PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : پنجره هميشه بسته



mahdi271
10-18-2009, 05:08 PM
جاناتان با خود می اندیشید که زن همچون پرنده ای کوچک و ترسو به نظر می رسید و این بار قاطعانه جمله اش را تکرار کرد: «باید این نکته را به شما بگویم که...» و بعد از صدای خودش تعجب کرد، اما خشم باعث شد که جمله اش ناخودآگاه تغییر کند و چنین شود «مادام مقابل اتاق من روی موزاییک نشسته است» و درست در همین لحظه موفق شد که سخنان ناخودآگاه خود را مهار کند و جهت خاصی به آنها بخشید و در ادامه حرفش گفت: «مادام، این کبوتر سرتاسر راهروی طبقه ششم را پر از کثافت کرده است». مادام چند بار این پا و آن پا کرد، سرش را کمی عقب برد و گفت: «کبوتر از کجا آمده؟»

جاناتان گفت: «نمی دانم، شاید از پنجره آمده باشد، پنجره هنوز باز است، پنجره را باید همیشه بست. در قوانین ساختمان همین مورد قید شده است».

مادام گفت: «شاید دانشجویان به خاطر گرما پنجره را باز گذاشته باشند».

جاناتان ادامه داد: «شاید، اما با این حال باید همیشه پنجره را بست، به خصوص در تابستان، اگر توفان شود ممکن است پنجره بسته شود و بشکند. تابستان 1962 یکبار این اتفاق افتاد. آن زمان انداختن شیشه صد و پنجاه فرانک خرج برمی داشت، از آن زمان در قوانین قید کردند که پنجره باید همیشه بسته باشد».