PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : قیام مازیار



Borna66
09-11-2009, 03:18 PM
قیام مازیار



مازیار (مهزیار، مه ایزد یار)، پسر قارن حاکم طبرستان، در سال 224 ه.ق بر ضد خلیفه قیام کرد. او متولد شهریار کوه ازنواحی شمال سمنان، از اسپهبدان طبرستان و از پیشوایان فرقه خرم دینان بود. پس از مرگ قارن او وارث حکومتی شد که از پدر به ارث برده بود.



قیام مازیار به نوعی ادامه قیام بابک خرم دین بود. این جنبش یک نهضت روستایی، ضد فئودالی و ضد عربی بود که شاهزاده طبرستان در رأس آن قرار داشت. آیین زرتشت و شاید برخی عقاید مزدکی که تا حدی واکنش روح عامه در برابر سلطه آیین اسلام بود، از دیر باز در این نواحی باقی مانده و تا مدت ها بعد از سرکوبی قیام مازیار هم در بین بیشتر مردم این نواحی رایج بود.



مازیار چون در آغاز حکومت محلی خویش با مخالفت خویشان نزدیک مواجه شد، به بغداد رفت. او به درگاه مأمون خلیفه راه یافت و به دست مأمون، اسلام آورد. خلیفه او را محمد نامید و حکمرانی نواحی تحت حکومت قارن را به او واگذار کرد. در بازگشت، او که عامل مأمون به شمار می‏آمد، به اتکا حکم و حمایت خلیفه، مدعیان خود را که در آغاز کار با وی به مخالفت برخواسته بودند از میان برداشت و به عنوان یک والی مسلمان تمام طبرستان و رویان را قلمرو خویش اعلام کرد.

او خراجی را که باید به طاهریان می داد تا آنها به خلیفه دهند را نداد، اما در عین حال پرداخت آن را قطع نکرد و به همان اندازه که در نزد مأمون تعهد کرده بود، بی واسطه نزد خلیفه فرستاد. بدین گونه با قطع رابطه با والی خراسان، در واقع نسبت به دیوان خلیفه و سازمان مالی و اداری او به طور غیر رسمی اعلام عصیان کرد و خراسان و بغداد را بر ضد خود برانگیخت.

Borna66
09-11-2009, 03:18 PM
در زمان قیام بابک، مازیار تمایل خود را برای متحد شدن و برقراری ارتباط با رهبر خرم دینان ابراز کرد و قرار بود دیداری بین این دو صورت گیرد که با کوتاهی بابک و دسیسه های اطرافیان میسر نشد.

پس از مرگ بابک، مازیار و افشین قراری پنهانی برای سرنگونی خلیفه گذاشتند که با کشته شدن مازیار بی نتیجه ماند. یک سال بعد هم افشین بدست خلیفه به قتل رسید.



این حرکت به طور ناخواسته و به دلیل رفتار تحقیر آمیز اعراب و مالیات های سنگین روح جامعه ایرانی را در این منطقه آماده انقلابی بر ضد خلیفه کرد. به طوری که این اتحاد ایرانی ضد اسلام و عرب موجب نزدیکی خرم دینان و مزدکیان و مردم طبرستان شد.



با آغاز نهضت ضد اسلامی مازیار، مردم بر ضد اعراب فئودال که از زمان حمله مسلمانان در آن جا باقی مانده بودند قیام کردند. مازیار دستور داد ثروتی که از اعراب طبرستان بدست آمده به بالای کوه های اطراف برده و در روزنه ها بریزند و بدین گونه اطمینان یافت که حتی در صورت شکست از خلیفه ثروت حکومتش بدست شاه عرب نخواهد رسید.



زرتشتی های طبرستان به خاطر لباس سیاه سپاهیان مسلمان، اسلام را دین سیاهی و به خاطر لباس سفید موبدان زرتشت، آئین خود را دین سپیدی می پنداشتند.

Borna66
09-11-2009, 03:18 PM
سرانجام او بخاطر خیانت برادرش کوهیار بدون خون ریزی، با تحقیر و تمسخر به سامرا برده شد. مازیار از دید خلیفه مرتد بود. او در 225 ه.ق به اعدام محکوم گردید و مدتی جسدش در کنار جسد پوسیده بابک رها شد تا حماسه ای دیگر برای ایرانیان اتفاق افتد.

Borna66
09-11-2009, 03:18 PM
درزمان امویان شورش هاوقیام های زیادی صورت گرفت بخصوص درزمان معتصم بطوریکه به جرأت می توان گفت در این سلسله بیشترین قیام ها رخ داده است . پس از مرگ مأمون معتصم زمام امور را به دست گرفت وي سياستهاي مامون را ادامه داد وعلويان را به بهانه هاي واهي مانند نپوشيدن لباسي سياه تا آخر عمر زنداني كرد. از حوادث حايز اهميت دوران معتصم مي توان به شورش( بابك خرمدين) اشاره كرد. نحله خرم دينه به تناسخ ارواح اعتقاد داشته اند. بابك خرم دين در منطقه آذربيجان سر به شورش برداشت در اين شورش كه در دوران معتصم عباسي در طول سالهاي 217تا220 اوج گرفت وقدرت خرم دينيان فزوني يافت ودامنه آن تا اصفهان وري وهمدان كشيده شد. همچنين در سال 224 مازيار حاكم طبرستان بر خليفه شوريد كه در سال 226كشته شد معتصم نيز در سال 227 پس از هشتاد سال وهشت ماه و هشت روز از دنيا رفت. در زمان معتصم قیام ابن حبل شروع قیام های دیگر بود. اگر چه قیام بابک از زمان مأمون باقی مانده بود ولکن قیام و مقاوت ابن حبل آغازی بر قیام های دیگر بر علیه معتصم بود .ابن حنبل که از زمان مأمون به زندان افکنده شد و همچنان به مقاومت سرسختانه خود ادامه می‏داد، سرانجام از زندان آزاد شد و از آن پس در عزلت ‏زیست. اما پیگیری «محنه» که شدت بیشتری گرفته بود، سبب آن شد که شورشی عمومی در بغداد به رهبری احمد بن نَصر خُزاعی که از محدثان عالی مقام بود واقع شود. شورشیان با شکست رو به رو شدند. ابن نصر در حضور خلیفه درباره اعتقاد به مخلوق بودن قرآن مورد سوال قرار گرفت که سخت از اعتراف به قبول این عقیده سر باز زد. دادگاه محنه وی را به مرگ محکوم کردوسربریده او را در میان شهربردارآویختندتامایه عبرت دیگران شود«شعبان231ق/آوریل846 م» سه شورش دیگر در زمان خلافت معتصم واقع شد: 1.قیام زُطّ «کولیان» جنوب عراق 2.قیام بابک که مأمون نتوانسته بود فتنه او را فرو نشاند . 3. قیام مازیار.

Borna66
09-11-2009, 03:18 PM
فصل اول 1.رشته و نسب و خاندان از سلسله های حکام و شاهان طبرستان سلسله ای که مازیار از آن بود به دلیل آنکه نسبتشان به سوخرا میرسید به سوخرائیان و به سبب انتسابشان به خاندان کارن به قارن وند معروف اند ، و هریک از سپهبدان این سلسله به لقب گرشاه ممتاز بوده است. رشته و نسب مازیار از این قرار است :مازیار پسر قارن،قارن پسر ونداد هرمزد،ونداد هرمزد پسر فرخان و فرخان از نواده های سوخرا پسر انداذ پسر کارن پسر سوخرای بزرگ بود

Borna66
09-11-2009, 03:19 PM
2.سلسله ی قارن وند ابتدای شاهی این سلسله در طبرستان از زمان انوشیروان خسرو اول پسر قباد بودکه قارن پسر سوخرا را از سال 565 میلادی و بعد رتبه ی سپهبدی طبرستان داد و حکومت این ناحیه را وارثبه خانواده او مخصوص گردانید. خود سوخرا پسر ویشاپورسرکرده ی کارن بود که یکی از هفت خاندان اشرافی پارس در عهد ساسانیان بود. فصل دوم (مازیار): 1.مقدمه از جمله فرزندان قارن که از همه دلیر تر و اهل تر مازیار بود ، وجانشین قارن گشت . سپهبد شهریار بن شروین قصد سرزمین وی را کرد. شهریار اورا شکست داد و سرزمین اورا تصرّف کرد.مازیار امان نداد و به پیش ونداداومید پسر عموی پدر خویش رفت . شهریار نامه ای به ونداد اومید نوشت که مازیار را دست بسته به نزد وی فرستد .او از حکم شهریار گذشت نکرد و مازیار رابگرفت واو را بندی کرد و به شهریار خبر دادکه معتمدانی رابرای انتقال مازیاربفرستدتابدیشان بسپارم که مبادا افراد من او را از دست بدهند زمانی که ایشان در پیگیری این موضوع بودن مازیار حیلت کرد واز بند فرار کرد و سر به بیشه هانهادتابه عراق برسدوبه نزدعبدالله ابن سعید حرشی پیوست.او پدرش قارن وجدش ونداد هرمزد را می شناخت و به طبرستان رسیده بود. در حق او نیکی وکرامت فرمود و او را به بغداد برد .(سال204 هجری قمری) مأمون منجمی به نام بزیست که پسر فیروز بود،داشت.که خلیفه نام او را یحیی بن منصور بدل کرد.مازیار طالع مولود را به نزد بزیست برد .بزیست به مطالعه مشغول شد امید در وی بست و جای خالی کرد و گفت : اگر من تو را تربیت کنم ،حق آن شناسی و ضایع نگردانی و منت پذیری؟مازیارپذیرفت و سوگند یادکرد.روزها گذشت تا فرصتی پیش آمد تا بزیست نزد خلیفه رفت و او را از طالع مازیار مطّلع ساخت و فرمود که از مازیار به دولت خلیفه خیری رسد .مأمون امر کرد تا اورا حاضر کنند . مأمون پدر او قارن را می شناخت. فرمان داد تا مسلمانی را برایش شرح دهند. مازیار اسلام قبول کرد و مأمون او را محمد مولی امیر المؤمنین نام نهاد و کنیت ابوالحسن. 2.حکومت در سال 208 به دستور بزیست که مدعی بود طالع مازیار برای حکومت طبرستان موافق است مأمون او را به همراهی موسی بن حفص بن عمر بن اعلاء1 نامزد ولایت طبرستان و رویان و دماوند کرد به این طور که مازیار والی کوهستان و موسی والی هامون . وقتی با یکدیگر به طبرستان رسیدند مردم زیر پرچم مازیار جمع شدند. در این هنگام شهریار پسر شروین در گذشته بود و پسر بزرگش شاپور به شاهی نشسته بود و از بی سامانی بیشتر اتباع از او متنفر شده بودند و نزد مأمون شکایت ها نوشتند .مأمون به مازیار امر به استیصال و مالش شاپور به پریم شد و با او مصاف داده وی را اسیر کرد و به زنجیر بست. پس به موسی خبرداد که ظفریافتم و پیروز شدم.شاپور وقتی فهمید مازیار او را خواهد کشت پنهان به موسی قاصد فرستاد که مرا یاری کن و آزاد کن تا به تو صد هزار درهم بدهم . موسی جواب داد که اگر تو را آزاد کنم گویی مسلمانی را کشته ام و مولی امیر المؤمنین شدم . جند روز بعد مازیار دستور داد تا سر شاپور را قطع کنند و نزد موسی فرستند(210هجری قمری) پس از کشته شدن شاپور مازیار مالک مستقل تمام جبال گردیدو چهار سال بعد نیز موسی وفات 1.خلیفه پیش از آن بر موسی خشم گرفته و اورا از ولایتی معزول کرده بوداو دراین موقع نزد مازیار رفته و پیمان اتحاد بست مازیار هم از مأمون درخواست کرد او را عفو کند و همراه او به طبرستان فرستد . یافت و پسرش محمد به جای او نشست مازیار از وی حسابی نگرفت و به کوه و دشت حکم او یکسان شد(سال214).همین که مازیار به حکم طبر ستان بود از قارن برادر شاپور وسایر مرز بانان آن ناحیه خراج گرفت آنان نیز بر او کینه ورزیدند و به مأمون شکایت کردند مأمون فرمان داد تا مازیار به بغداد بیاید .جواب نوشت که من در این زمان مشغولم و نمی توانم به بغداد بیایم. مأمون بزیست را با خادمی به نزد مازیارفرستاد تا اورا باخود به بغداد بیاورند.مازیار مدتها ایشان را به ناز و نعمت و لطف و حرمت می داشت .عاقبت عذر و بهانه پیش آورد که من مشغولم ، و به جای خود قاضی آمل و قاضی رویان را با ایشان روانه داشت.وقتیبه بغداد رسیدند و به نزد خلیفه شرفیاب شدند خلیفه از آنان حال و طاعت و سیرت مازیار راجویا شد جواب شنید که وی بر جاده ی مطاوعت مستقیم است ورفتارش با خلایق نیکوست . وقتی از محضر خلیفه بیرون آمدند قاضی رویان به منزل رفت ولی قاضی آمل به محضر خلیفه بازگشت و راستی را باز گفت: او خلع طاعت کرده است و همان کشتی زرتشتی رابر میان بسته و با مسلمانان جور واستخفاف می کند و هر گز بار دیگر به میل خود به بغداد نمی آید.مأمون بر عزیمت سفر روم ساختگیها کرده بود.به قاضی گفت باید تحمّل کرد تا من از سفر روم باز گردم (سال215) قاضی به آمل باز گشت و مسلمانان رویان که از ازارمازیار به امان بودند با همدیگر موافقت کرده ، همه کارکنان و افراد کشتند و نزد خلیل بن ونداد سپان که پسر عموی پدرمازیاربودودرکوه پایه ی آمل بزرگی و نفوذ و قدرتی داشت ، کسان فرستاده و اورا یار ومعین ساخته .این خبر به ساری و به مازیار رسیدحشم جمع کردوبه همراهی برادر خویش کوهیار به آمل لشکر کشید و آمل رافتح کرد.

Borna66
09-11-2009, 03:19 PM
پس از فتح آمل خلیل بن ونداد سپان را به دلیل خیانت وخلاف کشت.خلیفه پس از این ماجرا به محمد پسر موسی خشم گرفت و سرزمین او را به مازیار داد .(سال 218) پس از آنکه مازیار مخالفین خود را مغلوب و منکوب کرد شاه مستقل تمام طبرستان گردید .شروع به ساخت و تعمیر استحکامات نمود. پس از مرگ مأمون برادر او محمد ملقب به المعتصم باالله به خلافت رسید . عبدالله ابن طاهر والی خراسان که شنید مازیار با مسلمانان چه معمله می کند پیش او رسول فرستاد و به جهت محمد بن موسی و برادر او شفاعت کرد مازیار سخن او شنید و رسول او را با خشونت جواب داد که «از ایشان خراج دو ساله طلب میکنم » رسول نا امید باز گشت . عبدالله بن طاهر از حال او به اسحاق بن ابراهیم بن مصعب که به درگاه خلیفه بود نوشت وبر معتصم افتاد . فصل سوم (سرکشی مازیار): 1. سر رشته اینجارشته تاریخ راکمی قطع کرده، سبب ومقدمات جنگ های سال224هجری بین مازیارولشکرعرب را بیان می کنیم : همینکه بابک خرمی درآذربایجان ظهورکرد ، مازیار با وی مکاتبه را مفتوح ساخت و او را ترغیب می کرد از طرف دیگر خلیفه به مازیار دستور داده بود که خراج طبرستان را نزد عبدالله بن طاهر به خراسان به دار الخلافه ارسال دارد . و ظاهراً عبدالله بن طاهر از اینکه مازیار را سپهبد خراسان میخواندند خشمگین و شاکی بوده است و مازیار نیز به او کینه می ورزیده است. در سال 218 که شاه مطلق دشت و کوه طبرستان گردید قسمتی از کوهستان را به کوهیار وا گذاشت در حقیقت حوزه ی پادشاهی خود را با وی تقسیم کرد . کوهیار هم به سبب استخفاف و تحقیری که در چند مورد دیگر از برادرش دیده بود کینه داشت. 2.نفس های آخر مازیار پس از ظلم و ستم های فراوان شخصی به نام سرخاستان مأمور دستگیری مسلمانان ساری کرد . سرخاستان مأموریت خویش را انجام داد . مازیار به دری نامه ای نوشت که نظیر این کار را با مسلمانان مرو خواه ایرانی و خواه عرب نیز معمول داردو دری هم به فرمان او عمل کرد.اندکی بعد سرخاستان مأمور تمشیه شد و کوهیاربه نزد برادرش و از آنجا به کوهستانی که به دست وی سپرده شده بود برگشت.سرخاستان دیواری را که از بیرون شهر تمشیه تا دریا کشیده بودند و تا سه میل در دریاامتدادداشت تعمیر کردوبرج های مراقبت برروی آن نهاد و سپاه خود را در آن نقطه متمرکز کرد. معتصم به حسن بن مصعب نامه ای نوشت و وی را به کار زار با مازیار امر کرد . اونیز به این مهم عمل کرد وتا پشت دیوارها خندق های سرخاستان رسید ; بعد از چند روز با دیدبانان روابطی پیدا کردند وبه پشت دیوار نفوذ کردند و همه را دستگیر کردند. از طرفی دیگر حسن بن حسین از سپاه جدا شد وبه هرمزد آباد رفت وسپاه او بدنبال او به هرمزدآباد رفتند مازیار که به گفته کوهیار به هرمزدآباد آمده بود آمد به دست حسن بن حسین دستگیر شد و به بغداد برده شد و همان جا به دستور معتصم چهار صد و پنجاه تازیانه زدند و همینکه دست از او باز داشتند آب طلب کرد ،بنوشید و جان سپرد. جسد اورا در کنیسه بابک بر داری که پهلوی چوبه ی دار بابک و جثه ی یاطس رومی به دار آویختند .

Borna66
09-11-2009, 03:19 PM
قیام مازیار


به دنبال شکست شگفت انگیز وبحث برانگیز حکومت ساسانی، که بیشتر یک تخریب ازدرون بود تا ازبیرون، تازیان رفته رفته بربیشتر سرزمین ایران چیرگی یافتند وبا استفاده ازبرگزیدگان ووابستگان خود حکومت را درجای جای ایران دردست گرفتند و بیشتر به وسیله حکام جور پیشه‌ی خود وبا زور شمشیر، زبان وفرهنگ خود را برمردم رنج دیده‌ی ایران تحمیل می‌کردند. ادامه این روند طی سال‌های پس از سقوط دولت ساسانی بالاخص درزمان خلفای اموی و عباسی سرعت بیشتری گرفت. به طوری که جمع کثیری ازقبایل عرب که بزرگترین تکیه گاه خلفای مذکور محسوب می‌شدند، ازعربستان به داخل ایران کوچانیده شدند وبدون توجه به تمدن وسوابق و تجربیات ویا حتا حق مسلم مردم ایران درحکومت، مهاجران قدرت را به طور رسمی دردست گرفتند.
درزمان خلفای عباسی، به دلیل مراوادات فکری واجتماعی بین قوم ایرانی وعرب ویقین خلفا برتوان ودانش ایرانیان، به ویژه درزمینه‌های علمی، راه رابرای انقلاب هویتی ایرانیان باز نمود. دراین میان حضور ابومسلم درزمان سفاح ومنصور، فضل برمکی درزمان هارون وطاهر، حسن ابن سهل درزمان مأمون، چشمگیرمی‌باشد، به طوری که هرکدام ازاین ایرانیان برقسمتی ازایران به عنوان نماینده خلیفه حکومت می‌کردند و گردانندگان اصلی اوضاع درایران ودرمقر خلفا محسوب می‌شدند.
بیداری فکری ایرانیان درزمان خلفای عباسی که پس ازسال‌ها بهت وحیرت ناشی ازفروپاشی حکومت ملی ودین رسمی آنان وآوارگی وکشتار جمع کثیری ازهمکیشان وهموطنانشان شکل گرفت موجب بروز انقلاباتی درقسمت‌های مختلف ایران گردید که دراین راستا قیام بابک ومازیار به دلیل بعد ملی ومذهبی آن ازاهمیت شایان توجهی برخوردار می‌باشد. آنچه که دراین میان توجه عموم را به خود جلب می‌کند، موضوع رهایی طلبی مردم ایران وچهارچوب فکری انقلابات وشور‌ش‌های محلی می‌باشد که خواهان بازگشت به افتخارات گذشته وبه دین وکیش زردشتی بودند. به طوری که علیرغم شکل گیری نخستین حکومت ایرانی زیر پرچم طاهریان درسال 206 هجری قمری، کما کان شاهد بروز مخالفت‌ها وجریانات فکری ازسوی مردم ایران بودیم که این مهم بیشتردرمناطقی ازجمله ماوراءالنهر،‌ سیستان وتبرستان که به دلیل دوری ازمرکز حکومت خلافت ووضعیت ویژه جغرافیایی، ازپذیرش حکومت خلفا سرباز می‌زدند، چشمگیرتربود.

قیام مازیار(ما- ه- یزدیار بن قارن بن ونداذ هرمز) درمنطقه طبرستان

درسال های نخست دوره‌ی خلفا، ناحیه تبرستان- که ازسده هفتم همزمان باحمله مغول اسم مازندران جای آن را گرفت ــ ازلحاظ سیاسی چندان اهمیت نداشت، زیرا آخرین قسمتی ازکشور ایران بود که به کیش جدید درآمد وحکمرانان آنجا معروف به اسفهبدان یا اسپهبدان تبرستان بیش ازیک قرن پس از پیروزی تازیان در کوهستان‌های خود مستقل باقی ماندند و هنوز روی سکه‌هایی که درآن منطقه ضرب می‌شد خط پهلوی نقش بسته بود ومردم جنگل‌ها وبیشه‌های پهناور آن ناحیه بردین زردشت باقی ماندند. آنچه که دراین راستا اهمیت تبرستان رانزد ایرانیان بیشترمی‌نمود وجود کوه افسانه‌ای دماوند است که برابر اساتیر ایرانی جایگاه سیمرغ، آموزنده‌ زال پدررستم وپشتیبان آن پدر وپسر می‌باشد.
به سال 817- 816 میلادی نواحی دیلم ومازندران که درسال 805 میلادی به نام سرزمین هارون الرشید شده بود به تصرف مامون درآمده ویکی ازحکمرانان مازندران به نام شهریار بن قارن شروین- سلسله باوند- ازجایگاه حکومت خود رانده شد، درحالی که حکمران دیگر آن یعنی مازیار بن قارن که هنوز ازنظر سیاسی اهمیت زیادی داشت، درپیشگاه خلیفه حاضر شد وحکمران دیلم نیز به اسارت افتاد وبه همین ترتیب فرمانروای اسروشنه ونیز کابلشاه دراین موقع خود را مجبور به اطاعت دیدند.
ماجرای مازیار که دراول به شکل یک شورش وطغیان محلی برضد حکام خلیفه ظاهرشد، قسمت عمده‌ای از تبرستان رابه زودی دریک جنبش اجتماعی وارد کرد:

جنبش سرخ پرچم ها

مازیاربن قارن، یک شاهزاده‌ی محلی تبرستان بود که خاندان او- خاندان قارن – ازمدت‌ها پیش ازاسلام درجبال مازندران حکومت مستقلی داشت وسرکردگان آن خاندان خود را گرشاه واسپهبد می‌خواندند ونژاد خودرا به کاوه – قهرمان افسانه‌ها- می‌رساندند . قلمروی آنها دراطراف کوه قارن درجنوب شهرساری بود وآیین زردشت حتا مدت‌ها بعد ازمازیاردربین سکنه‌ی این حدود رایج بود. اینکه تا مدت‌ها بعد ازمازیار نیز، روایات محلی دراین نواحی، مازیار را همچون فرمانروایی لایق تلقی می‌کرد، نشان می‌دهد که تمایلات استقلال جویانه‌ی ضد عباسی دربین سکنه‌ی این کوهستان‌ها درآن ایام باید ریشه‌ ای قوی داشته باشد.
مازیارکه در سرزمین مادری خویش با مخالفت خویشان مواجه شد برای جلب حمایت خلیفه درمقابل مدعیان خود به بغداد رفت وبه دست مأمون اسلام آورد. خلیفه هم او را محمد نام نهاد وحکمرانی قسمتی ازتبرستان رابه وی واگذارکرد. اما وی دربازگشت ازبغداد عم خود راکه ازبسط قدرت وی ناخرسند بود هلاک کرد وبا غلبه برتمام تبرستان ورویان خودرا با توافق خلیفه گیل گیلان، اسپهبد اسپهبدان وپتشخوار گرشاه نام نهاد. سپس مازیار شاهپور بن شهریار، حکمران همکارخود راکه ازخاندان باوندیان بود- به زودی پس ازجلوس او برتخت فرمانروایی ازقلمرو حکومت بیرون راند وکشت واین پیشنهاد رابه میان آورد که می‌خواهد باج وخراج خود را دیگربه طاهریان- که درنزدیکی وی حکومت داشتند- نپردازد، بلکه برای خلیفه- که ازوی دوربود ونفوذ او درمشرق ایران اندک بود ــ بفرستد. دراین زمان افشین (خیذرنامی که با وزیر خلیفه موفق به فتح اشروسنه شد وازآن زمان به بعد صاحب شهرت وقدرت شد) به موجب تعقیب هدف‌های استقلال طلبانه‌ی خود وبه آرزوی آنکه شاید جای عبداله بن طاهررابگیرد، مازیار رابرضد خلیفه برانگیخت، اونیزبه سرعت به این امرگردن نهاد. اقدامات مازیار برعلیه وضد عرب‌ها وموالی درجایگاه قدرتش به خوبی نشان از این دارد که وی به عنوان یک فرد زرتشتی، زنده کردن یک دولت مستقل(دستکم محلی) ایرانی رابراساس یک تحول اجتماعی درنظرداشته است. همان طوری که سد سال پس ازاو نیزاین موضوع هدف فرمانروای مازندرانی دیگری به نام مردآویج قرارگرفت.

پس ازعصیان مازیار، عبدالله بن طاهرکه بی‌شک برجسته ترین نمانیده سلسله خود بود، توانست به این بهانه وعلت که مازیار دستورات مالیاتی سختی مقررکرده ورعایا را برضد مالکین تحریک کرده واینکه یکی از نمایند‌گان وی سیاست جابرانه‌ای درمورد مهاجرت اتخاذ کرده ، پی درپی دوتن ازمدعیان حکومت راکه از خانواده خود مازیار بودند، برضد او برانگیختند، باعث نفاق بین مردم شدند، وسرانجام(به بهانه‌ی خودداری مازیار ازتسلیم گنج‌های خویش) کاررا به رودررویی میان او و یکی ازعمو‌های عبدالله بن طاهروهجوم مشترک سپاه طاهریان وخلیفه برضد مازیارکشاندند. مازیار که بااعلام این به قول گردیزی :«دین بابک خرمدین گرفت وجامه سرخ کرد» کسانی اززردشتیان محلی راکه درنهضت بابک به چشم موافق می‌نگریستند، جلب کرد. به دنبال آن کشاورزان را واداشت تا برکدخدایان ودهقانان بشورند واموال آنها راغارت کنند. خود اوازپرداخت خراج به خزانه خلیفه سرباززد ودرتمام تبرستان هرجا که توانست، مسجد‌ها راویران کرد. عده‌ زیادی ازاهالی ساری وآمل را بازداشت وخراج یکساله رابه زور ازآنها بازستاند ومخالفان راتسلیم سرخ جامگان کرد تا هلاک کنند. این سرخ جامگان قبل ازوی جز یاران وهوا خواهان بابک بودند وبه قول تبری کسانی ازیاران بابک که به درگاه قیصر بیزانس رفته بودند به همین نام(محمد) خوانده می‌شدند. ازاین رو وجود آنها درنهضت مازیار، ارتباط انقلاب اورا با آیین بابک نشان می‌دهد. باری این سختگیری‌ها که به ویژه اعراب تبرستان رابه شدت ناراضی کرد، در نهایت آنها را واداشت تا درآمل شکایت حال خود را طی قصه وقصیده‌ای به خلیفه‌ عرضه دارند واو که تازه دریافته بود، عصیان مازیار برضد طاهریان نیست بلکه برضد عرب است، به عبدالله بن طاهرحکم کرد تا دردفع آن به کوشش برخیزد.
عبدالله بن طاهرنیزلشکربه همراه عم خود حسن بن حسین به تبرستان فرستاد وعده‌ای نیزازطرف معتصم عازم شدند. افشین که خود مازیاررابه عصیان علیه طاهریان وخلیفه تحریک کرده بود، انتظارداشت مقاومت طولانی سرخ جامگان دراین نواحی کوهستانی، سرانجام معتصم راوادارد تا اورا به حکمرانی خراسان وماوراءالنهر بفرستد ودفع شورش مازیاررانیزمانند ماجرای بابک به او محول کند، درظاهر تحریکات خود را برضد طاهریان، با ارسال نامه‌ها ووعده‌‌هایی که برای مازیارمی‌فرستاد، ادامه می‌داد. دراین میان با نزدیک شدن قوای خلیفه، کسانی که ازهرج ومرج ناشی ازانقلاب مازیار ناراضی بودند به تازیان پیوستند. خیانت کوهیار برادر مازیار هم که به اوحسادت می‌کرد وبا طاهریان ارتباط پیدا کرده بود، سبب شد تا مازیار بدون جنگ به دست دشمن افتد. سپس او را نیزمانند بابک که دراین اواخربا او هم پیمان شده بود، نزد خلیفه فرستادند. درسامرا او را باافشین- که مورد سوء ظن خلیفه واقع شده بود- روبرو کردند. تبری درکتاب تاریخ خود درخصوص رویارویی افشین ومازیار می‌نویسد: آنگاه مازیار فرمانروای تبرستان راپیش آوردند وبه افشین گفتند:«این را می‌شناسی»- گفت:«نه»- به مازیار گفتند:«این رامی‌شناسی» - گفت:«آری این افشین است»- به افشین گفتند :« این مازیاراست»- گفت :«آری اکنون شناختم»- گفتند :«آیا به او نامه نوشتی» - گفت:«نه» -به مازیارگفتند:«به تو نامه نوشت»- گفت:«آری. برادرش خاش به برادر من کوهیار نوشت که این دین سپید راکسی جز من وتو وجزبابک یاری نمی‌کرد. بابک به سبب حقش خودش رابه کشتن داد ومن کوشیدم که مرگ راازاو بگردانم اما حقش اورا به جایی کشانید که درآن افتاد. اگرتو مخالفت کنی، این قوم جزمن کسی راندارند که به مقابله‌ی تو فرستند. که سواران ودلیران وجنگاوران با منند. اگرمن سوی تو آیم کسی نماند که با تونبرد کند، جزسه تا، عرب ها ومغربیان وترکان...»
افشین گفت::«این، برضد برادر خویش وبرادر من دعوایی می‌کند که مرا ملزم نمی‌کند اگراین نامه را نوشته باشم که او را سوی خویش کشانم وازجانب من اطمینان یابد. جای اعتراض نیست که وقتی من خلیفه را با دست خویش یاری می‌کنم، حق دارم اورابه حیله نیزیاری دهم، که پشت گردن این را بگیرم وپیش خلیفه آرم که به نزد وی منزلت یابم. چنانکه عبد‌الله بن طاهر به سبب وی به نزد خلیفه منزلت یافته است...آنگاه مازیار را به کناری بردند...

مازیار به سال 226 به دستور معتصم درسامره به قتل رسید وجسدش رادرنزدیکی جسد بابک بردار زدند. مورخین نوشته‌اند که آنقدر مازیار راتازیانه زدند تا بمرد.
با دستگیری واعدام بابک ومازیار، اتهامات افشین مبنی برداشتن ارتباط با آنها به اثبات رسید. رقیبان افشین که طاهریان درراس آنها بودند، مدعی شدند که شاهزاده‌ی اشروسنه باآن دوتن همداستانی داشته است. شاهدهایی هم که حاکی ازوجود نقشه وتوطئه ‌هایی برضد خلیفه بود درمیان بعضی ازلشکریان افشین پیدا شد. افشین بازداشت وطی محاکمه‌ای محکوم به خیانت گردید وراهی زندان شد. می‌گویند درزندان اورا مسموم نموده وکشته‌اند سپس جسد اورانیز بردارکردند وبدین گونه فرجام کاراو نیزمانند فرجام بابک ومازیارگشت. هرچند که عده‌ای معتقدند اوبرای احیای آیین قدیم ایران که خودش آن رادین سپید خوانده بود با بابک ومازیار درنهان ساخت وپاخت داشته است. واین ادعا شاید به کلی خالی ازحقیقت نبوده اما اثبات هم نشد وبعد ازماجرای این سه تن،‌نهضت‌های انقلابی درایران برضد خلافت عباسی دیگرتا این حد اوج نگرفت.


برداشتها:
1-جغرافیای سرزمین‌های خلافت شرقی (لسترنج)
2-سیرالملوک (خواجه نظام الملک)
3- تاریخ ایران زمین(محمد جواد مشکور)
4- تاریخ ایران(حسن پیرنیا)
5- تاریخ ایران بعد ازاسلام(عبدالحسین زرین کوب)
6- تاریخ مردم ایران(عبدالحسین زرین کوب)
7- تاریخ ایران درقرون نخستین اسلامی(اشپولر)
8- تاریخ تبری(جریرتبری) ج 13

چکیده گفتار:
1) درزمان خلفای عباسی، به دلیل مراوادات فکری واجتماعی بین قوم ایرانی وعرب ویقین خلفا برتوان ودانش ایرانیان، به ویژه درزمینه‌های علمی، راه برای انقلاب هویتی ایرانیان باز شد.
2) در این زمان بیداری فکری ایرانیان موجب بروز انقلاباتی درقسمت‌های مختلف ایران گردید که قیام بابک ومازیار به دلیل بعد ملی ومذهبی آن ازاهمیت شایان توجهی برخوردار می‌باشد.
3)تبرستان آخرین قسمت ازکشور ایران بود که به کیش جدید درآمد وحکمرانان آنجا معروف به اسپهبدان تبرستان بیش ازیک سده پس از پیروزی تازیان در کوهستان‌های خود مستقل باقی ماندند و هنوز روی سکه‌هایی که درآن منطقه ضرب می‌شد خط پهلوی نقش بسته بود ومردم جنگل‌ها وبیشه‌های پهناور آن ناحیه بردین زردشت برجای ماندند.
4)اقدامات مازیار به خوبی نشان از این داشت که وی به عنوان یک فرد زرتشتی، زنده کردن یک دولت مستقل(دستکم محلی) ایرانی رابراساس یک تحول اجتماعی درنظرداشته است. همان طوری که سد سال پس ازاو نیزاین موضوع هدف فرمانروای مازندرانی دیگری به نام مردآویج قرارگرفت..
5)افشین که خود مازیاررابه عصیان علیه طاهریان وخلیفه تحریک کرده بود، انتظارداشت مقاومت طولانی سرخ جامگان دراین نواحی کوهستانی، سرانجام معتصم راوادارد تا اورا به حکمرانی خراسان وماوراءالنهر بفرستد ودفع شورش مازیاررانیزمانند ماجرای بابک به او محول کند، سبب دسگیری و کشته شدن مازیار شد.
6) با دستگیری واعدام بابک ومازیار، افشین نیز بازداشت و محکوم به خیانت گردیده وراهی زندان شد. ‌گویا درزندان اورا مسموم نموده وکشته‌اند، سپس جسد اورانیز بردارکردند وبدین گونه فرجام کاراو نیزمانند فرجام بابک ومازیارگشت.




میترا قدیمی