PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دستور زبان فارسي (مقدمه و تعاريف)



Fahime.M
10-29-2009, 11:38 AM
زبان

زبان يا در نشانه هاي صوتي يا در نشانه هاي نوشتاري تظاهر مي كند. زبان اگر در نشانه هاي صوتي آشكار شود، زبان گفتاري و اگر در نشانه هاي نوشتاري (خطي) آشكار شود، زبان نوشتاري ناميده مي شود. علاوه بر اينها، البته زبان ِ اشارات و حركات نيز وجود دارد، اما نه آن نشانه هاي صوتي واقعيت زبان است و نه اين نشانه هاي خطي؛ بلكه زبان را طرح نظام وارده يا دستگاه ارتباطي پيچيده اي با ساختمان انتزاعي مي توان فرض كرد كه در گفتار و نوشتار تظاهر مي كند و با نوعي رفتار اجتماعي همراه است؛ در نتيجه زبان، پديده ي پيچيده اي است و از آن رو تعريف منطقي آن بسيار دشوار است. رفتار زباني به صورت نوعي فعاليت عضوي از انسان صادر مي شود.

زبان فارسي

زبان فارسي از خانواده ي زبان هاي ايراني و زبان هاي ايراني از خانواده زبان هاي "هند و ايراني" است. زبان هاي هند و ايراني نيز از شاخه زبان هاي "هند و اروپايي" است. زبان هاي هند و اروپايي يكي از خانواده هاي مهم زبان بشري است كه شاخه هاي گوناگون آن در سراسر اروپا و قسمت پهناوري از آسيا، آمريكا، اقيانوسيه و آفريقاي جنوبي پراكنده شده است.

از آنجا كه زبان، پديده اي اجتماعي است و نمي تواند صورت ثابت و واحدي داشته باشد و همواره به تبع دگرگوني ها و تحولات اجتماعي دستخوش تغييراتي مي گردد، در هر دوره اي از تاريخ ، ويژگي هايي پيدا مي كند كه شكل آن را از زبان دوره ي پيش متمايز مي كند. از اين رو مي توان در بررسي تاريخي هر زبان ، مسير تحولات آن را از كهن ترين صورت دنبال كرد و تغييرات و تحولات و قوانين حاكم بر آن تحولات را در طول تاريخ تعيين نمود.

زبان فارسي مانند ديگر زبان هاي ايراني، از قديمي ترين صورت بازمانده ي آن، تا فارسي دري ، سه دوره ي تحولي باستان، ميانه و جديد را پشت سر گذاشته است و زبان فارسي امروز دنباله ي طبيعي و صورت تحول يافته ي يكي از گونه هاي زبان فارسي ميانه است و زبان فارسي ميانه، خود صورت تحول يافته ي زبان فارسي باستان است.

زبان فارسي كه به آن فارسي دري نيز مي گويند، زبان رسمي، اداري، علمي و ادبي ايران دوره اسلامي است و بيش از هزار و دويست سال قدمت دارد. آشكار است كه فارسي دري نيز در عمر دراز خود تحولاتي داشته است اما اين تحولات تا آن اندازه نيست كه ما امروزه سروده هاي شاعران قرن سوم و قرون بعد را به هيچ وجه نفهميم و زبان فارسي امروز را زباني به كلي جدا و متمايز از زبان رودكي و فردوسي بدانيم.

خط فارسي

در دوران اسلامي، براي نوشتن زبان فارسي، خط عربي به كار گرفته شده است كه از نظر منشأ با خطوط ايراني دوره ي ميانه تفاوت چنداني ندارد؛ زيرا اين خط نيز همچون خطوط ايراني از زمره ي خطوط سامي محسوب مي شود و عناصري كه در تكامل خطوط سامي مؤثر بوده در خط عربي نيز به چشم مي خورد. نشانه هايي كه امروزه براي نشان دادن آواهاي زبان فارسي به كار مي رود – يعني الفباي زبان فارسي – عبارت است از : ا ء ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ك گ ل م ن و هـ ي كه به هر كدام از اين نشانه ها حرف مي گويند.

هر يك از اين نشانه ها به دو يا چند صورت نوشته مي شود، مثلا هـ ، ه ، ـهـ ، ـه.

واج

نشانه هاي مذكور، آواهاي زبان فارسي را نشان مي دهد. هر يك از آواهاي زبان فارسي – و هر زبان ديگر – را واج مي گويند. واج عبارت است از كوچكترين واحد صوتي كه مي تواند تغييري در معنا ايجاد كند. مثلا در واژه هاي «ليز» و «ريز» جزء اول با اين كه از جهت آوايي به هم نزديك است باز قابل تشخيص و متمايز است و جابه جايي آنها، در معنا تغيير به وجود مي آورد. همچنين است جزء آخر در واژه هاي «تاب» و تاپ» كه (ب و پ) از هم قابل تمايز است.

واج ها به دو دسته تقسيم مي شوند: واج هاي صامت يا همخوان و واج هاي مصوّت (صدا دار) يا واكه.

صامت

صامت به آن گروه از آواهاي گفتاري گفته مي شود كه در اداي آنها جريان هوا پس از گذشتن از ناي گلو، در نقطه ي ميان گلو و لب ناگهان براثر مانعي متوقف مي شود و با فشار از تنگنايي مي گذرد يا از خط ميانه ي دهليز دهان منحرف مي شود و يا يكي از اعضاي گفتار بالاتر از گلو را به اهتزاز در مي آورد. شماره ي صامت ها در زبان فارسي لهجه ي مركزي 23 است كه عبارتند از :

ء ب پ ت ج چ خ د ر ز ژ س ش ف ق ك گ ل م ن و هـ ي.

براي نشان دادن برخي از صامتها، چند نشانه (= حرف) به كار مي بريم. مثلاً ز ذ ض ظ چهار نشانه ي متفاوت هستند كه براي نشان دادن يك واج صامت به كار مي بريم. مجموعه نشانه هايي (حرف ها) را كه براي نشان دادن واج هاي ِ صامت به كار مي بريم، در جدول صفحه بعد، به ترتيب معمول، همراه با آنها ، مي آوريم :


مصوَّت (واكه)

مصوت (واكه) آوايي است كه با لرزش تارآواها از گلو بيرون مي آيد و هنگام آداي آن دهان گشاده مي ماند، چنانكه جريان هوا مي تواند از گلو تا لب آزادانه بگذرد . در زبان فارسي امروز شش مصوت وجود دارد:


___َُ

َ

آ او اي

مصوت هاي فارسي را به خط آوايي چنين نشان مي دهيم:

a e o ā ū i

تنوع كاربرد نشانه ها

برخي از نشانه ها ، يعني حروف، گاه نشانه صامت است و گاه نشانه مصوت، و آنها عبارتند از : ا، و، هـ، ي. درباره هر يك توضيحي مي دهيم:

«ا» اين نشانه اگر در آغاز كلمه بيايد ، واج صامت همزه را نشان مي دهد كه با يكي از مصوت ها همراه شده است. (همزه به ياري يكي از مصوت هاي كوتاه يا بلند ، قابليت ادا شدن و به تلفظ درآمدن مي يابد)، چنان كه در اسب?asb. بنابر اين اَ، اِ، اُ دو جزء اند: صامتِ همزه + مصوت.

«الف» اگر در ميانه يا پايان كلمه قرار گيرد نشانه مصوت آ خواهد بود چنان كه در پايه، دارا؛ علاوه بر اين «الف» گاهي كرسي براي تنوين نصب قرار مي گيرد، در كلمه هايي نظير فوراً ، مثلاً و نيز گاهي كرسي است براي همزه در كلمه هاي عربي چنان كه در شأن و منشأ.

« و»اين نشانه مي تواند در ميان و پايان كلمه ها نشانه ي مصوتū باشد، چنان كه در روز (zūr)، مو (mū) و در آغاز و ميانه و پايان مي تواند نشانه صامت (v) باشد و با مصوت هاي شش گانه تركيب شود؛ چنان كه در وش(vaڑ)، ورد(verd)، وسعت (vos?at)، واجvāj) )، وولvūl))، وير (vir)؛ نيز در ميان و پايان كلمه چنان كه در دَوَران (davarān)، روش (raveڑ)، ميوهmive))؛ نيز در ميانه و پايان كلمه مي تواند به صورت صامت ساكن به كار رود، چنان كه در جاودان ((javdān، گاو (gāv) .

« و» در برخي كلمه ها نشان مصوت كوتاه __ُ_ (o) است: تو(to)، دو (do)، آخور (āxor)، خوردن(xordan)، فورد ((ford. مجموعه خ+و = خو، در زبان قديم فارسي، صامت مستقلي بوده كه در فارسي جديد از ميان رفته و در برخي از لهجه ها و زبان هاي محلي باقي مانده است. لغت نويسان گذشته «و» را در «خو» نوعي واو و «واو معدوله» ناميده اند. واو معدوله امروز فقط در نوشتن باقي مانده است چنان كه در خوارxār)) ، خوابxāb)) ، خواستن (xāstan) .

كاربرد ديگر اين نشانه يعني «و» آن است كه نه صامتي را نشان مي دهد و نه مصوتي را، بلكه كرسيي است براي همزه ي كلمه هاي مأخوذ از عربي، چنان كه در مؤذن و مؤمن.

«هـ» اين نشانه كه آن را با نام هاي گوناگون از جمله «هاي دو چشم» و «هاي هَوَز» مي خوانند و در خط فارسي با اشكال مختلف نوشته مي شود، مي تواند در آغاز و ميانه و پايان كلمه نشانه صامت باشد، چنان كه در هنر(honar)، شهرڑahr))، راه ((rāh؛ و در پايان كلمه، نشانه مصوت كوتاه، چنان كه در خانه ((xāna-xāne، گربه(gorbe-gorba) مصوت پاياني اين قبيل كلمه ها در برخي لهجه ها از جمله لهجه مركزي ايرانe و در برخي نقاطa است. در اين صورت آن را هاي بيان حركت گويند.

«ي» اين نشانه كه در آغاز كلمه به صورت« يـ» و در وسط به صورت « ـيـ » و در پايان به صورت «ي» نوشته مي شود، در ميان و پايان كلمه مي تواند نشانه مصوت بلند I باشد، چنان كه در شيرازڑiraz) (، تهراني (Tehrani)؛ و گاهي نشانه واج صامت است، در اين صورت در آغاز، ميانه و پايان كلمه مي آيد چنان كه در يك (yek)، شايد( ٹayad)، پايPāy؛ ي در كلمه مأخوذ از عربي به جاي نشانه ي مصوت بلندāنيز به كار مي رود، چنان كه در عيسيIsā، يحيي (yahyā) .

مصوت مركب

مصوت مركب به مصوتي گفته مي شود كه در حين اَداي آن، وضع اعضاي گفتار تغيير مي پذيرد و بر اثر آن، رنگ يعني ارتعاشات فرعي صوت نيز مختلف مي شود و صدا از يك مصوت به سوي مصوت ديگر مي لغزد، چنان كه مي توان آن را در حكم دو مصوت شمرده كه با هم آميخته و به صورت واحدي درآمده باشند. مصوت مركب بسيط نيست، اما يك واج شمرده مي شود.

به نظر برخي از يبان شناسان در زبان فارسي، دو مصوت مركب وجود دارد، يكي از آن دو مصوت مركبي است كه در كلمه فردوسي(Ferdowsi)، نوروز(Nowrūz)، روشن ((rowڑanديده مي شود. چنان كه ملاحظه مي شود اين مصوت مركب را باow نشان داده ايم . ديگر مصوت مركبي است كه در كلمه هاي مي(mēy)، كي(kēy)، ري(rēy) ؛ وجود دارد، اين مصوب مركب را باeyنشان داده ايم. به مصوت مركب، واكه مركب و آوا گروه نيز مي گويند.

مقوله هاي دستوري: جمله ، فعل، اسم

با جمله هاست كه سخن مي گوييم. جمله، مجموعه اي منطقي و نظام يافته از واژه هاست كه انديشه ها، خواسته ها، عواطف و احساسات ما را نشان مي دهد. دستور زبان، اين روابط منطقي و نظام يافته را بررسي مي كند و نشان مي دهد كه چگونه آنچه ما مي خواهيم در قالب جمله بيان كنيم در ساده ترين صورت خود ارتباطي است كه ميان دو امر برقرار مي شود. مثلاً وقتي كه مي خواهيم ميان «عملِ رفتن» و «مردي كه او را مي شناسيم» ارتباطي برقرار سازيم، مي گوييم.

مرد رفت.

همچنين وقتي كه «عمل شكستن» را به «شيشه» نسبت مي دهيم، مي گوييم:

شيشه شكست.

هر كدام از اينها يك جمله است. در اين جمله ها عمل اسناد يا نسبت به جزئي انجام مي گيرد كه در آخر جمله جاي دارد و نسبت به كسي يا چيزي داده شده كه در آغاز جمله جاي دارد. اغلب جمله هاي فارسي در ساده ترين صورت خود، چنين وضعي دارند:

مرد رفت.

شيشه شكست.

گياه روييد.

باد وزيد.

فرش بافته شد.

دزد محكوم شد.

در اين جمله دو دسته واژه وجود دارد: واژهايي كه در آغاز جمله قرار دارند و نسبتي به آنها داده شده؛ و واژه هايي كه به دسته ي نخستين، اسناد داده شده اند. در اينجا دو مقوله از مقوله هاي دستور زبان فارسي به دست مي آيد: كلمه كه در محل اسناد است، فعل ناميده مي شود و كلمه اي كه بدان اسناد مي دهيم ، يعني مسنداليه، اسم نام دارد. اسم، كلمه اي است كه بدون اينكه جانشين كلمه ديگري شود مورد اِسناد قرار مي گيرد و مسنداليه واقع مي شود، يعني چيزي به او اسناد داده مي شود