در داستان است . یعنی پتانسیل کنش داستانی زن در این داستان همین قدر است و حتا می تواند نکته مثبتی باشد، چرا که جایگاه زن را در جهان این متن نشان می دهد.
یکی از حاضران:
نوعی پوچی و بیهودگی در داستان تا لحظه مرگ نشان داده شده است. این که می گویید نویسنده رازگشایی نکرده است، اصولاً قصد داستان گفتن راز نیست. داستان دچار نوعی اغراق باستانی و اسطوره ای است. مانند نفهمیدن مادر از صفا کردن پسرش. متن یک متن کاملا مردانه و با اغراق است. تداوم این سالیان ( زل زدن به آن سه مرد ) خیلی اغراق آمیز است . روی هم رفته داستان خطی بود و اتفاق خاصی در آن رخ نداده است .
گودرزی:
نظر شما در مورد مادر، نیاز به باز کردن نقد جایگاه زن در جامعه دارد . ممکن است متنی دارای فضای مردانه یا صرفا زنانه باشد و این به تنهایی به معنی خوب یا بد بودن داستان نیست. اشاره کردن به نفهمیدن مادر نوعی اظهار نظر شخصی خود راوی در دوران نوجوانی است .
خانم خاک زاد:
مکان داستان خوب ساخته شده است. روایت داستان به نوعی به مسئله تشرف می پردازد . اینکه راوی کم کم بزرگ می شود و از پشت شیشه نگاه می کند و بعد وارد قهوه خانه می شود و قلیان می کشد . نوعی نگاه اسطوره ای در متن وجود دارد . اینکه چرا آن سه مرد همان طور زل می زنند توی متن پاسخی داده نشده و مهم هم نیست . ممکن است خیلی سوال ها در متن جواب داده نشوند. از نظر نقد مطالعات فرهنگی هم باید گفت که فضای بومی و ایرانی در داستان خوب نشان داده شده است. دور و تسلسل در داستان وجود دارد و درباره کسانی است که به این نگاه ها توجه دارند. این تکرار و دور در مورد همه نیست و می توان از دید نقد اسطوره ای هم به آن پرداخت .
ایراد داستان در نحوه پایان بندی آن است که نویسنده نتیجه گیری کرده است و این کار سطح داستان را پایین آورده. فکر کردن به تفاوت غرغرهای مادر و زنش و . . . اینکه پرش زمانی یک دفعه ای داریم و از جوانی به پیری می رسد خوب نیست . درباره لحن روایت در پایان داستان ، راوی خودش را از خواننده دور کرده و بهتر بود این طور نمی شد .
گودرزی:
هر متنی با توجه به امکانات داستانی که در متن وجود دارد می خواهد چیزی بگوید و اگر بگوییم این طور نمی شد داستان بی معنی می شود . باید به کلیدهای موجود در داستان توجه کرد .
آقای خالقی:
من با نقد مطالعات فرهنگی نگاه نکردم چون اغراق آمیز است و آدم هایی که به قهوه خانه می آیند ارزش پنج سال نگاه کردن را ندارند . این پنج سال نگاه کردن در فضای قهوه خانه غریب است . من این سه نفر را بیشتر فیلسوف و عارف دیدم .
گودرزی:
موافقم که این طور نگاه کردن شخصیت ها در داستان با توجه با اغراقی که دارد، ژانر داستان را تغییر می دهد و آن را که از اول واقع گرایانه بود، تمثیلی می کند.
خانم اورنگ:
چیزی که من فهمیدم تقابل سنت و مدرنیته است . اینکه امکانات بزرگ شدن چطور است . یکی با دانشگاه و درس خواندن بزرگ می شود و دیگری در فضا و روابط سنتی قهوه خانه . که در این داستان کم مایه بودن فضای سنتی داستان به چشم می خورد . فضا کارتونی است و مدام تکرار می شود و انگار چیز دیگری در قهوه خانه اتفاق نمی افتد . که این خود سطحی دیدن سنت است در جهت امکاناتی که برای رشد دارد . انگیزه پسر برای ماندن در قهوه خانه چیست ؟
آقای مرادی:
این داستان بر خلاف گفتمان مردسالارانه است . تنها کسی که تلاش می کند پسر را نجات دهد مادر است و بقیه مردها همه سعی بر این دارند که راوی وارد حلقه آن سه مرد بشود . و کنایه آمیز می گوید که رفتن توی قهوه خانه چیز بیخودی است . به نظر من پایان داستان بسته است . اینکه راوی پنج سال از زندگی اش را به خاطر چیزی می گذراند که نمی دانیم برای چیست. و در آخر هم انتظاری که از این عمل داریم رها می شود ؟ سطح داستان با پاراگراف آخری پایین می آید . بعضی جاها هم با هم نمی خوانند . نوع خانواده ای که برای پسرش کیک می خرد با قهوه خانه رفتن پسر نمی خواند . اینها در آخر داستان به کجا می رسد ؟
آقای کولانی:
من فکر می کنم برای خواندن این داستان نیاز به پیش مطالعه داریم و آن رفتن به قهوه خانه است. در مورد شخصیت پردازی راوی، انگیزه ها مشخص است: اول کنجکاوی راوی است ، بعد برای کار و آخر برای فرار از مشکلات زندگی. پدر و مادر همه شخصیت ها مشخص است بجز پسر جوان آخر داستان و آن سه مرد که فکر می کنم یک چیز نفرند نه سه نفر . تا به قهوه خانه نرویم نمی توانیم فضای داستان را بفهمیم و این سه مرد روح خود قهوه خانه هستند. هدف داستان اینست که دور قهوه خانه تمام شده .
گودرزی:
اگر قرار باشد برای باور کردن هر داستان وارد فضای بیرونی آن شویم که درست نیست و بسیاری مواقع ممکن نیست، فضای داستان باید خودکفا باشد .
به نظر من داستان واقع گرای مدرن است و اصل داستان مسئله تشرف است . در هر جامعه ای برای پذیرفته شدن فرد مذکر به عنوان یک مرد، یک سری آداب وجود دارد که سیر تشرف را نشان می دهد. این داستان سیر تشرف پسر است در فضای قهوه خانه . شوق رفتن پسر درون فضای مردانه همین دور هم نشستن و قلیان کشیدن مردانه است . مادر معیارهای مردسالارانه تشرف را قبول ندارد وبه دلیل گستردگی مسئله فرهنگی نمی تواند کاری بیش از این بکند . لازمه مرد شدن اندیشیدن به مسایل و تصویرهاست و توجه به درون. مانند راوی که به آن سه مرد نگاه می کند که آن سه مرد به چه چیزی زل می زنند و برای چه ؟ رمز داستان و ناگفته داستان هم همین است . امکانات معنایی داستان در باره علت زل زدن آن سه نفر، در صورت واقع گرایانه دیدن متن عبارتند از:
اول به دیگران بیشتر توجه داشتن .
دوم کنجکاوی.
سوم گریز از درون به دلیل بار سنگین مسایل، مانند بدبختی های زیاد در زندگی داشتن .
چهارم کارشان بی دلیل است و هر چند زل می زنند ولی به چیزهای دیگری فکر می کنند .
آخر داستان به داستان کمی جهت می دهد و داستان در پایان افت می کند و رمز زدایی می شود . داستان از وسط از واقع گرایی جدا می شود و به حکایت تمثیلی نزدیک می شود . مانند همان پنج سال که از قواید واقع گرایی تخطی می کند و وارد تمثیل و حکایت های فلسفی می شود که نویسنده باید کار دیگری می کرد . اشاره به آن سه مرد در پایان داستان کمی رمز گشایی می کند . اگر رمز و رازی داشته باشند نباید پسر وارد این حلقه شود، اگر وارد بشود نامعمول است . راوی چطور زن می گیرد با اینکه بی کار است؟ در جامعه مدرن درست است اما در جامعه سنتی نامعمول است و ابهام دارد .
شاگرد قهوه چی امکان ندارد در قهوه خانه بنشیند و با بقیه پک بزند ( در واقعیت ) . فقط خود قهوه چی می تواند با بقیه بنشیند و شاگرد مدام باید کار کند. راوی با این کنش در داستان از واقع گرایی دور شده است .
در پایان داستان پسر جوانی که می خواست به این چهار نفر اضافه شود چه می شود ؟ ( تا این دور اسطوره ای باقی بماند ). در پایان داستان پسر جوان که پاپیچ شده ، نمی فهمیم چه شده و باید در داستان اضافه شود تا دور اسطوره ای باقی بماند .
در مجموع از داستان خوشم آمد و داستان خوبی است و سوال برانگیز است . حرف آخر اینکه بهتر نیست یک چیز وسیع تری و یا یک پرسش فلسفی در آن مطرح شود ؟ همچنین بهتر نیست که حال و هوای رمز آلود تا آخر داستان حفظ شود؟ داستان حفره هایی هم دارد که پر نشده اند.