PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حمورابي را بهتر بشناسيم



Borna66
09-15-2009, 03:24 AM
حمورابي را بهتر بشناسيم




من حاکمي هستم که نگاهبانآنم... ساکنان سرزمينهاي سومر و اکد را در قلب خود حمل کردم... و به حکمت خود آنانرا مقيد ساختم، تا توانا بر ناتوان ستم نکند، و دادگري به يتيم و بيوه زنبرسد
...
بابل، از لحاظ تاريخ و نژاد مردم آن، نتيجه ي آميختن اکديان و سومرانبا يکديگر به شمار مي رود. از اين اتحاد است که جنس نژادي بابلي برخاسته؛ در نژادجديد، غلبه با عنصر سامي بوده است؛ جنگهايي که ميان آن دو قوم در گرفت، در پايان،به پيِروزي اکد انجاميد و بابل به صورت پايتخت تمام قسمت سفلاي بين النهرين در آمد. در آغاز اين تاريخ، شخصيت نيرومندي همچون شخصيت حموربي (2123-2081 ق م) در برابر ماجلوه گر مي شود که کشور گشاي قانونگذاري بوده و مدت چهل و سه سال سلطنت کرده است. از مهرها و نقشهايي که بر جاي مانده تصويري، هر چند غيرکامل، از سيماي وي به دست ميآيد و معلوم مي شود که وي جواني سرشار از حدت و حرارت و نبوغ بوده؛ در جنگ برسانگردباري ناخن فتنه را مي گرفته، بندهاي دشمنان را از هم مي گسيخته، در گردنه هايسخت به دنبال خصم مي شتافته و در هيچ جنگي روي شکست نمي ديده است. وي دولتهاي کوچکپراکنده در قسمت سفلاي بين النهرين را يکي کرد و پرچم امن و آسايش را بر فراز آنهابرافراشت و، با قانون نامه ي بزرگ تاريخي خويش، نظم و آييني در آن سرزمينها برقرارساختقانون نامه ي حمورايي، که بر روي ستوني از سنگ ديوريت به صورت زيبابينبشته شده در سال 1902، از ميان کاوشهاي باستانشناسي شوش به دست آمد؛ چنانکه معلوماست آن را به عنوان غنيمت جنگي در زمانهاي گذشته از بابل به عيلام انتقال دادهبودند (حوالي 1100 قم). مي گويند که اين قانون نامه، مانند شريعت موسي، از آسماننازل شده؛ چه بر يکي از اطراف استوانه صورت شاه ديده مي شود که در حال گرفتن قوانيناز شمش، يعني خود خداي خورشيد، است مقدمه ي اين قانون نامه، که بيشتر رنگ قدسي وآسماني دارد، چنين است در آن هنگام که آنو، پادشاه تواناي آنوناکي، و بل، پروردگار آسمان وزمين، فرمانروايي همه ي نوع بشر را به مردوک سپردند؛... در آن هنگام که نام بلندبابل را بر زبان راندند؛ در آن هنگام که شهرت آن را در سراسر جهان پراکنده ساختند ودر ميان آن، مملکت ابد مدتي برپا داشتند که استواري آن همچون استواري آسمان و زميناست – در آن هنگام، آنو و بل به من، که حموربي و شاهزاده ي والامقام و پرستنده يخدايانم، فرمان دادند تا چنان کنم که عدالت بر زمين فرمانروا باشد؛ گناهکاران وبدان را بر اندازم؛ از ستم کردن توانا بر ناتوان جلوگيرم... و روشني را بر زمينبگسترم و آسايش مردم را فراهم سازم. حموربي، که بل او را به حکومت برگزيده، منم،اين منم که خير و برکت را آورده و هر چيز را براي نيپور و دوريلو کامل کرده ام؛... اين منم که به شهر اوروک حيات بخشيده و آب فراوان در دسترس مردم آن گذاشته ام؛ اينمنم که شهر بورسيپا را زيبا ساخته ام؛... اين منم که براي اوراش مقتدر غله ذخيرهکرده ام؛... اين منم که، هنگام سختي، دست کمک به جانب ملتم دراز کرده ام، و مردم رابر آنچه در بابل دارند ايمن ساخته ام؛ من حاکم ملت و «خدمتگزاري» هستم که کارهاي اومايه ي خشنودي آنونيت است. کلماتي که در اين مقدمه «در گيومه گذاشته ايم» طنين ديگري دارد؛ براستيکه انسان، براي آنکه بپذيرد مرد گوينده ي اين کلمات «فرمانرواي خودکامه ي» خاوريياست که در 2100 ق م مي زيسته، يا تصور کند که ريشه ي اين قانون نامه از قوانينسومري گرفته شده، که اکنون شش هزار سال از زمان آن مي گذرد، دچار شک و ترديد ميشود. قدمت ريشه هاي اين قانون نامه، و اوضاع و احوالي که در آن زمان در بابل برقراربود، قانون حموربي را به صورت ترکيب غير يکنواختي در آورده است. از ستايش خدايانآغاز مي شود، ولي پس از آن، در اين قانوني که از هر جهت از داشتن رنگ ديني بر کناراست، ديگر توجهي به خدايان نمي شود. در اين قانون نامه عاليترين و آزاد منشانه ترينقانونها، با سخت ترين و وحشيانه ترين کيفرهاي پهلوي يکديگر ديده مي شود؛ قانون «جاندر برابر جان» و داوري با روش آزمايش (اوردالي) را، با روشهاي قضايي بسيار دقيق وکارهاي حکيمانه اي که از سختي و استبداد مرد نسبت به همسرش جلوگيري مي کند، کناريکديگر مي توان ديد. به طور کلي، 285 ماده ي قانون که در اين قانون نامه به صورتعالمانه اي، زير عناوين حقوق متعلق به اموال منقول و اموال غير منقول تجارت، صناعت،خانواده، آزارهاي بدني، و کار ذکر شده، بدون شک، مجموعه ي قوانيني را مي سازد که ازمجموعه ي قوانين آشور، که بيش از هزار سال پس از آن تدوين يافته ، بسيار مترقيتر وبه اصول تمدن نزديکتر است و، از پاره اي جهات، «به اندازه ي قانون يک کشور جديداروپايي خوب است.» در تاريخ قوانين جهان کمتر به عباراتي از اين قبيل بر مي خوريمکه آن بابلي بزرگ قانون نامه ي خود را با آنها پايان مي بخشد . قوانين عادلانه اي که حمورابي، آن شاه حکيم مقرر داشته و [به وسيله يآنها] براي مملکت تکيه گاه استوار و حکومت پاک و صالح فراهم آورده است... من حاکميهستم که نگاهبان آنم... ساکنان سرزمينهاي سومر و اکد را در قلب خود حمل کردم... وبه حکمت خود آنان را مقيد ساختم، تا توانا بر ناتوان ستم نکند، و دادگري به يتيم وبيوه زن برسد... پس، هر کس که دعوايي دارد بايد در برابر تصوير من، که شاه عدالتم،بيايد و نقشي را که بر اثر يادگار من است بخواند و به کلمات سنگين من توجه کند! باشد که اين اثر من راهنماي وي در مرافعه باشد و، از آن رو، بتواند دعواي خود رافهم کند! شايد که قلبش آرام گيرد [و چنين گويد که:] «براستي حموربي حاکمي است کهبراي ملت خويش همچون پدر حقيقي است... وي براي ابد اسباب پيشرفت و آسايش ملت خويشرا فراهم ساخته و در اين سرزمين، حکومت پاکيزه و صالحي برقرار ساختهاست .در روزهايي که پس از اين در همه ي زمانهاي آينده خواهد آمد، باشد کهشاهي که بر اين سرزمين حکومت مي کند، جانب کلمات عدالتي را که من بر اين اثر يادبود خويش نقش کرده ام نگاه دارد. اين قانون جامع يکي از کارهايي است که به دست حموربي صورت گرفته است. به فرمان وي ترعه ي بزرگي ميان کيش و خليج فارس حفر شد، که سرزمينهاي پهناوري راآبياري مي کرد و شهرهاي جنوبي را از خطر طغيان مخرب دجله محفوظ مي داشت. از زماناين شاه کتيبه ي ديگري به ما رسيده که در آن بر خود مي بالد که چگونه آب (يعني همينماده ي شريف و بي قيمتي که امروز قدر آن را نمي دانيم و در ايام گذشته يکي از وسايلتجمل به شمار مي رفت) و امنيت و حکومت صالح را در ميان بسياري از قبايل فراهم آوردهاست؛ از ميان الفاظي که براي مفاخره در اين کتيبه به کار رفته (و اين مفاخره، خود،يکي از صفات نجيبانه ي خاور زمين است)، بانگ حاکم مقتدر و سياستمدار توانا چنينشنيده مي شود:
در آن هنگام که آنو و انليل [خدايان اوروک و نيپور] سرزمينهاي سومر واکد را براي فرمانرواي به من سپردند و چوگان شاهي را به دست من دادند، من آبراهه ي «حموربي نوخش – نيشي» (حموربي – فراواني مردم) را حفر کردم ، که آب فراوان به زمينسومر و اکد مي رساند. هر دو کناره ي آن را به زمينهاي کشاورزي مبدل ساختم؛ تودههايي از دانه گرد کردم و آبي را که خشک نمي شود به اراضي رساندم... مردم پراکنده راجمع کردم؛ براي آنان آب و چراگاه فراهم ساختم؛ من سبب فراواني و نعمت براي آنان شدمو ايشان را در خانه هاي امن منزل دادم.نکته ديگر در باره اين پادشاه اين است که حمورابي در همان حال که ارگ وقلعه مي ساخت، به ساختن معابد نيز فرمان مي داد؛ براي خشنود ساختن کاهنان بابلي، بهدستور وي، در بابل، براي مردوک و همسرش (دو خداي ملي) ضريح بزرگ و، در کنار آن،انبار وسيعي ساختند تا در آن انبار، براي اين دو خدا و کاهنان ايشان، گندم ذخيرهشود. اين دو هديه و نظاير آنها، در واقع، به منزله ي سرمايه اي بود که به مرابحهداده شده باشد، و نتيجه اي که از آنها به دست مي آمد فرمانبرداري کامل ملت و حساحترامي بود که نسبت به وي در ايشان پيدا مي شد. با مالياتهايي که مي گرفت، قشونيرا که براي نگاهداري نظم و حمايت قانون لازم بود اداره مي کرد؛ آن اندازه براي ويمي ماند تا بتواند روز به روز پايتخت خود را زيباتر کند. در همه جا کاخها وپرستشگاهها ساخته شد؛ پلي بر روي فرات بستند تا شهر، در هر دو طرف اين رود، توسعهپيدا کند؛ کشتيهايي که کمتر از 90 کارگر نداشت بر روي فرات به بالا و پاين رفت وآمد مي کرد. دو هزارسال قبل از ميلاد مسيح، بابل يکي از ثروتمند ترين شهرهايي بودکه تاريخ قديم و جديد شاهد آن بوده است.