PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : بابک خُرمدين پرچم دار همبستگي ملی



Borna66
09-11-2009, 03:49 AM
از همبستگي ملي تا همگرايي منطقه اي:
اگر به گذشته هاي دور و به دوران شاهنشاهی بزرگ هخامنشيان نگاه كنيم ، مي بينيم كه رمز موفقيت آن ها در حفظ وحدت ملي سرزمين هاي ايراني ، چيزي جز حاکميت روح دموکراسی و احترام متقابل بين پيروان اديان و اقوام مختلف نبوده است. آنان بر پايه اصل سازگاري مسالمت آميز و حفظ حقوق مدني و تساهل مذهبي توانسته بودند حكومتي را بنيان گذارند كه بر جهان آن روز در كمال آزادگي فرمان مي راند و مي بينيم كه پس از آن ها ، جانشينان الكساندر مقدوني اگر چه از نظر نظامي به پيروزي هايي دست يافتند ولي هرگزنتوانستند از نظر فرهنگي بر منطقه غالب شوند. حتا پس از آن ها اقوام مهاجم ديگر نيز همچون عرب ها و مغول ها نه تنها موفق نشدند فرهنگ خود را بر منطقه مسلط كنند بلكه به تدريج در فرهنگ پربار ايراني حل شدند و به آيين هاي ايراني گردن نهادند و اين ، اوج توانمندي و قدرت فرهنگ ايران را نشان مي دهد.
اما در حال حاضر به نظر مي رسد كه عدم تساهل ديني و عدم رعايت حقوق مدني اقوام و گروه هاي مختلف مردم از جمله عوامل احتمالي هستند كه مي توانند در دراز مدت اين همبستگي را نامحقق سازند. از سويي ديگر بايد توجه داشت كه اين گستره بزرگ در حال حاضر از چند سوي مورد تهاجم فرهنگي و حتا سياسي قرار دارد. از سويي مي بينيم كه هم اكنون 15 كشور در اتحاديه اروپا عضو هستند و 13 كشور انتظار ورود به آن اتحاديه را مي كشند و درآينده نزديك اعضاء مهمان اين اتحاديه همچون تركيه ، جمهوري اران ( آذربايجان ) ، ارمنستان و گرجستان نيز به اعضاء دائم اين اتحاديه مي پيوندند و ما در پشت مرزهاي كشورمان در آن سوي ارس با اروپا همسايه مي شويم و به اين ترتيب فرهنگ اروپايي در بخش هاي وسيعي از سرزمين هاي ايراني حاكم مي شود.
از سوي ديگر تاجيكستان و افغانستان و برخي ديگر از كشورهاي آسياي ميانه براي در امان ماندن از بحران هاي گوناگون به آغوش آمريكا پناه مي برند و رفته رفته از نظر فرهنگي از ما دور مي شوند. همچنین مي بينيم كه هر چند ماه يك بار شوراي همكاري خليج فارس بيانيه هاي دخالت جويانه اي را در مورد جزاير سه گانه ايراني تنب كوچك ، تنب بزرگ ، ابوموسا منتشر مي كند.
به اين ترتيب در حالي كه تئوريسين هاي غربي برای خود نداي جهاني شدن سرمي دهند و به همبستگي و همگرايي منطقه اي و تشكيل اتحاديه هاي بزرگ پولي ، سياسي ، نظامي و فرهنگي روي می آورند ، در منطقه ما گرایش های ناسيوناليستي قومی را در برابر ناسیونالیسم ملی ترويج مي كنند و اقوام را به سراب استقلال مي فريبند. چون شك نيست كه تسلط اقتصادي ، سياسي و فرهنگي بركشورهاي كوچك كه به صورت « قوم - دولت » تشكيل مي شوند و مي كوشند كه خود را « دولت - ملت » جا بزنند ، بسيار راحت تر از تسلط بر « فرهنگ – ملت » هاي بزرگي مثل ايران است. آنان دراين ميان مي كوشند تا ضمن دامان زدن به تعصبات قومي ، تعصبات مذهبي را نيز تحريك كنند و از راه هاي گوناگون ، تحقق « فرهنگ - ملت » را خصوصاً در فلات ايران دست نيافتني جلوه دهند .
در اين ميان دولت دولت تركيه نيز دست به كار شده و گروهي مزدور را در آذربايجان و مناطق آذري نشين ايران به كارگرفته است و در ترويج انديشه هاي جدايي طلبان پان تركيسم تلاش مي كند و در اين راه تا آن جا پيش رفته اند كه از قهرمانان ملي ما مثل بابك خرمدين سوءاستفاده مي كنند و آن ها را که در صورت درايت و هوشمندي مسئولان مي توانند به عنوان نهادهايي از وحدت ملي ايرانيان شناخته شوند ، به عنوان دست آويزهايي براي تفرقه افكندن و قوم گرايي به كار مي برند.

Borna66
09-11-2009, 03:49 AM
بابک ، دست آويزي براي تفرقه افكني:
در تيرماه سال 1379 خورشيدي به دنبال يك زمينه سازي سازمان يافته و هماهنگ از سوي رسانه هاي گروهي جمهوري اران ( آذربايجان ) و تركيه و برخي رسانه هاي دو زبانه فارسي - تركي بيگانه ، تبليغات گسترده اي برای ترك قلمداد كردن بابك و جمع كردن مردم به قلعه بابك صورت گرفت و گفته شد كه در دهم تيرماه جشن تولد بابك در قلعه « بذ » در « كليبر » با شركت شجريان از ايران ، عاشق چنگيز از بادكوبه ( باكو ) و ابراهيم تاتليس از آنگوريه ( آنكارا ) برپا می شود. آن ها توانستند با اين ترفند در حدود 150 هزار نفر از مردم را به آن جا بكشانند. مردم به جاي هنرمندان ياد شده با چند گروه نوازنده محلي روبه رو شدند. در اين ميان چند دسته كوچك هم به پخش اعلاميه و شعار پوچالی درباره پيوند ترك ها و جدايي آذرآبادگان از ايران پرداختند. خوشبختانه در سال هاي بعد ، جوانان ايران دوست فارس و كرد و آذري و بلوچ و خوزي و گيلاني و لُر از سراسر ايران به قلعه بابك رفتند و ابتكار عمل را ازدست گروه معدود جدايي طلب خارج ساختند و با پخش آگهي ها و بروشورهاي وحدت آفرين و سردادن سرود « اي ايران» ، به زبان های شیرین آذری و فارسی ، نداي « زنده باد ايران ، زنده باد آذربايجان » سر دادند و توطئه گروه اندك بيگانه پرست را خنثي كردند.
دکتر پرویز ورجاوند در این مورد می افزاید كه در ماخذ معتبر تاريخي اشاره اي به زاد روز بابك يا آغاز خيزش او برضد متجاوزين به خاك ايران نشده است و بر اين اساس برگزاري مراسم در 12-10 تيرماه سنديت تاريخي ندارد. اما شمار زيادی از تاريخ نگاران روز ششم صفر سال223 هجري برابر 17 دي ماه سال 216 خورشيدي ( به قولی 14 یا 21 دی ) را به عنوان روز جان باختن بابك خرمدين در راه ايران ياد كرده اند كه جاي دارد اين روز را كه سنديت تاريخي هم دارد براي بزرگداشت بابك برگزينيم.
مسعودی در کتاب مروج الذهب روز وارد کردن بابک را به سامرا پس از دست گيری در روز پنج شنبه ، دو شب گذشته از اول ماه صفر سال ۲۲۳ هجری قمری نقل می کند و تبری در تاريخ تبری می نويسد : روز پنج شنبه افشين از گرفتن بابک به سامره شد ... و روز دوشنبه ( ۶ صفر ) معتصم بار داد و همه سپاه را به پای کرد و بفرمود که بابک را ... بياورند .... و پيش معتصم بردند و جلاد را بياوردند تا دست و پايش را ببريد و بعد از آن گلويش ببريد و شکمش بشکافت و در سامره بر دار کردند و سرش را در همه شهرهای اسلامی بگردانيدند...

Borna66
09-11-2009, 03:49 AM
بابک ، پرچم دار وحدت ملي :
در سال هاي پاياني قرن دوم هجري قمري ، ايرانيان روزگار سياهي داشتند. ظلم و ستم حاكمان خلفاي اموي و عباسي ، روح و جان مردم ايران را سخت آزرده خاطر كرده بود و آنان را به خاك سياه نشانده بود. در چنين شرايطي در سال 201 هجري ، نهضتي بزرگ عليه خلافت بغداد در آذرآبادگان اين مهد ايران دوستي و آزادي خواهي به رهبري بابك خرمدين بر پا شد. چون بابك به هيچ وجه تعصب ديني ، قومي و نژادي نداشت و صرفا ً با هدف بيرون راندن بيگانگان از سرزمين ايران مبارزه مي كرد ، به زودي آوازه او از آذرآبادگان فراتر رفت و به سپاهـان ( اصفهان ) و پـارس ( فارس ) رسيد و جبهه اي واحد از مخالفان سلطه بيگانه در سراسـر ايران تشكيل شد.
درآن زمان قلعه كوه « بذ » با دره هاي سهمگين و راه هاي دشوار گذر از بابك و يارانش پاسداري مي كرد و بابك فرماندهي اين جنبش را از آن قلعه برعهده داشت. امـا سرانجام معتصم خليفه درنده خوي عباسی ، از آن جا كه در ميدان هاي نبرد نتوانسته بود جنبش ملي بابك و يارانش را سركوب نمايد ، به نيرنگ پناه برد و با ترفندي او را اسيركرد و به جلاد بني عباس دستور داد تا در حضور درباريان خليفه ، ابتدا دست ها و پاهاي بابك را از پيكرش جدا كنند و سپس گلويش را بريدند و شکمش را دريدند و سر از پيکر پاکش جداکردند و در شهرها گرداندند و پيکرش را بردار کردند.

Borna66
09-11-2009, 03:49 AM
بابك پس از قطع دست راست ، با دست چپ خون خود را بر چهره ماليد و صورت خود را با خون خود گلگون كرد. معتصم از او دليل اين كار را پرسيد و بابك دلیرانه پاسخ دا د: « سيماي خود را با خون خود گلگون كردم تا هنگامي كه خون از بدنم خارج مي شود و رخسارم به زردي مي گرايد ، دشمن نگويد از ترس رنگ به رخسار نداشت و رخسارش زرد شده بود. »
چنان كه گفته شد بابك در زمان خود ، علاوه برمردم آذرآبادگان پيروان زيادي نيز در ساير نقاط ايران خصوصاً اصفهان داشته است و هنوز هم برخي از قلعه هاي ياران بابك در استان اصفهان باقي است.
همچنين در سال 218هجري قمري شمار زيادي از مردم اصفهان براي مبارزه با خليفه به بابك پيوستند و از اين روي معتصم گروه زيادي از مردم اين منطقه را به خاطر پيروي از بابك قتل عام كرد. اين نشان مي دهد كه مبارزه بابك درآن زمان به هيچ وجه جنبه قوم گرايي نداشته است. ازطرفي ديگر عقيده و مذهب بابك نيز در آن مقطع زماني در جهت گيري مبارزات او نقش نداشت.
خواه بابك را مسلمان ، مزدكي يا زرتشتي بدانيم ، تغييري در شيوه مبارزاتي او برعليه خلفا حاصل نمي شد و اين به خوبي نشان مي دهد كه جنبش بابك يك جنبش مذهبي نبود. با اين حال برخي ازدشمنان ايران كه امروزه چهره واقعي خود را پشت پرچم بابك پنهان كرده اند براي اين كه به علت پنهان شدن در پشت يك چهره ملي با دين مزدكي يا زرتشتي از سوی متعصبین مورد اتهام بي ديني قرارنگيرد ، مي كوشند تا بابك را مسلمان يا شيعه معرفي نمايند و مذهب او را دست آويزي براي اهداف خود قرار دهند.
دوستداران دروغين بابك مي كوشند تا ثابت كنند كه بابك در اصل يك سومري بوده و نام او نيز يك نام سومري است و آذري هاي امروزي نيز از بازماندگان سومري ها بودند و زبان تركي آذري نيز ريشه در زبان سومري ها داشته است. براساس ديدگاهي كه آنان در ترويج آن مي كوشند ، گفته مي شود كه بابك ايراني نبوده و سومري بوده و آذري هاي ترك زبان امروزي نيز اصالتاً سومري بوده و همچنين آريايی ها را « صحرا نشين » ، نه « نجيب » معني مي كنند و با ترفندی ايرانيان را مردماني صحراگرد و بي تمدن معرفي مي كنند.

Borna66
09-11-2009, 03:49 AM
در پاسخ به اين افراد بايد اين نكات را گوشزد نماييم : نخست اين كه بر پايه پژوهش هاي علمي روشن شده است كه سومري ها از جمله اولين گروه هاي آريايي بوده اند كه درمنطقه ميان رودان ( بين النهرين ) سكني گزيدند و گروه هاي ديگرآريايي پس از آن ها به منطقه وارد شدند.
درضمن تسلط سومري ها برمنطقه ي ميان رودان در 2115سال پيش از زايش مسيح به دنبال هجوم عيلامي ها پايان يافت و مردم سومر در ميان ساير ايرانيان حل شدند. البته چون تا چندي قبل تصورمي شد ميان رودان مهد تمدن جهان و سومري ها مخترع خط و پايه گذار تمدن بوده اند ، مبلغين پان تركيسم نيز مي خواستند نسبتي بين اقوام ترك و سومري ها برقراركنند ، اما با كشف تمدن بزرگ جيرفت كه بيش از پنج هزارسال قدمت آن تخمين زده مي شود و همچنين ادامه تحقيقات درشهرسوخته سيستان ، مشخص شد كه برخلاف آنچه تاكنون تصور مي شد ، منطقه ميان رودان مهد تمدن بشري نبوده است.
نكته ديگر اين كه به فرض كه سومري ها را آريايي ندانيم و نام بابك ريشه سومري داشته باشد ، اين دليل خوبي بر سومري بودن او نيست. چنان كه امروزه مثلا ًاگر نام كسی « سعيد» يا « رحيم » باشد ، دليل بر اين نيست كه او عرب باشد. همچنين ما مي دانيم كه نام پدر اردشير اول پادشاه ساساني نيز « بابك» يا « پاپك » بوده است ، از اين رو او را اردشير بابكان يا پاپكان ناميده اند. البته نام هايي همراه با « ك » تصغير در زبان فارسي از گذشته تاكنون نيز سابقه فراوان داشته است كه از آن ميان مي توان به مزدک ، روشنك ، خرمك ، ببرك ، حسنك ، سوسنك ، مرغك و ... اشاره كرد.
در پاسخ به ادعاي آن ها كه اقوام ايراني را صحرا گرداني بي تمدن مي شناسند و واژه « آريايي» را « صحراگرد» معرفي مي كنند نيزچند نکته را يادآور مي شويم : نخست اين که زبان شناسان چنين تعبير نادرستی از اين واژه را قبول ندارند . دوم اين که اصولا ًاكثر اقوام ، چه ايراني چه غير ايراني پيش از آن كه به شهر نشيني روي آورند ، زماني را در صحراها ساكن بوده اند و اين نمي تواند براي هيچ قومی مايه ضعف و شرمساري باشد و درضمن اگر«آريايي» نجيب معني نمي دهد و صحرانشين معني مي دهد ، پس چه افتخاري بود كه قومی خود را آريايي و سرزمين خود را خواستگاه آريايي ها بداند؟

Borna66
09-11-2009, 03:50 AM
البته دلايل بسيارديگري وجود دارد كه روشن مي كند كه ما اصلا ًدر ايران ترك نژاد بومي نداشته و نداريم و آذري ها از اصيل ترين اقوام ايراني محسوب مي شوند.
خوشبختانه برخلاف نظر بيگانه پرستان كه دانسته يا نادانسته بر طبل تو خالي تجزيه طلبي مي كوبند ، انديشمندان بزرگ ايراني آذري همچون خاقاني شروانی ، نظامی گنجه ای ، ابوالقاسم عارف قزوينی ، محمد حسين بهجت تبريزي(شهريار) ، عالم تاج تبريزی ، نيمتاج خاكپورسلماسی ، مهدي نسودي تبريزی ، محمدرضاكاظم تبريزی ( ايزد ) ، عزيز دولت آبادي(درويش) ، احمد کسروی و بسياري ديگر از گذشته هاي دور تا كنون درآثارخود كه با افتخار به زبان فارسي از خود برجاي نهاده اند ، بارها نام ايران را ستوده اند.
ايران و ايراني همواره به داشتن سرداران دلاور ايراني همچون آتروپات ، پاپك ، ستارخان و باقرخان كه همگي از خطه آذرآبادگان برخواستند و رادمردانه جان با ارزش خود را در راه آزادي ايران و حفظ تماميت ارضي و پاسداري از وحدت ملي ازدست داده اند ، افتخارمي كنند و از دوستان نادان اين سرزمين مي خواهند كه وارد بحث هاي بي حاصل نژادي و برتري جويي قومي نشوند كه اين همانا خواست بيگانگان است.
فراموش نكنيم كه هنوزهم كفتار پير استعمارگر منتظر فرصتي است تا با اجرايی تر كردن شعار قديمي « تفرقه بينداز و حكومت كن» ، اقوام ايراني را از يكديگر جدا كند و دندان هاي پوسيده خود را بركالبد اين شيرخفته فرو كند و زمينه را براي تسلط هميشگي خود برفلات گسترده ايـــــــــــران آماده سازد.

javad jan
05-31-2013, 01:40 PM
بابك خرم دينhttp://pnu-club.com/imported/2013/05/249.gif
بابک خرمدین یکی از سرداران ایرانی بود که از آذربایجان بر ضد ظلم خلفای عباسی به‌پا خاست. وی طی بیست و دوسال رهبری جنبش سرخ جامگان را برعهده داشت و در همان عصر مازیار از مازندران و ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث از خراسان و سیستان نیز از دیگر سرداران ایرانی بودند که بر علیه ستم خلفای عباسی دست به قیام زدند.





http://pnu-club.com/imported/2009/09/115.gif
برای دیدن این عکس به اندازه بزرگ، روی این قسمت کلیک کنید.


http://pnu-club.com/imported/2013/05/2830.jpg




*قلعه بابك نام مکانی در آذربایجان شرقی است که محل استقرار سردار معروف ایرانی، بابک خرم دین بوده است و وی از همین مکان بر عليه خلافت عباسی دست به قیام زد.قلعه جمهور معروف به دژ بابک در ۵۰ کیلومتری شمال شهرستان اهر و در ارتفاعات غرب رود بزرگ قره‌سو ی استان آذربایجان شرقی قرار دارد؛ منطقه‌ای که به نام کلیبر معروف است. دژ بابک خرمدین بر فراز قله کوهستانی در حدود ۲۳۰۰ تا ۲۷۰۰ متر از سطح دریا ارتفاع دارد.قلعه بابک که به نام‌های قلعه بابک، دژ بابک، بذ و قلعه جمهور هم معروف است دژ و مقر سردار تاریخی ایران، بابک خرم‌دین بوده است که در هنگام قیام بر علیه دستگاه خلافت عباسی در قرن سوم هجری ساخته شده است.مسافت راه کلیبر به قلعه حدود ۳ کیلومتر است و به هنگام عبور باید گردنه‌ها و گذرگاه‌های خطرناکی را پشت سر گذاشت.


http://pnu-club.com/imported/2009/09/115.gif
این عکس کوچک شده است، برای اینکه بصورت بزرگ شده ببینید، روی این قسمت کلیک کنید، اندازه اصلی عکس 495x680 می باشد.


http://pnu-club.com/imported/2013/05/2831.jpg




http://pnu-club.com/imported/2013/05/2832.jpg

javad jan
05-31-2013, 01:41 PM
مقدمه :



سرزمين ايران با تاريخ و تمدن كهن خود ؛ پستي و بلندي هاي فراواني را پشت سر گذاشته است و در اين ميان آزاديخواهاني به قيام برخاسته اند كه بايد ياد و خاطره آنها يراي هميشه زنده بماند و شايسته است كه در مورد اين شخصيتهاي تاريخي و سال‌هاي مبارزه آنها تحقيقات بيشتري صورت گيرد هر چند مورخان بزرگي نظير سعيد نفيسي و دكتر باستاني پاريزي در مورد بابك مطالب متعددي آورده اند ، اما نياز به توجه و تحقيق بيشتري در اين زمينه وجود دارد . در مورد بابك همين قدر كافي است گفته شود كه بابك كسي بود كه به مدت 22 سال با خلفاي عباسي جنگيد و اجازه نداد كه پاي آنها به منطقه شمال غرب ايران باز شود .




زندگينامه بابك خرم دين :



بابك فرزند مرداس در منطقه آذربايجان به دنيا آمد و از همان ابتداي كودكي نشانه‌هاي نبوغ و دلاوري را از خود نمايان ساخت. وي رسم آزادگي و عياري را افزون تر از نوجوانان روزگار خود آموخت تا واقعه اي را تاريخ رقم زند كه همواره جاودان خواهد ماند .
بايد خاطر نشان ساخت كه دوراني كه بابك در آن مي‌زيست، از دوره هاي پر تلاطم تاريخ ايران بوده است دوره اي كه آكنده از حيله، كينه و ستم بود. دوره اي كه در اثر حاكميت ستمگرانه خلفاي عباسي در بغداد از يك سو و ستم اشراف و خوانين محلي، از سوي ديگر ؛ توده‌هاي مردم در سختي و فشار كمرشكني قرار داشتند.
هر چند در طي بيش از دو قرني كه اعراب بر ايران تسلط يافتند و تا اواخر سده دوم هجري، قيام‌هاي مردمي بزرگ و البته ناموفقي از جانب كساني چون «ابومسلم خراساني»، «سنباد»، «حمزه بن آورك» و «استاد سيس» صورت گرفته بود اما اين قيامهاي پراكنده راه به جايي نبرد و همچنان ظلم‌هاي خلفاي اموي و عباسي وقيحانه و بي رحمانه ادامه داشت و همه قيام‌هاي ايرانيان ستمديده و تحقير شده نافرجام باقي ماند.


نااميدي تمام اقوام فلات ايران را دربر گرفته بود شدت ظلم و تبعيض حاكم بر جامعه به حدي بود كه دهقانان و پيشه‌وران در تنگنا قرار داشتند و در چنين شرايط اسفباري بود كه مردم نواحي شمال غرب ايران كه بيش از پيش در معرض ظلم و تعدي مأمون و معتصم اين دو خليفه ددمنش عباسي قرار داشتند، به اطراف آتشي گرد آمدند كه (جاويدان فرزند شهرك) آن را بر فراز كوهستان‌هاي «اردبيل» (اورتابئل) برافروخته بود و اين سببي شد كه بابك خرمدين نيز به حلقه اين مبارزان بپيوندد .



بابك پس از مرگ " جاويدان" در سال 200 هجري قمري جانشين وي شد و اين نقطه عطفي در تاريخ ايران و خاورميانه بود ، چون برخي مورخان را اعتقاد بر اين است كه همين آغاز پيشوايي «بابك خرمدين» بر پيروان «جاويدان» تاريخ منطقه را در مسيري ديگر قرار داد. عظمت انديشه، مردانگي بي بديل، صداقت بيان، قدرت اراده و نيرومندي جسم او پيروان «جاويد» را به گونه‌‌اي متحول كرد كه بيشتر اقوام ساكن نواحي شمال و غرب و ساير اقوام ساكن در فلات ايران و حتي قفقاز و سرزمين روم به اين جنبش آزاديخواهي پيوستند و اتحاد اين گروهها باعث شد به مدت چند دهه خواب راحت را از چشم خلفاي ستمكار عباسي سلب كرده و آسايش را از كاخ هاي آنان بگيرد و زمينه سقوط عباسيان را فراهم آورد و تاثير چنين تحولاتي در تاريخ منطقه خاورميانه بخوبي روشن است.

javad jan
05-31-2013, 01:41 PM
تاثیری که بابک بر سایر ملل داشته است :



آوازه دليري هاي و رشادت هاي بابك و يارانش فراتر از منطقه رفت و سب شد ماجراي قيام خرمدينان در قالب افسانه‌هايي سحرانگيز از شبه قاره هند تا قلمرو روميان و از جزيره العرب تا سرزمين اسلاوها نيز گسترش يابد . هر چند فرجام بابك بدليل خيانت عده اي چون افشين بسيار تكان دهنده و تلخ بوده است اما بايد بخاطر آورد كه وي در اوج شرف و مردانگي ، جان خود را همچون همرزمان ديگر خود براي اعتلاء و شرف ايران فدا كرد .
تأثر انگيز است كه ايران آنقدر كه از جانب خيانتكاران خودي آسيب ديده است توسط دشمن خارجي مورد تهديد واقع نشده است و نمونه آن ماجراي افشين است كه به رغم ايراني بودن، براي كسب قدرت و مقام ؛ ذلت خدمت معتصم خليفه سفاك و ظالم عباسي را به جان پذيرفت و براي خوش خدمتي به خليفه و تسلط بر خراسان ؛ با خدعه و نيرنگ بابك را اسير كرد و او را از اوج كوهستان‌هاي پر افتخار بذ به قصرهاي پر از نيرنگ بغداد روانه كرد، آنگاه به دستور معتصم در حضور درباريان و خود خليفه به ترتيب دست‌ها و پاهاي بابك را از تن جدا كردندو او را مثله كردند تا جان سپرد .
می گویند که بابك پس از قطع دست راستش با دست چپ خون دست راست را بر چهره خود ماليد و تمام صورتش را گلگون از خون می كند و معتصم می‌پرسد، دليل اين كار چيست؟
بابك پاسخي می دهد كه بعد از 1200 سال هنوز استدلال محكم مردي و مردانگي و آزادي و آزادگي است. او می گويد: من با خون، سيماي خود را سرخ كردم تا فکر نکنی که ترس از مرگ باعث شده که رنگ صورتم زرد شود!
خلیفه : عفوت میکنم به بشرطی که توبه کنی ! بابک : توبه را گنهکاران کنند. خلیفه : تو اکنو ن در چنگ ما هستی! بابک: آری ٬تنها جسم من در دست شما است نه روحم٬ دژ آرمان من تسخیر ناپذیر است. خلیفه : جلاد مثله اش کن! ملعون اکنون چراغ زندگیت را خاموش می‌‌کنم. بابک روی به جلاد:چشمانم را نبند بگذار باچشم باز بمیرم. خلیفه : یکباره سرش را ازتن جدا مکن٬ بگذار بیشتر زنده بماند!اول دستانش را قطع کن!جلاد بایک ضربت دست راست بابک را به زمین انداخت.خون فواره زد.بابک حرکتی کرد شگفتی در شگفتی افزود٬زانو زده ٬خم شد وتمام صورتش را با خون گرمش گلگون گرد.شمشیر دژخیم بالا رفت وپایین آمد ودست چپ آن دلاور را نبز از تن جدا کرد.فرزند آزاده مردم به پابود٬استواربود.خون از دو کتفش بیرون می‌‌جست. خلیفه : زهرخندی زد : کافر! این چه بازی بود که در آستانه مرگ در آوردی؟چرا صورت خود به خون آغشته کردی؟ (چه بزرگ بود مرد٬چه حقیر بود مرگ٬ چه حقیر تر بود دشمن!پیش دشمن حقیر٬مرد بزرگ٬بزرگتر باید)؛ گفت:در مقابل دشمن نامرد٬مردانه باید مرد٬اندیشیدم که از بریده شدن دستانم ٬خون ازتنم خواهدرفت، خون که رفت رنگ چهره زرد شود؛مبادا دشمن چنان گمان کند از ترس مرگ است٬خلق من نمی‌پسندندکه بابک در برابرگله روباهان ترسی به دل راه دهد…. خلیفه از بیخ گلو نعره کشید: ببر صدایش را!!!! وشمشير پایین آمدوسر... سری که هرگزپیش هیچ زورمند ستمگری فرود نیامده بود…

javad jan
05-31-2013, 01:42 PM
آخرین گفتار بابک ( به نوشته کتاب حماسه بابک اثر نادعلی همدانی ) :
تو این معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد . نه ! این حماقت است اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای میتوانی ایرانیان را اسیر کنی . من مبارزه ای را آغاز کرده ام که ادامه خواهد داشت.من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود . تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت ! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد.
من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند.مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند . اما تو ای افشین . . . در انتظار روزی باش که همین معتصمی را که امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطن ات را برای او فروختی در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا کند .
مردی که به مادر خود ( میهن ) خیانت کند در نزد دیگران قربی نخواهد داشت و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد . و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:
پاينده ايران
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است. اعدام بابك چنان واقعه‌ي مهمي تلقي شد كه محل اعدامش تا چند قرن ديگر بنام خشبه‌ي بابك یعنی چوبه‌ي دار بابك در شهرِ سامرا كه در زمان اعدام بابك پايتخت دولت عباسي بود شهرت همگاني داشت و يكي از نقاط مهم و ديدني شهر تلقي ميشد . برادر بابك يعني آذين را نيز خليفه به بغداد فرستاد و به نايبش در بغداد دستور نوشت كه اورا مثل بابك اعدام كند. طبري مينويسد كه وقتي دژخيمْ دستها و پاهاي برادر بابك را مي‌بُريد، او نه واكنشي از خودش بروز ميداد و نه فريادي برمي‌آورد. جسد اين مرد را نيز در بغداد بردار كردند . بدين ترتيب كار بابك پس از ٢٢ سال پيروزي پي‌درپي و وارد آوردن شش شكست بزرگ بر شش‌تا از بهترين فرماندهان ارتش عباسي، و پس از اميدهاي فراواني كه روستائيان ايران به او بسته بودند به پايان رسيد.