PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شيوه هاي معماري در دوره هخامنشان - هنر در خدمت ايدئولوژي امپراطوري



Borna66
09-11-2009, 11:17 PM
هنر در خدمت ايدئولوژي امپراطوري


داريوش در تزيينات كاخ ها و آرامگاه خود بدون در نظر گرفتن پيروزي ابتدايي خود كه به طور قطعي به دست آمده بود،اين ايدئولوژي را بيان كرده است. به اين ترتيب وي آن را با آرمان صلح ،كوروش كبير در گستره وسيع تري مرتبط مي سازد. در آرامگاه داريوش در دل ديواره هاي سنگي نقش رستم واقع در مجاورت مكان باستاني آييني عيلاميان، اين نگاه جنبه تركيبي تري به خود مي گيرد. بر فراز ورودي آرامگاه،سردري ديده مي شود كه از هنر مصري به عاريه گرفته شده است و شبيه ايوان ورودي كاخ ستوندار هخامنشي است و سر ستون هاي آن كه پيشتر كوروش نيز آنها را به كار برده است ،سرويس هاي تزييني گاو دوسره مي باشد . اين نقش ها و مجسمه ها كه جزو هنر اوليه پارسيان به شمار مي آيند، بعدها در ساخت كاخ هاي شوش و تخت جمشيد با عناصري نظير طوماري سر ستون كه از هنر مردم لوان به عاريه گرفته شده اند و نيز با سر ستون هاي گلداني شكل مصري و بدنه و شال يوناني ستون ها تكميل شده است.
در ايوان اين كاخ و يا شايد داخل آن سكويي در دو طبقه ديده مي شود كه تقليدي از نمونه يافت شده در ايذه ـ مالمير مي باشد كه شاهزادي عيلامي در اواخر هزاره دوم قبل از ميلاد بر روي سنگ آفريده است. همچنين آشوريان در نقش برجسته هاي خود تصويري از تخت سلطنتي را نشان داده اند اما اين بار ستون هاي پهلوان پيكر اساطيري اين تخت را بر دست گرفته اند. دايوش به جاي ستون هاي پهلوان پيكر از نقش افرادي استفاده كرده است كه نماينده ملت هاي مغلوب مي باشند و هر يك از اين افراد را مي توان با توجه به لباس آنها شناسايي كرد. برخي از اين افراد مسلح هستند . اين بدان معنا است كه افراد مذكور اسير به شمار نمي آمدند بلكه آنها مردماني آزاد محسوب مي شدند كه در سرزمين هاي امپراطوري هخامنشي حق زندگي داشتند.
پادشاه كه بر روي تخت سمبليك نشسته است ،در حال تكريم و اداي احترام به اهورامزدا است كه بر فراز آتش مقدس نشان داده شده است. با وجود اين كه آتش يكي از عناصر مذهب باستان ايرانيان بوده است ،ثابت نشده است كه مذهب باستاني ايرانيان، زرتشتي بوده است.




شوش و تخت جمشيد


هر چند كه داريوش پيشتر كاخي را براي اقامت زمستاني خود در بابل داشت ولي وي كاخ هاي شوش را نيز صرفا براي اقامت خود در طول زمستان بنا نهاد. براي رسيدن به كاخ ها از سمت شهر سلطنتي بايد از دروازه باشكوهي عبور مي كردند كه خشايارشاه ساخت آن را به پايان رسانيد. در دو سوي اين دروازه دو مجسمه ساخته شده در مصر قرار داشت كه بزرگ تر از اندازه هاي طبيعي بودند و فقط يكي از آنها در سال 1971 پيدا شد. سرمجسمه كشف شده از بين رفته است اما قبلا مكنم MECQUENEM سرمجسمه اي با همان صورت را همراه با قطعات ديگر ساخته شده از سنگ هاي آن محل پيدا كرده بود. همين مسأله اين امكان را به ما مي دهد كه بتوانيم تصويري از چهره پادشاه را در ذهن تجسم كنيم كه صورت وي پوشيده از 5 رديف حلقه مو است. از نظر هنري كار بسيار قوي و خوبي بر روي آن صورت گرفته است . اما به نظر مي رسد كه چون سنگ مجسمه رنگ آميزي شده بود،آن را بسيار صيقل نداده بودند.
در ضلع شمالي محوطه ، كاخ آپادانا قرار دارد كه بر اساس سنت زندگي مردمان كوهستان، محلي براي گردهمايي افراد به شمار مي رفت. بناي كاخ از خشت خام ساخته شده است. پس از حمله اسكندر و سقوط امپراطوري پارس،بناي كاخ به دليل متروكه ماندن رو به ويراني نهاد از اين رو تزيينات زيبا و با شكوه لعابدار ديواره هاي كاخ كه مطابق با دماي هواي آن منطقه ساخته شده بودند، امروزه از بين رفته اند. به گونه اي كه ديگر نمي توان محل دقيق آجرها، نگاره هاي شوش با نقش كمانداران پارسي را در كاخ شناسايي كرد. لباس با شكوه اين سربازان پارسي نكته قابل ذكري در اين آجر نگاره ها است ولي يقين داريم كه به هنگام جنگ و نبرد از اين لباس استفاده نمي كردند. بر روي لباس چيندار و رنگارنگ اين سربازان آذين هاي گلسرخي تزييناتي ديده مي شود كه نقوش معماري برج هاي كنگره اي قلعه هاي قديمي را در ذهن تداعي مي كند.
اين نقوش معماري را مي توان با جان پناه هاي به دست آمده در پاي ديواره تراس تخت جمشيد مقايسه كرد كه به نظر مي رسد در ابتدا در محلي مرتفع تر قرار داشتند. در رابطه با رنگ روشن و يا تيره پوست اين جنگ جويان نمي توان نظر ديولافوا DIEULAFOY را پذيرفت كه به هنگام كشف آنها تصور مي كرد كه اين تفاوت رنگ به تفاوت نژاد آنها بر مي گردد. مقايسه نقش اين كمانداران با گارد جاويدان پادشاه ، نوعي اتفاق و وحدت در بين اين دو را مشخص مي سازد. در كنار نقش كمانداران پارسي ، مي توان نقش حيوانات عظيم افسانه اي و يا حتي واقعي را ديد كه از فرهنگ و تمدن هنري آشور و بابل به عاريه گرفته شده اند . اما نمايش آنها در اين كاخ فارغ از ارزش نمادين و اسطوره اي آنها است. به اين ترتيب مي توان چنين نتيجه گرفت كه نقش شيرها در نماي شمالي حيات شرقي هيچ رابطه اي با الهه ايشتار ISHTAR ندارد و گاو هاي بالدار هرگز نمي توانند تجسمي از آداد ADAD خداي توفان باشند.





http://pnu-club.com/imported/mising.jpg




سرانجام داريوش كار احداث مجموع كاخ هاي پارسا را ـ كه يونانيان آن را پرسپوليس مي ناميدند و با وجود اين كه بسياري از آنان در ساخت اين كاخ مشاركت داشتند، مدت ها بعد در كتب خود به وجود چنين شهري اشاره كرده اند ـ آغاز كرد. تخت جمشيد پايتخت كوهستاني امپراطوري پارس بود كه در نقطه مقابل شوش قرار داشت ،همانگونه كه عيلاميان نخستين ساكنان منطقه ، آنشان ANSHAN را به عنوان پايتخت زمستاني خود داشتند. وجود مفهوم دوگانگي كه تقليدي از دوگانگي عيلام باستان است حتي در ساخت و گزينش مكان پايتخت ها جلوه گر شده است. در تخت جمشيد وجود سنگ هاي خوب و مناسب محلي زمينه را براي معماري كاخ هاي ستوندار با تزيينات حجاري و رنگ آميزي شده و نيز استفاده از آجرهاي لعابدار در برخي قسمت ها را فراهم آورده بود.





هنر در خدمت شكوه و اقتدار امپراطوري


در تخت جمشيد و در مقايسه با معماري و تزيينات كاخ هاي شوش به نظر مي رسد كه هنر منسجم به كار برده شده در ساخت و تزيين كاخ ها هدفي جز بيان شكوه و عظمت امپراطوري و بالاخص شخص پادشاه ندارد،در وسط ديواره هاي تراس آپادانا،نقش برجسته هايي وجود داشت كه در آن تصوير شاه را بر روي سنگ آفريده بودند. شاه در زير سايباني بر روي تخت پادشاهي نشسته است و شاهزاده و جانشين وي نيز به حالت ايستاده كنار او ديده مي شود. امروزه اين نقش برجسته ها در محل خود ديده نمي شوند. چهره پادشاه و جانشين وي به يك شكل نشان داده شده است زيرا در آفرينش اين نقش ها چهره پردازي براي شاه مد نظر نبوده است بلكه مي خواستند تمثال هاي برجسته اي بيافرينند كه با چهره آرماني كه در هنر آشور ديده مي شود،قرابت داشته باشد و در اين ميان با نمونه چهره آرماني كه كوروش در نقش برجسته فرشته بالدار در پاسارگاد بر روي يكي از درگاه هاي كاخ ورودي آفريده است ،شباهتي ندارد. دو پيشخدمت در پشت سر پادشاه ديده مي شود كه يكي دستمال و ديگري تبرزين جنگي پادشاه را به دست گرفته اند. نيام خنجري كه به كمربند وي بسته شده است كنده كاري شده است. يكي از درباريان و نجيب زاده ها كه همانند مادها لباس پوشيده است،پارسيان و ساير نمايندگان ملت ها را به حضور پادشاه معرفي مي كند . بنابر دلايلي كه تاكنون نيز مكتوم مانده است ،اين دو نقش برجسته از محل اصلي خود جدا شده و به داخل حيات اصلي ،گنجخانه منتقل شده اند ؛ ( برخي معتقدند كه بر خلاف نظر اشميث باستان شناس مشهور آلماني كه مطالعات بسياري در خصوص تخت جمشيد و امپراطوري هخامنشيان انجام داده است،نقش پادشاه در اين نقش برجسته ها از آن داريوش نبوده و خشايار مي باشد. جانشين وي نيز داريوش ، فرزند ارشد خشايار است. در مورد علت جابه جايي اين نقش برجسته ها نيز دكتر فرخ سعيدي در كتاب خود چنين آورده است : «در ده سال آخر دوران شاهي خشايار،آرتاپانوس ،فرمانده نگهبانان شاه كه در مقام هازاراپاتين مورد اعتماد شاه نيز بود،با همدستي يكي از خويشاوندان مادي به نام آسپي ميتريس كه خواجه سالار دربار بود ، خشايار را شب هنگام در كاخش مي كشند.


سپس سوي اردشير اول يكي از پسران جوان خشايارشا شناخته و داريوش فرزند ارشد او را متهم به شاه كشي مي كنند. ( اردشير اول بي درنگ فرمان قتل داريوش را صادر مي كند و خود بر تخت مي نشيند. ديري نمي پايد كه توطئه عليه اردشير آشكار مي شود . هر دو گرفتار شده و به فرمان اردشير اعدام مي شوند... لذا اردشير اول با توجه به اين كه نمي خواست نقش آنها را در كاخ آپادانا در معرض ديد جهانيان قرار بدهد و از سوي ديگر نابودي آنها نيز ممكن نبود،دستور داد كه در سال 465 قبل از ميلاد اين دو نقش برجسته را به گنجخانه منتقل سازند. »ـ مترجم )
پس از اين انتقال ،خشايارشا دستور داد كه به جاي آن نقش برجسته ديگري آفريده شود. امروزه در محل آنها نقش سربازان پارسي و مادي را مي بينيم كه رو به روي هم ايستاده اند.در دو سوي آنها دو نقش برجسته ديده مي شود كه در هر يك از آنها شيري،گاوي را با پنجه و دندان شكار كرده است . صحنه شكار گاو توسط شير را مي توان تجسمي از اسطوره هاي باستاني به صورت حيواني دانست كه فارغ از مفاهيم نمادين اسطوره اي و ستاره شناسي در اين جا نشان داده شده اند.
در جبهه غربي تراس ، سربازان پارسي در سمت راست در سه رديف نشان داده شده اند در حالي كه در جبهه شمالي سربازان پارسي به تناسب و به صورت متقارن در سمت چپ قرار گرفته اند. در رديف بالايي ، ارابه باشكوه پادشاه نيز وجود داشت كه امروزه فقط نقش ارابه ران باقي مانده است . در اسناد مكتوب به جاي مانده از دوران هخامنشيان، در لوح استوانه اي كوروش كه امروزه در بريتيش ميوزيوم نگهداري مي شود به استفاده از اين وسيله نقليه اشاره شده است كه پادشاه براي شكار شير به سوي آنها هدف گرفته است.





ملت هاي امپراطوري

بر روي ديواره پلكان آپادانا و در سه رديف متقارن نقش برجسته هايي ديده مي شود كه در قالب نمايندگان ملت هاي امپراطوري براي تقديم هداياي نمادين به پادشاه كه در منطقه خود توليد كرده اند،در كاخ حاضر مي شدند.
هر چند بسياري از باستان شناسان سعي كرده اند هويت اين افراد را شناسايي كنند با اين وجود به نظر مي رسد كه نمي توان هويت آنها را به طور قطعي شناسايي كرد. چرا كه همانند نقوش آرامگاه هاي هخامنشي كه در آن تصوير نمادين ملت ها به صورت متفاوت از هم بر روي ديواره سنگي كوه حك شده اند،و نام آنها نيز نوشته شده است ، در پلكان آپادانا هيچ كتيبه اي براي شناسايي هويت اين افراد وجود ندارد ( در نقش رستم 28 ملت امپراطوري هخامنشي كه تخت پادشاه را بر دست دارند،از روي لباس شناسايي شده اند و در كتيبه پشت نقش شاه و همچنين ميان دو نيمه ستون مركزي ، نام تك تك اين ملت ها آورده شده است كه در شناسايي آنها بسيار مؤثر بوده است ـ مترجم ).
در ميان اين نقش برجسته ها،مادها را مي توان با توجه به فرم سر و كلاه آنها شناخت و در پشت سرمادها،ارمنيان قرار گرفته اند كه همانند مادها لباس سرهم پوشيده اند . در رديف زيري ارمنيان ، خوزي ها ديده مي شوند كه همه پيراهن و دامن چين دار پوشيده اند و هديه آنها عبارتست از يك شير ماده و دو بچه شير،يك جفت خنجر مشابه خنجري كه داريوش در مجسمه خود كه در شوش يافت شده است،به كمر بسته است. به دنبال آن هراتيان ARYENS ها قرار گرفته اند كه شتر دو كوهانه اي با خود آورده اند، بابلي ها با گاوميش كوهان دار،و ليديه اي ها (يا سوريه اي ها؟) كه جواهرات و ارابه دوچرخي را به عنوان هديه براي پادشاه آورده اند؛ جواهرات عبارتند از : گلدان هاي پر نقش و نگار با بريدگي هاي عمودي ، دو كاسه سرباز ، بازوبندهاي نفيس مزين به نقش گريفون ،حيوان اسطوره اي (يا سه شير؟)
در ادامه نقش برجسته ها مي توان اهميت مردمان ساكن در مناطق شرقي امپراطوري پارس و در آسياي مركزي را به خوبي دريافت كرد كه به نظر مي رسد پارسيان روابط دوستانه نزديك خود را با آنها حفظ كرده بودند به عنوان مثال مي توان چهره دو سكاهاي تيز خود « SAKA TIGRAKHAVDA » را شناسايي كرد كه اسب كوتاه قد آراسته، دستبندهايي با سر حيوانات ، پارچه هاي چين دار و جبه به عنوان هديه با خود آورده اند. تمام اين افراد مسلح هستند و اين امر مؤيد آن است كه حضور آنها در خاك امپراطوري پارس و زندگي در آن با روابط دوستانه با پادشاه همراه است . تمامي هيأت هاي نمايندگان به طور همزمان براي تكريم پادشاه به هنگام برگزاري مراسمي با شكوه در آپادانا گردهم آمده اند. به نظر مي رسد اين نقش تصويري از واقعيتي است كه در صفحه آپادانا همه ساله وجود داشت . به هر حال نمي توان به راحتي پذيرفت كه اين افراد به هنگام برگزاري مراسم سال نو در تخت جمشيد گردهم مي آمدند ( برخي از محققان نظير دكتر فرخ سعيدي و شاپور شهبازي معتقدند كه دليل حضور اين نمايندگان از دورترين نقاط در اين كاخ براي شركت در مراسم نوروز بوده است و هدف از اين نقش ها،صرفا آرايش ديوار پلكان نبوده است بلكه هدف مستند ساختن جشن نوروز بود كه در اين كاخ برگزار مي شد، از سوي ديگر يكي از اهداف دوگانه ساخت جمشيد را برگزاري مراسم جشن نوروز مي دانند،هدف دوم ايجاد گنجخانه اي شايسته براي گردآوري ثروت كشور بود. مترجم)





كاخ صد ستون

كاخ صد ستون يا تالار تخت در سمت شمال،اندكي بالاتر از گنجخانه و رو به روي آپادانا قرار دارد. طرح آن از ابتدا ريخته شده بود ولي خشايارشا ساخت بناي آن را آغاز كرد. اين كاخ چهار گوش با يك صد ستون و 70 متر طول و عرض نمونه مشابهي از كاخ آپادانا است كه خشايارشا نتوانست ساخت آن را در زمان حيات خود به پايان برساند و اردشير شاه ( 424 ـ 465 ق. م ) كار احداث آن را به پايان رساند. ( بر روي سنگي كه در گوشه جنوب شرقي كاخ به همت هرتسفلد پيدا شده است ،چنين آمده است :«اردشير شاه مي گويد:اين كاخ خشايارشا شاه و پدر من پي اش را ريخت. در حمايت اهورامزدا من ،اردشير شاه آن را برآوردم و تمامش كردم ». ـمترجم).



از نظر معماري تفاوت هاي بين اين كاخ و كاخ آپادانا وجود دارد.



در سه ضلع كاخ ،دو رديف ديوار ساخته شده است و دالان باريكي را بين خود تشكيل داده اند كه به بيرون راه ندارند ولي از طريق دو درگاه بزرگ و با شكوه به تالار مركزي راه داشتند.

موقعيت و محل قرار گرفتن دالان ها و درگاه ها به گونه اي است كه به نظر مي رسد ديوارهاي داخلي بلند تر از ديوارهاي بيروني بوده است . لذا در بخش فوقاني پنجره هاي بلندي زير سقف تعبيه شده بود. تا از طريق آنها نور به داخل فضاي بزرگ و تاريك آن بتابد. بر اين اساس مي توان چنين برداشت كرد كه پنجره و تاقچه اي سنگي بين دروازه هاي بزرگ سنگي بسته بودند . تنها نماي جبهه شمالي كاخ مشابه نماي كاخ هاي كهن لوان EVANTL -است كه آشوريان آنها را هيلاني HILANI مي ناميدند. در نماي شمالي تالار صد ستون ايوان ستوندار مجسمه گاو به عنوان نگهبانان بزرگ دو دروازه اصلي ورودي به كاخ ديده مي شد . تزيينات درگاه هاي بزرگ ، شبيه نماي آپادانا است . در روي درگاه ها شاه را به صورت نشسته بر روي يك صندلي مي بينيم كه در پايين آن در 5 رديف پارسيان و مادها به صف ايستاده اند. نقش ساير ملت هاي امپراطوري بر روي درگاه هاي دروازه هاي جنوبي تالار كه دروازه هاي تصنعي تالار بودند ـ زيرا براي ورود به تالار از آنها استفاده نمي شد و اين دروازه ها تنها به دالان هاي باريك و بن بست ضلع جنوبي باز مي شدند ـ آفريده شده است. نقش اين ملت ها شبيه نقش برجسته هاي آرامگاه هاي هخامنشي در زير تخت پادشاه حك شده است . موضوع تزيينات دروازه هاي داخلي تالار ،موضوعي سياسي است كه در آن قهرمان ،پيراهن پادشاهي به تن كرده است كه تجسمي از قوم پارس و يا شخص پادشاه است كه با ديو يا حيوان اسطوره اي نبرد مي كند و او را از پاي درمي آورد . به هر حال نمي توان نبرد اين دو را ،نبرد اهورامزدا عليه اهريمن خداي شر (تجسم بشري از شر) دانست چرا كه در هيچ يك از متون مربوط به اين دور ،نيز به وجود اين مبارزه اشاره نشده است.





كاخ داريوش


كاخ آپادانا به كاخ كوچكتري راه دارد كه داريوش نخست آن را در بخش جنوبي تخت جمشيد بنا نهاد . اين كاخ قچر هديش نام دارد. تزيينات نماي سكوي كاخ ،نقش ارتش امپراطوري پارس با لباس هاي با شكوه را نشان مي دهد كه در گوشه و كنار آن رديفي از افراد نيز ديده مي شود كه آذوقه و حيوانات زنده را حمل مي كنند و بر روي ديواره پلكان هاي متقارن كاخ حك شده اند.
تزيينات درگاه هاي دروازه هاي كاخ ،زندگي روزمره دربار را نشان مي دهد. شاه وارد محمل اقامت خود مي شود و پشت سر وي خدمتگزاران هستند كه چتري بر سر شاه نگهداشته اند . در درگاه ديگر پشت سر شاه 2 نفر نديمه ديده مي شود كه حوله و عطردان پادشاه را حمل مي كنند كه با نمونه مصري آن شباهت بسياري داد.





كاخ سه درگاهي TRIPYLON



كاخ اختصاصي داريوش نخستين بنا و اقامتگاه خصوصي شاهان هخامنشي است كه در بخش جنوبي تخت جمشيد ساخته شده است . زمان حكومت اردشير بناي كوچكي در انتهاي جنوبي حياط وسيع جلوي پلكان شرقي آپادانا ساخته شد كه به نظر مي رسد محلي است براي ورود به قسمت كاخ هاي خصوصي كه بعد از داريوش ،خشايارشا و اردشير نيز اقامتگاه خصوصي خود را در جنوب تخت جمشيد ساخته بودند ( ماهيت نقش برجسته ها كابرد بناها را تا حدودي روشن مي سازد لذا حدس قريب به يقين اين است كه تالار شورا محل ملاقات پادشاه با بزرگان مملكتي بوده است و در اين كاخ با آنها به مشاوره مي پرداخت وجود نقش هاي بي شمار نجباي پارسي و مادي بر روي پلكان اين كاخ اين فرضيه را تقويت مي كند. لذا حتي اين كاخ را به نام كاخ شورا نيز مي شناسند مترجم). بر روي يكي از ديواره هاي داخلي درگاه هاي ورودي كاخ،پادشاه را مي بينيم كه بر روي تخت نشسته است و 28 تن از نمايندگان كشورها تخت را بر دوش گرفته اند. پشت سر شاه به هنگام ورود يا خروج به تالار خدمتگزاران قرار داشتند كه يكي چتري باز بر سر شاه نگهداشته و ديگري حوله و مگس پران در دست دارد.
بر روي اين نقوش و به هنگام كشف آثار آنها در سال 1933 نقاشي هاي اوليه كاخ هنوز باقي مانده بود. آبرنگ هايي كه يكي از باستان شناسان از نقوش اين درگاهها كشيده است ،نشان مي دهد كه پيراهن پادشاه ،قرمز رنگ بود و كفش هاي وي آبي رنگ.
نقوش پلكان هاي ورودي كاخ به خوبي رابطه نزديك و برادري بين پارسيان و مادها را نشان مي دهد. نجباي پارسي و مادي در حالي كه بسيار دوستانه به همديگر نگاه مي كنند، از پله ها بالا مي روند و برخي شاخه گلي در دست دارند و برخي ديگر دست بر شانه ديگري نهاده اند . در شرق زمين نمونه مشابه اين تزيينات بر روي ظروف سلطنتي بلخ در سر حدات امپراطوري ايران و آسياي مركزي در حدود 1500 سال قبل ديده شده است.




مهرها و طلاجات


به نظر مي رسد كه شاهان هخامنشي حتي پس از استقرار امپراطوري پارس،عادات نياكان خود را حفظ كرده بودند و به طور متناوب در شوش ،تخت جمشيد،بابل و همدان اقامت مي كردند . آنها همچنين علاقه مندي و ميل به داشتن اشياء زرين را از آنها به ارث برده بودند . هنر به كار رفته در ظروف سلطنتي، دستبندها،بازوبندهاي كمانداران و گردن بندهاي سربازان و پادشاهان باسنت ديرين شناخته شده در گورهاي مارليك و حسنلو ارتباط پيدا مي كنند. هنر زرگري دوران هخامنشي از فنون و تكنيك هاي ظريف ملل مغلوب بالاخص مصريان در تسلط بر كاربرد همزمان طلا و نقره و مرصع كاري با سنگ هاي با ارزش وارداتي از مناطق دور نظير فيروزه ،لاجورد ،عقيق سرخ بهره گرفته است. نشانه هايي كه از اين هنر بر روي نقش برجسته هاي تخت جمشيد به جاي مانده است ،به خوبي هماهنگي و نظم به كار رفته در آميزش سبك ها و موضوعات تصوير گري هاي تمدن هاي مخلتف موجود در امپراطوري پارس را نشان مي دهد.
در خصوص اشيايي كه در نقش برجسته تخت هاي سلطنتي ديده مي شود بايد يادآوري كرد كه تنها نمونه هاي نادري از آنها باقي مانده است نظير عاج هايي كه در داخل چاهي در شوش يافت شده اند ، كه به نظر مي رسد جزو لوازم آرايش بودند . شانه هايي با نقش قهرمانان پارسي و محفظه هايي به شكل زن و پلاك هاي كوچكي كه قبلا بر روي اثاثيه و صندوق ها به كار برده مي شد.
بسياري از اين اشياء سبك كاملا مصري دارند كه نشان دهنده وارد كردن آنها از مصر به امپراطوري پارس است و نيز اشيايي كه بر روي آنها طرح هاي يوناني ديده مي شود كه به سبك ميدياهاي MIDIAS آتني به شكل ظريفي حك شده است . هنر لوواني LEVANTINE نيز در برخي از اين اشياء ديده مي شود كه قبلا در امپراطوري آشور گسترش يافته بود. ذوق گزينش گراي پارسيان در مهرهاي ديواني تخت جمشيد كه در تمامي امپراطوري نيز متداول بود ، مشهود است:مهرهاي استوانه اي مهرهاي ديواني تخت جمشيد كه در تمامي امپراطوري نيز متداول بود.مشهود است :« مهرهاي استوانه اي بر اساس سنت يكپارچه خط الرسم ميخي ، بر روي الواح گلي عيلامي و نيز نقش مهرهايي كه براي مهمور كردن اسناد نوشته شده به زبان آرامي بر روي پاپيروس در تمامي امپراطوري به كار مي رفت . بر روي مهرهاي استوانه اي نقوشي ديده مي شود كه نمي توان معناي اوليه آنها را درك كرد . بر روي اين مهرها، قهرمانان پارسي رو به روي هم نشان داده شده اند كه همانند خدايان آشور و بابل ديوان نگهبان آسمان آنها را بر روي شانه هاي خود نگهداشته اند گاهي سربازان پارسي و مادي جايگزين آنها مي شوند كه در حال اداي احترام به اهورامزدا هستند.