PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : 29 اكتبر روز جهاني كوروش كبير - روزي به افتخار ایرانیان



Borna66
09-12-2009, 02:03 AM
۷ آبان ماه مطابق با بيست و نهم اكتبر روز جهاني كوروش (سايرس دي) نام گذاري شده است كه از دير باز پارسيان، يهوديان، دوستداران حقوق بشر و هواداران اداره جهان به صورت ملل مشترك المنافع آن را گرامي مي دارند و رعايت مي كنند.
اين روز به مناسبت تكميل تصرف امپراتوري بابل به دست ارتش ايران (اكتبر سال ۵۳۹ پيش از ميلاد) و پايان دوران ستمگري در دنياي باستان برقرار شده است . ۲۵۴۴ سال پيش در همين ماه اعلاميه تاريخي كوروش بزرگ در زمينه حقوق افراد و ملل انتشار يافته بود كه نخستين سنگ بناي يك دولت مشترك المنافع جهاني و هر سازمان بين المللي بشمار مي آيد.
" اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام مي كنم : تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد دين و آيين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند .
من از امروز كه تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد ، هر گز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد و هر ملت آزاد است ، كه مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد .
من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ، كسي به ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد .
من تا روزي كه پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايند .من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ، ديگري را به بيگاري بگيردو بدون پرداخت مزد ، وي را بكار وادارد .
من امروز اعلام مي كنم ، كه هر كس آزاد است ، كه هر ديني را كه ميل دارد ، بپرستد و در هر نقطه كه ميل دارد سكونت كند ،مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غصب ننمايد ،و هر شغلي را كه ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو كه مايل است ، به مصرف برساند ، مشروط به اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند .
من اعلام مي كنم ، كه هر كس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده ، مجازات كرد . مجازات برادر گناهكار و برعكس به كلي ممنوع است .اگر يك فرد از خانواده يا طايفه اي مرتكب تقصير ميشود ، فقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران .
من تا روزي كه به ياري مزدا ، سلطنت مي كنم ، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را بعنوان غلام و كنيز بفروشند و حكام و زير دستان من ، مكلف هستند ، كه در حوزه حكومت و ماموريت خود ، مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و كنيز بشوند و رسم بردگي بايد به كلي از جهان برافتد .
و از مزدا خواهانم ، كه مرا در راه اجراي تعهداتي كه نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالك اربعه به عهده گرفته ام ، موفق گرداند."
كلمه كوروش به معناي خورشيد وار ( كور = خورشيد) و( وش = مانند) مي باشد .ايرانيان كوروش را "پدر" و يونانيان كه ممالكشان را فتح كرده بود" سرور"و يهوديان كه آزادي را به ايشان بازگردانده بود" مسح كننده"و بابليان اورا" مردوك به منزله مورد تاييد" مي ناميدند.
تبار كوروش از پدر به پارس ها و از مادر به مادها مي رسد.
اشيتو و يگو پادشاه ماد شبي خوابي در مورد دخترش ماندانا مي بيند ، براي وي آنگونه تعبير كردند كه از دخترت فرزندي زاده مي شود كه بر مادها غلبه خواهد كرد.
اين موضوع سبب شد كه او تصميم بگيرد كه دخترش را به بزرگان ماد ندهد زيرا از اين ترس داشت كه دامادش مدعي خطر براي وي شود . دخترش را به(پارسها) كمبوجيه اول كه در آن زمان در جنوب غربي ايران حكومت داشتند شوهر داد .
ماندانا پس از ازدواج با كمبوجيه بار دار شد و شاه اينبار خواب ديد از شكم دخترش درختي روييده كه شاخ وبرگهاي آن زمين را پوشانيده كه مجدد براي وي تعبير كردند كه از ماندانا فرزندي بوجود خواهد آمد كه بر جهان غلبه خواهد كرد . وي دخترش را طلبيد و زاده ي وي را به هارپاگ(از بستگان و سپهسالار وي بود ) سپرد و دستور داد طفل رانابود كند .
هارپاگ هم مي دانست كه ممكن است روزي ماندانا انتقام فرزند خود بگيرد و هم اينكه از سر پيچي از دستور شاه هراس داشت, بنابر اين كوروش را به يكي از چوپانهاي شاه به نام ميترادات (مهرداد) داد و از وي خواست بدستور شاه طفل را ميان جنگل رها كند .
چوپان فرزند را به خانه برد و همسر وي كه تازه صاحب فرزندي مرده شده بود به شوهرش اسرار ورزيد كه طفل را نگه داشته و فرزند مرده خويش را به جنگل برده و جسد تيكه شده وي را به هارپاگ دهند بدين ترتيب انها سرپرستي طفل را به عهده گرفتند .
يك روز كوروش كه پسر چوپان معروف بود با اميرزادگان بازي مي كرد و آنها كوروش را در بازي به شاهي قبول كردند و چون پسر آرتم(يكي از شاهزادگان)ازك وروش فرمانبرداري نكرد كوروش دستور داد وي را تنبيه كنند پسر آرتم نيز موضوع را به شكايت به پدر و پدر نيز به شاه گفته كه پسر چوپان فرزندش را تنبيه كرده . شاه نيز چوپان و كوروش را احضار كرده و از ايشان در خصوص عمل كوروش سوال كرده و كوروش نيز در پاسخ به شاه گفته آنها مرا به شاهي پذيرفتند چون او از من فرمانبرداري نكرد او را تنبيه كردم حال اگر شايسته مجازات هستم تصميم با شماست.
شاه از دلاوري كوروش و شباهتش با خود به فكر افتاده و چون زمان رها كردن فرزند دخترش به جنگل با سن كوروش برابر بوده آرتم را قانع كرده و از چوپان در خصوص پدر مادر كودك سوالاتي كرده و چون به جواب قانع كننده نرسيده تحت شكنجه از وي اعتراف گرفته و هارپاگ را احضار كرده و چون او چوپان راديد موضوع را فهميده و به شاه گفت مي خواستم هم دستور شما را اجرا كرده باشم و هم اينكه مرتكب قتل فرزند دخترت نشده باشم.

بدين ترتيب كوروش در دربار كمبوجيه اول اخلاق والاي انساني پارس ها و فنون جنگي و نظام پيشرفته آنها را آموخت و با آموزشهاي سختي كه سربازان پارس فرا مي گرفتند پرورش يافت.
گفتني است مرحوم علامه طباطبايي ذوالقرنين را كه قرآن از او به عنوان حاكمي عادل و نيك سيرت ياد شده كوروش كبير دانسته است .

Borna66
09-12-2009, 02:04 AM
کوروش کبیر (529-580 قبل از میلاد) اولین امپراتور هخامنشی بود. او کسی بود که حکومت پارس را با در هم آمیختن دو قبیله اصلی ایرانی - مادها و پارسیان- به وجود آورد. از او به عنوان کشورگشایی بزرگ یاد شده است زیرا در زمانی، حاکم بزرگترین امپراتوریهایی بود که تا کنون به وجود آمده اند. او به خاطر بردباری بی مانند و رفتار بزرگ منشانه اش در برابر مغلوبین جنگ نیز شهرت فراوانی دارد.



کوروش به محض غلبه بر مادها، دولتی را برای این قلمرو خود در نظر گرفت و مامورین دولتی را از بین بزرگان هر دو قبیله برگزید. پس از فتح آسیای صغیر(شبه جزیره بزرگی که در میان دریای مدیترانه و دریای سیاه قرار دارد)، کوروش سپاه خود را به سمت مرزهای شرقی حرکت داد. با ادامه حرکت به سمت شرق، او سرزمینهای مسیر خود تا رود سیحون ( آمودریا) را فتح کرد و پس از عبور از سیحون، به سی دریا در آسیای مرکزی رسید و در آنجا به منظور دفاع از این مرزها در برابر هجوم قبایل کوچ نشین آسیای مرکزی، شهرهایی با برج وباروی مستحکم و نیرومند بنا کرد.

پیروزیهای کوروش در شرق موجب شد تا موقعیت برای فتح غرب مناسب شود.حالا نوبت بابل و مصر بود. زمانی که کورش بابل را فتح کرد، به یهودیان ساکن آن اجازه داد تا به " سرزمین موعود" باز گردند و با برخورد توام با احترام و مدارا با اعتقادات مذهبی و آداب و رسوم نژادهای دیگر، به عنوان یک فاتح آزادی بخش، مشهور شد و امروز نام کوروش، به عنوان یکی از محبوب ترین و مورد احترام ترین امپراتوران در تاریخ به ثبت رسیده است.

کوروش همواره قدرت خود را از خداي بزرگ مي‌دانست و هر سرزميني را كه فتح مي‌كرد، صلح و عدالت را در آنجا برقرار مي‌كرد. اما فتح بابل، نقطه عطفي است در تاريخ بشريت.
آنجاست كه نخستين منشور حقوق بشر صادر مي‌شود. نخستين كشورگشايي كه با جنگ و خونريزي چنداني همراه نبود تا آنجا كه مورخان نوشته‌اند: «و بابل درهاي خود را به روي او گشود.»
«كورش بزرگ هنگام لشكركشي به بابل، به رودخانه دياله رسيد و آن رودخانه ... به دجله وارد مي‌شود و پس از عبور از وسط شهر اوپيس به خليج‌فارس مي‌ريزد. كورش تصميم داشت از اين رودخانه عبور كند، اما لازمه آن داشتن قايق بود ...
كورش تصميم گرفت آب رود را چنان كم كند كه حتي زنان بدون زحمت از آن بگذرند. پس لشكريان را فرمان توقف داد ... و در هر طرف رودخانه نقشه 180 كانال كشيد كه هر كدام مسيري متفاوت داشت و سربازان را فرمان كندن داد.» (هرودوت)
با اين كار، كورش بزرگ اين منطقه را كه بد آبياري شده بود، حاصلخيز كرد و به اين ترتيب، پيش از فتح آسان پايتخت بابل، دست به نوسازي كلده زد.
در زمان پادشاه بابل، نَبونيد، نوعي آشفتگي مذهبي در شهر بزرگ پديد آمد: نبونيد با تحقير مردوك، خداي بزرگ بابليان، و يادآوري علاقه شديد خود به «سين» و با آوردن الهه‌هاي شهرهاي ديگر به بابل، خود را در برابر ملت قرار داد. پرستش مردوك، شاه خدايان، به دست فراموشي سپرده شد. او پيوسته شهر خود را ناراحت مي‌كرد. هر روز مردم خود را عذاب مي‌داد. او با يوغي بي‌رحمانه همه را ناراحت كرد.
نبونيد از پايگاه مردمي برخوردار نبود. نبونيد سالخورده پسرش بلشَصَر را در حكومت با خود شريك كرد. بلشَصَر در ظلم و ستم به مردم سياست پدران خود را در پيش گرفت و حتي بيشتر به پدربزرگ خود، نبوكدنَصَر، شبيه بود تا جايي كه در منابع عبري، او را فرزند نبوكدنصر گفته‌اند.
از طرف ديگر، جمعيت زيادي از اسراي يهودي نيز در بابل، منطقه ميان فرات و دجله، زندگي مي‌كردند كه در زمان پدر نبونيد، نبوكدنَصَر، به اسارت در آمده بودند. نبوكدنَصَر ده هزار تن از بهترين مردان يهود و نخبگان اورشليم را با غل و زنجير همراه خود به اين منطقه آورده بود. چون شاهان آشور و بابل تبعيد را بهترين وسيله سلب استقلال دشمنان خود تلقي مي‌كردند. در ميان آنان، آهنگران، بنايان، پيشه‌وران، صنعتگران و هيزم‌شكنان بودند. حزقيال جوان نيز در ميان ايشان بود. اسيران يهودي نيز در آرزوي آزادي و در مقابل شاه بابل بودند.
چنين بود وضعيت بابل پيش از فتح آن به دست كورش.
به محض ورود كورش به سرحدات بابل و آغاز نبرد، بسياري از بابليان عليه فرماندهان خود شوريدند و به سپاهيان كورش پيوستند.
كورش خيلي زود به ديوار دفاعي بابل رسيد. بلشصر كه به استحكامات بابل اطمينان داشت، مقدار زيادي آذوقه در شهر انبار كرده بود و تصور مي‌كرد در پناه استحكامات مي‌تواند محاصره‌اي حداقل ده ساله را تحمل كند. اما نبونيد كه پيش‌بيني مي‌كرد شهر سقوط كند و چندان مايل نبود با كورش _ متحد سابق خود _ رودررو شود، راه فرار در پيش گرفت و از يگانه راهي كه بازمانده بود، يعني راه غرب از شهر خارج شد.
كورش پس از اطلاع از گريز او، سرفرماندهي ارتش خود را به گوبرياس، يكي از سرداران خود، سپرد و خود با سپاهي كوچك به تعقيب شاه فراري پرداخت.
نبونيد خوش‌اقبال نبود. سواران عرب جاده‌اي را كه او انتخاب كرده بود، مسدود كرده بودند و مي‌خواستند انتقام ظلم شاه بابل را بر چادرنشينان صحرا بازستانند. نبونيد كه چنين ديد، ترجيح داد به عقب برگردد و از مقابل بدوياني كه مانند خود او پرستنده خداي ماه بودند، بگريزد و خود را تسليم كورش كند ...
«گفتند اي ذوالقرنين،... آيا ]مي‌خواهي[ خراجي به تو بپردازيم... گفت تمكني كه پروردگار به من داده است بهتر ]از خراج شما[ست.» (آيات 94 و 95، سوره كهف).
و اما از آن سو، بلشصر آسوده خيال ضيافتي برپا كرده بود. در اوج شادي مهماني، ناگهان ديد انگشت‌هاي دست‌ انساني از زمين بيرون آمد و در برابر شمعدان، بر گچ ديوار قصر پادشاه چند كلمه نوشت. پادشاه متغير شد و لرزيد. پيشگويان و منجمان را احضار كرد و تفسير آن نوشته را طلبيد.
هيچ كس نتوانست آن نوشته را تفسير كند. تا آن كه دانيال نبي را به حضور بلشصر آوردند. دانيال با خواندن نوشته گفت: «به اراده خداوند بزرگ اين سلطنت زياد طول كشيده و خاتمه يافته است.» پيشگويي او درست بود.
گوبرياس براي ورود به شهر كه دور تا دور آن را رود فرات فرا گرفته بود، دستور داد جريان رود را منحرف كنند تا بتوانند از بستر خشك آن به شهر رخنه كنند.
پارس‌ها بدون آن كه نيازي به نبرد پيدا كنند، از زير باروها گذشتند و شهر خاموش را در همان شب ضيافت بلشصر اشغال كردند.
هنگام ورود به قصر، نبرد كوتاهي ميان قراولان و مهاجمان درگرفت كه هياهويي برپا شد و جشن را به هم ريخت. شاه دستور داد بروند و علت سر و صدا را دريابند. درهاي كاخ باز شد و مهاجمان به درون ريختند. بلشصر كاملاً غافلگير شد. او ناگهان گوبرياس و مردانش را مقابل خود ديد كه سلاح به كف داشتند.
بدين گونه بلشصر ضربه مرگ را دريافت كرد و بابل بدون نبرد و به رغم قدرت نظامي، معنوي و منابع اقتصاديش مغلوب شد.
سرانجام كورش پيروزمندانه وارد بابل شد. آرامش بر شهر حكمفرما بود و اهالي بابل قلبي سرشار از شادي داشتند. آنان دريافتند كه بيهوده به نيك نهادي كورش اميد نبسته بودند و او به راستي شهرياري نرمخوست.
كورش تصميم گرفت اعلاميه‌اي صادر كند و فرمان داد بر استوانه‌اي سفالي نقش كنند كه او اراده كرده است به مللي كه تاكنون تحت اقتدار شاهان بابل زيسته‌اند، اطمينان دهد كه مي‌توانند به وطن‌هاي خود بازگردند. او در اين اعلاميه مي‌پذيرد كه قدرت كنوني خود را مرهون خداي بزرگ است و سلسله او از ايزدان بركت يافته است.
اظهارات كورش حكايت از شخصيت بشري نيز دارد و بي‌دليل نيست كه نخستين منشور حقوق بشر نام گرفته است. از ديد او، همه انسان‌ها ارزشي برابر و بنيادي دارند. هر كسي مي‌تواند بنا به گزينش خود خدا را بپرستد؛ آزادي حقيقي، آگاهي، حق تصاحب و حق زندگي صلح‌آميز در هر كشور براي همگان پذيرفته شده است.

او مي‌گويد: «من براي همه انسان‌ها آزادي پرستش خدايانشان را برقرار كردم و فرمان دادم كه هيچ كس حق ندارد به اين دليل مورد بدرفتاري قرار گيرد.»

كورش اعلام مي‌كند كه مالكيت هر كس بايد محترم شمرده شود: «من فرمان دادم كه هيچ خانه‌اي ويران نشود و هيچ ساكني از آن محروم نگردد.»

سرانجام، كورش صلح را هدف اصلي سلطنت خود و عنصر اساسي تعادل اجتماعي مي‌شمارد: «من صلح و آسايش را براي تمام انسان‌ها تضمين كردم.»

او در بهار سال 538 ق‌م، پس از صدور قانون آزادي همگاني، به سرزمين خويش بازگشت، در حالي كه ملتي را از زير فشار رهانده بود و عنوان مسيح را از يهوديان كسب كرده بود.




فرمان کوروش کبير

فرمان کوروش کبیر که بر روی یک استوانه گلین، به خط میخی و به زبان آریایی نوشته شده است، در 1878 در جریان حفاریهای محل تمدن بابل، به دست آمد. در این فرمان، کوروش، شیوه رفتار انسانی با ساکنان سرزمین بابل را برای فاتحان ایرانی شرح داده است.

این سند به عنوان اولین منشور حقوق بشر شناخته شده است و در سال 1971، سازمان ملل متحد ترجمه متن آنرا به تمام زبانهای رسمی به چاپ رساند و آن را در اختیار دفاتر این سازمان در کشورهای مختلف قرار داد.


این منم . کوروش. پادشاه جهان . کوروش کبیر
اينك كه به ياري مزدا ، تاج سلطنت ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام مي كنم :
كه تا روزي كه من زنده هستم و مزدا توٿيق سلطنت را به من مي دهد

دين و آيين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت كه حكام و زير دستان من ، دين و آئين و رسوم ملتهايي كه من پادشاه آنها هستم يا ملتهاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند .

من از امروز كه تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزي كه زنده هستم و مزدا توٿيق سلطنت را به من مي دهد ،
هر گز سلطنت خود را بر هيچ ملت تحميل نخواهم كرد
و هر ملت آزاد است ، كه مرا به سلطنت خود قبول كند يا ننمايد
و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم كرد .

من تا روزي كه پادشاه ايران و بابل و كشورهاي جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ،
كسي به ديگري ظلم كند و اگر شخصي مظلوم واقع شد ، من حق وي را از ظالم خواهم گرٿت
و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم كرد .

من تا روزي كه پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به نحو ديگر
بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرٿ نمايد

من تا روزي كه زنده هستم ، نخواهم گذاشت كه شخصي ، ديگري را به بيگاري بگيرد
و بدون پرداخت مزد ، وي را بكار وادارد .

من امروز اعلام مي كنم ، كه هر كس آزاد است ، كه هر ديني را كه ميل دارد ، بپرسد
و در هر نقطه كه ميل دارد سكونت كند ،
مشروط بر اينكه در آنجا حق كسي را غضب ننمايد ،

و هر شغلي را كه ميل دارد ، پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو كه مايل است ، به مصرٿ برساند ،
مشروط به اينكه لطمه به حقوق ديگران نزند .

من اعلام مي كنم ، كه هر كس مسئول اعمال خود مي باشد و هيچ كس را نبايد به مناسبت تقصيري كه يكي از خويشاوندانش كرده ، مجازات كرد ،
مجازات برادر گناهكار و برعكس به كلي ممنوع است
و اگر يك ٿرد از خانواده يا طايٿه اي مرتكب تقصير ميشود ، ٿقط مقصر بايد مجازات گردد ، نه ديگران

من تا روزي كه به ياري مزدا ، سلطنت مي كنم ، نخواهم گذاشت كه مردان و زنان را بعنوان غلام و كنيز بٿروشند
و حكام و زير دستان من ، مكلٿ هستند ، كه در حوزه حكومت و ماموريت خود ، مانع از ٿروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و كنيز بشوند
و رسم بردگي بايد به كلي از جهان براٿتد .

و از مزدا خواهانم ، كه مرا در راه اجراي تعهداتي كه نسبت به ملتهاي ايران و بابل و ملتهاي ممالك اربعه عهده گرٿته ام ، موٿق گرداند .


گفتار نیک

کردار نیک

پندار نیک

__________________