PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : از خرد ناب تا حقیقت شاعرانگی!



Fahime.M
09-24-2009, 01:59 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

مروری بر کتاب «مراحل»
سروده رضا صفریان

مراحل(مجموعه شعر)
رضا صفریان
دفتر شعر جوان ، 1388


محمود معتقدی


بی گمان جایگاه «هنر» و «ادبیات» در چشم اندازی زیبایی شناسانه، وابسته به حقیقتی است که موضوع مهم و اصلی آن ، همانا پیوند آدمی با امور واقعی ست که شاید بتوان گفت آن چه که هنرمند و شاعر و نویسنده از سفره «مضمون»ها به «حقیقت» شاعرانگی و چشم انداز «متن» پیوند می زند، خود می تواند «بازتاب» و «تفسیری» از مفاهیم کلی باشد که در فضاهای استعاری، بیانی از درونیات انسان اینجا و اکنون را در پی داشته باشد .
به عبارت دیگر ، در منظر ادبیات و به ویژه «شعر» این واژه ها هستند که احساس خفته آدمی را بیدار می کنند و سرچشمه فرصتهای شاعرانگی را به سمت معماری کلماتی می کشانند که در آن «گوهر» شعری از زبان معیار دور و دورتر می شود. بنابراین، دستمایه شاعر، رویکرد به متنی است که انسان را نخست در برابر خود و سپس در برابر جهان فرا می خواند.
باری، در چنین جایگاهی ست که «عقلانیت» جای خود را به «احساس» و «تخیل» می سپارد و دنیای شعر در مراتبی دیگر، به معرفتی درونی می انجامد!
گفتنی ست که آموزه های فکری و فلسفی و مشرب های عرفانی و گذر به «متافیزیک» هر کدام می توانند در قلمرو شناخت و جهان بینی به اهل نظر کمک کنند، تا در بازاندیشی و روایت های هنری از «حقیقت» به واقعیتی برسند، برای یافتن هویت درونی و پاسخ به گمشده های «دانایی» .... لذا بر پایه این بنیادها، آدمی در پیوند با ابزار تناسب ها و تفاوت ها، به ویژه در عرصه شعر، بار دیگر به تفسیر مفاهیمی می پردازد که در فضای روزمرگی ها، چندان جایی ندارند. بازگشت به خلوتی برای بیدار کردن واژه ها ! از پی چنین حرکتی است که شعر با نظم و هم نشینی واژه ها ، آن «آن» جاری و سیّال را به حضور می طلبد، تا ایستادگی آدمی در برابر «عشق» و «زندگی» و «مرگ» به زبان و از نگاهی «دیگر» به دیگران ـ به دور از پاسخ های عقل گرایانه ـ پاسخی درونی تر و پریشان تر از آتش و باد دهد!
اما به راستی در قلمرو تکنیک و شیوه های بیانی این وجیزه (مجموعه «مراحل») چگونه ممکن می گردد؟
این پاسخ را شاعر در هم نوایی «شکل» و «محتوا» و با بهره گیری از اسباب و صور شاعرانگی و با نگرشی روانشناختی، دنیای «ذهن» را به حوزه «زبان» فرا می خواند. پس در واپسین تخیل، آن چه که در زبان اتفاق می افتد و کلمات معطل را به کار می گیرد، همین کوشش و جوشش ازدرون به سمت بیرون ازخود است !
اما به راستی از پس آن چه که گذشت، باید دید که در عرصه «مراحل ِ» رضا صفریانِ شاعر، که پیش از هر دغدغه ای به دنیای معقولات توجه و نظر دارد ، چه اتفاق شاعرانه ای در گرفته است؟
در چشم انداز «مراحل» شاعر چهار نقطه را برای عزیمت به سمت دستمایه های خودبرگزیده است؛
نخست: «خشم» و بازتاب های روحی آن در فرصت های انسانی.
دوم: «حیرت» و سرگشتگی برای درک حسرت ها و نایافته ها و گمشدن از نگاه نوعی تقدیرگرایی همراه با پرسش های هستی شناسانه از منظر«بودن» و «نبودن» .
سوم: «دریافت ها» که در چشم انداز آن پرسش هایی در حوزه جایگاه آدمی در منظومه هستی است و اینکه آیا می توان بر این زمین گرفتار از خود گذشت ودنیای غبار گرفته آدمی را دوباره معنا کرد؟ و این انتظار پس چگونه به عینیت در می رسد؟
چهارم: «عنایات» که در فضای آن شاعر از پس آن «حیرت» ، چشم به مکرمت دوست می دوزد و از چشم دل از «سکوت دانایی بخش» و از «من» شاعر به سمت جوهره «همزاد» اندیشی و دنیای «وجود» پا می نهد.

در فضای «مراحل» که بیشتر به یک "رساله" ی عرفانی ـ فلسفی نزدیک است تا دنیای شورانگیز شاعرانگی، شاعر به مفاهیمی می پردازد که با نوعی پرسش های خردورزانه همراه است و ازدنیای شاعرانگی و آن «حقیقت» جاری ، کمتر جوابی به گوش می رسد. چرا که نگاه ودغدغه های انسانی برای رسیدن به فرصت های «وحدت وجودی» است!
با این همه در این متن، از افلاطون تا هایدگر و از مولوی تا حافظ و خیام و دیگران، نسبت به روزگار آدمی، اشاره ها و نگرش هایی در حوزه های عقل گرایی و مراحل سلوک انسانی در پیوند با «کائنات» و در روح زمانه، همچون جدالی ابدی یاد می شود گرد آمده است. بی گمان همه این مقوله ها بربنیاد نگرش شاعر به جهان هستی و زخمه های انسانی ، در گذر از خود و طی مقامات عرفانی است!
اما برای مخاطب، در این هیاهوی «حیرت» و «پرسش» این نکته محل تأمل است که شاعر در شاعرانه کردن این مفاهیم، چقدر توانسته مضامین یاد شده را به زیور شعر بیاراید؟ و از منظر خیال انگیزی و حس موسیقایی و زبان، به قول معروف لباس شعر به واژه ها ببخشد!

ترجیح می دم که این ها همه دروغ باشند
همچنانکه هستند
ای کاش فقط یکی از این ها راست می بود
همچنانکه هست
دراین صورت این ها همه با هم راست می بودند
همچنانکه هستند
(صفحه 29)

شکی نیست که این «پازل» شعری یک متن فلسفی است که می تواند در راستای یک مناظره فکری باشد، که همچون یک گفتگو، مخاطب را به پرسش های تازه تری از بودن بکشاند.

دی شب
شیطان به نزد من آمد
با هم محاوراتی طولانی داشتیم
آخرین آنها این بود:
بیا با هم به زیر سایه ی مغفرت او پناه ببریم
و از او بخواهیم
تا تو را از شر من
و مرا از شر انسان خلاص گرداند
(صفحه 113)

در این جا، زبان در فرصت روایی ـ تاریخی به مقوله «خلقت» و تقابل «شیطان» با «انسان» می پردازد، اما از تخیل و پیچ و خم های شاعرانه و ابهام چندان خبری نیست! چرا که فضای متن به نثری قصه وار تعلق دارد که در آن اتفاق شعری چندان محسوس نیست!
گفتنی است در این «متن» سنگینی اندیشه ها و باورهای خردورزی، فرصت های شاعرانگی را در سایه گذاشته است. چرا که به مقوله هایی چون «عشق»، «زیستن» و «مرگ» که سه عنصر اساسی در فضای شعری می تواند باشد فرصت چندانی داده نشده است. به ویژه دور از زمان و مکان این روزگار به کلیاتی از مناسبات هستی پرداخته شده که در قلمرو یک متن حسی نمی گنجد. شاعر پیش از اینکه به نشان دادن روابط آدمی با جان هستی بپردازد، به نقد و پرسشگری در لباس عرفان و نگرش فلسفی نظر دارد. لذا زبان و آرایه های شعری در این متن، آهنگ و ریتم خشکی را در پی دارد. به عبارت دیگر «مراحل» در طلب فضاهای اخلاقی، آدمی را به مرور قصه «آفرینش» و آیین باوری فرا می خواند، تا دوباره دیدن خود و آن دیگری!

«و مرگ من آن جا نیست
جایی بیرون از من
در انتهای عمر
در من نیز نیست
این من هستم که میهمان او هستم
و علی العجاله نمی دانم
تا کی در خانه او سکنی دارم»
(صفحه 100)

و سخن آخر این که در کتاب «مراحل» خردگرایی و عقلانیت در برابر «حقیقیت شاعری» و در مرزی ناممکن در برابر هم ایستاده اند. که تنها می توان گفت که دغدغه هستی و اخلاق همچنان در حجاب گمشدگی ، من شاعر را به دامن زدن به نوعی «شطحیات» نزدیک کرده است.