PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : روانشناسی - نظریه درمانی عقلانی – عاطفی ( الیس )



Borna66
03-16-2009, 05:04 PM
شرح حال آلبرت الیس

آلبرت الیس در سال 1913 م متولد شد . در سال 1934 درجة لیسانس خود را از سیتی کالج نیویورک و در سال 1943 م فوق لیسانس ، و در سال 1947 ، درجة دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد . در سال 1943 م ، بطور خصوصی به مشاوره و روان درمانی در زمینة خانوادگی ، ازدواج و امور جنسی اشتغال ورزید . الیس در اوایل کارش ، در مشاورة ازدواج و خانوادگی ، اصولاً بیشتر اوقات ، به شیوه ای آمرانه به ارائه اطلاعات به مراجعانش می پرداخت . الیس با روشها و نظریة روانکاوی توافقی نداشت ، زیرا شیوه های روانکاوی در مقایسه با نظرات خودش چندان فعال و هدایت شده نبودند . بدین ترتیب الیس ، به نظریات یادگیری و تغییر رفتار از طریق اصول یادگیریهای شرطی روی آورد . الیس در سال 1945 میلادی به بعد ، شیوة درمان عقلانی – عاطفی را موثرتر از سایر روشها دانست و همواره سعی کرد از آن در درمان بیماران استفاده نماید .

تاریخچة تحول تفکر الیس :

سرمشأ فلسفی نظریة الیس به افکار برخی از فلاسفة رواقی ، به خصوص زنو ، سیسرو ، اپتیکوس بر می گردد . اپتیکوس معتقد بود که انسانها بوسیلة اشیاء بر آشفته نمی شوند ، بلکه نگرشی که نسبت به امور پیدا می کنند آنها را بر آشفته می سازد . در حیطة مذاهب چند تن از متفکران آیینهای باستانی تائو و بودا نیز بر دو نکته اصلی از رواقیون تأکید کرده اند . اول اینکه ، به نظر آنها ، عواطف انسان اساساً زادة فکر انسان است و دوم آنکه درمانگر برای تغییر و کنترل احساسات مراجع باید عقاید فرد را دگرگون کند .

از میان روان درمانگران جدید ، که با الیس از دیدگاه فسفی تجانس فکری دارند می توان به آلفرد آدلر نام برد . در زمینة روش مستقیم و فعالی که الیس به کار می برد ، می توان از پیشگامانی نظیر هرتزبرگ ( منتکر شیوة تکلیف دادن) ، برنهایم ، سالتر ( مبدع خواب مصنوعی و تلقین ) دوبوآ و دجرین ( پدید آورندة شیوة ترغیبی در درمان ) نام برد . با توجه به عدم رضایت الیس از شیوه های روانکاوی سنتی و غیر فعال ، خود به ابداع شیوة فعال و غیر مستقیمی دست زد که آن را روان درمانی عقلانی و سپس روان درمانی عقلانی _ عاطفی نامید . در این روش درمان ، منطق و استدلال تا حد امکان به کار بسته می شود و الیس معتقد است که ناراحتیها و اضطرابهای هر فرد زائیدة افکار غیر عقلانی اوست . در نتیجه او برای درمان اختلالات رفتاری پیشنهاد کرد که باید از آموزش ، استدلال و منطق و هدایت صریح و مستقیم حداکثر استفاده را کرد تا بتوان افکار منطقی تر را جایگزین افکار غیر عقلانی کرد .

مفاهیم بنیادی نظریه الیس

الف ) نظریة شخصیت

الیس از سه دیدگاه فیزیولوژیک ، اجتماعی و روان شناختی به شخصیت می نگرد .

1 - مبنای فیزیولوژیکی : الیس معتقد است انسان ذاتاً تمایلات بیولوژیکی استثنایی و نیرومندی برای تفکر و عمل به شیوة خاص دارد ، که این شیوه ممکن است در جهت منطقی و یا غیر منطقی باشد . الیس جهت تفکر فرد را تابع محیط خانواده و فرهنگی می داند که فرد در آن رشد می کند . الیس انسان را موجودی می داند که ذاتاً تمایل مفرطی به سهل انگاری در تغییر رفتار خویش دارد . به عقیدة وی انسان مایل است وابستگی خود را به اسطوره ها و تعصبات خانوادگی ، فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی حفظ نماید . به عقیدة الیس دیگر تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی احساس نیاز مفرط است به اینکه خود را برتر از دیگران و صاحب همة مهارتها بداند ، توسل به نظرات احمقانه و بد بنیاد ، پرداختن به تفکر آرزومندانه ، توقع به خوش رفتاری از طرف دیگران و .... ، می باشد .



2 - مبنای اجتماعی : الیس می پذیرد که انسان موجودی است اجتماعی ، و معتقد است که انسان باید در اجتماع مطابق انتظارات خود و دیگران رفتار کند و بش از حد خود مدار و خود بین نباشد . الیس معتقد است با پافشاری بر نگرش دیگران نسبت به خود و جلوه دادن این نگرش به صورت نیازی مبرم ، حالتی مرضی و مخرب نفس است . به نظر او بلوغ عاطفی و سلامت روانی ایجاد تعادل مطلوب است و اهمیت افراطی دادن به داشتن روابط متقابل مناسب از جانب فرد .

3 – مبنای روان شناختی : الیس غریزه را به مفهوم کلاسیک قبول ندارد و بیشتر با مزلو در زمینة تمایلات انسان هم عقیده است . او می پذیرد که انسان تمایلی به عشق و محبت ، توجه و مراقبت و تشفی آرزوها دارد و از مورد تنفر قرار گرفتن و ناکامی دوری می جوید . بنابراین وقتی حادثة فعال کننده ای برای فرد بوجود می آید ، ممکن است او بر اساس تمایلات ذاتی خود دو برداشت متفاوت و متضاد داشته باشد . یکی افکار و عقاید منطقی و عقلانی ، دوم افکار غیر منطقی و غیر عقلانی .

در نظریة الیس دربارة شخصیت ، انسانها تا حد زیادی خود موجد اختلالات و ناراحتیهای روانی خود هستند .

ب ) ماهیت انسان :

مکتب عقلانی عاطفی فرضیات معینی را در زمینة ماهیت انسان ارائه می دهد .

اولاً معتقد است که انسان موجودی عقلانی و منطقی و در عین حال غیر منطقی و غیر عقلانی است . هنگامی که تفکر عقلانی و منطقی باشد ، موجودی کارامد ، و توانا خواهد بود . ثانیاً تفکر غیر عقلانی از یادگیریهای غیر منطقی اولیه ای حاصل می شود که انسان از نظر بیولوژیکی آمادگی پذیرش آن را دارد . ثالثاً انسان حیوانی ناطق است و تفکر معمولاً از طریق کاربرد علائم ، یا استفاده از زبان رخ می دهد .

الیس در زمینة ماهیت انسان نظری بسیار مشابه با نظر پیروان مکتب اصالت دارد . او با آزاد بودن انسان معتقد است و به نظر او تجربة فردی هر انسانی بالاترین ارزش و اهمیت را در زندگی او دارد . انسان موجودی انتخابگر است و می تواند آنچه را که به نفع اوست برگزیند و بالاخره اینکه انسان باید با همة این تواناییها محدودیتهایی را هم در زندگیش بپذیرد . الیس انسانها را موجودی پاسخ دهنده و خلاق می داند ، بدین معنی که نه تنها محرکهای بیرونی را درک میکند بلکه بطور همزمان دربارة آنها به تفکر ، مفهوم سازی و تعبیر و تفسیر دست می زند .

در واقع الیس نظریة یادگیری محرک و پاسخ را مردود می داند و دربارة انسان بیشتر بر اساس نظریة یادگیری (S-O R ) فکر میکند .

ج ) مفهوم اضطراب و بیماریهای روانی :

الیس ترس و اضطراب را به شیوة خاص خود توجیه می کند . در نظر او ترس عبارتست از دنبال کردن عقیده و یا نگرش و یا حملات به درون افکنده شده . ترس حالتی پیشگیرانه دارد و شامل این عقیده است که اولاً چیزی یا شخصی خطرناک وجود دارد ، ثانیاً باید در مقابل آن از خود دفاع کرد . اضطراب با ترس متفاوت است ، الیس اضطزاب و اختلالات عاطفی را نتیجة تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی می داند . از نظر الیس کسانی که خود را اسیر افکار غیر عقلانی خود می کنند ، احتمالاً خود را در حالت احساس خشم ، مقاومت ، خصومت و ... قرار می دهند . انسان بوسیلة اشیاء خارجی مضطرب نمی شود بلکه دیدگاه و تصوری که از اشیاء دارد موجب نگرانی اش می شود .

الیس اضطراب و اختلالات رفتاری را زادة طرز تفکر خیالی و بی معنی انسان می داند .

اعتقادات غیر منطقی در ذهن از نظر الیس :

1- اعتقاد به اینکه لازمة احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت ،کمال و فعالیت شدید است . فرد عقلانی بهترین کارها را به خاطر خودش انجام می دهد نه بخاطر دیگران و درصدد است که از خود فعالیت لذت ببرد و نه از نتایج آن .

2- اعتقاد به اینکه لازم است همة افراد جامعه او را دوست بدارند و تکریمش کنند . اگر کسی دنبال چنین خواسته ای باشد مضطرب و ناقض نفس خویش خواهد بود .

3- اعتقاد فرد به اینکه گروهی از مردم شرور و بد ذات هستند و باید به شدت تنبیه شوند . این عقیده غیر منطقی است ، زیرا معیار مطلقی برای درست یا نادرست بودن وجود ندارد .

4- اعتقاد فرد به اینکه اگر وقایع و حوادث آن طور نباشد که او می خواهد ، نهایت بیچارگی به بار می آید و فاجعه آمیز خواهد بود . این طرز تفکر غلطی است ، زیرا ناکام شدن احساسی طبیعی است ولی اندوه طولانی یک موضوع غیر منطقی است .

5- اعتقاد فرد به اینکه بدبختی و عدم خشنودی او بوسیلة عوامل بیرونی بوجود آمده است . انسان توانایی کنترل اندوه و اختلالات عاطفی خود را ندارد و یا اینکه تواناییش اندک است .

6- اعتقاد به اینکه چیزهای خطرناک و دلهره آور موجب نگرانی می شوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان بوقوع پیوستن آنها را به تأخیر بیاندازد . این یک تصور غیر عقلانی است . فرد عقلانی میداند که خطرهای بالقوه آن اندازه که انسان از آنها می ترسد وحشتناک نیستند و اضطراب نه تنها از وقوع آن جلوگیری نخواهد کرد بلکه باعث افزایش آن خواهد شد .

7- اعتقاد فرد به اینکه اجتناب و دوری از بعضی از مشکلات زندگی و مسئولیتهای شخص برای فرد آسانتر است از مواجه شدن با آنها . این تفکر غیر عقلانی است زیرا اجتناب از یک کار ، سخت تر و دردناکتر از انجام آن است و باعث کاهش اعتماد به خود می شود .

8- اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قویتر دیگری تکیه کند . وابستگی شدید به فقدان یا کاهش استقلال ، فردیت و تجلی نفس می انجامد .

9- اعتقاد فرد به اینکه انسان در باید مقابل مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملاً برآشفته و محزون شود . چنین تصوری نیز نادرست است ، زیرا مشکلات دیگران به ما ربطی ندارد و بنابراین نباید شدیداً نگران شویم .فرد عقلانی بجای اضطراب و نگرانی در برابر مشکلات دیگران ، تلاش میکند به دیگران کمک نماید تا رفتارشان را تغییر دهند .

10- اعتقاد به اینکه تجارب گذشته و تاریخچة زندگی تعیین کنندة مطلق رفتار کنونی است و اثر گذشته را در تعیین رفتار کنونی افراد نمی توان نادیده انگاشت . فرد عقلانی با بررسی اثرات رفتار گذشته ، نسبت به تغییر رفتار کنونی خود اقدام می نماید .

11- اعتقاد فرد به اینکه برای هر مشکلی فقط یک راه حل وجود دارد و اگر انسان به آن راه حل دست نیابد ، بسیار وحشتناک خواهد بود . این طرز فکر اشتباه است ، زیرا هیچگاه راه حل کاملی وجود ندارد و نتایجی که فرد از عدم دستیابی به این راه حل تصور می کند غیر واقعی است و به اضطراب می انجامد . فرد عقلانی می کوشد تا راه حلهای متعددی را برای مشکل خویش بیابد و از میان آنها کاملترین را انتخاب نماید .

الیس معتقد است که توسل به این عقاید یازده گانه به اضطراب و ناراحتی روانی منجر می شود.

نوشته : آقای جوتد سلیم پور

برگرفته از :


كد - لینک:
روانشناسی (http://psychotoday.blogfa.com)
:104:
گردآونده:طه-Borna66