PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : همه چیز درباره : ریاست جمهوری امریکا



Borna66
09-17-2009, 08:11 PM
در این تاپيك به ریاست جمهوری امریکا می پردازم .

Borna66
09-17-2009, 08:11 PM
رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا یکی از قوای سه گانه در دولت ایالات متحده آمریکا است.
در پی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا هر ۴ سال یکبار در بیستم ژانویه، رئیس جمهور منتخب ایالات متحده آمریکا به همراه معاون رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا با ادای سوگند مسئولیت اجرایی دولت ایالات متحده آمریکا را بر عهده می گیرد. وی در حضور رئیس دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا اینگونه سوگند می خورد: «من رسماُ سوگند یاد می کنم که مسئولیت ریاست جمهوری ایالات متحده را صادقانه انجام دهم و تا آتجا که در توان دارم از قانون اساسی ایالات متحده آمریکا صیانت، حمایت و دفاع نمایم.»
رئیس جمهور سمبل قدرت و اقتدار ملت است و عالیرتبه ترین مقام سیاسی کشور به شمار می آید. وی به عنوان رئیس کشور، فرمانده کل نیروهای مسلح، رئیس قوه مجریه و اداره کننده کشورو رئیس حزب ، ضامن اجرای صحیح قوانین شناخته می شود و وظایف سنگینی را برعهده دارد . تحولات سیاسی قرن بیستم و ظهور” دولت رفاهی ” در نیمه دوم این قرن سبب شد تا وظایف و اختیارات رئیس جمهور افزایش یابد.

Borna66
09-17-2009, 08:11 PM
تاریخچه :

جایگاه کنونی رئیس جمهور در نظام سیاسی ایالات متحده به مراتب با نظرات بنیانگذاران آمریکاجرج واشنگتن و توماس جفرسون بیانگر آن است که درسال های اولیه حیات ایالات متحده تا چه اندازه رئیس جمهور و دولت وی فاقد اختیارات بودند. اما طی سالیان متمادی، این وضعیت دگرگون شد. این کشور تفاوت دارد. تدوین کنندگان قانون اساسی درآخرین سالهای قرن هیجدهم به نهاد ریاست جمهوری به عنوان مجری و اداره کننده قوانین نگاه می کردند و وظایف اندکی را برای وی در قانون اساسی در نظر گرفتند . آنان امیدوار بودند کشوری را تاسیس نمایند که در آن قدرت واقعی در دست نمایندگان ملت و دولت های ایالتی باشد ودولت فدرال صرفاَ به امور خارجی و هماهنگی میان ایالت ها بپردازد. قانون اساسی ، ورود دولت فدرال به اقتصاد و وضع مالیات را منع کرده و همین دو مورد، بخش وسیعی از اختیارات را ازرئیس جمهور سلب کرده است. تعدد بسیار اندک کارکنان و وزرای روسای جمهور اولیه نظیر

Borna66
09-17-2009, 08:12 PM
اکنون رئیس جمهور از نقش فراوانی درتحولات سیاسی و اجتماعی کشور برخوردار است. وی با انتخاب وزرا، آنگونه که خود صلاح می داند ، تصمیم گیری می کند و در بسیاری از مواقع نیز با استفاده از حق وتو، بر روند قانونگذاری کنگره تاثیر می گذارد. فرماندهی کل نیروهای مسلح و اداره دیپلماسی خارجی کاملاً در اختیار رئیس جمهور است و وی در صحنه بین المللی راساً تصمیم می گیرد. بعلاوه با تاسیس تعداد زیادی وزارتخانه( کابینه ایالات متحده آمریکا ) و سازمانهای مستقل تحت نظر ستاد کارکنان ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا ، وی و مشاورانش در مسائلی نظیر آموزش، اقتصاد، محیط زیست، ‌منابع زیرزمینی و حمل ونقل دخالت می کند. درحالی که درسالیان نه چندان دور، این موضوعات در حوزه صلاحیت انحصاری دولت های ایالتی بود.

Borna66
09-17-2009, 08:12 PM
اختیارات ریاست جمهوری امریکا :

اختیارات تامین امنیت ملی

فرمادهی کل نیروهای مسلح و نیروهای شبه نظامی
انعقاد قرار داد با کشورهای خارجی
معرفی سفرا
پذیرش سفرای دیگر کشورهای جهان
اعلام جنگ وصلح

اختیارات قانونگذاری

ارائه اطلاعات مورد نیاز کنگره
در خواست تصویب قانون از کنگره
دعوت مجالس قانونگذاری به جلسات فوق العاده کنگره
اعلام تعطیلی موقت کنگره در صورت اختلاف نظر میان مجالس بر سر زمان تعطیلی
وتوی مصوبات کنگره ( وتوی مصوبات کنگره ایالات متحده آمریکا )

اختیارات اداری

مسئول وناظر اجرای صحیح قوانین
معرفی وزرا و مقامات بلند پایه اداری به کنگره (همانند رئیس بانک مرکزی ایالات متحده آمریکا)
درخواست دریافت گزارش از مقامات دولتی
پرکردن پست های خالی دولتی در زمان تعطیلی کنگره

اختیارات قضایی

درخواست بخشش و عفو برای محکومین (به استثنای محکومین استیضاح)
معرفی قضات دیوان عالی فدرال ( دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا )

Borna66
09-17-2009, 08:13 PM
مروري بر زندگي روساي جمهور امريکا

روزنامه اعتماد - وحيد نمازي
1- جرج واشنگتن؛ اولين اولين ها
جرج واشنگتن از يک خانواده کشاورز ويرجينيايي سر برآورد که به اخلاق و آداب اهميت فراواني مي داد. او در سال 1754 به عنوان سرهنگ دوم در جنگي که نتيجه گسترش نزاع بين هندي ها و فرانسوي ها برپا شده بود، شرکت کرد و سال بعد به عنوان آجودان ژنرال ادوارد بروک با چهار گلوله بر بدن که از تفنگ دو سواره نظام دشمن شليک شده بود، جان سالم به در برد. جرج در سال 1759 با بيوه يي به نام مارتا دندريج ازدواج کرد و در 1775 به سرفرماندهي ارتش رسيد و از گروهي از مردم مسلح به کمک دولت هاي فرانسه و اسپانيا ارتش بزرگي ساخت که نهايتاً موفق به شکست نيروهاي بريتانيايي در جنگ انقلاب امريکا شدند. واشنگتن از مهم ترين چهره هاي تاريخ ايالات متحده است. نقش او به خصوص در کسب استقلال براي مستعمرات امريکايي و سپس متحد کردن آنها زير پرچم حکومت فدرال ايالات متحده قابل توجه است. او معتقد بود کشور با وجود کنفدراسيون هاي مختلف راه به جايي نخواهد برد بنابراين براي تدوين قانون اساسي ايالات متحده مشارکت فراواني داشت و پس از تصويب اين قانون به سال 1787، کالج انتخاباتي ايالات متحده او را به اتفاق آرا به عنوان نخستين رئيس جمهور امريکا برگزيد.
سياست خارجي جرج واشنگتن بر مبناي عدم دخالت در ديگر کشورها بود چراکه عقيده داشت ايالات متحده هنوز به قدرت کافي براي به راه انداختن جنگ در دنيا نرسيده است. واشنگتن در دسامبر 1799 به دليل عفونت شديد گلو و ناي درگذشت.
2- جان آدامز؛ اولين ساکن کاخ سفيد
آدامز متولد ايالت ماساچوست و از دانش آموختگان رشته حقوق دانشگاه هاروارد بود. گرچه خيلي ها او را بيشتر فيلسوف مي دانند تا سياستمدار ولي آدامز در دوره هاي اول و دوم کنگره از طرفداران سرسخت استقلال به شمار مي رفت. همچنين بين سال هاي 1789 تا 1797 او به عنوان اولين معاون رئيس جمهور امريکا خدمت کرد. در زمان رياست جمهوري او جنگ هاي بريتانيايي ها با فرانسوي ها دردسر بزرگي براي امريکا ايجاد کرده بود. آدامز فرستاده يي به فرانسه فرستاد ولي آنها براي گفت وگو درخواست رشوه کردند بنابراين کنگره به او بودجه داد تا ارتش تشکيل دهد و فرانسويان را از خاک امريکا بيرون بيندازد. جان آدامز اولين رئيس جمهور امريکا بود که داخل کاخ سفيد امريکا در واشنگتن دي سي که در سال 1800 تکميل شده بود، به رياست پرداخت. او در يکي از نامه هايش به همسرش درباره اتاق هاي تکميل نشده کاخ سفيد نوشت؛ «دعا کردم تا خداوند نعمت هايش را به اين کاخ ارزاني دارد چرا که مرداني درستکار در اينجا حکمراني خواهند کرد.»
3- توماس جفرسون؛ رئيس خاموش
جفرسون يکي از متفکران اصلي و بنيانگذاران امريکا و نويسنده اصلي اعلاميه استقلال ايالات متحده است. او وارث ثروتي فراوان از پدر و موقعيت اجتماعي بي نظير از مادرش بود که هم حقوق خوانده بود و هم اهل ويرجينيا بود. قلم او را بسيار بهتر از سخنوري اش ذکر کرده اند به طوري که او را «عضو خاموش» کنگره مي ناميدند. جفرسون وزير خارجه کابينه واشنگتن بود ولي علاقه اش به انقلاب فرانسه و گرايش به سمت رقيبي قدرتمند چون فرانسوي ها موجب کنارگذاشتنش از هيات دولت شد. دوران رياست جمهوري او با جنگ هاي ناپلئون همزمان شده بود ولي او از درگير شدن در اين کشورگشايي دوري کرد. دموکراسي جفرسوني به نام وي نامگذاري شده است. در اوج درگيري هاي حزبي در سال 1800 توماس جفرسون در يک نامه محرمانه نوشت؛ «من در حضور خدا سوگند خورده ام که دشمن هميشگي هرگونه خودکامگي در انديشه بشر باشم.» جفرسون در مانتيسلو بازنشسته شد تا بتواند زمان بيشتري براي فکر کردن درباره طرح هاي بزرگش براي دانشگاه ويرجينيا داشته باشد. يک اشراف زاده فرانسوي بيان داشت؛ «او خانه و انديشه اش را در بلندي قرار داده است که از آنجا مي تواند جهان را با ديد ديگري ببيند.» وي در 4 جولاي1826 از دنيا رفت.

Borna66
09-17-2009, 08:14 PM
4- جيمز مديسون ؛ سيب پلاسيده امريکايي
جيمز مديسون را بيشتر به خاطر جثه کوچک و نحيفش مي شناسند و به او لقب «سيب پلاسيده» داده اند. او هم اهل ويرجينيا و دانش آموخته رشته هاي تاريخ و حقوق بود و به همراه جان جي و الکساندر هميلتون نويسنده مقالات فدراليست و از پدران قانون اساسي ايالات متحده امريکا به شمار مي رود. دوستي نزديکش با رئيس جمهور پيش از خود باعث شده بود وي تجربه رياست بر وزارت خارجه امريکا را در کارنامه کاري خود به ثبت برساند. مديسون در حالي اولين دور حضور خود را در اين سمت به پايان رساند که کشورش به دليل افزايش تنش ها با انگليس در آستانه يک جنگ قرار داشت. او در سال 1812 با پيروزي بر «دي فيت کلينتون» رقيب فدراليست خود بار ديگر رئيس جمهور امريکا شد، اما نتوانست در بسيج نيروهاي مختلف امريکا عليه حملات انگليسي ها توفيقي حاصل کرده و در نهايت با ورود نيروهاي بريتانيا به واشنگتن در سال 1814 مجبور به فرار به ويرجينيا شد. در همان سال، معاهده گنت به جنگ پايان داد.
5- جيمز مونرو ؛ مخالف نفوذ اروپا
جيمز مونرو پنجمين رئيس جمهور ايالات متحده و چهارمين نفر از ويرجينيا است که به اين سمت رسيده است. مونرو از ياران نزديک توماس جفرسون و از جمله ديپلمات هايي بود که از انقلاب فرانسه حمايت کرده بودند. او در جنگ 1812 تحت فرمان جيمز مديسون سمت هاي دبير جنگ و دبير دولت (وزارت امور خارجه) را به عهده داشت و نقشي کليدي بازي کرد. در طول دوران او ميسوري ايالتي برده دار اعلام شد. سياست هاي او ضد فدراليستي بودند و کابينه او فراجناحي و قدرتمند بود. او به شدت مخالف دخالت اروپا در قاره امريکا بود و «دکترين مونرو» يعني سياست خارجي امريکا مبني بر مخالفت با گسترش نفوذ اروپا در نيمکره غربي، 20 سال پس از مرگ او مشهور شد. گرچه مونرو از اعضاي قديمي حزب دموکرات- جمهوريخواه بود، در دوران رياست جمهوري اش از تحزب دوري کرد. شهر مونروويا پايتخت کشور آفريقايي ليبريا به نام جيمز مونرو نامگذاري شده است.
6- جان کوئينسي آدامز ؛ پسر يک رئيس جمهور
جان کوئينسي آدامز متولد ايالت ماساچوست و فرزند جان آدامز دومين رئيس جمهور ايالات متحده امريکا است. او به عنوان کاردار سفارت به هلند و پرتغال فرستاده شد. بعد پدرش در پي توصيه جرج واشنگتن او را به پروس فرستاد. آدامز در سال 1802 در مجلس سناي ماساچوست انتخاب شد و به طور رسمي کارش را در زمينه سياست آغاز کرد. او در دوره رياست جمهوري جيمز مونرو وزير امور خارجه بود و کشمکش او با نامزد دموکرات ها در اين دوره و دوره بعدي از مشهورترين رقابت هاي سياسي رياست جمهوري امريکا محسوب مي شود.
7- اندرو جکسون؛ منتخب واقعي مردم
جکسون اهل کارولينا بود و از جمله روساي جمهوري امريکا است که داراي سوابق نظامي بوده و توانستند در اين عرصه به موفقيت هاي چشمگيري دست يابند. او بر خلاف روساي جمهور قبلي تقريباً با راي قاطع مردم (نه الکترال ها و کنگره) انتخاب شد. جکسون در جواني وکيلي چيره دست بود و در ماجرايي عجيب، مردي را که به زنش نظر داشت در يک دوئل از پاي درآورده بود. او در سال 1812 هم با شکست انگليسي ها در نيواورلئان سرداري فاتح لقب گرفت و در اولين پيامش بعد از رسيدن به رياست جمهوري از کنگره خواست کالج هاي الکترال را براي هميشه حذف کنند. به او به دليل ايستادگي بر عقايدش لقب «درخت گردوي پير» داده بودند.
او در دوران رياست جمهوري خود با اجراي برنامه هاي بي سابقه اصلاحي، دفتر رياست جمهوري را در امريکا صاحب قدرت و جايگاه ويژه يي کرد.

Borna66
09-17-2009, 08:14 PM
8- مارتين فان بورن ؛ تنها هلندي کاخ سفيد
اجداد فان بورن، هلندي بودند و پدرش کشاورزي ميخانه دار بود. فان بورن نيويورکي بود و حقوق خوانده بود. اگرچه در دوره اول زمامداري اندرو جکسون پيشنهاد وي براي رياست بر وزارت امور خارجه امريکا را نپذيرفت، اما بعدها روابط نزديکي با وي برقرار کرد، مشاور امين او شد و نقش مهمي را در برنامه هاي جکسون عهده دار شد. بورن در دوره دوم رياست جمهوري جکسون به سمت معاونت وي ارتقا يافت و در سال 1837 نيز جاي او را در کاخ رياست جمهوري امريکا گرفت. دوره رياست او با رکود اقتصادي همزمان شد و فان بورن سياست هاي ضدتورمي پيشه کرده بود و دنبال کم کردن هزينه ها و تمرکز اعتبارات در دست دولت بود که به همين دليل در دوره بعدي شکست خورد و با قدرت وداع کرد.
9- ويليام هنري هريسون ؛ اشراف زاده يي از ويرجينيا
ويليام هنري هريسون متولد ايالت ويرجينيا بود. حقوق و پزشکي خوانده بود و به شدت الکلي بود ولي ناگهان نظامي شد و در جنگ هاي 1812 به فرمانده يي بالياقت تبديل شد. حزب «ويگ» از محبوبيت وي استفاده کرد و هريسون در حالي که 150 هزار راي مردمي کمتر از رقيبش داشت با آراي الکترال به کاخ سفيد رسيد و به مردم قول داد حرف آنها را گوش کند اما يک ماه بعد به دليل ابتلا به ذات الريه از کاخ سفيد به ديار باقي کوچ کرد و اولين رئيس جمهوري شد که در کاخ سفيد با زندگي وداع کرده است.
10- جان تايلر؛ سمبل مخالفت با همه
جان تايلر اهل ويرجينيا و دانش آموخته رشته حقوق بود. نمايندگي سنا و فرمانداري ويرجينيا هم در کارنامه او ثبت شده است. او که در زمان زمامداري هريسون با حمايت «ويگ ها» توانسته بود به سمت معاونت وي دست يابد، پس از مرگ او بر جايش تکيه زد. نظرات ساختارگرايانه وي بعدها زمينه شکاف ميان جناح «هنري کلي» در حزب ويگ را با ساير اعضاي اين حزب فراهم آورد و باعث شد او را از حزب بيرون کنند و تمام اعضاي کابينه اش به استثناي يک وزير استعفا بدهند. بزرگ ترين دستاورد تايلر در دوران رياستش حمايت از پيمان «وبستر- آشبورتون» با انگليس بود.
11- جيمز پولک؛ زمينه ساز جنگ هاي داخلي
جيمز ناکس پولک اهل کاروليناي شمالي و علاقه مند به تحصيل و مردي کاري بود که حقوق خوانده بود و به عنوان معاون نامزد دموکرات ها در انتخابات رياست جمهوري سال 1844 مطرح بود، اما زماني که فان بورن از اين حزب روي گرداند، دموکرات ها در کنوانسيون خود از پولک به عنوان نامزد خود در انتخابات حمايت کردند. ويگ ها او را مسخره مي کردند ولي دموکرات ها او را عامل توسعه مي دانستند. او توانست بر هنري کلي نامزد ويگ ها در انتخابات سال 1844 چيره شود. پولک يکي از حاميان سرسخت دکترين مونرو بود. او جنگي را در ايالت مکزيکو ترتيب داد که توانست از آن سربلند بيرون آيد. گرچه همين فتوحات او باعث ايجاد شکاف بين شمال و جنوب و زمينه ساز جنگ هاي داخلي در امريکا شد.

Borna66
09-17-2009, 08:14 PM
12- زاکاري تيلور ؛ حکايت آن ليوان شير
نام تيلور در تاريخ امريکا به عنوان پايان دهنده جنگ ايالت هاي شمالي اين کشور در سال 1847 ثبت شده است. او به عنوان يکي از ژنرال هاي ويرجينيايي ارتش هرگز براي ورود به رقابت هاي انتخاباتي تلاش نکرد، اما اختلافات فزاينده وي با پولک باعث شد ويگ ها روي او به عنوان نامزد خود در برابر نامزد رقيب از حزب دموکرات سرمايه گذاري کنند. تيلور در اين رقابت پيروز شد. وي در جريان اوج گيري مباحث برده داري که به مصالحه 1850 ختم شد، موضع سرسختانه يي را عليه برده داري اتخاذ کرده بود. دست سرنوشت او را هم از کاخ سفيد به آن جهان فرستاد و او در جشن هاي پيروزي در انتخابات رياست جمهوري بعد از نوشيدن شير بيمار شد و رفت.
13- ميلارد فيلمور ؛ حقوقداني که عاشق شد
ميلارد فيلمور آخرين عضو حزب ويگ بود که توانست به رياست جمهوري امريکا برسد. او که در دوران مدرسه عاشق خانم معلمش شده بود و با او ازدواج کرده بود، نيويورکي بود و حقوق خوانده بود. فيلمور پس از مرگ تيلر در سال 1850 در جاي وي نشست. وي با ويگ هاي طرفدار جنوب روابط نزديکي برقرار کرد و به يکي از حاميان مصالحه 1850 تبديل شد. فيلمور در تلاش براي جلب حمايت ويگ ها براي شرکت در انتخابات سال 1852 شکست خورد و چهار سال بعد به عنوان نامزد حزب امريکايي ها که درصدد اتحاد کشور عليه انگليسي ها بودند، بخت خود را بار ديگر آزمود. وي يکي از مخالفان «آبراهام لينکلن» در جريان جنگ داخلي امريکا بود.
14- فرانکلين پيرس؛ مسامحه جواب نمي دهد
پيرس به مدد اعتبار پدرش در حزب دموکرات امريکا به سرعت ارتقاي مقام يافت. پيرس به عنوان يکي از مخالفان گرايش هاي ضدبرده داري در حزب دموکرات بيش از پيش کسب وجهه کرد، تا اينکه توانست در انتخابات سال 1852 به عنوان نامزدي اين حزب دست يابد. وي در اين انتخابات بر نامزد ويگ ها چيره شد. او که اهل نيوهمپشاير ويک سياستمدار دانش آموخته بود، سياست حزب متبوع خويش را در مورد مسامحه برابر جنوب ادامه داد، اما ناکامي هايش در سياست هاي خارجي و داخلي وي را از نامزدي مجدد انتخابات بعدي بازداشت.
15- جيمز بوکانن؛ تنها رئيس مجرد
بوکانن هم حقوق خوانده بود و سابقه پنج دوره نمايندگي مجلس و سفارت در روسيه و نمايندگي سنا را هم داشت. از او به عنوان يکي از سه رئيس جمهور بدنام امريکا نام برده مي شود. وي تنها رئيس جمهور متولد ايالت پنسيلوانيا و همچنين تنها رئيس جمهوري امريکا است که در دوران تصدي اش در دولت مجرد باقي ماند. وي رياست وزارت امور خارجه امريکا در دوران زمامداري پولک و فرستاده امريکا به بريتانيا در دوران تصدي پيرس را در کارنامه کاري خود داشت. بوکانن در انتخابات سال 1856 «جان فريمونت» از حزب جمهوريخواه و «ميلارد فيلمور» رئيس جمهور اسبق از حزب امريکايي ها را شکست داد و رئيس جمهور امريکا شد. بحران در زمينه برده داري او را با مشکلاتي مواجه کرد و بوکانن در حالي که از جدايي طلبي جنوبي ها حمايت نمي کرد، با اين موضوع که دولت فدرال مي تواند در اين زمينه مثمر ثمر واقع شود نيز موافق نبود.

Borna66
09-17-2009, 08:16 PM
16- آبراهام لينکلن؛ اولين رئيسي که ترور شد
آبراهام لينکلن به عنوان نخستين رئيس جمهور از حزب جمهوريخواه امريکا انجام وظيفه کرد. امروز او بدين جهت شهره است که به تاريخ برده داري در امريکا خاتمه داد و ايالات متحده امريکا را با نظارت بر مسائل مربوط به جنگ طي جنگ داخلي امريکا پابرجا نگه داشت. لينکلن بايد براي حفظ امريکا برده داري را نابود مي کرد و اين کار را با اعلاميه آزادي بردگان و متمم سيزدهم قانون اساسي ايالات متحده به انجام رساند. او شخصاً مسووليت «بازسازي» را به عهده گرفت و در پي اين بود که هرچه سريع تر کشور را دوباره يکپارچه سازد. «جمهوريخواهان تندرو» که طرفدار سياست هاي سختگيرانه تر بودند با او به مخالفت برخاستند. تاريخ نويسان بر اين باورند که اين مرد اهل کنتاکي بر نهادهاي سياسي و اجتماعي امريکا تاثيري ماندگار برجاي نهاد به ويژه اينکه اين روال را در پيش گرفت که تمرکز قدرت را در دولت فدرال افزايش دهد و از قدرت دولت هاي ايالتي بکاهد. اعتبار او مديون نقش در تعريف مسائل بزرگ و مهم، سازماندهي جنگ داخلي و پيروزي در آن، از بين بردن برده داري، تجديد نظر در ارزش هاي ملي، تشکيل حزب سياسي نوين و حفظ امريکا است. جان ويلکز بوت يک هنرپيشه مشهور، قصد ربودن رئيس جمهور را داشت تا در عوض آزادي اش خواهان آزاد کردن زنداني هاي هم پيمان شود. اما در 11 آوريل 1865 لينکلن در خارج از کاخ سفيد سخنراني ايراد و از دادن حق و حقوق سياهان دفاع کرد.
اين امر خشم بوت را برانگيخت و در نتيجه نقشه اش را براي ربودن لينکلن تغيير داد و تصميم گرفت او را ترور کند و اين کار را هم در تئاتر فورد و سه روز بعد عملي کرد و با شليک گلوله يي به سر بلندقامت ترين رئيس جمهور امريکا او را به قتل رساند. لينکلن در تمام عمرش از افسردگي باليني رنج برد. طي يک دوره بسيار سخت که به علت مرگ نامزدش بود، در سال 1835 دوستان صميمي اش از ترس اينکه مبادا او دست به خودکشي بزند همواره مراقبش بودند. او در نامه معروفي به آموزگار پسرش نوشته است؛ «به فرزندم بياموزيد در مدرسه بهتر اين است که مردود شود، اما با تقلب به قبولي نرسد. به او ياد دهيد که با ملايم ها ملايم و با گردنکش ها، گردنکش باشد. به عقايدش ايمان داشته باشد حتي اگر همه خلاف او حرف بزنند و او را مسخره کنند. به او ياد دهيد همه حرف ها را بشنود و سخني را که به نظرش درست مي رسد، انتخاب کند. به او بياموزيد که مي تواند براي فکر و شعورش مبلغي تعيين کند. اما قيمت گذاري براي دل بي معنا است.»
17- اندرو جانسون ؛ کابوس يک استيضاح
جانسون به عنوان معاول لينکلن پس از مرگ وي در حالي عهده دار اداره امور امريکا شد که فاقد مهارت هاي سياسي سلفش بود. وي اهل کاروليناي شمالي و از نظر سياسي به عنوان يک دموکرات معتقد به ايده هاي جکسون شناخته مي شد و طرفدار سرسخت سياست «زمين برابر» بود. پيگيري سياست هاي لينکلن با وجود حضور اکثري جمهوريخواهان در مجلس سناي امريکا کار ساده يي نبود. جمهوريخواهان تندرو تلاش مي کردند با گذراندن لايحه هاي مختلف، عزل و نصب هاي جانسون را زير سوال ببرند. تنش ميان جانسون و مجلس سنا با تلاش جمهوريخواهان براي استيضاح وي به اوج خود رسيد.
18- اوليسه سيمون گرانت؛ زمامدار کابينه فاسد
جمهوريخواهان گرانت اهل اهايو را به عنوان نامزد به کاخ سفيد فرستادند و دوران رياست جمهوري او در حالي آغاز شد که بسياري از وي به عنوان يکي از بانيان پايان جنگ داخلي نام مي بردند. گرانت از ابتداي دوران زمامداري اش نشانه هايي از عدم صلاحيت خود به عنوان رئيس جمهور امريکا بروز داد. کابينه وي بسيار ضعيف بود و بسياري از دوستان و نزديکان صميمي وي نيز فاسد بودند. انعقاد پيمان لندن در سال 1871 مهم ترين دستاورد وي در سياست خارجي محسوب مي شود. گرانت در انتخابات سال 1872 بار ديگر بر رقباي خود از حزب دموکرات و جمهوريخواه ليبرال چيره شد. رسوايي هاي اختلاس در سال 1873 که ياران گرانت متهمان اصلي آن بودند، دولت وي را با بحراني جدي مواجه ساخت.

Borna66
09-17-2009, 08:17 PM
- راثرفورد هيس ؛ فقط همان يک راي
انتخاب هيس براي سومين بار به عنوان فرماندار اهايو زمينه جلب توجه جمهوريخواهان را به وي فراهم آورد. انتخاب وي به عنوان رئيس جمهور امريکا در سال 1876 با بحث و شبهات زيادي همراه بود. وي با اختلاف يک راي الکترال بر رقيبش پيروز شد. اما وعده هاي هيس براي مصالحه با جنوب باعث شد افکار عمومي امريکا نسبت به نتايج اين انتخابات سختگيري نکرده و آن را بپذيرد.
20- جيمز آبرام گارفيلد؛ باز هم ترور
گارفيلد به علت توانايي هايش در امور پارلماني و مهارت هاي بي بديل اش در سخنوري به سرعت مورد توجه جمهوريخواهان در مجلس نمايندگان امريکا قرار گرفت. او هم اهل اهايو بود و در سال 1880 با وجود پيروزي اش در انتخابات سنا، ترجيح داد دعوت حزب جمهوريخواه را براي نامزدي اين حزب در رقابت هاي انتخابات رياست جمهوري بپذيرد. گارفيلد در اين انتخابات بر وينفيلد اسکات هانکوک از حزب دموکرات چيره شد، اما يک سال بعد در واشنگتن ترور شد و درگذشت.
21-چستر آلن آرتور؛ دار و دسته هاي نيويورکي
آرتور که اهل ورمونت بود پسر پدري بود که از مبلغان فرقه مسيحي «باپتيست» به حساب مي آمد که از ايرلند به امريکا آمده بودند. او در سال 1871 از سوي گرانت به سمت تحصيلدار بندر نيويورک منصوب شد. اين سمت زمينه حمايت گسترده گروه نيويوريکي ها را به نفع وي فراهم آورد، اما هيس در سال 1877 خواستار تحقيق در فعاليت هاي اين گروه شد و يک سال بعد آرتور از سمت خود معلق شد. پس از مرگ گارفيلد، آرتور که معاونت وي را برعهده داشت، رئيس جمهور امريکا شد. وي در پي از دست دادن حمايت گروه نيويورک و ناکامي در جلب حمايت اصلاح طلبان از نامزدي براي انتخابات سال 1884 بازماند. او دو سال پس از برگزاري اين انتخابات در نيويورک درگذشت.
22 و 24- گراور کليولند؛ رويارويي با بريتانيايي ها
کليولند در سال 1884 توانست حمايت دموکرات ها را براي نامزدي در انتخابات جلب کند. او که اهل نيوجرسي و دانش آموخته حقوق بود اگرچه در ميان افکار عمومي امريکا از محبوبيت بالايي برخوردار نبود، اما در انتخابات 1884 با جلب نظر جمهوريخواهان مستقل به رياست جمهوري امريکا رسيد. وي چهار سال بعد رقابت براي کسب مجدد اين جايگاه را به «بنيامين هريسون» از حزب جمهوريخواه واگذار کرد اما در دور بعدي انتخابات رياست جمهوري بار ديگر توانست وارد کاخ رياست جمهوري شود. پيروزي در نزاع مرزي با انگليس در ونزوئلا از جمله دستاوردهاي وي در سياست خارجي بود.
23- بنيامين هريسون؛ ترويج کننده امپرياليست
وي نوه ويليام هنري هريسون نهمين رئيس جمهور امريکا بود. بنيامين هريسون اهل اهايو و حقوق خوانده بود و در انتخابات 1888 به عنوان نامزد جمهوريخواهان شرکت کرد و با کسب 233 راي الکترال بر کليولند چيره شد. بزرگ ترين دستاورد سياست خارجي هريسون حمايت وي از بلين وزير امور خارجه وقت بود که ايده هايش در اداره امور وزارت خارجه امريکا زمينه هاي قدرت امپرياليستي اين کشور را نويد مي داد.
25- ويليام مک کينلي؛ ترور، قانقاريا و...
بيست وپنجمين رئيس جمهور ايالات متحده هم اهل اهايو بود و باز هم مثل خيلي از اسلافش حقوق خوانده بود. او هفتمين فرزند از 9 فرزند ويليام و نانسي مک کينلي بود و در 27 سالگي با ايدا ساکستون که دختر يک بانکدار بود، ازدواج کرد. در روز ششم سپتامبر 1901، لئون زولگش که تحت تاثير آشوب طلباني مانند اما گلدمن و الکساندر برکمن قرار داشت، دو گلوله به وي شليک کرد و مک کينلي در اثر قانقاريا که توسط جراحات حاصله ايجاد شده بود در روز 14 سپتامبر 1901 در بوفالو درگذشت. آخرين جمله او هنگام مرگ چنين بود؛ «اين راه خداست. کار هاي او به پايان خواهند رسيد، نه کار هاي ما.» قاتل وي که از کار خود پشيمان شده بود، در 29 اکتبر همان سال در زندان آبورم با صندلي الکتريکي اعدام شد.

Borna66
09-17-2009, 08:18 PM
26- تئودور روزولت؛ نوبل را بگير و برو
درخشان ترين دستاورد اين نيويورکي ميان ساير رئيس جمهورهاي امريکا اين بود که وي توانست اولين جايزه نوبل را براي امريکايي ها به ارمغان آورد.
وي که در دور دوم رياست مک کينلي در کاخ سفيد امريکا معاونت وي را برعهده داشت، پس از ترور او قدرت را در اين کشور به دست گرفت. روزولت در تاريخ سياست خارجي امريکا نيز دستاوردهاي بي سابقه يي را به ثبت رساند. وي اجازه تحريک شورش در پاناما را صادر کرد تا از اعتراض ها و کارشکني هاي کلمبيا در کانال پاناما خلاصي يابد. او همچنين با ميانجيگري در جنگ روسيه و ژاپن به حفظ توازن قدرت در شرق کمک کرد. همين موضوع باعث شد وي اولين امريکايي باشد که جايزه نوبل را دريافت مي کند.
27-ويليام هوارد تافت؛ رئيسي که رئيس بود
ويليام تافت تنها رئيس جمهوري بود که همزمان رياست ديوان عالي عدالت را نيز به عهده داشت. او که زاده اهايو و دانش آموخته حقوق از دانشگاه ييل بود، رياست کميسيون فيليپين را پس از استيلاي امريکا بر اين کشور از مک کينلي دريافت کرد. تافت در آرام کردن مردم اين کشور مهارت خاصي داشت. وي توانست اوضاع اقتصادي اين کشور را سامان دهد و مشکل زمين هاي متعلق به کليسا را حل و فصل کند. وي که دست پرورده روزولت بود، توانست در انتخابات 1908 رقيب دموکرات خود را که سه دور شکست برابر جمهوريخواهان را تجربه کرده بود، مغلوب کند. با وجود پايبندي تافت به سياست هاي روزولت، وي از حمايت جناح ترقي خواهان در حزب متبوعش محروم شد. اين وضعيت زمينه ترديدهاي وي را در تصميم گيري هايش فراهم آورد و موجب شکست وي در رقابت هاي انتخاباتي سال 1912 شد.
28-توماس وودرو ويلسون؛ بنيانگذار جامعه ملل
ويلسون هم اهل ويرجينيا بود و در پرينستون حقوق خوانده بود اما در سال 1919 دچار يک نوع بيماري شد که موجب فلج شدن وي شد و فعاليت هايش محدود شدند. مهم ترين ابتکار وي ايجاد جامعه ملل پس از پايان جنگ جهاني اول بود که داراي 14 ماده بود. اين پيمان اگرچه چندان نتيجه بخش نبود و حتي خود امريکا نيز به آن نپيوست، ولي زيربناي ايجاد سازمان ملل متحد پس از پايان جنگ جهاني دوم شد.
29- وارن هاردينگ ؛ مواظب تاريکي شب باش
سياستمدار اهل اهايو با سابقه يي در توليت کليسا، مشارکت در امور خيريه و چاپ روزنامه به کارزار انتخاباتي وارد شد. از او نقل شده که گفته بود امريکاي امروز به قهرمان نياز ندارد بلکه به شفادهنده يي نياز دارد که آلام کشور را تسکين داده و در آن آرامش برقرار کند. بعد از راهيابي به کاخ سفيد به او گفته بودند چرا دوستانت را در پست هاي کليدي به کار گمارده يي، او هم جواب داده بود اينها دست مرا مي گيرند تا در تاريکي شب زمين نخورم. مخالفت با سياست هاي هاردينگ ادامه داشت ولي او در سفري به سانفرانسيسکو سکته قلبي کرد و ديگر به کاخ سفيد برنگشت.
30- کالوين گوليج ؛ ذهن ها را پاک کن
گوليج نيز مانند برخي از اسلاف خود ميراث خوار رئيس جمهوري بود که پيش از مرگ او سمت معاونت وي را برعهده داشت. او که فرزند يک مغازه دار ساده ماساچوستي بود براي ادامه تحصيل در رشته هاي حقوق و سياست به دانشگاه نورتهمپتون رفت. گوليج توانست با انجام اقداماتي ذهن افکار عمومي امريکا را از تمرکز بر رسوايي هايي که به حزب جمهوريخواه نسبت داده شده بود، باز دارد. گوليج در سال 1924 بر رقباي انتخاباتي خود چيره شد و دوره خود را با رضايت افکار عمومي امريکا به انتها رساند.

Borna66
09-17-2009, 08:18 PM
31-هربرت هوور؛ مهندسي معدن در کاخ سفيد
هوور اهل آيوا و مهندس معدن بود. وابستگي سياسي اش به يکي از دو حزب جمهوريخواه و دموکرات امريکا تا پيش از انتخابات رياست جمهوري 1920 تا آن حد روشن نبود که اين دو حزب اصلي وي را به عنوان نامزد بالقوه خود در نظر بگيرند، اما پس از اين انتخابات گرايش سياسي وي با عهده دار شدن رياست وزارتخانه بازرگاني امريکا در دوران تصدي هاردينگ و گوليج مشخص شد. جمهوريخواهان هوور را در سال 1928 به عنوان کانديداي حزب خود براي رقابت با «آلفرد اسميت» از حزب دموکرات معرفي کردند. وي در اين رقابت پيروز شد، اما در انتخابات سال 1932 از تکرار اين پيروزي بازماند.
32- فرانکلين روزولت؛ 12 سال رياست در صلح وجنگ
هايد پارک نيويورک زادگاه روزولت بود و دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد هم محل تحصيلش. او به امريکايي ها کمک کرد دوباره به خودشان ايمان بياورند. روزولت در سال 1932 توانست به نامزدي دموکرات ها براي حضور در انتخابات رياست جمهوري امريکا دست يابد. وي توانست در انتخابات آن سال، با اختلافي فراوان هربرت هوور را شکست دهد. روزولت طي دومين دوره رياست جمهوري خود در امريکا به خطر فاشيسم واقف شد و از سال 1937 تلاش هايي را براي اطلاع افکار عمومي کشورش از اين خطر و رويدادهايي که بر اين مبنا در اروپا و آسيا در حال وقوع بود، آغاز کرد. تاييد کمک هاي امريکا به انگليس و روسيه در سال 1941 زمينه مخالفت هاي داخلي با سياست هاي وي را فراهم آورد اما حمله ژاپني ها به پرل هاربر به اين مخالفت ها پايان داد. امريکا وارد جنگ جهاني دوم شده بود. سلسله جلسات وي با وينستون چرچيل و جوزف استالين مباني جهان پس از جنگ جهاني دوم را بنيان نهاد. وي در سال 1944 براي چهارمين بار رئيس جمهور امريکا شد. علت آن درگير بودن امريکا در جنگ جهاني دوم بود که به وي اين فرصت را داد که چهار بار به رياست جمهوري انتخاب شود؛ امري که در تاريخ امريکا يک استثناست. وي در سال1945 در دومين سال خدمت از چهارمين دوره رياست جمهوري اش تنها سه هفته به پايان جنگ جهاني دوم در اروپا درگذشت. از او جمله يي نقل شده که مضمونش چنين است؛ «هيچ چيزي براي ترسيدن وجود ندارد. تنها چيزي که ما را خواهد ترساند، خود ترس است.»
33- هري ترومن؛ فرماني براي نابودي
ترومن که در سال 1944 به عنوان معاون فرانکلين روزولت کار در دستگاه اجرايي امريکا را آغاز کرده بود، پس از مرگ ناگهاني وي رياست اين دستگاه را برعهده گرفت. وي که زاده ميسوري و مزرعه داري خودساخته به حساب مي آمد بايد امريکاي پس از جنگ را اداره مي کرد که با بحران هاي متعددي دست به گريبان بود.
آلمان در ماه مه 1945 تسليم شد و ترومن در جولاي همان سال در کنفرانس پوتسدام حضور يافت تا در بحث هاي مربوط به طرح هاي توافق براي اروپاي پس از جنگ شرکت کند. ترومن براي پايان دادن به جنگ امريکا و ژاپن دستور پرتاب بمب هاي اتمي به شهرهاي هيروشيما و ناکازاکي را صادر کرد که در نتيجه آن ژاپن هم تسليم شد.
با اين حال وجهه ترومن پس از ارائه پيشنهاداتي نظير دکترين وي براي تحديد کمونيسم و کمک به بازسازي اقتصادي کشورهاي جنگ زده، احيا شد. وي بار ديگر در سال 1948 به عنوان رئيس جمهور امريکا برگزيده شد. اما ترومن در دور جديد زمامداري اش بايد با مسائل جديدي از جمله جنگ سرد با اتحاد جماهير شوروي، اجراي پيمان آتلانتيک شمالي (ناتو)، استقرار پليس سازمان ملل در کره و مشکلات داخلي ديگري از جمله ثبات اقتصادي امريکا مواجه شد. ترومن در سال 1952 اعلام کرد ديگر نامزد رياست جمهوري امريکا نخواهد شد.
34- دوايت آيزنهاور؛ صلح کجاست
پسر چابک تگزاسي معروف به «آيک» که در مدرسه سرآمد همه در ورزش بود، کهنه سرباز و سياستمداري امريکايي بود. او در طول جنگ جهاني دوم عنوان «ژنرال ارتش» را دارا بود و فرمانده عالي نيروهاي متفقين در اروپا بود. در سال 1950 ترومن از ژنرال آيزنهاور جمهوريخواه که سمت هاي نظامي متعددي را تا آن زمان تجربه کرده بود، خواست رياست نيروهاي ناتو را در اروپا بپذيرد. وي دو سال بعد در کنوانسيون حزب جمهوريخواه به عنوان نامزد اين حزب براي انتخابات رياست جمهوري معرفي شد و سپس آدلاي استيونسون را شکست داد و رئيس جمهور امريکا شد. آيزنهاور طي دو دوره تصدي اش در پست رياست جمهوري سياست هاي داخلي را تعديل کرد. وي معتقد بود در عصري که ملي گرايي نوين، تکثير موشک هاي اتمي و سفرهاي فضايي رواج پيدا کرده است، بايد در جست وجوي صلح بود. او درصدد بود اتحاد امريکا را با کشورهاي هم پيمان تقويت کرده و واشنگتن را براي مقاومت در برابر تهاجم «سرخ» به اروپا، آسيا و امريکاي لاتين مهيا نگه دارد. دکترين آيزنهاور در سال 1957 سطح تعهدات کشورش را به خاورميانه افزايش داد.
35- جان فيتزجرالدکندي؛ محبوب ترين رئيس جمهور
کندي در بروکلين ايالت ماساچوست به دنيا آمد و در دانشگاه هاروارد تحصيل کرد. بعدها فاش شد که کندي در جواني از يک بيماري کمياب به نام «آديسون» رنج مي برده است. اين بيماري و ديگر بيماري هاي او در زمان زندگي اش از عموم پنهان نگاه داشته مي شد. او از 1961 تا زمان به قتل رسيدنش در 1963 رياست جمهوري را به عهده داشت. او که عضوي از خانواده سياسي و مشهور کندي بود به عنوان نمادي از ليبراليسم امريکايي مشهور است.
در طول جنگ جهاني دوم در اقيانوس آرام ناوبان بود و به خاطر شجاعت در نجات جان سربازانش مدال گرفت.
کندي هنگام آغاز رياست جمهوري 43 سال داشت و از اين رو جوان ترين رئيس جمهور تاريخ امريکاست (پيش از او اين عنوان از آن تئودور روزولت بود). در انتخابات نهايي در 8 نوامبر 1960، کندي در جدالي بسيار نزديک، نيکسون را مغلوب کرد. بسياري مي گويند تقلب در ايالات تگزاس و ايلينويز باعث شد نيکسون رياست جمهوري را از دست بدهد. او در سخنراني افتتاحيه معروفش از امريکايي ها خواست که شهرونداني فعال باشند. او گفت؛ «نپرسيد کشورتان چه مي تواند براي شما بکند، بلکه بپرسيد شما چه مي توانيد براي کشورتان بکنيد». او همچنين از ملل دنيا خواست که به هم بپيوندند تا با «دشمنان مشترک انسان؛ استبداد، فقر، بيماري و خود جنگ» بجنگند. از اتفاقات مهمي که در دوران رياست جمهوري او افتاد مي توان به تهاجم ناموفق به خليج خوک ها، بحران موشکي کوبا، ساخته شدن ديوار برلين، آغاز مسابقه فضايي، اولين اتفاقات جنگ ويتنام و جنبش حقوق مدني امريکا اشاره کرد.کندي رکوردهاي ديگري نيز دارد. او تنها کاتوليک رومي است که به رياست جمهوري رسيده، اولين رئيس جمهور امريکا که متولد قرن بيستم بود، آخرين رئيس جمهوري که در طول دوره اش به قتل رسيد، آخرين کانديداي حزب دموکرات از شمال امريکا که به رياست جمهوري رسيد و آخرين کسي که هنگام انتخاب شدن عضو مجلس سنا بود. کندي در 22 نوامبر 1963 در 46 سالگي به قتل رسيد. اين جوان ترين سن مرگ براي يک رئيس جمهور امريکاست.
قتل او يکي از اتفاقات مهم تاريخ امريکا است زيرا اين قتل باعث مطرح شدن و به نوعي محبوبيت بيشتر او در امريکا و باعث شد او الهام بخش نسل هاي متعددي باشد. او در روز جمعه 22 نوامبر 1963 در ساعت 30/12 بعدازظهر در دالاس تگزاس به قتل رسيد. «لي هاروي اسوالد» ساعت 7 بعدازظهر همان روز به جرم قتل يک مامور پليس دالاسي مجرم شناخته شد و در ساعت 30/11 شب به عنوان قاتل رئيس جمهور معرفي شد. اسوالد تنها دو روز بعد در ايستگاه پليس دالاس توسط «جک روبي» به قتل رسيد.«لي هاروي اسوالد» اعلام کرد او به کسي تيراندازي نکرده و مدعي شد که دارند از او به عنوان «طعمه» استفاده مي کنند. او مدعي شد عکسي که او را با سلاح قتاله نشان مي داد جعلي است و صورت او را به بدن کس ديگري چسبانده اند. به دليل مرگ او، بي گناهي يا مجرم بودنش هرگز در دادگاهي اثبات نشد. بعضي منتقدان مي گويند اسوالد هيچ نقشي در اين ترور نداشته است. قتل او هنوز هم از پيچيده ترين موضوعات سياسي - امنيتي جهان به شمار مي رود.

Borna66
09-17-2009, 08:19 PM
39-جيمي کارتر؛ ناکامي در برابر
يک انقلاب مردمي
جيمز کارل کارتر اهل ايالت جورجيا است و در سال 1976 به عنوان نامزد حزب دموکرات ايالات متحده امريکا در انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده امريکا شرکت کرد و جرالد فورد رئيس جمهور ايالات متحده امريکا را از ادامه راه و دومين حضور در کاخ سفيد بازداشت.
کارتر از همان ابتداي دوران زمامداري اش مجبور شد براي اجراي برنامه هايش با کنگره ايالات متحده امريکا وارد يک مبارزه نفسگير شود. نارضايتي هاي عمومي از تورم بي سابقه اقتصادي، صف هاي طولاني مقابل پمپ بنزين ها و بحران سياسي واشنگتن بر سر گروگان هاي امريکايي در ايران نيز از جمله ديگر مشکلات فراروي کارتر بودند. ميانجيگري در اولين تلاش براي برقراري صلح ميان فلسطيني ها و اسرائيلي ها که به پيمان کمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل منتهي شد، از جمله دستاوردهاي سياست خارجي کارتر به حساب مي آيد.
انعقاد قرارداد با چين و امضاي توافقنامه هاي مربوط به کانال پاناما نيز از جمله ديگر موفقيت هاي وي در اين عرصه به حساب مي آيند.کارتر جايزه صلح نوبل سال 2002 را از آن خود کرد.دکترين کارتر همانند روساي جمهور دموکرات قبلي مانند کندي، بر بالا بردن حيثيت جهاني امريکا، واکسينه کردن حکومت هاي ديکتاتوري از بروز انقلاب و حفظ آنان در برابر فروپاشي و ايجاد تزلزل در کشورهاي اقمار شوروي و تلاش براي فروپاشي آنها با مدعاي حقوق بشر، دموکراسي، مردم سالاري و ايجاد فضاي باز سياسي استوار بود. اما با آغاز حرکت انقلابي مردم ايران، کارتر در 10 دي ماه 1356 با فراموشي حقوق بشر و دموکراسي براي تحکيم يکي از بزرگ ترين ديکتاتورهاي تاريخ به تهران سفر کرد تا حمايت کامل واشنگتن را به محمدرضا پهلوي ابلاغ کند. کارتر در ضيافتي که از طرف شاه به مناسبت ورودش ترتيب داده شده بود خطاب به شاه چنين گفت؛ «به دليل رهبري بزرگ شاه، ايران جزيره ثبات در يکي از آشوب زده ترين نقاط جهان شده است. اعليحضرت، اين به دليل تکريم بسيار نسبت به شما، رهبري شما و احترام و ستايش و عشقي است که ملت ايران به شما دارد.
هيچ کشور ديگري در جهان براي برنامه ريزي مشترک از ايران به امريکا نزديک تر نيست. هيچ کشور ديگري براي بررسي مشکلات منطقه يي که مورد علاقه هر دو طرف ما نيز هست ارتباط نزديک تري از ايران با ما ندارد و هيچ رهبر ديگري نزد من احترامي عميق تر و رابطه يي دوستانه تر ندارد.» ولي همين حرف ها باعث شد ملت ايران در روند انقلاب خود به رهبري امام خميني(ره) سرعت بيشتري بدهند و حکومت شاهنشاهي را براندازند. کارتر طي 14 ماه آخر دوره رياست جمهوري اش، درگير موضوع گروگانگيري کارمندان سفارت امريکا در ايران بود. ادامه گروگانگيري و تورم مستمر در داخل امريکا منجر به شکست کارتر در انتخابات رياست جمهوري سال 1980شد.
40- رونالد ريگان؛ هنرپيشه و ماجراي ايران کنترا
ريگان با اتکا به اوج گيري احساسات راست گرايانه در امريکا در انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده امريکا سال 1980 به پيروزي رسيد. وي سال 1989 در حالي کاخ سفيد را ترک کرد که دو سوم مردم امريکا عملکرد وي را در دوران زمامداري اش مورد تاييد قرار دادند.
اين بالاترين نرخ رضايت افکار عمومي امريکا از يک رئيس جمهور بازنشسته در دوران پس از جنگ جهاني دوم بود. اين سياستمدار ايلينويزي اگرچه دوراني طلايي را به عنوان بازيگر سينما سپري کرده بود، رفته رفته جذب حزب جمهوريخواه ايالات متحده امريکا و در نهايت عضو فعال اين حزب در سال 1966 شد. ريگان تا سال 1975 فرماندار ايالت کاليفرنيا بود. وي در رقابت هاي انتخاباتي اش مقابل کارتر شعارهاي ميانه رو داد و توانست از نارضايتي دموکرات ها عليه اقدامات کارتر بهره مند شود.
ريگان سه ماه پس از ورود به کاخ سفيد مورد سوءقصد قرار گرفت، اما جان سالم به در برد. جرات و جسارت وي در مواجهه با اين واقعه زمينه محبوبيت بيشتر وي در ميان افکار عمومي امريکا را پديد آورد. کنترل تورم و بهبود وضعيت اقتصادي زمينه انتخاب مجدد ريگان را در انتخابات سال 1984 فراهم آورد. او که از حاميان اصلي عراق براي حمله به ايران به شمار مي رفت، با چرخش جنگ به سود ايران، براي بازنده نبودن اقدام به فروش اسلحه به ايران کرد و پس از 18ماه قصد مذاکره با ايران و برقراري روابط ديپلماتيک را داشت که قضيه لو رفت و رسوايي موسوم به ماجراي مک فارلين يا ايران - کنترا به وجود آمد. محبوبيت ريگان پس از رسوايي ايران - کنترا در سال 1986 تنزل يافت. مذاکرات چهار روزه وي با «ميخائيل گورباچف» رئيس جمهور وقت اتحاد شوروي را بايد نقطه عطفي در دوران زندگاني وي و تاريخ امريکا ناميد. وي در سال 1994 دچار بيماري آلزايمر شد و 10 سال بعد بر اثر همين بيماري مرد.
41- جرج هربرت واکر بوش؛ آغاز بحران هاي جديد
بوش اول در دوران زمامداري ريگان در سمت معاون وي مشغول به فعاليت بود. وي در طول سال هاي 71 تا 73 ميلادي در زمان رياست جمهوري نيکسون سفير ايالات متحده در سازمان ملل و مدير سازمان سيا در سال هاي 76 و 77 بود و قبل از آن در سال هاي 74 تا 76 ميلادي سفير ايالات متحده در جمهوري خلق چين بود.
او فرزند پرسکات بوش سناتور ايالات متحده در سال هاي 1953 تا 1963 و پدر رئيس جمهور فعلي امريکا است که در ماساچوست متولد شد و پس از فارغ التحصيلي از آکادمي فليپس در هجده سالگي با عنوان خلبان به نيروي دريايي ارتش ايالات متحده پيوست و به جنگ جهاني دوم رفت. وي در انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده امريکا سال 1988 به عنوان نامزد جمهوريخواهان مطرح شد و توانست مايکل دوکاکيس رقيب خود از حزب دموکرات ايالات متحده امريکا را مقهور کند.
بوش در اولين سال زمامداري اش با بحران گروگانگيري لبنان مواجه شد. در سال 1991 بوش در رأس ائتلافي بين المللي متشکل از برخي از کشورهاي غربي، عربي و ژاپن براي آزادي کويت از اشغال عراق وارد عمل شد. بوش اول پس از مشکلات نسبي اقتصادي امريکا، توسط بيل کلينتون نامزد دموکرات در انتخابات 1992 شکست خورد.

Borna66
09-17-2009, 08:20 PM
42- بيل کلينتون ؛ از رضايت تا نفرت
ويليام جفرسون بلايت، چهل و دومين رئيس جمهور ايالات متحده امريکا از سال 1993 تا 2001 بوده است. او که عضو حزب دموکرات ايالات متحده امريکا است پيش از انتخاب به عنوان رئيس جمهور ايالات متحده امريکا به مدت 12 سال فرماندار پنجاهم و پنجاه ودوم ايالات جنوبي آرکانزاس را برعهده داشت. او بعد از فرانکلين روزولت و جان کندي جوان ترين شخصي است که به عنوان رئيس جمهور خدمت کرده است. انتخاب کلينتون به اقامت 12 ساله پي در پي و اقامت 20 سال از 24 سال گذشته روساي جمهوري امريکا از حزب جمهوريخواه ايالات متحده امريکا در کاخ سفيد پايان داد. کلينتون سياستمدار نئودموکراتي است که مسوول اصلي فلسفه حکومتي «راه سوم» است که دو دوره رياست جمهوري وي از مصداق هاي اين فلسفه به حساب مي آيند. کلينتون رئيس جمهور دوراني بود که طولاني ترين دوره رشد اقتصادي در حال صلح به شمار مي آمد که بودجه ميزان و مازاد کلي را دربرداشت. در دوره اول رياست جمهوري وي قانونگذاري ها و سياست هاي اقتصادي متعددي مشاهده شد.
دوره دوم رياست جمهوري وي بيشتر تحت تاثير رسوايي مونيکا لوينسکي بود. وي نهايتاً توسط مجلس سناي ايالات متحده امريکا تبرئه شد و در دفتر رياست جمهوري براي تکميل دوره رياست جمهوري اش باقي ماند. کلينتون در حالي کاخ سفيد را ترک مي کرد که مردم توسط نظرسنجي ها اخلاق و رفتار وي را زير سوال برده بودند.
هر چند وي رضايت 65 درصد را به دست آورده بود که بالاترين ميزان در بين روساي جمهور بعد از جنگ جهاني دوم بود. بعد از ترک دفتر رياست جمهوري، کلينتون در امور سخنراني عمومي و فعاليت هاي انساني مشغول شد. وي نهاد ويليام کلينتون را تاسيس کرد تا تبليغ و پرداختن به مسائل جهاني از جمله رفتار و جلوگيري از بيماري ايدز و گرم شدن زمين را دنبال کند.
43-جرج واکر بوش
بوش چهل و سومين رئيس جمهور اين کشور است. وي قبل از آغاز رياست جمهوري در 20 ژانويه 2001 بين سال هاي 1995 تا 2000 به عنوان چهل و ششمين فرماندار تگزاس خدمت کرد. او که مثل پدر و پدربزرگش در دانشگاه ييل درس خوانده، در سال 2000 و در جريان يک انتخابات نزديک و بحث برانگيز بوش به عنوان کانديداي حزب جمهوريخواه به سمت رياست جمهوري رسيد. وي توانست راي هيات هاي انتخابي را کسب کند، در حالي که در تعداد آراي مردمي با اختلاف کمي شکست خورده بود.
در مقام رئيس جمهور، سياست هاي اصلي بوش بر مسائل سياست خارجي و اقتصاد متمرکز است. کاهش ماليات، تصويب قانوني براي ارتقاي استانداردهاي آموزشي در امريکا و بحث و مذاکره ملي در زمينه مساله مهاجرت، مهم ترين مباحث سياست داخلي وي در دوران تصدي پست رياست جمهوري است. در زمينه سياست خارجي نيز پس از حملات ترويستي 11 سپتامبر 2001،بوش جنگي جهاني عليه تروريسم را آغاز کرد که اشغال افغانستان در همان سال و اشغال عراق در سال 2003 از نتايج عمده آن به شمار مي رود.
بوش براي انتخاب مجدد در سال 2004 وارد کارزار انتخاباتي شد و مقابل نامزد حزب دموکرات سناتور جان کري قرار گرفت. جان کري سياست جرج بوش مبني بر جابه جا کردن اهميت جنگ در عراق و موضوعات داخلي را به چالش کشيد. بوش در جريان دو دوره خدمتش در بالاترين و پايين ترين جايگاه نظرسنجي هاي موسسه معتبر گالوپ قرار گرفت؛ از محبوبيت 90 درصدي در روزهاي پس از حملات 11 سپتامبر تا محبوبيت 28 درصدي در ژوئن 2008. مطابق برنامه زماني دوره جاري رياست جمهوري وي در ظهر روز 20 ژانويه 2009 (به وقت محلي) به پايان مي رسد.

Borna66
09-17-2009, 08:21 PM
44- بـاراک حسـين اوبـامـا
باراک اوباما در چهار آگوست سال 1961 در جزيره هاوايي متولد شد. پدرش سنيور باراک اوباما که در روستاي کوچکي در کنيا ديده به جهان گشوده بود، در همين روستا به همراه پدر خود که چوپاني مي کرد و برده انگليسي ها بود روزگار مي گذراند. «آن دانهام» مادر باراک که سفيدپوست و اصالتاً امريکايي بود، در شهر کوچک کانزاس بزرگ شده بود. پدرش در دوران بحران اقتصادي سال 1929 به کار سخت و مشقت بار در سکوهاي حفاري و استخراج نفت مشغول بود. پدر «آن» (پدربزرگ باراک اوباما) پس از حمله هوايي غافلگيرانه نيروهاي ژاپني به پرل هاربر براي خدمت در جنگ جهاني دوم ثبت نام کرد و در همين برهه زماني بود که در يونيفورم ارتش امريکا به اقصي نقاط اروپا سفر کرد. مادر باراک در خط توليد بمب در کارخانه بمب سازي مشغول به کار شد و با پايان يافتن جنگ دوم جهاني به همراه پدر خود در کالج هاي جي آي بيل که به منظور حمايت از کهنه سربازان بازگشته از جنگ و کمک به خانواده هايشان تاسيس شده بود و امکاناتي نظير مسکن و ساير خدمات اجتماعي را در اختيار آنان قرار مي داد، به تحصيل پرداخت.
مادر باراک به همراه پدر خود توانستند از طريق برنامه فدرال مسکن که توسط دولت امريکا ارائه شده بود خانه دار شده و به هاوايي نقل مکان کنند. در اين زمان بود که پدر اوباما در کنيا موفق شده بود از دانشگاهي در هاوايي بورسيه دريافت کند و اين موفقيت تحصيلي در واقع پاياني بود بر همه روزها و سال هايي که با پدر خود در ناشناخته ترين روستاهاي کنيا به چوپاني مشغول بود و اکنون مي توانست براي ادامه تحصيلات وارد دانشگاهي در هاوايي شود. «آن» (مادر باراک) در اين شهر با پدر باراک آشنا شد و اين آشنايي به ازدواج کشيده شد.
سفر به امريکا
اما اين ازدواج دوامي نداشت و «آن» و همسرش وقتي باراک تنها دو سال سن داشت از يکديگر جدا شدند. پدر باراک اما لحظه يي از روياهاي خود دست نکشيد و تحصيلاتش را در سطح دکتراي تخصصي در دانشگاه هاروارد ادامه داد و سپس به زادگاهش کنيا بازگشت. باراک مدتي را در خانه مادرش در هاوايي سپري کرد. مادر باراک پس از مدتي مجدداً ازدواج کرد و به همراه شوهر جديدش که يک دانشجوي اندونزيايي بود در سال 1967 به جاکارتا سفر کرد. باراک در پايتخت اندونزي به مدرسه رفت و در سن 10 سالگي براي زندگي با پدربزرگ مادري اش عازم هاوايي شد.
باراک سياهپوست اگر چه توانست به عنوان دانش آموز ممتاز دوران تحصيلات متوسطه را به پايان برساند، اما در کالج محل تحصيلش تنها سه سياهپو ست بودند که او يکي از آنان بود و به گفته خود در اين برهه براي نخستين بار به عنوان يک امريکايي آفريقايي تبار طعم تلخ تبعيض نژادي را چشيد. باراک دوران سخت تثبيت هويتش را در بطن چنين جامعه يي فراروي خود داشت.
باراک که جهد و جد پدرش براي دستيابي به درجات عالي تحصيلي و پيمودن مدارج ترقي را با گوشت و استخوانش حس کرده بود، موانع و مشکلات نژادي را در هم کوبيد و در سال 1983 در رشته علوم سياسي از دانشگاه کلمبيا فارغ التحصيل شد.
دوران تحصيل
زبانه هاي آتش جاه طلبي و پيشرفت در باراک جوان هرگز فروکش نکرد. او که آ موزه ها و تعليمات مادرش يعني اهميت خدمت به کشور و احساس يکدلي و يکرنگي را به خاطر داشت، به عنوان گرداننده وارد گروهي تقريباً مذهبي شد که هدف و برنامه آن بهبود وضعيت معيشتي در مناطق حومه يي و عمدتاً فقيرنشيني بود که به سبب افزايش جرم و جنايت و بيکاري عملاً فلج شده بودند. اين گروه به موفقيت ها و پيشرفت هايي نائل شد، اما باراک کم کم به اين نتيجه رسيد که اگر به راستي روياي بهبود وضعيت معيشتي و ارتقاي سطح کيفي زندگي مردم را در سر مي پروراند، بايد اصلاحات را نه از سطح محلي و منطقه يي بلکه در مقياس ملي و با اصلاح قوانين و ايجاد برخي اصلاحات سياسي آغاز و پيگيري کند، لذا به دانشگاه هاروارد رفت و در سال 1991 مدرک دکتراي حقوق را از اين دانشگاه دريافت کرد.
وي همچنين نخستين امريکايي سياهپوستي بود که توانست به مقام رياست انجمن عالي حقوق دانشگاه هاروارد منصوب شود. باراک حسين اوباما سپس به شيکاگو رفت تا ضمن وکالت به تدريس حقوق و مباني قانون اساسي بپردازد. موفقيت هاي اوباماي جوان و جوياي نام، راه را براي وي جهت کسب نمايندگي حزب دموکرات در سناي امريکا هموارتر کرد و سرانجام موفق شد کرسي نمايندگان سنا از ايالت ايلينويز را تصاحب کند.
اديسه سياسي
رشد و پرورش يافتن در نقاط مختلف در ميان انسان هايي با عقايد و باورهاي گاه متضاد و گوناگون، بزرگ ترين و ارزشمندترين تجربه زندگي باراک اوباما بود و همين مزيت به اديسه سياسي اين جوان سياهپوست روح و جان تازه يي بخشيد. در بحبوحه مناقشات حزبي مجادلات سياسي و بحران هاي مالي و معيشتي دنياي امروز، اوباما همچنان از اين قابليت و استعداد برخوردار است که نگاه مردم از طيف هاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي مختلف را به سوي يک هدف سياسي و اجتماعي مشخص معطوف سازد. هدفي که حل و فصل مشکلات و چالش هاي فراروي مردم امريکا را بر نيات و مقاصد سياسي و معيارهاي جناحي و حزبي ارجح تر مي داند.
وي همواره پيش قراول تلاش ها براي ايجاد اصلاحات در نظام سياسي و دولت حاکم بوش بوده و به عنوان عضو کميته رسيدگي به امور کهنه سربازان ارتش امريکا در زمينه مراقبت هاي بهداشتي و درماني اقدامات زيادي را صورت داده است. باراک اوباما و همسرش ميشل داراي دو فرزند هشت ساله و 9 ساله هستند.
باراک اوباما 47 سال سن و يک متر و 87 سانتيمتر قد دارد. وي سناتور جو بايدن که از چهره هاي برجسته حزب دموکرات در حوزه سياست خارجي است را به عنوان معاون خود برگزيده است.

Borna66
09-17-2009, 08:21 PM
ضرایب هوشی روسای جمهور امریکا :
محاسبه ضريب هوشى هر رييس جمهور بر اساس سيستم اندازه‏گيرى Crain/ Swanson و از روى نطق‏هاى بدون نوشته، نوشته‏ها و ساير موارد رييس جمهور صورت مى‏گيرد.

مؤسسه Lovenstein Institute Of Scranton از سال 1973/1352 تحقيقاتى را پيرامون بهره‏هوشى (2) (آى كيو = (Intelligence Quotient I Q هر رييس جمهور جديد به عمل مى‏آورد، و نتايج آن را با 5 درصد احتمال خطا، استخراج و اعلام مى‏كند. در مؤسسه مذكور مورخان، روان‏پزشكان، روان‏شناسان و دانشمندان رفتارهاى انسانى مشغول به كارند. در ميان آنها، دكتر ورنر لونستين جامعه شناس برجسته و پرفسور پاتريشيا ديليامز روان‏پزشك مشهور و معروف جهانى عضويت دارند. محاسبه ضريب هوشى هر رييس جمهور بر اساس سيستم اندازه‏گيرى Crain/ Swanson و از روى نطق‏هاى بدون نوشته، نوشته‏ها و ساير موارد رييس جمهور صورت مى‏گيرد. اين مؤسسه جزئيات تازه‏ترين تحقيق خود را در اين باره پس از يك بررسى 4 ماهه پيرامون بهره‏هوشى جرج بوش پسر، رييس جمهور فعلى آمريكا در روز دوشنبه 21 آوريل 2003/1 ارديبهشت 1382 به علاوه ديگر اطلاعات لازم در مورد هر رييس جمهور، به اين شرح اعلام كرد.
جدول
رديف / نام رئيس / حزب / چندمين رئيس جمهورى / دوره رياست جمهورى / سال‏هاى رياست‏جمهورى / ضريب هوشى
1 / فرانكلين روزولت / دموكرات / 32 / 4 / 1945 - 1933 / 147
2 / هرى ترومن / دموكرات / 33 / 2 / 1953 - 1945 / 132
3 / ديويد آيزنهاور / جمهوريخواه / 34 / 2 / 1961 - 1953 / 122
4 / جان اف كندى / دموكرات / 35 / 1 (3) / 1963 - 1961 / 174
5 / ليندون جانسون / دموكرات / 36 / 2 / 1969 - 1963 / 126
6 / ريچاردنيكسون / جمهوريخواه / 37 / 2 (4) / 1974 - 1969 155
7 / جرالد فورد / جمهوريخواه / 38 / 1 / 1977 - 1974 / 121
8 / جيمى كارتر / دموكرات / 39 / 1 / 1981 - 1977 / 175
9 / رونالد ريگان / جمهوريخواه / 40 / 2 / 1989 - 1981 / 105
10 / جرج‏بوش (پدر) / جمهوريخواه / 41 / 1 / 1993 - 1989 / 98
11 / بيل كلينتون / دموكرات / 42 / 2 / 2001 - 1993 / 182
12 / جرج‏بوش (پسر) / جمهوريخواه / 43 / 1 / 2005 - 2001 / 91

Borna66
09-17-2009, 08:22 PM
متوسط ضريب هوشى، در ميان 6 رييس جمهور دموكرات، 156 است كه از بين آنها، كلينتون با 182 بالاترين و جانسون با 126، پايين‏ترين ضريب هوشى را داشته‏اند. متوسط ضريب هوشى، در ميان 6 رييس جمهور جمهورى‏خواه، 5/115 است كه از بين آنها، نيكسون با 155 بالاترين و جرج بوش پسر با 91، پايين‏ترين ضريب هوشى را دارند. ضريب هوشى بوش پسر به خاطر به كارگيرى نظام دستورى ضعيف انگليسى در نطق‏هايش، و استفاده از لغات محدود لاتين (6500 كلمه در برابر متوسط 11000 كلمه ساير رؤساى جمهور) عدم تحصيلات عاليه و نداشتن مدرك تحصيلى بيش از ليسانس، عدم ارائه كارهاى تحقيقاتى و پژوهشى قابل استفاده در مجامع دانشگاهى و روشنفكرى، ضعيف‏ترين بهره هوشى در بين 12 رييس جمهور اخير ايالات متحده امريكاست. دكتر لونستين در اين‏باره مى‏گويد: «تمام رؤساى جمهور امريكا پيش از بوش پسر، حداقل يك كتاب و تعداد زيادى مقاله در طول دوران تحصيل يا طى دوره مشاغل اوليه خود به رشته تحرير درآورده‏اند، اما بوش پسر نه كتابى دارد و نه مقاله‏اى. بنابراين، ارزيابى در مورد بهره هوشى وى دشوار بود و ما ناچار شديم تا حد زيادى روى سخنان غيرمكتوب او بررسى كنيم.»

Borna66
09-17-2009, 08:23 PM
با کلیک روی اینجا (http://www.doctorzebra.com/prez/g_roster.htm)به سوابق پزشکی همه روسای جمهور آمریکا دست خواهید یافت.در اینجا (http://www.doctorzebra.com/prez/g43.htm#5)هم سابقه پزشکی جورج بوش نوشته شده ،سوابقی مثل داشتن هموروئید ،مصرف کوکایین ،اعتیاد به الکل و سایر موارد کم‌اهمیت تر!!