PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چنگیز جلیلوند



مژگان
09-19-2009, 03:12 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/3421.jpg چنگيز جليلوند نامي آشنا در دنياي هنر ايران است. وي بازي در تئاتر را از سال 1326، زماني كه 20 ساله بود، آغاز كرد. او كار دوبله را از سال 1338 آغاز و ايراني‌ها خاطرات زيادي از او دارند. او گوينده بسياري از نقش‌هاي به يادماندني بازيگران ايراني و خارجي بوده است. او به جاي مارلون براندو، پل نيومن، برت لنكستر، پيتر اوتول، دين مارتين، يول براينر، فردين، منوچهر وثوق و... صحبت ‌كرده است. ضمن اينكه از سال 1341 مديريت دوبلاژ را در كارنامه هنري‌اش دارد. در ايام ماه رمضان، او را هر شب در سريال عبور از پائيز ديديم، با او گفتگو كرديم و از زواياي مختلف زندگي‌اش را براي ما تعريف كرد. گفتگو با اين هنرمند پيشكسوت را بخوانيد.
من در سال ۱۳۱۶ در شيراز به دنيا آمدم و در سن ۷ سالگى به خاطر شغل پدرم كه مهندس اداره راه بود به تهران نقل‌مكان كرديم و در حوالى خيابان رى ساكن شديم. دوران مدرسه و دبيرستان را در همان منطقه بودم، يادم هست ناصر ملك‌مطيعى هم در همان دبيرستان كه من مي‌رفتم، درس خوانده بود. از همان دوران دبيرستان به تئاتر علاقه داشتم و چند نمايش هم اجرا كرديم.
بعد‌ها توانستم به تئاتر «باربد» راه پيدا كنم. عاشق صحبت كردن بودم طورى كه ساعت‌ها براى يك جمع يا همان دانش‌آموزان صحبت مي‌كردم، براى همين دوست داشتم، دبير شوم و در بين درس‌ها علاقه خاصى به تاريخ و جغرافيا داشتم و آرزو مي‌كردم روزى دبير تاريخ يا جغرافى بشوم، ولى قسمت، چيز ديگرى بود.
خانواده خوشبخت
به نظر من راه رسيدن به يك زندگي خوشبخت اين است كه يك زوج در گام اول بايد با شناخت كامل باهم ازدواج كنند، نه اينكه همه خصوصياتشان شبيه هم باشد بلكه به اين شكل كه از نظر علايق دچار اختلاف زيادي نباشند و در بيشتر موارد با هم توافق و تفاهم داشته باشند. بعد از ازدواج هم طرفين بايد سعي كنند كه به مرور زمان و به تدريج نقاط ضعف خودشان را رفع كنند تا به يك زندگي خوشبخت و خوب نزديك شوند. در مرحله بعدي خانواده بايد از حال و روز فرزندان خود باخبر باشد و با فرزندان به صورت دوستانه و صميمي رفتار كنند. در مجموع فكر مي‌‌كنم اگر در خانواده، هركسي حد و مرز خودش را بشناسد و به معناي واقعي اعضاي خانواده، سالم بي‌‌رنگ و ريا باشند و مشكلات مالي هم نداشته يا كم داشته باشد، آن خانواده را مي‌توان خوشبخت ناميد.








رفتم تا خانواده‌ام را حفظ كنم
قبل از انقلاب دخترانم را براي ادامه تحصيل راهي انگليس كردم و گاهي براي ديدار با آنها به انگليس سفر مي‌كردم. وقتي انقلاب شد رفت و آمد ما هم كمي مشكل شد و به همين دليل دخترانم را نزد برادر همسرم به آمريكا فرستادم تا او مراقب آنها باشد. بعد از مدتي ديدم اگر بچه‌ها در آن محيط رشد كنند مشكل به وجود مي‌آيد و براي اينكه بچه‌ها به بيراهه كشيده نشوند و خانواده‌ام از هم پاشيده نشود تمام شوق و ذوق و شهرتي كه در عالم سينما و دوبله داشتم را به خاطر خوشبختي خانواده‌ام كنار گذاشتم و تصميم گرفتم به آمريكا سفر كنم، وقتي كه در آنجا ساكن شدم تمام تلاشم را كردم كه بچه‌ها به يك جايي برسند چون خوشبختي خانواده‌ام در درجه اول اهميت قرار داشت. الان هم خدا را شكر مي‌‌كنم كه بچه‌هايم به درجات بالاي فرهنگي رسيده‌اند و داراي مدارك معتبري از دانشگاه‌هاي معتبر آمريكا هستند.
استعداد، منشا اصلي موفقيت
اساتيد زيادي نداشتم و به نظر استعدادي كه در من وجود داشت، باعث رشد سريع من در اين رشته شد،البته در اين راه دوستان و اساتيدي هم بودند كه به من كمك كردند مثل استاد كسمايي، منصور متين،آقاي رسول‌زاده و... اما به نظرم عامل اصلي موفقيتم، استعدادي بود كه خودم هم نمي‌‌دانم از كجا آمد ولي يك روزي سر بلند كردم و ديدم، شده‌ام چنگيز جليلوند و بيست و چهار ساعت مشغول كار هستم.
دوبله، عامل اصلي برگشت
يكي از دلايل اصلي كه برگشتم اصرار و علاقه زياد آقاي جعفري؛ مديرعامل شركت قرن بيست و يكم بود كه از من خواستند به ايران برگردم و در زمينه دوبله فعاليتم را از سر بگيرم. با هم بسيار صحبت كرديم و من از اخلاق ايشان خوشم آمد و قبول كردم كه بيايم و در زمينه دوبله فعاليت كنم. اما قبل از اين ماجرا مي‌خواستم برگردم و در زمينه ديگري فعاليت كنم. من در خارج از كشورموفق به اخذ مدرك فوق ليسانس مديريت بازرگاني شده بودم و قصد داشتم يك هتل جمع وجور و زيبا در ايران تاسيس كنم و در كنار اين موضوع به دوبله هم بپردازم. ولي وقتي به ايران آمدم آنقدر گرفتار كار دوبله شدم كه اصلا فرصت پرداختن به مسائل ديگر را نداشتم. در نهايت بايد بگويم كه وقتي بعد از مدت‌ها به ايران بازگشتم با استقبال خوبي از جانب مسئولان فرهنگي كشور مواجه شدم كه جا دارد از اين عزيزان تشكر كنم و خوشحال هستم كه به كشورم بازگشتم.
ايران، وطن من
فرهنگ ما يك فرهنگ اصيل، ريشه‌دار و قديمي است و فكر مي‌‌كنم فرهنگي كه ما داريم به مراتب از فرهنگ غرب بالاتر و بهتر است. من بيست سال در خارج از كشور زندگي كردم و الان كه به ايران بازگشتم به هيچ‌وجه و در هيچ مقامي حاضر نيستم براي ادامه زندگي از ايران خارج شوم. حاضرم در ايران كارمند جزء يك اداره باشم اما به آنجا برنگردم چون من عاشق اين خاكم و اين كشور را دوست دارم. ايران براي من حكم يك پكيج را دارد كه اين پكيج را با همه خوبي‌ها، بدي‌ها، زشتي‌ها و زيبايي‌هايش قبول كردم. به هرحال فكر مي‌‌كنم زيبايي‌ها و خوبي‌هايي كه در ايران وجود دارد، بسيار زياد است، خدا را شكر مي‌‌كنم كه در اين مملكت زندگي مي‌‌كنم.
تلويزيون‌هاي لس‌آنجلسي
در زمان اقامتم در آمريكا هيچ گونه رفت و آمدي با راديو، تلويزيون‌هاي لس‌آنجلسي نداشتم و به كلي دور از اين ماجراها بودم، هر وقت هم كه مرا براي مصاحبه دعوت مي‌كردند، دعوت آنها را رد مي‌كردم و مي‌‌گفتم كه حرفي براي گفتن ندارم. حتي زماني كه فردين به رحمت خدا رفت، خيلي دنبال من گشتند كه با من مصاحبه داشته باشند، مي‌گفتند؛ شما چند درصد از بازي فردين بوديد و صداي او بوديد و... اما من خودم دوست نداشتم كه صدايم از اين بلندگو‌ها خارج شود ، نمي‌‌خواستم در مورد مرگ او صحبت كنم و خواهش كردم كه مرا راحت بگذارند.
دوبله؛ جذاب‌تر از بازيگري و اجرا
دوبله براي من جذاب‌تر از اجرا و بازيگري است. چون در دوبله مي‌‌توان بازيگر بود و انسان مي‌‌تواند جاي شخصيت‌هاي مختلف صحبت كند، تيپ‌هاي مختلف را روي هنرپيشه‌هاي مختلف پياده كند. در مجموع دوست دارم بيشتر در عرصه دوبله فعاليت داشته باشم ولي اگر براي كارهاي سينما دعوت شوم اگر كار قابل توجهي باشد و كاري نباشد كه فقط صرف جلوي دوربين رفتن باشد آن را مي‌پذيرم.
مارلون براندو
مارلون براندو سبك به خصوص و خاص خودش را داشت و به نوعي يك سبك جديد را وارد سينما كرده بود. يك بار از او خواستند كه بازيگري را تعريف كند و او در جواب گفته بود؛ بازيگري را قبل از براندو تعريف كنم يا بعد از براندو؟ من خيلي اين هنرمند را دوست داشتم و وقتي به جاي او صحبت مي‌كردم واقعا لذت مي‌بردم و با جان و دل كار را انجام مي‌‌دادم، وقتي كه خبر فوتش را شنيدم به شدت متاثر شدم. نه فقط نسبت به ايشان بلكه به همه كساني كه به جايشان صحبت كرده بودم كم و بيش علاقه داشتم.
عبور از پاييز
تا آنجايي كه من خبر دارم قرار بود هنرپيشه‌هاي تاپ و سطح بالاي كشورمان در اين نقش بازي كنند. اما فريدون جيراني من را به تهيه‌كننده سريال عبور از پاييز پيشنهاد داده بودند. به هرحال من فيلمنامه را مطالعه كردم و با اينكه نقش، ضدقهرمان و منفي بود، آن را پذيرفتم به اين دليل كه يك زندگي متفاوت را تجربه كنم. اين شخصيت يك شخص درون‌گراست و كمتر در سينما به جاي چنين افرادي صحبت كرده بودم. به طور كلي از داستان خوشم آمد و وقتي با آقاي معيريان هم مشورت كردم ايشان نيز گفتند كه اين نقش را قبول كنم و من هم پذيرفتم.
قبل از حضور در مقابل دوربين هيچ كدام از بازيگران سريال را نديده بودم و با همه دوستان در محل فيلمبرداري آشنا شدم. يادم است روز اولي كه در مقابل دوربين قرار گرفتم كمي سردرگم بودم ولي با كمك آقاي شاه‌محمدي؛ كارگردان اين سريال توانستم در نقش جا بيفتم و افسار نقش را به دست گرفتم. در مجموع فكر مي‌‌كنم «عبور از پاييز» يك اتفاق نو و متفاوت در عرصه سريال سازي ايران به حساب مي‌آيد. خيلي از دوستان به من مي‌‌گويند كه به لحاظ كلاس فيلمبرداري وكارگرداني اين سريال در سطح بين‌المللي است.
بي‌رحم و جدي
برخورد مردم با من بسيار خوب و محبت‌آميز بوده است ولي هيچ كس از من انتظار نداشت كه اينقدر بي‌‌رحم و جدي باشم چون در زندگي شخصي درست نقطه مقابل شخصيتي هستم كه در سريال بازي كرده‌ام و اگر او در قطب شمال باشد من در قطب جنوبم(خنده). يك بار مشغول پارك كردن اتومبيلم بودم كه خانمي آمد و سلام كرد و بي‌‌مقدمه به من گفت كه آقا چرا اينقدر بي‌‌رحميد؟البته خيلي خوب است، من به شوهرم گفته‌ام كه مردانگي را بايد از شما بياموزد ولي شما هم زياد خودت را گم نكن، قرص و محكم باش ولي نه به اين جديت.
جاي‌شان خالي
من فكر نمي‌‌كنم نسل جديد دوبله زياد قوي باشد. به اين دليل كساني كه الان در دوبله فعاليت مي‌‌كنند آن علاقه شديدي كه بايد به اين حرفه داشته باشند را ندارند، من خيلي كم ديدم كه فردي با علاقه زياد به اين كار مشغول باشد. در گذشته ما بيست ميليون جمعيت داشتيم و به ازاي اين بيست ميليون تعداد زيادي گوينده خوب داشتيم كه متاسفانه هركدام از آن عزيزان كه فوت كردند، ديگر جانشيني برايشان پيدا نشد. مثلا در حال حاضر جاي مرحوم مقبلي، مرحوم ايرج ناظريان، خانم ژاله كاظمي، آذر دانشي، مرحوم هژير و... در دوبله خالي است و هيچ جايگزيني براي اين عزيزان وجود ندارد. با اينكه بيست سال از آن زمان مي‌گذرد و جمعيت ما هفتاد ميليون شده، متاسفانه گوينده خوب بسيار كم است. فكر مي‌‌كنم اگر بخواهيم حساب كنيم، مي‌‌بينيم شايد فقط هفتاد نفر گوينده خوب داشته باشيم، كه اين رقم براي يك كشور هفتاد ميليوني، واقعا تاسف‌بار است.
به اين دليل...
زياد مصاحبه نمي‌كنم چون دوست ندارم پشت سرم بگويند كه فلاني يك سريال بازي كرده است و حالا مدام مصاحبه مي‌‌كند، يا بگويند فلاني كمبود مصاحبه دارد. با مطبوعات مشكلي ندارم ولي دوست ندارم سر زبان‌ها بيفتم. دوست دارم زندگي توام با آرامش و خالي از حاشيه را دنبال كنم.