PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آپـــــــادانای شـــــــــــــــوش ؛ دومین تخت جمشید ایـــــران



Borna66
09-11-2009, 11:22 PM
<< بخش آغازین >>





هنگامی که سخن از مجد و عظمت هخامنشیان و یادگارهای این دودمان به میان می آید بی درنگ ویرانه های شکوهمند تخت جمشید در ذهن ما نقش می بندد.نقوش برجسته و درگاههای سنگی و ستونها و در یک کلام معماری شگفت انگیزش از همان دوران باستان تا به امروز بازدیدکنندگان را محسور خود کرده است.شاید این دلیلی بر فراموشی دیگر یادمانهای شکوهمند هخامنشی برای گردشگران و سیاحان باشد.ستونهای پارسه هنوز هم سر به آسمان می سایند ولی دیگر پایتختهای هخامنشیان مدتهاست از دید گردشگران ناپدید شده اند.این در حالیست که می دانیم پارسه یا تخت جمشید تنها یکی از مراکز سیاسی یا معنوی این سلسله بوده است.

شوش،بابِل و اکباتان دیگر پایتختهای هخامنشیان هم عمارات شاهانه و پرشکوهی داشتند.به ویژه شوش این شهر کهن و افسانه ای،پایتخت با عظمت ایلامیان که در دوره هخامنشیان پایتخت سیاسی بود.از شوش بود که فرمان لشگرکشی ها صادر میشد.در شوش بود که سفرای یونان به حضور پذیرفته می شدند.این شهر شوش بود که با رسیدن خبر فتح آتن آذین بندی شد و جشن گرفت.این کاخ شوش است که در باب هفدهم تورات توصیف شده است.آری یکی از شاهکارهای معماری سلطنتی خاورمیانه باستان آپادانای شوش است.مهجور و ناشناس ماندن این کاخ برای ما ایرانیان جدا از اینکه ناشی از بی علاقگی عمومی به آگاهیهای تاریخی است به گمان نگارنده دلایل عمده دیگری نیز دارد: این مجموعه در زیر سایه تخت جمشید کمتر مورد توجه مردم ما و یا دیگر علاقه مندان بوده و اینکه متاسفانه از این کاخ تقریبا چیزی بر جای نمانده است.عزیزان هموطن که به موزه لوور رفته اند یا تصاویر آن را دیده اند و تزئینات کاخ داریوش و ستون و سر ستون سنگی عظیم را از نظر گذرانده اند با شگفتی از عظمت آثار تخت جمشید در این موزه برای دوستان و آشنایان میگویند غافل از اینکه این ها آثار کاخ شوش است و نه تخت جمشید.(منظور عموم مردم است و نه متخصصان باستانشناسی یا تاریخ)


از آنجا که در دنیای مجازی اینترنت اطلاعات نسبتا خوبی از تخت جمشید می توان به دست آورد تصمیم گرفتم در مورد تخت جمشید دوم یا آپادانای مظلوم شوش بنویسم(مظلومیت این میراث در جای خود روشن خواهد بود) و این یادمان را به هم میهنانم معرفی کنم.ابتدا تاریخچه ای از حفاریها و تحقیقات ارائه می شود.سپس معماری آپادانای شوش معرفی می شود و در انتها به موزه لوور خواهیم رفت تا شکوه این میراث را بهتر حس کنیم.تمرکز موضوع بر آپادانا و کاخهای هخامنشی شوش است و نه دیگر دوره های تاریخی که در پی حفاری در این گنجینه بی نظیر میراث فرهنگی ایران به دست آمده است.
این نوشته که در چند قسمت تنظیم خواهد شد تقدیم به مردم خونگرم و عزیز شهر شوش و خاک تفتیده و پاک خوزستان است.






باب هفدهم تورات(استر)


اخشورش(احتمالا تغییر شکل یافته نام خشایارشا)،پادشاه پارس ، بر سرزمین پهناوری سلطنت می کرد که از هند تا حبشه را دربر می گرفت و شامل 127 استان بود.او در سال سوم سلطنت خود، در کاخ سلطنتی شوش جشن بزرگی برپا نمود و تمام بزرگان و مقامات مملکتی را دعوت کرد.فرماندهان لشگر پارس و ماد همراه با امیران و استانداران در این جشن حضور داشتند.در طی این جشن که شش ماه طول کشید،اخشورش تمام ثروت و شکوه و عظمت سلطنت خود را به نمایش گذاشت.پس از پایان جشن،اخشورش برای تمام کسانی که در شوش زندگی می کردند،فقیر و غنی،میهمانی هفت روزه ای در کاخ سلطنتی ترتیب داد.محل مهمانی با پرده هایی از کتان سفید و آبی تزئین شده بود.این پرده ها با ریسمانهای سفید و ارغوانی که داخل حلقه های نقره ای قرار داشتند از ستونهای مرمر آویزان بود.تختهای طلا و نقره روی سنگفرشهایی از سنگ سماک،مرمر،صدف مروارید و فیروزه قرار داشت............


طبیعی بود که با اشارات تورات به این کاخ در باب استر و شهر شوش در بابهای عذرا،دانیال و سفر پیدایش تورات،ماجراجویان و سیاحان و مبلغان مذهبی در پی شناسایی این مکانها یا آثار باقیمانده آنها باشند.






بنیامین تودلایی



نخستین جهانگرد اروپایی که از شهر شوش بازدید کرد و به درستی تشخیص داد که این ویرانه ها بازمانده همان شوشان تورات است یک خاخام یهودی به نام بنیامین تودلایی بود.او در حد فاصل سالهای 543 تا 552 هجری شمسی(1164-1173 میلادی) برای بررسی وضع یهودیان از شهرهای بغداد،شوش و چند شهر در غرب ایران دیدن کرد و در مسیر خود به تجارت هم مشغول بود.در زمان او بازمانده های کاخ آپادانا قابل دیدن بوده اند.او بعد از توصیف مقبره دانیال، مشاهدات خود را اینطور بیان میکند ((شهری بزرگ بوده که اکنون بخش اعظم آن بایر است.می توان هنوز در این خرابه های شوشان آثار سکونت را ملاحظه کرد که کاخ بزرگی بوده به شاه ازوئروس خشایارشا(Aisuerus)با معماری بسیار زیبا که از آن اجزای شگفت انگیزی به عنوان نمونه باقی مانده است.))پس در زمان بنیامین تودلایی قسمتهایی از ویرانه های آپادانا در معرض دید بوده است.





سر ویلیام کنت لفتوس


اما نخستین کسی که به معنای واقعی بررسیهایی در شوش انجام داد و دست به حفاری زد ویلیام کنت لفتوس انگلیسی است(Sir William Kenet Loftus) لفتوس یک نظامی،باستانشناس،زمین شناس و ورزشکار بود که در سال 1849 میلادی به بغداد سفر کرد تا در کمیسیون مرزی ایران و عثمانی به خدمت مشغول شود.این کمیسیون توسط انگلستان و روسیه برای حل اختلافات مرزی ایران و عثمانی به وجود آمده بود.از آنجا که مدت زمانی قبل سر هنری لایارد(که در نمرود و نینوا حفاری کرده بود) و سر هنری کرسویک راولینسون دو شرقشناس مشهور انگلیسی از شوش دیدن کرده بودند، زمینه برای بررسی ها فراهم شده بود. رئیس انگلیسی کمیسیون که خود از علاقه مندان اشیاء قدیمی بود در این وسوسه بود که مکان تاریخی دیگری نظیر نینوا را برای انگلستان کشف کند و آن را در اختیار کشور خود قرار دهد.از این رو مدتی بعد لفتوس را برای شناسائی،نقشه برداری
و حفاری به شوش فرستاد.لفتوس با خطوط میخی و سفرنامه بنیامین تودلایی که در قرن دوازدهم میلادی به آنجا سفر کرده بود و ذکرش رفت آشنایی داشت.






http://pnu-club.com/imported/2009/09/790.jpg


لفتوس با اسب و قایق عازم شوش بود و در راه هرچه را می دید،یادداشت می کرد.او در توصیف جلگه ای که از آن عبور می کرد به مشاهده شیرها،گرگها و شغالهای ساکن در آن اشاره کرده ونخلستان ها،باغهای مرکبات،جنگلهایی از درختچه های گز و سپیدار و مزارع برنج و جو از نظر او دور نمانده است.او با اشتیاق روزافزون به سمت مقصد خود پیش می رفت و از فاصله 48 کیلومتری می توانست چهار تل اصلی را ببیند که بزرگترین آنها 24 هکتار وسعت و 21 متر ارتفاع داشت.لفتوس با نزدیکتر شدن به تل ها توانست ویرانه های آپادانا،تالار بزرگ ستوندار را که هنوز از فراز زمین قابل مشاهده بود ببیند.او بعد از نقشه برداری از تل ها به مدت سه ماه دست به حفاری زد و خیلی زود به نتیجه رسید:بخشی از یک ستون یادبود با سی و سطر نوشته میخی،دیواری از آجرهای کتیبه دار،دویست مجسمه کوچک سفالی.....لفتوس تالار آپادانای شوش را با آثار سی و شش ستون سنگی اش شناسایی و نقشه آن را ترسیم کرد اما به علت مشکلاتی دیگر نتوانست به فعالیت خود در شوش ادامه بدهد.رفتار ناشیانه لفتوس و همراهانش برای تصاحب نوشته ای از مقبره دانیال به حدی احساسات مذهبی مردم و عشایر را تحریک میکند که خدمتکاران هیات را می کشند و لفتوس مجبور می شود با جنگ و گریز شوش را ترک کند و از یافته های خود آنها را که قابل حمل بودند به موزه بریتانیا منتقل نماید.از بخت بد بلافاصله بعد از این وقایع بیماری وبا در دزفول شیوع پیدا میکند و مردم علت این امر را به وجود کفار در آن ناحیه و خشم و انتقام دانیال نبی نسبت می دهند.به همین دلیل تا مدتهای طولانی اروپاییان نمی توانستند به شوش نزدیک شوند.از جمله فرانسویها که تحرکات رقبای انگلیسی خود را زیر نظر داشتند.در زیر پلان ترسیم شده از تالار ستونداری را می بینید که لفتوس طراحی کرده است.دیگری تصویر سر ستون گاو دو سر است که توسط همکار او چرچیل ثبت شده است.تاریخ نقاشی ۱۸۵۲ میلادی است

.

http://pnu-club.com/imported/2009/09/791.jpg

http://pnu-club.com/imported/2009/09/792.jpg


.لوفتوس از نوشته میخی پایه ستون نمونه برداری نمود که ژول اوپر زبانشناس فرانسوی آن را بدین صورت ترجمه کرد:


((اردشیر،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه کشورها،شاه در این سرزمین،پسر داریوش شاه،داریوش پسر اردشیر شاه،اردشیر پسر خشایارشا،خشایارشا پسر داریوش شاه،داریوش پسر ویشتاسپ،یک هخامنشی.این کاخ را داریوش برپا داشت و سپس هنگام پادشاهی اردشیر پدر پدرم،به آتش سوخت.به یاری اهورامزدا،آناهیتا و میترا فرمان دادم این کاخ را دوباره بسازند.اهورامزدا،آناهیتا و میترا مرا از هر بدی بپایند و آنچه را که ساخته ام از گزند دور سازند و ویران نسازند.))
آری.... وجود کاخی با شکوه و تمدنی درخشان در شوش گنجینه های شگفت انگیزی را به اروپاییان نوید می دهد تا موقعیت فراهم شود.





زوج دیولافوا(مارسل و ژان دیولافوا-Marcel&Jane Dieulafoy)

مارسل دیولافوا مهندس و باستانشناس معروف(1843-1920) در سبک های معماری شرقی و غربی و ارتباط آنها با یکدیگر مطالعه می کرده است و در صدد حل این مساله بوده است آیا سبک معماری ساسانیان در معماری دوره اسلامی نفوذ داشته است یا خیر؟چون در اروپا از تحقیقات به نتیجه ای نمی رسد،تصمیم می گیرد که مسافرتی به کشورهای شرقی و به ویژه ایران کند و با مشاهده آثار باستانی موجود این ابهام را برطرف سازد.از این رو در سال 1881 با هزینه شخصی از راه عثمانی و قفقاز به ایران آمده مدت دو سال در عثمانی و قفقاز و شمال و مرکز و جنوب ایران و میان رودان به مطالعه بناهای تاریخی می پردازد.در این سفر دو ساله همسر او ژان دیولافوا او را همراهی و وقایع مسافرت و خاطرات و مشاهدات روزانه خود را ثبت و یادداشت می کرده است.این زوج دانشمند در شوش به گنجینه گرانبهایی برخورد میکنند.بهتر است قسمتی از خاطرات ژان دیولافوا را با هم بخوانیم.در این زمان اثری از شوش به جز چندین تل عظیم و مقبره دانیال باقی نمانده است.


شوش 14 ژانویه


((......متولی(مقبره دانیال)گفت:بیهوده وقت خود را تلف نکنید زودتر برویم پایین تا بتوانیم قبل از غروب آفتاب خرابه های قصر را تماشا کنیم.چون پیشنهاد متولی عاقلانه بود من سوار الاغ شدم و رفتیم بطرف زاویه شمالی تلی که در کنار جاده دزفول واقع شده بود.متولی خارهای بلند را کنار زد و پایه ستون های سنگی را به ما نشان داد که از خاک بیرون افتاده بودند.چهارتای آنها مزین به کتیبه های سه زبانی به خط میخی هستند.این ته ستونهای متعدد پنج به پنج در فاصله قرار گرفته اند به طوریکه چهار عدد آنها در اطراف و پنجمی در میان آنها واقع شده است.این پایه ها که اکنون بیشتر از یک متر در خاک فرو رفته اند تقریبا در سی سال پیش توسط لفتوس انگلیسی کشف و از خاک خارج شده است.این شخص از روی این پایه ها نقشه اولیه بنا را ترسیم نموده که کاملا شبیه است به کاخ آپادانای خشایارشا در تخت جمشید و از سه طرف دارای رواق است.از اوضاع عمومی بنا و سرستونی که سالم مانده و مجسمه حیوان عظیم الجثه ای که پاهای خود را در زیر شکم تا کرده معلوم می شود که این بنای شوش هم بدون حرف از ساخته های معماران هخامنشی می باشد.))


دیولافوا پس از مراجعت به فرانسه به فکر استخراج این گنج عظیم می افتد.او طرح خود را با آقای دورونشو مدیر موزه های ملی فرانسه در میان گذاشت و با او درباره قدمت بی چون و چرای تل ها و ویرانه های شوش و سودی که از کاوش در این خرابه های کهن حاصل خواهد شد گفتگو کرد.وجهی به مبلغ سی و یک هزار فرانک ر ا که از اعتبارات موزه های فرانسه باقی مانده بود به دیولافوا واگذار کردند تا ماموریت خود را به انجام برساند.وزارت فرهنگ فرانسه مبلغ ده هزار فرانک به این مبلغ اضافه کرد و وزارت جنگ نیز چادر،سلاح،زین و برگ در اختیار او گذاشت.همینطور دو جوان تحصیلکرده فرانسوی نیز توسط روسای خود انتخاب شده و تحت اوامر دیولافوا قرار گرفتند.درخواست فرانسه جهت حفاریهای باستانشناسی در ایران با مخالفت صریح و سریع دولت وقت ایران روبرو شد.دیولافوا به دکتر تولوزان دوست و پزشک فرانسوی ناصرالدین شاه متوسل شد.با ملاقات تولوزان با ناصرالدین شاه و وساطت او اجازه فعالیت هیات فرانسوی صادر شد و فرمانی در این خصوص به ظل السلطان که فرماندار اصفهان و خوزستان بوده نوشته شد.در مقدمه این فرمان اشاره شده است که برای نظارت در امور حفاری شخص واجد شرایطی از تهران انتخاب شود که کاملا در امور صنعتی و تاریخ آگاهی کافی دارد.ضمنا انجام حفاری منوط به رعایت شرایطی شده بود از جمله:


1-تعمیرات مقبره دانیال بر عهده دیولافواست و تاکید شده بود که نزدیک مقبره حفاری صورت نگیرد.


2-دیولافوا و همراهان آزادند که هرنوع تحقیقاتی خواستند انجام دهند به غیر از مطالعه در داخل مقبره دانیال


3-کلیه اشیاء کشف شده که طلا و نقره و جواهر باشد متعلق به دولت ایران است.در ضمن تصریح شده بود که دولت ایران هرگاه طالب اشیاء دیگری جدا از طلا و نقره و جواهر سهم خود باشد،فرانسوی ها باید بی درنگ آن را به ایران بفروشند و اگر ایران خواست از آثار موجود خود چیزی را بفروشد حق اولویت را به فرانسه دهد.


4-فرانسوی ها می توانند از اشیاء متعلق به ایران قالبگیری کنند به شرط آنکه هزینه آن را بپردازند.


5-فرانسویان ملزم هستند به قوانین و آداب و سنن و عادات و رسوم ایرانی احترام بگذارند.


دیولافوا به مدت دوسال(1884-1886) در شوش مشغول فعالیت و حفاری می شود و آثار شگفت انگیزی به ویژه از دوره هخامنشی و آپادانای شوش کشف میکند.کاشی های الوان کاخ داریوش. سرامیکهای شگفت شیرهای غران وسربازان گارد ده هزار جاودانان که زمانی زینت افزای دیوارهای آپادانا بودند.سرستونها و ستونها و......به عبارتی پانصد تن!! از مواریث فرهنگی ایران بدون اینکه دیولافواها احترامی به قول و قرار خود بگذارند عازم موزه لوور پاریس شد و سر و صدا و هیجان زیادی برپا کرد.متاسفانه این کاوشگران نخستین با دقت مشاهدات و یافته های خود را ثبت نمی کردند و از طرفی بیشتر به فکر این بودند که موزه های کشور خود را از اشیاء نفیس و گرانبها لبریز کنندتا تحقیقات دامنه دار علمی انجام دهند.از این رو بسیاری از اطلاعات و آگاهیهای تاریخی که می توانست به دست آید را خواسته و ناخواسته از میان بردند.

نمونه هایی از سرامیکهای زیبای کاخ داریوش که دیولافوا به لوور آور
د

http://pnu-club.com/imported/2009/09/793.jpg

http://pnu-club.com/imported/2009/09/794.jpg


یک نمونه را با هم مرور میکنیم.

شوش 8 فوریه


((دیروز گاو سنگی بزرگی را که در روزهای اخیر پیدا شده است با تاسف تماشا میکردم،در حدود دوازده هزار کیلو وزن دارد!تکان دادن چنین توده عظیمی غیرممکن است.بالاخره نتوانستم به خشم خود مسلط شوم،پتکی به دست گرفتم و به جان حیوان سنگی افتادم.ضرباتی وحشیانه به او زدم.سرستون در نتیجه ضربات پتک مثل میوه رسیده از هم شکافت.یک تکه سنگ بزرگ از آن پرید و از جلوی ما رد شد،اگر با چالاکی خودمان را کنار نمی کشیدیم پایمان را خرد میکرد.مرمر،سختی خود را کاملا از دست داده بود.در طی دو هزار سال،ریشه گیاهان در میان ترک هایی که هنگام سقوط سر ستون ایجاد شده بود،رخنه کرده و تکه های آن را از هم جدا کرده است.به این ترتیب بدون آنکه انتظار داشته باشیم دوازده هزار کیلو به بارهای ما اضافه شد زیرا حمل قطعات کوچک گاو سنگی میسر شد))


ادامه دارد...

Borna66
09-11-2009, 11:23 PM
<< بخش دوم >>


پیامد کاوشهای دیولافوا :



همانطور که گفتیم کشفیات دیولافواها سر و صدای زیادی در پاریس برپا کرد و گنجینه گرانبهای کاخهای هخامنشی که نصیب فرانسه شد ژان دیولافوا را لایق دریافت مدال لژیون دونور کرد و در 20 اکتبر 1886 ژان به دریافت این مدال نایل آمد.امروز هم آثاری که این زوج کشف کردند افتخار موزه لوور است و اهمیت جهانی دارد.پیشتر ذکر کردیم که فرانسوی ها نقض عهد کرده و کل اشیاء را بر خلاف قرارداد از ایران بردند.دربار قاجاریه به زودی در جریان موضوع قرار گرفت و دولت وقت ایران اعتراض خود را اعلام کرد.دیولافوا هم به محض رسیدن به کشور خود از بدی شرایط در ایران گلایه نمود و بیشتر باعث خشم هیئت حاکمه ایران شد و به همین علت دربار از تمدید مجوز آنها برای حفاری امتناع کرد .



http://pnu-club.com/imported/2009/09/795.jpghttp://pnu-club.com/imported/2009/09/796.jpg



پس از متوقف شدن حفریات ،مارسل و ژان به نوشتن گزارش کارهای خود مشغول شدند.مارسل کتاب آکروپل شوش پس از حفریات انجام شده در سالهای 1884-1885-1886 را با پشتیبانی موزه لوور در سال 1893 منتشر کرد و ژان سفرنامه خاطرات کاوشهای باستانشناسی شوش از 1884 تا 1886 را در سال 1888 عرضه نمود.در رابطه با آپادانا مارسل دیولافوا طرح تخیلی بازسازی کاخها را ارائه و در این مورد فرضیاتی را مطرح کرد که البته از واقعیت بسیار دور بود.سئوال مطرح این بود که ورودی آپادانای شوش کجاست؟؟دیولافوا بر این گمان بود ورودی کاخ در ضلع جنوبی تل و سکوی مجموعه کاخها قرار دارد.با الهام از الگوی پلکان ورودی تخت جمشید مارسل دیولافوا دروازه ورودی و پلان کاخ را ترسیم کرد که در تصویر زیر ملاحظه میکنید.





http://pnu-club.com/imported/2009/09/797.jpg


در این گیر و دار ناصرالدین شاه تصمیم داشت عازم سومین سفر اروپایی خود شود و مقامات فرانسوی در تکاپو بودند تا رنجش او را مرتفع کنند.از این رو نخست وزیر وقت فرانسه بالوا( Rene Balloy ) هدایایی به این شرح تقدیم کرد:جهت ناصرالدین شاه مجموعه ظروف نفیس((سور)) و برای ظل السلطان نشان لژیون دونور.همینطور از شاه ایران دعوت شد که از نمایشگاه مخصوصی که در سال 1889 در پاریس برگزار می شد دیدن کند و در نتیجه با به دست آوردن دل ناصرالدین شاه نه تنها ایران از ادعاهای خود صرفنظر کرد بلکه فرانسویها با مقدمه چینی تلاش کردند امتیاز انحصاری حفاریهای باستانشناسی در کل خاک ایران را به دست آورند و عاقبت هم موفق شدند در 12 ماه می 1895 این قرارداد را به امضاء برسانند که بی درنگ از تصویب مجلس فرانسه گذشت.دو فصل از این قرارداد را در اینجا می نویسم و قضاوت با خوانندگان گرامی است.


فصل اول:نظر به اتحاد قدیمی و دوستی خالصی که خوشبختانه از سالیان دراز فیما بین دولتین ذی شوکتین ایران و فرانسه موجود است سرکار بندگان اعلیحضرت قدرقدرت اقدس شاهنشاهی کل ممالک محروسه ایران اعطا می فرمایند بدولت فرانسه امتیاز و انحصار اکتشاف آثار و عتیقه را در تمام خاک ایران.


فصل هشتم:در برابر این التفات مخصوص ملوکانه که دولت قوی شوکت اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی دام سلطانه نسبت به خواهش دولت فرانسه فرموده اند،فرانسه مبلغ ده هزارتومان به حضور مبارک بندگان اعلیحضرت شاهنشاهی تقدیم خواهد نمود.


سال بعد از امضای این قرار داد ناصرالدین شاه به قتل رسید و بی نظمی هایی در ایران اتفاق افتاد که فرانسه نتوانست آنطور که باید و شاید از قرارداد استفاه کند ولی در سال 1897 وزیر فرهنگ وقت فرانسه به ژاک دمورگان برای حفاری در شوش ماموریت داد.





ژاک دمورگان(Jacques de Morgan) :





http://pnu-club.com/imported/2009/09/798.jpg


ژاک دمورگان مهندس معدن ماهری بود که علاقه زیادی به دوران پیش از تاریخ داشت .او پیشتر در قفقاز و مصر با افتخار فعالیت کرده بود و در سن چهل سالگی رئیس هیات باستانشناسی فرانسه شد.دمورگان برای حفاری تیمی از مهندسان و باستان شناسان را به کار گرفت و در سال 1897 عازم شوش شد.عشایر خوزستان نظر مساعدی نسبت به هیات دمورگان نداشتند و به دو هیات قبلی یعنی گروه لفتوس و دیولافوا هم روی خوش نشان نداده بودند.در سال 1900 در سفر اروپایی مظفرالدین شاه به فرانسه وزیر فرهنگ و وزیر امورخارجه وقت فرانسه پذیرایی گرمی از او به عمل آوردند و اهداف و مشکلات هیات دمورگان را بیان کردند و با قول مساعدت مظفرالدین شاه امتیاز هرگونه بهره برداری عملیاتی در خاک ایران به فرانسه واگذار شد.واضح است که چنین قراردادی تا چه حد دست دمورگان را در آکنده ساختن موزه لوور از خزائن و نفایس شوش باز می گذاشت. مورگان در کاوشهای خود اهمیتی به لایه نگاری نمی داد.در یک بررسی باستانشناسی لایه های مختلف که به دوره های تاریخی خاص خود تعلق دارند با دقت بررسی و ثبت و از هم تفکیک می شوند.اما گویا دمورگان که چنین حوصله و زمانی نداشت با استخدام 7000 کارگر تل سی و چهارنیم متری شوش را بدون اینکه بین لایه ها فرقی بگذارد به هفت لایه 4/8 متری تقسیم کرد و در حقیقت فاجعه و غارت باستانشناسی شروع شد!!او نمی توانست به طور کار آمد بر 7000 نفر نظارت کند و از همه جزئیات یادداشت بردارد.اطلاعات زیادی نابود شد و باستانشناسان بعدی برای تهیه روزشمار شهر باستانی شوش دچار زحمات فراوانی شدند توجیه دمورگان برای این کار وحشتناک ساده بود

))به تجربه دیده بود هنگامی که خاک از لایه هایی به این ارتفاع داخل واگن ها ریخته میشد اشیا مدفون در آنها صدمه نمی دیدند!))

.سیل اشیاء و گنجینه های نفیس تمدن کهن ایران زمین بود که به موزه لوور پاریس سرازیر می شد.از جمله کشفیات بسیار مهم دمورگان کشف لوحه حمورابی، اولین قانون مدون بشری در سال 1902 بود که ایلامیان از بابلیان غنیمت گرفته و به شوش آورده بودند.این یافته یکراست عازم پاریس شد.دمورگان برای اینکه هیات فرانسوی را از آسیب و ناملایمات محیط که دیولافوا را آزار داده بود حفظ کند و اردوگاهی دائمی برپا دارد از آجرهای بازمانده معابد و بناهای ایلامی و هخامنشی استفاده کرد و قلعه ای به اسم شاتو را بر مرتفع ترین تل شوش یا آکروپولیس شوش بنا کرد.





http://pnu-club.com/imported/2009/09/799.jpg



اینکار ضمن اینکه با شکوه ترین قلعه و موزه آجر ایران را خلق کرد، متاسفانه باعث نابودی تپه آکروپولیس شوش شد.اما برای فرانسویان گنیجینه ها غیر قابل شمارش و بی نظیر بود.این میراث آنقدر ارزش داشت تا بتواند وزیر فرهنگ فرانسه را از برکناری و استیضاح نجات دهد.موضوع از این قرار بود که دمورگان را به سو استفاده مالی از اعتبارات متهم کردند و مجلس فرانسه تصمیم گرفت وزیر فرهنگ وقت کلمانسو(Clemanceau) را استیضاح کند.کلمانسو به موزه لوور رفته و با آگاهی از کم و کیف اشیایی که دمورگان به فرانسه آورده بود چنان پاسخ دندان شکنی به پارلمان فرانسه میدهد که استیضاح کننده استیضاح خود را پس میگیرد.با تمام انتقاداتی که به کارهای دمورگان وارد است نباید از حق گذشت که اگر حفاریهای دمورگان نبود ما همان اندک اطلاعاتی هم که از دوره های کهن شوش و تمدن ایلام در اختیار داریم فاقد بودیم.او دهها کتاب و مقاله از فعالیتهای خود،باستانشناسی،زمین شناسی،جغرافیا و مردم شناسی برجا گذاشته است و علاوه بر شوش در قسمتهای دیگر ایران مانند تهران،تالش،مازندران،آذربا یجان و ....هم مطالعاتی انجام داده است که با ارزش هستند.

در اکتبر 1912 دمورگان به دلیل اعتراضاتی که در فرانسه به او می شد و خستگی و فرسودگی خود از ریاست هیات فرانسوی استعفا داد و بعد از وقفه ای دوساله که ژوزف اتین گوتیه کاوشها را رهبری کرد. معاونش رولان دومکنم که او هم مهندس معدن بود جای او را گرفت.


رولان دومکنم(Roland de Mecquenem):


http://pnu-club.com/imported/2009/09/800.jpg

رولان دو مکنم مهندس معدن و شیفته زمین شناسی بود و به دعوت دمورگان در سال 1903 به کاوشهای شوش پیوست.دو مکنم به غیر از مدت زمانی که به واسطه جنگ جهانی اول حفاری ها متوقف بود تا سال 1946 به طور مستمر کاوشهای خود را در شوش ادامه داد.اما در این مدت بر کاخ آپادانا چه گذشته است؟؟ویرانه های کاخ شدیدا در هم و بی نظم است.نقشه کاخ داریوش هنوز معلوم نیست و حتی ورودی کاخ هم پیدا نشده است.دو مکنم با همکاری موریس پیه(Maurice pillet)معمار تلاش کرد نقشه کاخ داریوش را کشف کند.آن را از زیر خاک بیرون آورد و ورودی آن را بیابد.در سال 1914 پیه پیشنهاداتی جهت بازسازی کاخ ها و نقشه و گزارش کوتاهی ارائه داد.در حقیقت گزارش حفاریهای انجام شده در آپادانا از سال 1908 تا سال 1913 میلادی.در زیر طرحی از موریس پیه را می بینید که البته امروزه می دانیم از واقعیت بسیار دور است.



http://pnu-club.com/imported/2009/09/801.jpg




آنچه که پیش روست طرح و پلان ترسیمی رولان دومکنم از کاخهای هخامنشی شوش است.نسبت به طرح لفتوس و دیولافوا پیشرفت قابل توجه است ولی کافی نیست. تالار ستوندار و عظیم آپادانا در قسمت شمالی مشخص است.همینطور سه حیاط بزرگ که در جهت شرقی-غربی قرار دارند.سه حیاط پشت هم که تالارها و اتاقهایی محاط بر آنهاست.کاخها چنان ویران شده اند که دومکنم و گروهش در تهیه نقشه کلی ناکام مانده اند.او گمان می برد که ورودی کاخ را در جناح جنوبی آن یافته است که این هم اشتباه دیگری بود.





http://pnu-club.com/imported/2009/09/802.jpg


کاوشهای رولان دومکنم هم دقت و ظرافت کار باستانشناسان امروز را نداشت حتی کار او با فعالیتهای هم زمان موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو در تخت جمشید قابل قیاس نیست.با اینحال کشفیات موزه ای هیات فرانسه کم نبود.کتیبه ها(که مستقلا بررسی خواهیم کرد) و تزئینات شگفت انگیز:پیکر شیرها،گاوهای بالدار،سربازان گارد ده هزار جاودانان ،گلها و تزئینات هندسی و .......

نمونه هایی از کشفیات دو مکنم و همینطور وزنه ای به شکل شیر که در حفریات دمورگان به دست آمده ملاحظه می کنید.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/803.jpg




http://pnu-club.com/imported/2009/09/804.jpg



http://pnu-club.com/imported/2009/09/805.jpg



http://pnu-club.com/imported/2009/09/806.jpg



http://pnu-club.com/imported/2009/09/807.jpg


جنایت متفقین :

هنگامی که خود چندین سال پیش از آپادانا بازدید کردم، با سر ستونها و ستونهای تکه تکه شده زیادی برخورد کردم ولی گمان می بردم بی مهری زمانه یا شاید حفاریهای سودجویانه یک قرن اخیر و خروج آثار از ایران آپادانا را به این حال در آورده و جز پاره ای سر ستون و ته ستون شکسته و فونداسیون یا پی آن چیزی باقی نگذاشته است تا اینکه با حقیقت شگفت انگیز و تلخی مواجه شدم.در جنگ جهانی دوم نیروهای متفقین سرزمین ما را اشغال و پهلوی اول را خلع و سرنگون کردند و در مدتی که سامانه و دولتی در کار نبود لکه های سیاهی در میراث فرهنگی ما ثبت شد.این سربازان متمدن به نقوش کتیبه داریوش کبیر در بیستون به عنوان هدف تمرینی و تفریح تیر اندازی می کردند و صدمات زیادی به آن رساندند اما نمی دانستم جنایت آپادانا با بیستون قابل مقایسه نیست!!دشت خوزستان ادامه دشت میان رودان در شرق است و سنگ در این پهنه بسیار کم یاب است.

سربازان متفقین چون برای انتقال ادوات و تجهیزات خود احتیاج به ساختن جاده و پل داشتند و به مصالح سنگی و شنی هم نیازمند می بودند،با وحشیگری تمام به کاخ داریوش هجوم آوردند.بستر شنی کاخ غارت شد!!ستونها و سر ستونهای بی نظیر آپادانا با دینامیت و مواد منفجره ترکانده شد.و این سربازان عصر جدید سنگ و شن مورد نیاز جاده سازی خود را از ستونها و سر ستونها و بستر کاخ داریوش تامین کردند و با این جنایت یاد آشوربانیپال پادشاه خونخوار آشوری و ویران کننده شوش زنده شد آن هم در قرن بیستم!


نمونه هایی از بازمانده های کاخ آپادانا،بی مهری زمانه،غارت گنج یابان و اثرات توجهات متفقین به این یادمان!!


http://pnu-club.com/imported/2009/09/808.jpg


http://pnu-club.com/imported/2009/09/809.jpg


http://pnu-club.com/imported/2009/09/810.jpg



http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


http://pnu-club.com/imported/2009/09/811.jpg

نمونه ای از سرگاو دوسر که متاسفانه سالمترین نمونه ای است که از این همه سرستون برای ما باقی مانده است و در موزه شهر شوش نگهداری می شود.(نمونه دیگر در لوور که کامل است گویا مرمت شده است)


http://pnu-club.com/imported/2009/09/812.jpg

دیگر از آپادانا چیز قابل توجهی باقی نمانده است.دیواره ها و ستونهای زیبایش در موزه لوور و آنچه باقی مانده بود بی رحمانه با دینامیت تکه تکه شد.بعد از دهها فصل کاوش هنوز پلان کاخ مبهم است.تالار کاخ داریوش زیر علفهای هرز پنهان مانده و چراگاه احشام و اغنام شده.آیا آپادانا بدون اینکه اسرار خود را بر ما افشا کند خداحافظی میکند؟؟

نه هنوز امیدی هست.دو باستانشناس بزرگ به شوش خواهند آمد.رومن گیرشمن و ژان پرو .

Borna66
09-11-2009, 11:25 PM
<< بخش سوم >>




در قسمت پیشین سرگذشت آپادانا و تپه های شوش را تا جنگ جهانی دوم پیگیری کرده، برخورد تلخ و غیر انسانی متفقین را با یادمان فرهنگی ایران و بشریت دیدیم.در این وضعیت مایوس کننده با حضور رومن گیرشمن رئیس جدید هیات باستانشناسی فرانسه و جانشین رولان دومکنم، دو مرتبه کاوشهای شوش زنده شد ولی با تفاوتی اساسی و مهم که در ادامه شاهد آن خواهیم بود.


رومن گیرشمن و چهل سال فعالیت در ایران



http://pnu-club.com/imported/2009/09/813.jpg


رومن گیرشمن در ۱۸۹۵ میلادی در خارکوف اکراین به دنیا آمد و پس از انقلاب بلشویکی اکتبر سال 1917 روسیه به استانبول پناهنده شد . او در تركيه براي كسب درآمد شروع به كار به عنوان ويولونيست كرد و سپس به يك مزرعه‌ اشتراكي در فلسطين پيوست و همين شهر بود كه علاقه او را به تاريخ برانگيخت. به دنبال اين علاقه او دوره آموزشي فشرده‌اي را در پاريس آغاز كرد و اين دوره به او امكان داد تا با اشخاص برجسته‌اي در حوزه كتيبه‌شناسي و باستان‌شناسي خاور نزديك همراه شود.


در همين دوران او با همسر خود تانيا آشنا شد. تانيا با ترك حرفه خود به عنوان جراح دندانپزشك گيرشمن را در تمامي ماموريت‌هايش حتي در شرايط سخت همراهي و حمايت كرد. تانيا تصاوير آثار گيرشمن را ‌مي‌كشيد و به او در مرمت آثار كشف شده كمك مي‌كرد.

سرآغاز زندگي حرفه‌اي طولاني و پرآوازه گيرشمن انتحاب او به سمت رئيس هيات باستان‌شناسي ايران توسط موزه لوور در سال 1931بود و راه او را به محوطه‌هاي باستاني مهم ايران باز كرد. گیرشمن تا سال 1972 در ايران فعاليت كرد و كار خود را با كاوش در مسجد سليمان به پايان رساند.کاوشهای عمده و مهمی که او سرپرستی کرد به صورت خلاصه عبارتند از :محوطه های پیش از تاریخ تپه گیان و تپه سیلک،مجموعه ساسانی بیشاپور(1935-1941)،کاوش در بگرام افغانستان ،و كاوش‌هاي شوش که بسيار ثمربخش بود، جدا از کشفیات وی در رابطه با دوره های ایلامی یکی از بزرگترین افتخاراتش کشف زیگورات ایلامی چغازنبیل است که نتایج آن در چهار جلد منتشر شده است.شناسایی شهر ساسانی ایوان کرخه و کاوشهایی در جزیره خارک و حفاریهایی در سکوهای اشکانی مسجد سلیمان و برد نشانده ایذه از دیگر کارهای اوست. ، گیرشمن به عنوان جانشین رولان دومکنم در حفاریهای شوش از سال 1946 تا سال 1967 فعالیت خود را ادامه داد. با توجه به تكنيك‌هاي مدرن باستان‌شناسي، شوش براي نخستين بار نه براي جمع‌آوري اشياي زيبا براي تزيين ويترين‌هاي موزه لوور بلكه براي بازسازي كامل شهري عظيم كه در اوايل هزاره چهارم پيش‌ از ميلاد شكل گرفته و تا بيش از پنج هزار سال بعد يعني تا اواخر قرن سيزدهم ميلادي به حيات خود ادامه داده بود مورد كاوش قرار گرفت.از آنجا که شرح دانشنامه ایرانیکا در مورد گیرشمن در عین اختصار جامع است و من از آن بهره فراوان برده ام، ترجیح میدهم چند پاراگراف دیگر را مستقیما از این دانشنامه برای شما بنویسم:


"به لطف فعاليت‌هاي گيرشمن، باستا‌ن‌شناسي شوش بسيار پيشرفت كرد و براي نخستين بار در طول تاريخ کاوشگران توانستند مجموعه‌هاي كامل معماري را كشف كنند. تا آن زمان، دو مكنم كه تنها در اواخر دوران فعاليت خود توانسته بود بقاياي آجرهاي نپخته را كشف كند، به كاوش در قبرهايي كه در سطح اين سكونت‌گاه كنده شده بود پرداخته بود. تنها استثنا كاخ داريوش در آپادانا بود كه اسرار آن تا حدي كشف شده بود. گيرشمن به مدت بيست سال در سي و شش محوطه كه دوره‌هاي مختلف زندگي در اين مكان را نشان مي‌داد كار كرد. مهم‌ترين محوطه كاوش كه محوطه A نام داشت در بخش شمالي تپه شهر سلطنتي در نقطه‌اي كه توسط باستان‌شناسان پيش از گيرشمن دست نخورده بود قرار داشت. گيرشمن بيست سال در اين محوطه كار كرد تا اين‌كه به خاك بكر دست يافت. او ابتدا به كاوش در سطوح مربوط به دوران اسلامي پرداخت كه تا آن زمان در شوش ناشناخته بود و همچنين موفق به كشف محوطه‌اي شامل خانه‌ها و مغازه‌هاي باستاني شد. سپس توانست به سراغ دوراني برود كه بيش از همه مورد علاقه‌اش بود يعني دوران ساساني، اشكاني، و هلني. محوطه A فوق‌العاده بود. گيرشمن در اين محوطه موفق به كشف يك اقامت‌گاه عظيم سلطنتي با نقاشي‌هاي ديواري شد كه در اواخر دوران اشكاني ساخته شده بود و در آغاز دوران ساساني سكونت در آن آغاز شده بود. اين اقامت‌گاه در منطقه‌اي كه در آن ساخت و ساز شده بود قرار داشت و قدمت قديمي‌ترين خانه‌هاي آن به قرن سوم پيش از ميلاد مي رسيد. يكي از اين خانه‌ها كه نقشه‌اي يوناني داشت، داراي ایوانی باحیاط، بامي سفالي با شيب دو سويه و مزين به نقاشي‌هاي ديواري بود. دوران هخامنشي هم در اين محوطه نشانه‌هايي داشت، اما گيرشمن نتوانست بقايايي را كه خود كشف كرده بود شناسايي كند. فعاليت‌هاي باستان‌شناسان بعد از گيرشمن بود كه منجر به شناسايي کوشکی متعلق به داريوش و بقاياي جاده‌اي شد كه به دروازه داريوش كه به كاخ آپادانا راه داشت منتهي مي‌شد."

به نقل از دانشنامه ایرانیکا مروری بسیار بسیار سریع بر فعالیتهای گیرشمن در شوش داشتیم.(ترجمه این متن توسط هموطنی انجام شده بود که متاسفانه نام ایشان را نیافتم!)
فعالیتهای گیرشمن در كاخ داريوش و تپه آپادانا بر كشف راه ورودي كاخ متمركز بود.گرچه وی موفق نشد دروازه ورودی آپادانا را بیابد و به صورت دقیق ابعاد کاخ را ارزیابی کند ولی تغییرات و اصلاحاتی در پلان ترسیمی دومکنم از آپادانا به عمل آورد.اتاقها به صورت ناقص کشف شده بود کاخ شدیدا ویران بود و در نقاط دیگر کاوشگران پیشین بارها خاک را پس و پیش کرده بودند و نمی شد در باب نقشه ساختمان اظهار نظر دقیق کرد و حتی بقایای پی و رد دیواره ها بر زمین به دشواری تشخیص داد میشد..پلان گیرشمن از کاخهای هخامنشی شوش در تصویر زیر نشان داده شده است.اصلاحات مورد نظر را در قیاس با پلان ترسیمی دومکنم در خواهید یافت.همانطور که می بینید ابهامات حل نشده زیادی به قوت خود باقیست.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/814.jpg


به دليل عدم چاپ نتايج تحقيقات گیرشمن در شوش، منابع اندكي در اين زمينه وجود دارد. به طوركلي با وجود گزارش‌هاي اوليه متعددي كه به سرعت به چاپ رسيد، دانش مربوط به تاريخ شوش كه در مقايسه با كاوش‌هاي اوليه پيشرفت قابل توجهي در اين حوزه به وجود آورد آن طور كه شايسته بود انتشار نيافت.(به عنوان مثال در قیاس با گزارشات مربوط به حفاریهای شگفت شهر ساسانی بییشاپور)امیدواریم نسل های بعد بر اساس بایگانی های که او برجا گذاشته است به چاپ آنها اقدام کنند.(که خوشبختانه اینکار در حال انجام است.هانری گش معمار باستانشناس و همکار گیرشمن که از سال 1962 او را همراهی کرده بود یکی از کسانی است که انتشار نتایج مطالعات او را به عهده دارد)کاوشهای گیرشمن در حاشیه شرقی تپه آپادانا با رسیدن به لایه دوران اسلامی متوقف ماند و پیگیری نشد.تقدیر این بود ژان پرو و گروه بزرگش این مهم را به انجام رسانند.رومن گیرشمن در سال 1979 میلادی درگذشت.





ژان پرو و نبرد با ناگفته های آپادانا


با سرگذشت تلخی که کاخ داریوش از سر گذرانده بود گردشگران در بین پاره سنگها و تکه های خرد شده ستونها و در لا به لای علفهای هرز به دنبال یافتن نشانه هایی از قصر بودند و توفیق هم نمی یافتند.با درخواست اداره وقت حفاظت از آثار و بناهای تاریخی ایران برای مطالعه کاخ های هخامنشی و مشخص ساختن طرح و نقشه داخلی آنها از هیات باستانشناسی فرانسه برای بررسی و کاوش دعوت شد.از زمانی که اولین کلنگها در سال 1854 توسط لوفتوس بر تپه آپادنا زده شده بود 115 سال گذشته بود و هنوز درباره پلان کاخ نمی شد اظهار نظر قطعی کرد.سرپرستی هیات فرانسوی به باستانشناس کهنه کار ژان پرو محول شد.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/815.jpg

برای شروع فعالیتها لازم بود که تمام کاوشهای پیشین مروری دوباره شود و اطلاعاتی پایه ای اساس کار قرار گیرد.طرح ترسیمی دومکنم و موریس پیه معمار و بازسازیهای پیشنهادی آنها معیاری برای شروع تحقیق در نظر گرفتند و مسئولیت اجرایی بررسی طرح و نقشه داخلی کاخها به عهده مهندس دانیل لدیری عضو CNRS مرکز ملی مطالعات علمی فرانسه سپرده شد.آیا می توان سهل انگاریهای گذشته را تا حدی جبران و آپادانا را افشا کرد؟؟



پرسش اساسی : دروازه ورودی کاخ کجاست؟

محققین پیشین حدس می زدند که دورازه ورودی کاخ در جناح جنوبی یا جنوب غربی تپه قرار دارد و اگر فراموش نکرده باشیم دومکنم حتی به اشتباه گمان می کرد که این دروازه را یافته است..گروه بزرگ ژان پرو هم فعالیت خود را از زاویه جنوب غربی تپه آغاز کرد.توجه کنیم که بعد از فعا لیتهای گیرشمن بود که شوش روشمند و علمی حفاری شد و همین رویه برای آپادانا هم در حال انجام بود گرچه دیر هنگام ولی خیلی بهتر از هیچوقت...در همان ابتدای کار با مشخص شدن آثار اتاقهایی در جناح جنوبی اشتباهات دومکنم و پیه در تعیین محل ورودی کاخ و همینطور تشخیص نادرست معبرها و دیواره ها مسلم به نظر رسید و به گفته خود ژان پرو این موضوع تعجب همه را برانگیخته بود.ادامه حفاریها گروه را به این نتیجه رساند که راه ورودی به کاخ در جناح شرقی است و از این رو حفاریها را به سمت شرق توسعه دادند.لوفتوس و دیولافوا در حفاریهای قسمت شرقی تپه در رسیدن به لایه های دوره هخامنشی ناکام مانده بودند و گمانه های انها عمق کافی نداشت.در سال 1948 رومن گیرشمن سعی کرد ادامه حفاریهای ناقص بخش شرقی را پی بگیرد ولی برخورد با طبقه دوران اسلامی کار را متوقف کرد

.

مونیک کروران و کشف مجسمه داریوش




http://pnu-club.com/imported/2009/09/816.jpg


لازم بود حفاری طوری صورت گیرد تا لایه های اسلامی ساسانی و اشکانی و سلوکی آسیب نبینند.به همین دلیل از خانم مونیک کروران Monique Kervran کارشناس و باستانشناس عصر اسلامی در مرکز ملی مطالعات علمی فرانسه دعوت به همکاری شد تا حفاری ناقص گذشته در این گمانه از سر گرفته شود.در 23 دسامبر سال 1972 این ترانشه دو مرتبه گشوده شد. باستانشناسان آگاه نبودند چه چیزی در انتظار آنهاست.آنها نمی دانستند به زودی به کشفی نائل می شوند که به افتخار گروه ژان پرو بدل خواهد شد.با هویدا شدن تکه هایی سنگی و ادامه حفاری به مدت چند هفته مجسمه ای دو متر و سی شش سانتی از داریوش بزرگ کشف شد.مجسمه سر نداشت و چیزی نزدیک به یک سوم حجم خود را از دست داده بود.با اینحال ابعاد آن هنوز بزرگ بود.کتیبه های هیروگلیفی و میخی بر روی مجسمه دیده می شد و در کنار تژئینات مصری داریوش را در لباس سنتی پارسیان نشان داده بودند.فرانسوا والا Fransois Valla)) متخصص کتیبه های هیات حفاری به سرعت کتیبه های میخی را ترجمه کرد و هویت این اثر هنری بدون هیچ تردیدی اثبات شد.شاه هخامنشی بر دیوار آجری تالاری تکیه داشت که به تازگی سر از خاک بیرون آورده بود.در این تالار ته ستونهایی کتیبه دار پیدا شد و اینبار هم فرانسوا والا کتیبه ها را برای گروه ترجمه کرد:خشایارشا می گوید: ((به خواست اهورامزدا داریوش شاه پدرم این دروازه را بنا نهاد))



http://pnu-club.com/imported/2009/09/817.jpg


فرانسوا والا در حال خواندن کتیبه های حک شده بر مجسمه داریوش


به این ترتیب برای اولین بار در تاریخچه حفاریهای آپادانا هیات موفق شد دروازه ورودی کاخ را شناسایی کند.قبل از ادامه بحث از خوانندگان اجازه می خواهم که به صورت دقیق مجسمه را در عنوانی مستقل توضیح دهم.که اگر مختصر از آن بگذرم یکی از مهمترین کشفیات را نادیده گرفته ایم و اگر در همین قسمت درباره این اثر صحبت کنیم بحث به درازا خواهد کشید.پس توضیحات بیشتر را به قسمت بعدی موکول میکنم.



بنای دروازه


دروازه
آپادانا مستقل از سایر قسمتهای آن ساخته شده بود و رو به حیاط سنگفرش شده عظیمی باز می شد.با اطمینان می توان گفت که فضای میان دروازه و آپادانا ساختمان یا مجموعه معماری دیگری را میان خود جای نداده است.کاوشهای دقیق ژان پرو و گروه بزرگش آثار و رد عبور ارابه ها را در محوطه و فضای عظیم حیاط بیرونی به وضوح نشان داد.برای اینکه توضیحات بهتر درک شود طرح سکو و مجموعه کاخها و دروازه را با هم ببینیم.به تصویر زیر توجه کنید






http://pnu-club.com/imported/2009/09/47.gif



ابعاد ساختمان به طول 40 متر و عرض 30 متر است که در زمان آبادانی 15 متر ارتفاع داشته است و در چهار گوشه آن برجکهایی تعبیه شده بود.بنای دروازه دارای تالار بزرگ مربعی شکلی است که 4 ستون سقف آن را برپا می داشته و در دو ضلع آن تا لارهای درازی ساخته شده است.پایه ستونها مربعی شکل بوده و قطر خود ستونها یک متر و ارتفاعشان احتمالا دوازده متر بوده است.

برای اینکه فونداسیون و پی بناها برای افراد عادی نیز قابل تشخیص باشد بر روی آنها دیواره هایی از خشت ساخته شد و دروازه هم به همین ترتیب مرمت گردید.در تصویر زیر پی ساختمان دورازه و آثار پایه ستونها و راهرویی که به سوی محوطه کاخها می رود مشخص است.مجسمه های داریوش در ضلع غربی دروازه پشت به دیواره های بنا و رو به سوی فضای باز و مجموعه کاخها داشته اند.گرچه یک مجسمه بیشتر پیدا نشد ولی کف سازی دیگری که البته خالی از مجسمه بود نشان داد که به احتمال دو نمونه از تندیس داریوش در دو سوی دروازه وجود داشته است.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/818.jpg



در نمای زیر از طرح دروازه موقعیت مجسمه داریوش را با دایره ای نشان داده ام. دو راهرو در طرفین ساختمان معلوم هستند.با اینکه آثار تزئینی از این دروازه به دست نیامد.می توان حدس زد همانند دروازه ملل تخت جمشید تالار با نقوش ترکیبی شیر بالدار (گریفین)،گاو بالدار و .... تزئین شده باشد.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/819.jpg


سطح مقطع دروازه را ملاحظه کنید :




http://pnu-club.com/imported/2009/09/820.jpg


ژئو فیزیک به کمک باستانشناسی می آید


همانطور که گفتیم تعیین طرح و نقشه بعضی از قسمتهای آپادانا نا ممکن و غیر قابل بازیابی به نظر می رسید و مهندس دانیل لدیری کار سختی پیش رو داشت.در اینجا که روشهای معمول به مشکل برخورد کردند از روشهای مغناطیس سنجی و مقاومت الکتریکی برای ردیابی آثار پی و رد دیواره ها که در حالت عادی امکان تشخیص آنها کم و دشوار بود استفاده شد و صد البته که بسیار هم موثر بود و باستانشانسان را در بازسازی کاخ داریوش یاری کرد.در تصویر زیرین پلان پیشنهادی ژان پرو -دانیل لدیری نمایش داده شده است.با اینکه هنوز ابهامات مختصری وجود دارد ولی پیشرفت نسبت به کاوشگران پیشین فوق العاده زیاد است و نقشه کلی بنا تا حد زیادی مشخص شده است.البته دروازه که نسبت به ساختمانها مستقلا بنیاد گذاری شده است در این تصویر نیست.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/821.jpg



گویا آرام آرام آپادانا خود را به ما تسلیم میکند.کاوشهای دقیق گروه پرو آنها را روز به روز به شکل واقعی و حقیقی آپادانا نزدیک میکند....بگذارید قسمتی از پایان داستان را همین جا برایتان بگویم.کار تا آن جا پیش رفت که امروزه ژان پرو که هنوز هم در قید حیات است پروژه بازسازی رایانه ای آپادانای شوش را پیگیری می کند طوری که بتوانیم در آن سیاحت کنیم و تمامی قسمتها را ببینیم.....می خواستم این نمای زیبا را در پستهای بعدی تقدیمتان کنم ولی حیفم آمد که از آن بگذرم:




http://pnu-club.com/imported/2009/09/822.jpg


و این است یکی از شگفت ترین کاخهای سلطنتی خاور میانه(طرح بازسازی از دانیل لدیری)

Borna66
09-11-2009, 11:26 PM
<< بخش چهارم >>


شاهرخ رزمجو :




زخمه بر تندیس

تحلیلی بر آسیبهای وارد شده بر پیکره مصری داریوش




از زمان کشف پیکره داریوش بزرگ در سال 1350(1972 میلادی) به دست هیئت باستان شناسی فرانسه به سرپرستی ژان پرو در شوش ،تا کنون پرسشهای بسیاری درباره این تندیس مطرح شده،اما به جز چند پژوهش کمتر بدان پرداخته شده است.این پیکره در کنار دروازه ورودی رو به محوطه کاخهای سلطنتی شوش قرار داشته و به فضای اندرونی محوطه می نگریسته است(طرح زیرین)




http://pnu-club.com/imported/2009/09/823.jpg


شواهد باقیمانده نشان می دهد که این پیکره در یکسوی دروازه و پیکره دیگری ظاهرا به همین شکل و اندازه،یا شبیه به آن به صورت قرینه در سوی دیگر دروازه قرار داشته است،اما امروزه اثری از آن دیده نمی شود و فقط جای قرار گرفتن آن در کنار دروازه نشان می دهد که روزگاری تندیس سنگی بزرگی مانند نمونه قرینه اش در آن مکان قرار داشته است.این نکته را از قطعه سنگهایی که برای زیر سازی در زیر این دو محل قرار داده شده می توان دریافت.همچنین در هنر هخامنشی، قرینه سازی همواره بنیان اصلی طراحی کاخها و معماری و فضا سازی بوده است،به ویژه برای پیکره ها و نقشهایی که در کنار ورودی کاخها قرار می گرفته اند .با تماشای این تندیس،نخستین پرسش برای هر بیننده عادی یا متخصص این است که سر پیکره کجاست؟و به دنبال آن،این پرسش مطرح می شود که چه بر سر این تندیس و نیم تنه و سر آن آمده است و آیا این امکان وجود دارد که بتوان سر پیکر را یافت؟این پرسشها و پرسشهای دیگر همواره درباره این پیکره مطرح بوده است.بر روی این تندیس و پایه آن می توان خراشها و بریدگیهای بسیاری را یافت که همگی حکایت از آسیبهایی دارد که طی زمان بر این پیکره ارزشمند وارد شده است.پیداست زمانی این تندیس و آثار مشابه تقدس و احترام زمان خود را از دست داده و مورد حمله شخص یااشخاصی قرار گرفته است.پس نخست باید دید چه کسانی و در چه زمانی این آسیبها را بر پیکره وارد کرده اند.به طور کلی چنین صدماتی به آثار و نقوش گذشتگان همواره در تاریخ وجود داشته و به جز صدمات طبیعی اغلب به سه شکل انجام می شده است:1-آسیبهای وارد شده به دست مردمان 2-آسیبهای وارد شده به دست فرمانروایان 3-آسیبهای ناشی از تهاجم ارتشهای تجاوز گر.

آسیبهای ایجاد شده به دست مردمان در طول تاریخ همواره زیانهای فرهنگی بسیاری به دنبال داشته،چون آثار برجای مانده از گذشتگان کم کم در طول زمان فراموش شده و در نتیجه احترام و تقدس آنها نزد مردم از یاد رفته است،البته به جز موارد استثنایی،مانند مواردی که مردم ارزش تازه ای را جایگزین ارزشهای کهن می کنند و اثری را دارای تقدس بومی یا مذهبی می دانند و از آن نگهداری می کنند.نمونه ای از این آسیبهای ناشی از فراموش شدن تقدس و احترام یک محل را می توان در تخت جمشید یا بیستون مشاهده کرد که چگونه رهگذران یا افراد دیگر به نقشها آسیب رسانده اند.آثار تیرهای برجای مانده بر روی نقشها نیز نشان می دهد که زمانی خانها یا رهگذران تفنگدار از سر تفریح یا آزمودن مهارت آنها را هدف گلوله قرار داده اند.آسیبهایی که فرمانروایان ایجاد کرده اند نیز همواره از عوامل مهم تخریبی آثار گذشتگان بوده است.نمونه های بسیاری از این دست در تاریخ دیده می شود در مصر نام برخی فرعونها به عمد به دستور فرعونهای بعدی پاک شده است.مانند نام ملکه هت شپ سوت به دستور توتمس سوم یا فرعون آخناتون،توتانخامون و آی به دستور هورم هب.


در ایران نیز بارها چنین مواردی اتفاق افتاده است،مانند حذف آثار اشکانیان به دست ساسانیان که به عمد انجام گرفته و یا گاهی بدون احساس کینه فقط برای استفاده از محل،مانند نقش بهرام دوم در نقش رستم که یک نقش برجسته با ارزش ایلامی را از بین برده و یا وقفنامه شیخعلی خان زنگنه در بیستون که به یکی از نقش برجسته های پارتی آسیب فراوان رسانده است.


آسیبهای ناشی از حمله ارتشهای متجاوز نیز از عوامل مهم آسیب و صدمه به آثار به شمار می رود و ایران در طول تاریخ خود بسیار شاهد آن بوده است.یکی از نمونه های این ویرانیها و تاراجها را سربازان آشوری بر سر شهرهای ایلامی و به ویژه شهر شوش آورده اند.سخنان آشور بانیپال درباره چگونگی ویران کردن سرزمین ایلامیان،به راستی تکان دهنده است،آسیبهای وحشیانه ای که اسکندر و سربازانش به آثار هخامنشیان وارد آورده اند،نیز از این نمونه هاست.آسیبهای وارد شده بر تندیس داریوش نیز از این سه گروه بیرون نیست.شاید با بررسی دقیق نوع آسیبهایی که بر این پیکره وارد شده بتوان اطلاعات بیشتری در زمینه آنچه بر سر آن رفته است به دست آورد.

جنس سنگ این پیکره نشان می دهد که از معادن سنگ موجود در وادی حمامات در جنوب مصر به دست آمده و نوشته روی پیکره نیز به روشنی بیان میکند که (( این پیکره به دستور داریوش شاه در مصر ساخته شد تا پس از این کسانی که آن را می بینند(آیندگان)بدانند که مرد پارسی مصر را گرفته است)).به نظر می رسد این پیکره که به (( شیوه مصری ایرانی شده ))ساخته شده است،در اصل در خود مصر، در یکی از معابد هلیوپولیس قرار داشته.به دلیل یافت نشدن سر پیکره،شاید این تصور به وجود آید که پیکره در زمان شورش مصر در زمان خشایارشا یا شورش شاهزاده ایناروس در زمان اردشیر اول،مورد حمله و بی احترامی شورشیان مصری و یونانی قرار گرفته و بعدها پس از تسلط دوباره ایرانیان بر مصر ،این تندیس را از مصر به ایران آورده و در کاخ سلطنتی شوش نهاده اند.چنین فرضی را نمی توان پذیرفت چرا که مصریان می توانستند این پیکره را به طور کامل نابود کنند.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/824.jpg


مجسمه داریوش در محل پیدا شدن


همچنین نمی توان پذیرفت که هخامنشیان پس از دستیابی دوباره به مصر،پیکره آسیب دیده و شکسته داریوش را به شوش آورده و نماد این بی احترامی و حرمت شکنی را در برابر دید خاندان هخامنشی،بزرگان حکومتی و نمایندگان کشورهای دیگر قرار داده باشند.بیشتر می توان چنین تصور کرد که این پیکره پس از مدت کوتاهی از راه نیل و کانال داریوش و دریای پارس به ایران آورده شده و به همراه قرینه اش در شوش در پشت دروازه شهر شاهی قرار داده شده است.در ضمن نمونه ای از نقش جلوی پایه پیکره در پشت پیکره نیز کنده شده که نشان می دهد در اصل پیکره برای جایی ساخته شده بود که از پشت آزاد بوده و این نقش دیده می شده است.اما در شوش این نقش با تکیه دادن پیکره به دیوار دروازه شاهی از دیدگان پنهان مانده.بررسی این قسمت نشان می دهد که هیچ گونه آسیب عمدی به این بخش و پشت پیکره وارد نشده است و این بخش کاملا سالم است.پس آسیبها باید در شوش به پیکره وارد شده باشد نه در مصر.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/825.jpg


نقوش و تزئینات مصری جلوی پایه مجسمه که عینا در پشت پایه هم حجاری شده


به دلیل در دست نبودن اثری از پیکره دوم،نمی توان با اطمینان گفت آیا پیکره دوم نیز مانند پیکره نخست در مصر ساخته شده بوده و یا نمونه مشابهی از آن را در ایران ساخته بودند.قطعه ای از چهره یک تندیس دیگر با اندازه هایی نزدیک به اندازه های این پیکره را دومکنم در تپه آپادانای شوش به دست آورده که هم اکنون در موزه لوور پاریس نگهداری می شود.اما جنس این سنگ با سنگ پیکره مصری به کلی متفاوت است.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/826.jpg


قطعه ای از صورت مجسمه ای که دومکنم در شوش یافته و اکنون در لوور است


پیکره مصری داریوش از سنگی ساخته شده که در ایران یافت نمی شود، ولی در جنوب مصر معادنی از آن وجود دارد و همچنین دارای رگه های گرد است،اما نمونه باقیمانده در لوور از جنس سنگ آهک است و به نظر می رسد از جنس سنگهای معادن ایران باشد و رگه های خطی دارد.اگر بپذیریم که این قطعه مربوط به پیکره ای همانند پیکره مصری است،می توان احتمال داد که شاید نسخه دیگری از پیکره داریوش در ایران ساخته و آن را به صورت قرینه در کنار دروازه و پیکره نخست قرار داده بودند.البته قطعات دیگری نیز از سنگ سفید در لوور موجود است که یکی از آنها کتیبه ای با نام داریوش دارد و نشان می دهد پیکره های دیگری نیز از داریوش در شوش وجود داشته.اما درباره شیوه مصری یا ایرانی آن نمی توان نظر داد.شاید شکستن پیکره دوم به دلیل جنس سنگ آن آسانتر بوده و به راحتی توانسته اند آن را تکه تکه کنند.اما شکستن پیکره نخست برای حمله کنندگان کار ساده ای نبوده .آثار باقیمانده بر روی دستها،بازوها،پا و بخشهای دیگر نشان می دهد که حمله کنندگان با ضربه های مختلف اشیاء گوناگون سعی در شکستن و جدا کردن قطعات پیکره از هم داشته اند.اما تلاش بیهوده ای صورت گرفته است و با توجه به شکستگیها و پریدگیهای روی پیکره می توان دریافت که نیروی بسیاری صرف شده تا پیکره از هم جدا شود.اما این تلاش ظاهرا به خسته شدن حمله کنندگان انجامیده است.آسیبهای وارد شده بر پیکره را می توان به سه گروه اصلی تقسیم کرد:


1)آسیبهایی که برای شکستن و جدا کردن قطعات پیکره انجام گرفته.

2)آسیبهایی که تنها از روی تفریح یا حرمت شکنی به پیکره وارد شده است

3)آسیبهایی که برای محو و زدودن هویت پیکره ایجاد شده است.





در مورد نخست می توان جای ضربه هایی را بر بدن پیکره دید که با ابزارهای غالبا نوک تیز به وجود آمده است.پشت پیکره به دلیل آنکه به دیوار تکیه داشته از ضربه ها در امان مانده و اثری از ضربه یا خراش در پشت آن دیده نمی شود،اما در کناره های ستونی که پیکره را از پشت استوار نگاه داشته،آثار ضربه دیده می شود،و به نظر می رسد صدمه زنندگان به این نتیجه رسیده بودند که این تکیه گاه سنگی از شکسته شدن پیکره جلوگیری می کند و بنابر این تلاش کرده اند تا نخست آن را خرد کنند ولی ظاهرا تنها خود را خسته کرده اند ،چون این تکیه گاه هم از جنس همان سنگ مرغوب بوده و هم از دو سو با دیوار و بدنه پیکره احاطه شده بوده و شکستن آن در چنان زاویه ای ،کاری دشوار و ناممکن بوده است.بررسی آثار ضربه بر پیرامون پیکره نشان می دهدکه شاید چند تن زمانی را در پیرامون پیکره صرف کرده اند تا با ضربه زدن قطعاتی از آن را جدا کنند اما زود خسته شده اند.از تعداد ضربه های وارد شده نیز می توان به این نکته پی برد.ضربه هایی با شیئی محکم ولی کوچک که سر آن چند شاخه بوده نخست بر بازوی پیکره وارد شده و با چند بار تلاش بی نتیجه بودن این ضربه ها برای شکستن بازوی پیکره آشکار شده ،سپس شخص دارنده این ابزار با همان شیء به سراغ بخش نازکتری از پیکره رفته که قطر کمتری نسبت به بازو داشته باشد و مچ دست پیکره را انتخاب کرده و ضربه هایی نیز بر آن وارد کرده ولی از این کار نیز نا امید شده است.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/827.jpg


آثار ضربه بر بازو و دست چپ پیکره

ضربه های دیگری نیز به طور پیوسته در یک ردیف بر پشت بازوی پیکره وارد شده است که فقط یک پریدگی سطحی در راستای ضربه ها بر روی بازو ایجاد کرده است.بر روی مچ دستها نیز ضربه های پیوسته ای وارد شده است،اما فقط آسیبهای جزئی به بار آورده و هیچ گونه شکستگی کلی یا صدمه اساسی بر آن وارد نساخته است.آثار ضربه را می توان بر روی خنجر داریوش نیز به خوبی مشاهده کرد.این نوع ضربه ها را را فقط بر روی نقاطی وارد ساخته اند که بتوانند پیکره را از هم جدا کنند.اما اثری از این نوع ضربه ها بر روی نوشته های پیکره دیده نمی شود.ظاهرا قصد اصلی این گروه از حمله کنندگان،شکستن و ناقص کردن پیکره بوده است و بس.


دومین مجموعه آسیبهایی که بر پیکره وارد آمده،نوعی حرمت شکنی یا تنها از روی تفریحی خصمانه بوده است.بخش بالایی پیکره شامل شکم، بازوها و دستی که روی سینه قرار گرفته است،آثار ضربه های بسیاری بر خود دارد.اثر این ضربه ها برای کسانی که تجربه تیراندازی با تیر و کمان داشته باشند،بسیار آشناست.سر پیکان پس از پرتاب در صورت برخورد با سطح سختی که کمی نسبت به زاویه پرتاب انحنا داشته باشد یک خراش و در نهایت یک نقطه اوج یا پریدگی ایجاد می کند.در صورت برخورد مستقیم تیر با سطح صاف، یک نقطه پریدگی تک ایجاد می شود.روی نیمه بالایی پیکره اثر هر دو نوع دیده می شود،یعنی خراشیدگیهایی که در انتها به یک بریدگی کوچک و گرد ختم می شود و همچنین نقاط پریدگی تک.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/828.jpg


http://pnu-club.com/imported/2009/09/829.jpg


http://pnu-club.com/imported/2009/09/830.jpg


ضربات تیر و کمان و زوبین بر پیکره داریوش

این نکته نشان می دهد که این پیکره هدف تیراندازی افرادی مسلح با تیر و کمان بوده است.پریدگیهای درشت تری نیز وجود دارد که بر اثر ضربه شیئی درشت تر و بزرگتر از سر پیکان به وجود آمده است.این نوع ضربه ها ممکن است بر اثر ضربه زوبین یا سرنیزه به وجود آمده باشد.بجز اینها ،اثر خراشیدگیهای گوناگونی هم بر روی شکم و دستهای پیکره دیده می شود که بر اثر ضربه شیئی تیغه مانند به وجود آمده است.بدون شک حمله کنندگان می دانسته اند که ضربه شمشیرها آسیب جدی به پیکره وارد نمی کند و این ضربه ها صرفا از روی کینه یا حرمت شکنی و بی احترامی به تندیس وارد شده است.ضربه ها نشان می دهد افرادی مسلح به قصد شکستن حرمت یا به دلیل کینه ورزی به پیکره حمله کرده اند.هرچه از پایین پیکره رو به بالا برویم،خراشها و ضربه ها افزایش می یابد و بر روی نیم تنه پیکره ،از کمر به بالا،انبوهی از خراشیدگی و اثر ضربه دیده می شود.ظاهرا هدف،سر و صورت و سینه پیکره بوده است.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/831.jpg


تراکم ضربات بر سینه مجسمه داریوش
تاریخ نویسان اسکندر نمونه هایی از رفتار سربازان مقدونی با پیکره ها را چنین بازگو کرده اند: ((.....بنابراین وقتی که مقدونیها به امر اسکندر مشغول غارت شدند،در میان خود آنها نفاق افتاد،زیرا هرکس دشمن کسی می شد که غنیمتی بهتر به دست آورده بود و چون غنائم به قدری زیاد بود که نمی توانستند تمامی آن را بر گیرند،ناچار غنائم را خوب و بد می کردند و بر سر چیزهای گرانبهایی منازعه بین مقدونیها در می گرفت.بنابراین لباس شاهی به دست چند نفر مقدونی پاره پاره می شد،گلدانها و جامهای گرانبها را با تبر خرد می کردند،پارچه های فاخر و زیبا را می دریدند ،در نتیجه چنین شد که چیزی بی عیب به دست سرباز مقدونی نیفتادفحتی مجسمه ها را شکستند و ظروف را خرد کردند.))


در جایی دیگر پلوتارک چنین نوشته است: ((...وقتی اسکندر به قصر تخت جمشید وارد شد،دید مجسمه بزرگی از خشایارشا به واسطه ازدحام مقدونیها به زمین افتاده ،او ایستاد و مانند اینکه مجسمه مزبور ذی روح باشد ،خطاب به ان کرد و گفت:آیا باید بگذرم و بگذارم تو به زمین افتاده باشی تا مجازات شوی در ازای اینکه به بونان لشکر کشیدی یا تو را به احترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی بلند کنم؟اسکندر این بگفت،لختی در اندیشه فرو رفت و پس از آن بگذشت.))


سومین نوع از آسیبهایی که بر پیکره وارد شده،آسیبهایی است که از روی قصد، برای زدودن هویت پیکره و در نهایت صدمه زدن به مفهومی که این پیکره نماد آن بوده بر آن وارد آمده است.بر روی پای راست پیکره،نوشته ای نسبتا بلند به خط هیروگلیف مصری از بالا به پایین نگاشته شده است،درست در جایی که نام داریوش درون قاب مخصوص نام فرعونها به همراه القابش نوشته شده،اثر ضربه های بسیاری را می توان تشخیص داد.ضربه ها از سمت راست به این بخش از نوشته وارد شده تا نام پادشاه را محو کند.برای شکستن این بخش با ابزاری که نوک گرد داشته،ضربه های زیادی به سنگ زده اند و به راحتی می توان اثر دهها ضربه را تشخیص داد.با وجود سختی سنگ شخص ضربه زننده سر انجام موفق شده قاب نام را بشکند و تنها حرف پایانی نام داریوش و بخش پایینی قاب باقی مانده است.




http://pnu-club.com/imported/mising.jpg این عکس تغییر سایز داده شده است. روی این جایگاه کلیک کنید برای دیدن عکس کامل. تصویر اصلی دارای اندازه 677x247 یا سنگینی میباشد 20کیلو بایت.http://pnu-club.com/imported/2009/09/832.jpg


نام شکسته داریوش در قاب مخصوص که با فلش نمایش داده شده است


بیشتر ضربه ها از راست به چپ به سنگ برخورد کرده و گاهی برخی ضربه ها بر روی محل مورد نظر یعنی قاب حاوی نام داریوش فرود نیامده،باکه روی لبه قبلی که در اصل چین جامه پادشاه است فرود آمده و برخی نیز از روی قاب رد شده و به اصطلاح در رفته و به لبه مجاور برخورد کرده است.از روی این اثر ضربه ها می توان قوس دست ضربه زننده را به طور تقریبی مشخص ساخت و به دنبال آن می توان به طور تقریبی بلندی شخص مهاجم را نیز تعیین کرد(چیزی حدود 175 سانتیمتر)کارشناسان آناتومی بهتر و دقیقتر خواهند توانست به چنین پرسشی پاسخ دهند.بنابراین شکسته شدن قاب حاوی نام شاه این نکته را روشن می سازد که شخصی با قدی حدود 175 سانتیمتر در کنار راست پیکره درست روبه روی چین جامه شاه ایستاده و سعی در شکستن نام شاه کرده. همچنین این شخص راست دست بوده چون ضربه ها از راست به چپ با زاویه ای 45 درجه وارد شده است.نکته مهم دیگری که می توان از روی همین اثر ضربه ها به طور احتمالی تعیین کرد،ملیت شخص ضربه زننده است.در دوران هخامنشی کسی جرات و گستاخی چنین کاری را نداشته و اگر هم احتمال بدهیم که چنین وضعی پیش می آمده ،بلافاصله هنرمندان هخامنشی پیکره را بازسازی می کرده و چنین وضعی را از دیدگان افراد پنهان می کرده اند.پس از سقوط هخامنشیان و روی کار آمدن دودمانهای دیگر در آن منطقه چون سلوکیها،الیماییها و ساسانیان،دیگر کسی در آن زمان دانش کافی برای خواندن خط هیروگلیف مصری نداشته و در نتیجه قادر به تشخیص نام شاه در درون قاب نبوده است.حتی دلیلی هم نداشته که نام داریوش را با چنان احساسی محو نابود کند.به نظر می رسد که این کار یعنی زدودن نام شاه تنها یک بار و به دست یک تن صورت گرفته و دیگر تکرار نشده است.چرا که بر روی پیکره و در سه جای دیگر نیز نام شاه در متن هیروگلیف نوشته شده اما، جز چند ضربه جزئی صدمه اساسی به آنها وارد نشده.اگر این کار به صورت گروهی انجام گرفته بود و یا محو کردن نام شاهان جریانی از پیش برنامه ریزی شده بود،همه نامهای داریوش ،درون قابها،می باید محو شده باشد.شاید تلاش برای شکستن نام شاه از روی پیکره که کار آسانی هم نبوده،مهاجم را خسته کرده و از محو کردن و شکستن باقی نامها منصرف شده است.محل شکستگی قاب اول به خوبی نشان می دهد که چه نیروی فراوانی برای شکستن همین بخش کوچک صرف شده است.


از این گفته ها می توان دریافت که شخص مهاجم یا کسی که با او همراه بوده،قادر به خواند خط هیروگلیف مصری بوده و یا دست کم آشنایی اندکی با این خط داشته است.چرا که در تمام آن چند ستون نوشته مصری هیچ کجا اثر چنین ضربه هایی به قصد خراب کردن متن دیده نمی شود و فقط قاب حاوی نام شاه است که با ضربات بسیار شکسته شده است.از آنچه پیشتر نیز گفتیم به نظر می رسد که پیکره را افرادی مسلح که شاید سپاهیان مهاجم بوده اند،مورد حمله قرار داده اند و چنین برخورد کینه توزانه ای فقط از سربازان اسکندر یعنی مقدونیها انتظار می رود.می دانیم که سربازان اسکندر پیش از آن مدتی در مصر به سر برده و در آنجا شاهد ساخته شدن آثاری همچون وقفنامه معبد آمون به دست مصریان برای اسکندر بوده اند،بنابراین طبیعی است که در آنجا با شیوه نگاشتن نام فرعون یا پادشاه در درون قابهای ویژه نامها در خط هیروگلیف مصری آشنا شده باشند.در واقع پیش از ترک مصر آنان بناهای بی شمار مصری را مشاهده کرده اند که پر از این قابها بوده و هم شاهد ساخته شدن و نگاشته شدن متنهایی با نام اسکندر بوده اند.در لوکسور بهترین نقش برجسته های اسکندر بر دیواره های بیرونی پرستشگاه ساخته شد که او را در حال تقدیم پیشکشی به خدای آمون-مین نشان می دهد.نمونه های دیگری هم از کارتوشهای نام اسکندر در مصر وجود دارد.


البته همه این نامها به زمان خود اسکندر تعلق ندارند،اما ساخت نقوش پرستشگاه آمون یا نمونه های دیگر در زمان خود اسکندر به انجام رسیده است.به نظر می رسد که صرف آشنایی با شکلی این قاب نیز کافی بوده چرا که ظاهر پیکره خود گویای پارسی بودن این پادشاه بوده و بنابراین برای مهاجم همین بس بوده تا در محو کردن نام او تلاش کند،حتی اگر قادر به خواندن هیروگلیف به طور کامل نیز نبوده باشد.این در حالی است که ساکنان شوش و یا مردم عادی این آگاهی اندک را نیز از خط هیروگلیف نداشته و در صورت آگاهی نیز نه موقعیت چنین کاری را داشته اند و نه دلیلی آنچنان کینه توزانه.


می دانیم که آسیبهای وارد شده برشوش به دست سربازان مقدونی ،برخلاف نوشته های مورخان اسکندر،بسیار شدید بوده و پ از مرگ اسکندر نیز در جریان درگیریهای میان سرداران او ،آسیبهای بسیار سنگینی به شهر ،ساختمانها و آثار آن وارد آمده است.بر روی آثار دیگری که از شوش به دست آمده نیز به راحتی می توان آثار ضربه هایی را یافت.کاوشهای باستان شناسی به ویژه کاوشهای تازه در شوش چنین آگاهیهایی در اختیار ما قرار می دهد.
با توجه به آنچه گفته شد احتمال بیشتری وجود دارد که سربازان مقدونی که به همراه اسکندر از مصر آمده بودند به این پیکره حمله کرده و زمانی آن را هدف تیراندازی قرار داده و زمانی سعی در محو کردن نام شاه پارسی از نوشته های پیکره داشته اند و زمانی که پی برده اند که قادر به محو کردن چنین حجم سنگی بزرگی نیستند،به ناچار برای محو کردن هویت آن تلاش کرده اند.چنین صدمه ای فقط به نام داریوش در متن هیروگلیف روی جامه شاهانه وارد شده و همچنین چند ضربه کنار هم به نام داریوش بر روی گره کمربند و به نام او بر روی سکوی پیکره آسیب اندکی رسانده است.اما نام داریوش در سه متن میخی فارسی باستان،ایلامی و بابلی کوچکترین آسیبی ندیده است.همین امر نشان می دهد صدمه زنندگان قادر به خواندن هیچ یک از خطوط میخی مزبور نبوده و در نتیجه نمی توانسته اند نام داریوش را در متن تشخیص دهند و به آن صدمه بزنند.محو کردن نام شاه ممکن است حتی اندک زمانی پس از مرگ اسکندر و در زمان تسلط مقدونیان بر شوش روی داده باشد،اما آسیبهای وارد شده به آن به عنوان هدف تیراندازی باید پیش از این تاریخ صورت گرفته باشد و شکسته شدن سر پیکره پس از آن ،چرا که پیکره بدون سر هدف مناسبی برای تیراندازی نیست و هم اینکه خراشها و پریدگیها در محل شکسته شدن سینه و سر و گردن ناگهان قطع می شود.پس در زمانی که پیکره هدف تیرها و زوبینها و نیزه ها و شمشیرها بوده،سر در جای خود قرار داشته است.این نکته را می توان به راحتی با بررسی محل شکستگی سرو شانه های پیکره مشاهده کرد.
اما سر پیکره چه شده است؟نخست باید شکستگی پیکره را بررسی کنیم.شکستگیهای مایل و موازی در پیکره در یک راستا به وجود آمده و نشان می دهد که ضربه یا فشار سنگینی بر پیکره وارد شده و آن را از دو قسمت جدا کرده است.با توجه به سختی سنگ باید انتظار داشت که فشار وارد شده بر آن بسیار شدید یا نیرومند بوده باشد.اگر این ضربه به دست انسان وارد شده باشد،حتما برای این کار از ابزاری مانند دژکوب استفاده کرده اند.اما باید توجه کنیم که نه اثر چنین ضربه ای بر روی پیکره باقی مانده و نه شکستن آن از روبه رو ممکن بوده،چرا که پیکره پشت به دیواره بلند و مستحکم دروازه داشته و هر فشاری به دیوار منتقل می شده و بر پیکره اثری نمی گذاشته.پس لازم بوده که برای اینکار از پهلوها ضربه وارد کنند که با توجه به شکل ضربه و فشار وارد شده ای که بتواند پیکره را بشکند،بدون شک پیکره از پهلو به زمین می افتاده.همچنین مسیر شکستگیها،ضربه از پهلوها را تایید نمی کنند.برای شکسته شدن پیکره می توان دو احتمال پیشنهاد کرد.می دانیم که این تندیس در اصل به دروازه شاهی تکیه داشته است.این تندیس در زمان کشف،در حالی به دست آمده که جلوی پایه آن رو به بالا قرار گرفته بود.بر اساس نخستین احتمال می توان فرض کرد که بر اثر جا به جایی زمین زیر تندیس،بدنه آن میان زمین و دیوار دروازه فشرده شده و در نتیجه شکسته است.
احتمال دوم را می توان بر اساس مسیر شکستگیها ارائه کرد.بررسی شکستگیهای دو گانه بر روی پیکره نشان می دهد که فشاری از بالا و پشت بر پیکره وارد شده.هم نوع و مسیر شکستگیها این را نشان می دهند و هم پریدگی و خرد شدن لبه پایینی در محل شکستگیها.از آنجا که پشت پیکره به دیوار تکیه داشته،فقط دیوار می توانسته چنین فشار سنگینی بر پیکره وارد آورد.شاید بعدها بر اثر ویرانی کاخها دیوار بنا روی پیکره کج شده و بار آن روی تندیس افتاده،یا اینکه دیوار روی پیکره فرو ریخته است.قطر و ارتفاع دیوار به خوبی نشان می دهد که در صورت بروز چنین وضعی چه حجم سنگینی از آواربر روی پیکره فرود آمد و در نتیجه پیکره را از دو نقطه در یک راستا شکسته است.یک پریدگی در گوشه جلوی پیکره که ار کف پایه رو به بالا ایجاد شده نیز این نظریه را تایید می کند که پیکره از بالا و پایین به هم فشرده شده و کج شدن قطعات جدا شده بر روی لبه های پایینی به لبه ها نیز آسیب رسانده است.زاویه شکستگیها باعث شده که قطعه شکسته میانی در محل خود بشکند ولی بر زمین نیفتد.


http://pnu-club.com/imported/2009/09/833.jpg


بازسازی سر و سینه پیکره داریوش و جهت فرو ریختن آوار
اما دلیل شکسته شدن تندیس،هرچه باشد،سر شکسته پیکره که از بدن جدا شده بوده،در زمانی نامعلوم به نقطه ای نامشخص برده شده است.اگر سر پیکره تکه تکه نشده باشد و همچنان به صورت یکپارچه باقی مانده باشد،نباید زیاد از محل اصلی پیکره دور باشد،چرا که با توجه به اندازه ها،قطعه جدا شده،باید وزن بسیاری داشته باشد و اگر برای مقصد خاصی بار نشده باشد،نمی تواند به دلیل سنگینی زیاد،از آن محل چندان دور شده باشد.اما اگر قطعه جدا شده دور از دسترس برده شده باشد و یا به جایی مانند رودخانه پرتاب شده باشد،بعید به نظر می رسد که امروزه بتوان اثری از آن به دست آورد.با در نظر گرفتن موارد یاد شده می توان چنین نتیجه گرفت که پیکره داریوش در مصر ساخته شده و سپس به فرمان او یا جانشینانش در زمان تسلط ایران بر مصر از راه دریا به شوش آورده و به همراه قرینه اش درون محوطه سلطنتی قرار داده شده است.بر اساس آثار به دست آمده می توان دریافت که دست کم پنج پیکره بزرگ هخامنشی در شوش وجود داشته،که امروز قطعاتی از آنها در لوور موجود است،البته به نظر می رسد مه همه تندیسها بر اساس هنر مصری ساخته نشده بودند.


چنانکه گفتیم آسیبهای وارد شده بر تندیس نمی تواند در جریان شورش مصر رخ داده باشد،چرا که در آن صورت پس از چند سال شورش چیزی از آن باقی نمی ماند و هم اینکه پیکره آسیب دیده یا درهم شکسته ارزش حمل شدن به ایران را نداشته است.همچنین هخامنشیان هرگز نماد این توهین به مقدسات را در یک محوطه سلطنتی و در برابر افراد خاندان شاهی و شاهزادگان و بزرگان و نمایندگان کشورها به تماشا نمی گذاردند.با سقوط شوش و یورش سربازان مقدونی به شهر،نخست به این پیکره،به عنوان نماد پادشاهی پارسیان،حمله کردند،اما تلاش برای شکستن و تکه تکه کردن آن به دلیل جنس سنگ بی نتیجه ماند.سپس فردی احتمالا مقدونی که به همراه اسکندر از مصر آمده بود و شناخت کافی یا اندکی از ویژگی خط هیروگلیف مصری داشته قاب حاوی نام داریوش را با ضربه های بسیار شکسته و به سراغ نامهای دیگر رفته و پس از چند ضربه به یکی از دو قاب حاوی نام که روی کمربند قرار دارد،به دلایلی که بر ما روشن نیست،یا شاید به دلیل خسته شدن یا نگرانی از آسیب دیدن ابزارش یا کمبود وقت یا هر دلیل دیگر به همین کار بسنده کرده است.


تا اینجا می توان این حدس را مطرح کرد که از نظر آسیب شناسی باید آسیبهای وارد شده به پیکره را با توجه به آثار بر جای مانده بر پیکره،نتیجه صدمه های ناشی از حمله سپاهیان تجاوزگر و یا دستور فرماندهان آنها به شکستن و محو کردن پیکره ها دانست.


آنچه پس از این رویدادها بر پیکره داریوش وارد آمده در پرده ابهام فرو رفته است.بعدها در زمانی نامشخص و به دلایلی که بر ما روشن نیست،پیکره بر اثر فشارهای وارد شده که شاید ناشی ازفرو ریختن دیوار دروازه بر سر آن و قرار گرفتن میان فشارهای وارد شده که شاید ناشی از فرو ریختن دیوار دروازه بر سر آن و قرار گرفتن میان فشار وارد شده از دیوار و زمین بوده از دوجا شکسته است.پس از آن قطعه شکسته بالایی که شامل سر و گردن و شانه ها و قسمتی از سینه و پشت بوده و شاید از میان خاک و آوار بیرون مانده بود،از کنار پیکره به نقطه ای نامعلوم برده شده و تا کنون اثری از آن به دست نیامده است.شاید با کاوشهای بیشتر در شوش و به دست آوردن مدارک تازه بتوان به پاسخهای بیشتری برای این پرسشها دست یافت و به سرگذشت تندیس یا تندیسهای دیگر هخامنشی در شوش پی برد

Borna66
09-11-2009, 11:28 PM
<< بخش پنجم >>




یكي از نكات برجسته و شگفت آور در معماري آپادانا سكويي است كه مجموعه كاخها بر آن بنا شده اند.در تخت جمشيد مجموعه كاخها بر صفه اي سنگي مستقر هستند كه دامنه و امتداد كوه رحمت است.تصور كنيد كه مسطح كردن و آماده ساختن محوطه اي 12 هكتاري بر روي صخره ها و كانال كشي آن چه كار عظيمي بوده است..اما در شوش كه از كوه و صخره و سنگ خبري نيست،شاهكار معماري ديگري به ما رخ مي نمايد.سكويي تقريبا به اندازه بستر سنگي مجموعه تخت جمشيد بايد به صورت مصنوعي آماده شود و اين عمليات بزرگ را معماران هخامنشي به انجام رساندند.هسته اوليه سكوي كاخها تپه باستاني ايلامي است.بعد از مسطح ساختن اين تپه كه كاري طاقت فرسا بوده و مدتها زمان برده ،ساخت پي بنا توسط مهندسان بابلي و بر اساس سنت هزار ساله شان با خشت خام انجام گرفته است.ديواره هاي كاخ بر روي پي هايي از سنگريزه قرار دارد و ارتفاع صفه 15 متر است.داريوش خود اين مرحله از ساخت و ساز را در كتيبه بنياد گذاري كاخ شوش براي ما به يادگار گذاشته است.از اين كتيبه سه زبانه،كه نسخ متعدد و قطعات متعددي از آن شناسايي شده است(حدود سيزده فارسي باستان،دوازده ايلامي،و بيست و هفت بابلي.متنهاي كامل و قطعاتي از آن روي لوحه هاي نقره،روي لوحهاي مرمرين يا سنگي،روي آجرهاي مينا كاري شده و حتي روي بقاياي خمره ها باقي مانده است.مضمون اصلي ساختن كاخ شوش است.(لوكوك-كتيبه هاي هخامنشي)



Dsf(علامت اختصاري كتيبه)


ترجمه از كتاب((فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی)نوشته رلف نارمن شارپ

كتيبه داراي 58 سطر ميخي پارسي است

بند 1- خداي بزرگ است اهورا مزدا،كه اين زمين را آفريد،كه آن آسمان را آفريد،كه مردم را آفريد،كه شادي را براي مردم آفريد،كه داريوش را شاه كرد،يك شاه از بسياري ،يك فرماندار از بسياري.

بند 2- من (هستم)داريوش، شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه كشورها،شاه در اين سرزمين،پسر ويشتاسپ، هخامنشي.

بند 3-داريوش شاه گويد:اهورامزدا:كه بزرگترين خدايان(است)،او مرا آفريد.او مرا شاه كرد.او به من اين شهرياري را ارزاني فرمود،كه بزرگ،كه داراي اسبان خوب(و) مردان خوب(است)

بند 4- به خواست اهورا مزدا پدر من ويشتاسپ و جّد من ارشام هردو زنده بودند چون اهورامزدا مرا در اين زمين شاه كرد.

بند 5- اهورامزدا را چنين ميل بود،در تمام اين زمين مرا(چون)مرد(خود)برگزيد،مرا در تمام اين زمين شاه كرد.

بند 6- من اهورامزدا را پرستش كردم.اهورامزدا مرا ياري كرد.آنچه بكردن آن از طرف من فرمان داده شد (او)انجام آن را برا من نيك گردانيد.آنچه من كردم همه را بخواست اهورامزدا كردم.

بند7- اين كاخ كه در شوش بكردم از راه دور زيور آن آورده شد.زمين بطرف پايين كنده شد تا در زمين به سنگ رسيدم.چون كند و كوب انجام گرفت پس از آن شفته انباشته شد،قسمتي 40 ارش در عمق،قسمتي ديگر 20 ارش در عمق،روي آن شفته كاخ بنا شد.

بند8 - و زميني كه كنده شد و شفته كه انباشته شد و خشتي كه ماليده شد- قوم بابلي،او(اين كارها را)كرد.

بند9 - الوار كاج- اين كوهي لبنان نام ،از آن آورده شد.قوم آشوري ،او آن را تا بابل آورد.از بابل كاريها و يونانيها تا شوش آوردند.چوب يكا از(گَدارَ) و كرمان آورده شد.

بند10- طلائيكه در اينجا بكار رفته از (سارد) و از(بلخ)آورده شد.سنگ قيمتي لاجوردي وعقيق شنگرف كه در اينجا بكار رفته – اين از(سُغد) آورده شد.فيروزه كه در اينجا بكار رفته از (خوارزم)آورده شد.

بند11-نقره و آبنوس از مصر آورده شد.زيورهائيكه به آن ديوار مزين گرديد-آن از يونان آورده شد.عاجي كه در اينجا بكار رفته از حبشه و از(رُخَج)آورده شد.

بند12- ستونهاي سنگي كه در اينجا بكار رفته،دهي (ابيرادوش) نام در خوزستان،از آنجا آورده شد.مردان سنگتراشي که سنگ حجاري مي كردند،آنها يونانيان و سارديان بودند.

بند13- مردان زرگري كه طلاكاري مي كردند – آنها ماديان و مصريان بودند.مردانيكه چوب نجّاري مي كردند،آنها سارديان و مصريان بودند.مردانيكه آجر مي پختند – آنها بابليان بودند.مردانيكه ديوار را تزيين مي دادند- آنها ماديان و مصريان بودند.

بند14- داريوش شاه گويد:در شوش كار بسيار با شكوهي دستور داده شد.كار بسيار با شكوهي بوجود آمد.مرا اهورامزدا محفوظ داراد و ويشتاسپ پدر مرا و كشورم را!
از جناح غربي آپادانا بازديد خود را شروع مي كنيم.از ورودي غربي فقط اثر و پي آن باقي مانده است.عكس امروزي و موقعيت در نقشه كاخ را خود ملاحظه كنيد.ورودي غربي با شماره ۸ علامت گذاري شده است

.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


پلان آپادانا و موقعيت ساختمانها



http://pnu-club.com/imported/2009/09/834.jpg

بقاياي دروازه غربي آپادانا در احاطه علفهاي هرز


بعد از عبور از محوطه غربي به اولين فضاي باز بزرگ از سه حياط اصلي آپادانا قدم مي گذاريم.اگر به ياري نيروي تخيل به زمان داريوش بازگرديم، در سمت جنوب نماد اهورامزدا را خواهيم ديد كه بر بالاي ورودي تالارها و اقامتگاه خودنمايي ميكند و در دو طرف نقش اهورامزدا شيرهاي زيبا و غران هخامنشي در كاشيها تصوير شده اند و به صورتي قرينه به استقبال هم مي روند ،گويا آماده راندن نيروهاي اهريمني هستند.

در تصوير ملاحظه مي فرماييد كه كفپوش فرش شده آجري نشست كرده است.در دوره هخامنشي هم چنين فرايندي روي داده است.در آن زمان معماران با افزودن توده هاي خاك و تقويت پي اين مشكل را از ميان برداشته اند.به طور كلي بناهاي خشتي نياز به مراقبت و مرمت دائمي دارند.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/835.jpg


نخستين حياط از سمت غرب



بعد از عبور از اين حياط در مسير غرب به شرق به محوطه دوم ميرسيم.در اين عكس گودي به وجود آمده حاصل فعاليت باستانشناساني كه تلاش كرده اند با گذشتن از لايه هخامنشي خود را به طبقات ايلامي برسانند.با بارندگيهاي زياد اين خطه كه بي شباهت به بارندگيهاي استوايي نيست،روييدن علف هرز دور از ذهن نيست.بستر اين حياطهاي سه گانه (يا به تعبير ديگر و با احتساب غربي ترين محوطه كوچك،چهار گانه)با آجرهايي به رنگ قرمز اخرايي فرش شده اند.در نقشه این قسمت با شماره ۲ نمایش داده شده است.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/836.jpg


حياط دوم همراه با فرو رفتگي در صحن آن

شرقي ترين و بزرگترين حياط ، سوراخهاي مدوري در جناح شمالي خود دارد كه در تصوير ملاحظه ميكنيد.كاربري پيشنهادي براي اينها محل نصب دكل يا پرچم است.از اين رو حدس مي زنند شايد اين حياط كاربري نظامي داشته يا محل صف بستن و تجمع نگاهبانان كاخ با دسته بندي مشخص بوده است.البته اين فقط در حد يك فرضيه است.در اين محل و در جناح شمالي حياط شرقي بود كه در 1884 ديولافوا نقوش شيرها را به طول چهار متر و كاملا سالم كشف كرد..اين ديوار با فرو ريختن بر نقوش تزئيني خود آنها را پوشانده و حفظ كرده بود.دیواره های این فضا با کاشیهای سربازان ده هزار جاودانان زینت داده شده بود.در پلان کاخ این فضا با شماره ۳ نمایش داده شده است.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/837.jpg


حياط سوم و محل نصب پرچمها در جناح شمالي آن؟؟



در بخشي از تصوير بازسازي شده تيرهاي پرچمها در محوطه و موقعيت آنها مشخص است.



http://pnu-club.com/imported/2009/09/838.jpg


تالار بارعام



اكنون در قسمت شمالي سكو به بزرگترين و معظمترين ساختمان مجموعه يعني تالار عظيم با 36ستون گام مي گذاريم.آپادانا تالار عظيمي بود كه با تخمين ارنست هرتسفلد باستانشناس مي توانست جمعيتي در حدود 10000 نفر را در خود جاي دهد.طرح اين ساختمان در تخت جمشيد نيز تکرار شده و در حقيقت نامگذاري آپادانا بر تالار بارعام تخت جمشيد به جهت همانندي آن با آپاداناي شوش است و در كتيبه هاي سلطنتي تخت جمشيد به چنين نامي اشاره نرفته است.تالار كاخ شوش كمي از تالار تخت جمشيد بزرگتر بود.(مساحت تالار چيزي در حدود يك هكتار است)اين بنا از سه طرف داراي ايوان بوده(شمال،غرب و شرق)و جناح جنوبي تالار با اقامتگاه شاهي و بقيه مجموعه كاخها مرتبط است.پايه ستونها در ايوان زنگوله اي شكل و در خود تالار به شكل مربع بود.با به حساب آوردن ستونهاي ايوانها و ستونهاي دروني تالار،تعداد آنها به 72 عدد مي رسد.ارتفاع ستونها 20 متر و سرستونها به شگل گاو نري بوده كه به زيبايي قرينه سازي شده بود.وجود آثار رنگ سرخ در چشم اين گاوهاي عظيم حكايت از رنگ آميزي ستونها مي كند.لازم به ذكر است كه كليه ستونها به شكل قاشقي تراش خورده بودند.از آنجايي كه مشابه معماري اين ساختمان در تخت جمشيد هم موجود است من از تصاوير بازسازي شده تخت جمشيد استفاده ميكنم تا تجسمي از مشابه آن يعني تالار بارعام شوش هم به دست آيد.عكسها از سايت ارزشمندبازسازی رایانه ای تخت جمشید (http://www.persepolis3d.com/)گرفته شده است.رنگ ستونها با استفاده از آثار باقي مانده و مطالعات انجام شده بازسازي شده است و به ميل و سليقه شخصي به تصوير اضافه نشده است.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/839.jpg


بازسازي ايوان آپادانا




http://pnu-club.com/imported/2009/09/840.jpg


نمايي از سر ستونهاي گاو نر




http://pnu-club.com/imported/2009/09/841.jpg


نمايي از درون تالار و ته ستونهاي مربع شكل



اما بقاياي آنچه كه از اين تالار عظيم باقي مانده است و اوضاع امروز آن را در چند عكس به سرعت مرور مي كنيم.عكس زيرين يكي از ستونهاي ايوان شمالي است.



http://pnu-club.com/imported/2009/09/842.jpg


بقاياي ستون ايوان شمالي



و اما از ته ستونهاي مربعي شكل و شالي ستونهاي تالار مركزي پاره هايي بيش باقي نمانده است.

http://pnu-club.com/imported/2009/09/843.jpg


نمايي از بقاياي تالار بزرگ




http://pnu-club.com/imported/2009/09/844.jpg


در ميان ته ستونها و ستونهاي شكسته و تكه تكه شده



http://pnu-club.com/imported/2009/09/845.jpg

بقاياي سرستون به شكل گاو نر



http://pnu-club.com/imported/2009/09/846.jpg

بقاياي شالي ستون

نكته قابل توجه در تالار بارعام وجود بستري سنگي در جناح جنوبي آن است كه ميان چهار پايه ستون قرار گرفته و طبعا توالي منظم ستون ها را بر هم ميزند.اين بستر سنگي كه ميان چهار ستون واقع شده مسلما خود ستون نبوده است.آيا ما با پايه تختگاه شاه هخامنشي مواجه هستيم؟تختگاهي كه در انتهاي تالار قرار دارد و نزديك به محل ورودي به اقامتگاه سلطنتي است؟؟اين فقط در حد يك فرضيه است كه البته دور از ذهن هم نيست.در حقيقت ما از دوره پيش از هخامنشيان و زمان شاهان آشوري چنين بستر سنگي را در اختيار داريم.تخت سلطنت شاه آشور بر بستري سنگي قرار مي گرفت كه حجاريهاي هنرمندانه و ظريفي داشت.به موقعيت سكوي سنگي در ميان ستونها توجه كنيد.در تصوير زيرين با شماره 7 مشخص شده است

.

http://pnu-club.com/imported/2009/09/48.gif

موقعيت بستر سنگي در تالار



براي اينكه تصوري از آن داشته باشيم، به پايه سكوي تخت پادشاهي شلمانزر سوم كه در كاخ او در نمرود قرار داشته و هم اكنون در موزه بغداد نگهداري مي شود توجه مي كنيم.بلندي اين پايه سنگي بين 21 تا 29 سانتيميتر متغير است.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/847.jpg


پايه سكوي تخت پادشاهي شلمانزر سوم- موزه بغداد



بستر تالار با آجرهاي سفالي رنگين فرش شده بود.اگر از آپاداناي شوش بازديد كنيد مي توانيد باقیمانده آنها را به سادگي ببينيد.(تصوير زير)




http://pnu-club.com/imported/2009/09/848.jpg


بقاياي كفپوش سفالي



اتاقهاي جناح جنوبي اقامتگاه شاه


آثار اين اتاقها در زمان حفاري هاي ‍ژان پرو و گروهش به طور قطع مشخص و نقشه آنها تعيين و رسم شد.اما فضاي كوچك اتاقها از طرفي و نبود راه ورودي براي قسمتي از اتاقها اين فرض را تقويت ميكند كه كاربري اين فضاها چيزي همانند انبار يا خزانه بوده است.براي بخشي از اتاقها امكان دسترسي به جز فضاي بالاي آنها و در نتيجه نبود سقف متصور نيست.موقعيت آنها را در پلان كاخ و همچنين تصويري از پي (فونداسيون)يكي از اين اتاقهاي بدون ورودي و كوچك را نشان داده ام.




http://pnu-club.com/imported/2009/09/849.jpg


موقعيت اتاقهاي جناح جنوبي اقامتگا شاه در پلان





http://pnu-club.com/imported/2009/09/850.jpg


بقاياي پي يكي از اتاقها كه راه ورودي نيز ندارد

دروازه شرقي


چگونگي ساختمان دروازه شرقي و توضيحات مربوطه را در قسمتهاي پيشين(آپاداناي شوش بخش سوم) اشاره كرده ام.در سايت www.livius.org (http://www.livius.org/)بازديدكنندگان و تنظيم كنندگان گزارش نتوانسته اند راه ورد به سكو را از جانب شرقي به درستي درك كنند.آنها به دنبال پلكان يا راهي شبيه به آن گشته اند كه برقراري ارتباط ميان شهر شاهي و دروازه شرقي مجموعه كاخها را برقرار كند و جالب است كه در عكس خود اين سايت اين راه ارتباطي به روشني هويداست.در حقيقت ارتباط ميان شهر شاهي و دروازه شرقي آپادانا بوسيله پلي خشتي برقرار مي شده است.در تصوير بقاياي آن را با فلش نشان داده ام و در بازسازي آن را به روشني ببينيد.همانطور كه در تصوير مشاهده ميكنيد.باستانشناسان جهت حفظ ديواره و سكوي خشتي و جلوگيري از فرسايش آن با آجر چيني سعي در تقويت آن داشته اند(كه البته تعدادي از آجرها هم ريزش كرده است).به ويژه اينكه در فصل نزولات جوي بارندگيهاي شوش سيل آسا است

.

http://pnu-club.com/imported/2009/09/851.jpg


راه خشتي ميان شهر شاهي و دروازه شرقي




http://pnu-club.com/imported/2009/09/852.jpg


راه خشتي و دروازه شرقي در تصوير بازسازي شده

Borna66
09-11-2009, 11:29 PM
سنگ‌ نبشته‌ی داریوش بزرگ، شوش


01 خدای بزرگ اهورامزدا است، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که آدم را آفرید، که شادی را برای آدم آفرید، که داریوش را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، یک فرمان‌دار از بسیاری.

02 داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ هخامنشی، کسی که این کاخ را ساخت.

03 داريوش شاه گويد: اهورامزدا، بزرگترين مغان، او مرا آفريد، او مرا شاه كرد، او اين شهرياري را به من ارزاني داشت، كه بزرگ، داراي اسبان خوب، داراي مردان خوب است.

04 بخواست اهورامزدا، پدر من ويشتاسپ و ارشام نياي من، هر دو زندگي مي‌كردند هنگامي كه اهورامزدا مرا در اين زمين شاه كرد.

05 اهورامزدا را ستايش كردم، اهورامزدا مرا ياري رساند. آن چه را كه من به انجام آن فرمان دادم، او براي من نيك گردانيد. آن چه كه من كردم همه را به خواست اهورامزدا كردم.

06 اين كاخ را كه در شوش ساختم، آذين‌هاي آن از دور دست آورده شد. زمين كنده شد، تا اين كه در زمين به سنگ رسيدم. هنگامي كه كنده شد، آن گاه شفته انباشته شد.، حدود 40 ارش عمق (و در جاي) ديگر 20 ارش عمق. روي آن شفته كاخ بنا شد.

07 و زميني كه كنده شد، و شفته‌يي كه انباشته شد، و خشتي كه زده شد، مردم بابل (اين كارها را) انجام دادند.

08 تخته‌های کاج، از کوهی لبنان نام، از آن جا آورده شد. مردم آشور آن را آوردند تا بابل، از بابل کاری‌ها و ایونیایی‌ها آوردند تا شوش. تخته‌های «یَکا» از گندار و کَرمان آورده شد.

09 زری که در این جا به کار رفته، از سارد و باختر آورده شد. سنگ قیمتی کبود و عقیقی که در این جا رفته،‌آن از سُغد آورده شد. سنگ گران‌بهای فیروزه که در این جا به کار رفته، از خوارزم آورده شد.

10 سیم و چوب آبنوس از مسر آورده شد. زیوری که با آن، دیوار آراسته شد، آن از ایونی آورده شد. پیلسته‌یی که در این جا به کار رفته از کوش و از سند و از رخج آورده شد.

11 ستون‌های سنگی که در این جا به کار رفته از ده‌کده‌یی «ابیرادو» نام در ایلام، از آن جا آورده شد. مردان سنگ تراشی که سنگ‌کاری کردند، آنان ایونیایی و ساردی بودند.

12 مردان زرگری که زرگری کردند، آنان مادی و مسری بودند. مردانی که با چوب کار کردند، آنان ساردی و مسری بودند. مردانی که با آجر پخته کار کردند، آنان بابلی بودند. مردانی که دیوار را آراستند، آنان مادی و مسری بودند.

13 داریوش شاه گوید: در شوش (کاری) بسیار والا فرموده شد، (کاری) بسیار والا به سرانجام رسید. اهورامزدا مرا و ویشتاسپ پدر من و سرزمین مرا بپاید.