PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اوستا نسک کهن ایرانیان



Borna66
09-08-2009, 07:55 PM
امروز زبانی را که دفترهای پیشین ایران بدان نوشته می­شود زبان اوستایی می­خوانیم و این واژه خود در نوشته­های اوستا به چشم نمی­خورد که در نوشته­های پهلوی به گونه­ی «اَپَستاک» دیده می­شود.

http://pnu-club.com/imported/2009/09/17.gif

درباره­ی این واژه سخنان فراوانی گفته شد. آن­چه بهتر از همه است اینست که گروهی اوستا را از ریشه­ی «وید» گرفته­اند که دانش باشد و گروهی دیگر نیز آن را از «ویستی» که آن نیز دانش و آگاهی است می­دانند.
این دو ریشه یابی به گمان نگارنده دور از خود واژه است زیرا که اوستا در گونه­ی کهن­تر زبان پهلوی اپستاک بوده و با «و» آغاز نمی­شده است، باز آن­که اگر چنین نیز بیندیشیم این واژه با پیشوند «ا» معنی بی­دانشی، یا نا آگاهی را به خود می­گیرد.

و از سویی چون این واژه در نوشته­های پهلوی آمده، می­باید معنی پهلوی آن­را بدست آورد و ریشه یابی کهن­تر از آن چنان­که با دگرگونی وات سنگین­تر «پ» به وات سبک­تر «و» درست نمی­نماید.
در این بی­گمانیم که اسکندر گجستک چون به دژنپشت ایران رسید، از روی نادانی و کینه وری و رشگ آن گنجینه­ی بزرگ جهانی را که بر روی دوازده هزار پوست گاو به دبیره­ی زرین نوشته بودند بسوخت و خاکستر کرد و به دریا ریخت …
ایرانیان چند سده از دفتر و نوشته­ی خویش دور بودند، مگر گروهی اندک که آن دفترها را در خانه پنهان و نهفته می­داشتند !
و از آن هنگام تا زمان پادشاهی بلاش اشکانی، چهار سده ایرانیان را دفتر و دیوانی نبود. تا آن­که بلاش فرمود تا دفترهای پراکنده و پنهان را که در دست برخی موبدان و دبیران بازمانده بود گردآورند.
از سرتاسر ایران تنها بیست و یک نَسک (1) پیدا شد و چون آن همه را در یکجا گرد آوردند، دیدند که سه گونه گفتار است. چند دفتر «گاسانیک» یا سروده­هایی چون گاثاها چند دفتر «مانتریک» که نمازها و آفرین­ها و یادهای بایسته در آیین­ها را در بر می­گیرد و چند دفتر «داتیک» که داد و دهش و آفرینش یزدان و نیز داد و قانون­های کشور بزرگ باستانی که باز می­نماید !
چون خواستند که آن نسک­ها را به دبیره­ی پهلوی بنویسند برخوردند که واک­های ویژه­ی آن زبان نا آشنا را نمی­توان با این دبیره نوشت … آنگاه فرزانگان فراهم نشستند و از روی دبیره­ی پهلوی دبیره­ای برساختند که دارای ۴۴ نگاره بود و همه­ی آواهای شگفت آن زبان نهفته را بدان توان گفت ! (2)

http://pnu-club.com/imported/2009/09/340.jpg

این­جا معنی اوستا یا اَپَستاک روشن می­شود.
چهار سده مردم ایران دفترهای دانایان پیشین را ناپیدا می­دیدند. «پستاک» پهلوی گونه­ای دیگر از «پیتاک» پهلوی است که در فارسی آن­را «پیدا» می­خوانیم و اوستا بر روی هم «اَ» + «پیدا» = «ناپیدا» معنی می­دهد، و چون نامی را که چهار سده بر زبان و مردمان ایرانشهر گذشته بود نمی­توانستند دیگر کرد، همان نام بر آن دفترها ماند و با دگرگونی از پهلوی به فارسی به گونه­ی «اوستا» درآمد و بهترین گواه این سخن نیز همان گفتار دینکرت است که به گونه­ی نا آشنا و نهفته­ی اوستا نام از آن یاد کرده است !
چون ایرانیان چهار سده از گرامی­ترین یادگارهای نیاکان خویش بدور مانده بودند، همه­ی آن نسک­ها را به گونه­ی فرمان دین پذیرا گشتند و سر بر فرمان نیاکان نهادن را با جان و دل خواستند، و چون پیامبر ایرانی زرتشت بود، همه­ی آن نوشته­ها را از زرتشت خواندند و اوستا نام نامه­ی دینی ایرانیان را به خود ویژه کرد. باز آن­که امروز روشن می­شود که اوستا نامی کهن نیست و نامی است که ایرانیان در زمان گم بوده و ناپیدا بودن آن دفترها برآن نهاده بودند و به جز بخشی از آن که «گاثاها» بوده باشد هیچ نسک دیگرش از زرتشت نمی­باشد و به دین زرتشتی پیوند ندارد، مگر آن­که همه­ی آن­ها، تراوش اندیشه­ی ایرانیان در زمان­های دور و دراز زندگی و فرهنگ ایرانی است. برخی از این کتاب­ها پس از زرتشت نوشته شد و برای آن­که آن را در دید زرتشتیان به راست به شمار آورند، در هر بخش آن پرسش و پاسخی میان زرتشت و اهورامزدا آورده­اند و چون پاسخ از سوی اهورامزدا داده می­شود پس کار کردن بدان، خویش کاری هر زرتشتی ِگرویده (3) است !
برخی از آن­ها چون «وندیداد» و «یشت­ها» دیدگاه­های کهن ایرانی وپیش از جدایی هندوان از ایران است که پس از زرتشت با شیوه­ی تازه (اوستای نو) نوشته شده.
هندیان زبان کهن خویش، «سانسکریت» را «سمزکرته بها» می­نامند که زبان ویراسته شده و زبان به شده و خوب شده معنی می­دهد، و چون دستورآن زبان بر زبان اوستا نیز دستور می­راند، نشان می­دهد که در زمانی دور، هنگامی که هنوز هندوان و ایرانیان در ایرانویج می­زیسته­اند، ایرانیان کهن برای نگارش دفترهای خویش زبانی ویراسته به جز از زبانی که بر زبان مردمان روان است، آراسته بوده­اند و آن همین زبان است که امروز سه گونه گویش آن را در سانسکریت، اوستا و فارسی هخامنشی باز می­یابیم.
پس بهتر آن می­بود که ما نیز این زبان را زبان فرهنگی کهن ایران بنامیم، اما چون از آن زمان که اسکندر گجسته دوازده هزار دفتر دانایان پیشین ایران را سوزانیده است، بیست و دو سده بیش می­گذرد، و در این بیست و دو سده همواره این نسک­ها با همین نام خوانده شده است، نمی­توان آن را دگرگون کرد … ما نیز می­باید که آن­را اوستا بنامیم، شاید که همین نام، همواره یادآور کار زشت تباهکاران تاریخ باشد !

نوشته­ی استاد «فریدون جنیدی»

پانوشت­ها :1. نسک : کتاب که معرب آن را نسخه می­گویند.

2. بسی از پژوهندگان دریای اوستا کوشش دارند که بازسازی دبیره­ی دین را به پایان دوران ساسانی برسانند، تا بدین­سان نیز زخمی بر فرهنگ توانمند ایرانی زده باشند و آن­را کم گسترتر نشان دهند. باز آن­که بر هر خردمند که این سخن می­شنود از آفتاب روشن­تراست که اگر از ۲۱ نسک اوستا را که در زمان بلاش اشکانی گرد آوردند، تا پایان ساسانیان همان دبیره­ی کهن نگاه داشته باشند، پس می­باید که نمونه­ای از آن دبیره نیز بازمانده باشد، به ویژه در گفتار «ابن ندیم» که از گفته­ی روزبه پارسی آورده است.
دیگر آن­که اگر اپستاک را پیدا کردند و می­بایست که آن­را بخوانند پس دبیره را نیز در همان­گاه پدید آوردند.

3. گرویده : باایمان

Borna66
09-08-2009, 07:56 PM
گا تها
سروده های مینوی زرتشت



ای مزدا ، ای دانای بزرگ ، ای نا پیدای نیکی افزای
اینک فروتنانه خواهانم یاری تو را ، با د ستانی بر افراشته
خواستار شادی و شادکامی برای همه
بشود تا با راستی و خرد و منش نیک
خوشنود سازم از خود روان آفرینش را

ای مزدا اهورا
بسوی تو می آیم با اندیشهء پاک
پاداش ده مرا و یارانم را
پاداش ما ، آبادانی هر دو جهان
هردو جهان خاکی و مینوی
پاداشی در پرتو راستی


ای راستی ، ای اندیشه ی نیک ، ای مزدا اهورا
من می سرایم نو سروده هایی برای شما
برای شهریاری همیشگی شما
بسویم آیید
ارزانی ام دارید خوشبختی را



به برترین جایگاه ها خواهد برد روان مرا ، اندیشه ی نیک
دانم این را که پاداشی است از اهورا
تا آن هنگام که توانایی ست در من
آموزم مردمان را که جویند راستی را

ای راستی
کی خواهم دید تو را ؟
کی خواهم دید منش نیک را ؟
کی به سرای اهورا راه خواهم یافت ؟
کی شنونده خواهم شد سخنان مزدا را ؟
گمراهان را رهنمونی خواهم کرد با بهترین ها:
" با گفتار نیک "


ای مزدا بسوی ما آر منش نیک را و راستی را
ببخشای بر زرتشت گفتار راستین را
ای اهورا ببخشای بر همه زندگانی دیر پای را
پناهمان ده تا با شادمانی چیره شویم بر آزار دشمنان


...بیاگاهان مرا از آفرینش جهان
چگونه بود در آغازین روز ؟


گله مند ست روان آفرینش
گوید که چرا آفریدی مرا ؟
که بود هستی بخش من؟
جهان آکنده از خشم ، ستم ، سنگدلی و زور گویی
بنما بر من رهایی بخش شایسته ای را
تنها تویی پناه من

پرسید مزدا از اردیبهشت :
کدامین است آن رهایی بخش جهان ؟
تا دهم بر او یاوری
تا بخشم بر او توان آبادگری جهان
کدامین را خواهی به سروری ؟
تا در شکند دروغ را
تا دور سازد خشم را

ای مزدا
گوید اندیشه ی من
که تویی آغاز هستی
که تویی انجام هستی
که تویی سرچشمه ی اندیشه ی نیک
تویی گذارنده ی راستی
تویی داور کردار مردمان


از آن توست سِپندارمَذ ( ایزد بانوی زمین سرسبز )

از آن توست خرد مینوی جهان آفرین
تو آزادی دادی مردمان را
تا برگزینند راه د لخواه را
تا بگروند به رهبری راستان یا به رهبری دروغ پردازان

بر می گزیند او رهبری راستان را
فزایندگان اندیشه ی نیک را


ای مزدا
مباد فریبکاری، در جامه ی پاکان


ای مزدا در آن آغازین روز
آنگاه که تو آفریدی تنهای ما را
آنگاه که تو آفریدی روان های ما را
آنگاه که تو خرد بخشیدی ما را از آن منش نیک خود
آنگاه که تو جان بخشیدی تن های ما را
آنگاه که تو دادی توان کار و توان گفتار
تو خواستی تا هر کس در آزادی بر گزیند
دین خود را و باور خود را

ای دیوان شمائید همه از تبار منش زشت ...
شمائید پریشانگر اندیشه ی مردمان
شمائید دور دارنده ی اندیشه ی پاک
از شما ست دوری از خرد مزدا اهورا و دوری از راستی


آموزگار بد ، بد واگویه کند گفتار ایزدی را
تباه کند خرد زندگی را
باز دارد مردمان را از گرانبها ترین ها :
از راستی و از اندیشه ی نیک
ای مزدا
پناه ما تویی

آموزگار بد، زشت می شمارد گرامی داشتن خورشید را
بزرگداشت زمین را
او خردمند را دروغ زن می خواند
او کشتزارها را تباه می کند
او رزم افزار به روی پاکان می کشد


آری آنانند تباه گران
آنانند که نابکاران را بزرگ می شمارند
و خوار می دارند بزرگواران را
و دور می دارند زنان و مردان را از بخشایش ایزدی
پیروان راستی را دور می دارند از بهترین اندیشه ها
آنانند تباه گران بهترین کردارها
تباه گرانی با آموزش های بد
آنانند نا بسامانگر زندگی مردمان
نا بسامان گرانی با گفتار های فریبنده ...


...ای مزدا اهورا
تو راست توانایی رویارویی با آزار دهندگان ما
من باز می دارم دوستان تو را از دشمنی با آنان


ای مزدا اهورا
به راستی پاداش تو ارزانی کسانی باد
که با اندیشه ی پاک کار و کوشش می کنند
آنان که پیش برنده ی خواست تو هستند
آنان که برای پیشرفت جهان آفرینش می کوشند


خوشبخت آنست که می کوشد برای خوشبختی دیگران . . .

Borna66
09-08-2009, 07:56 PM
ادامه ی گاتها

پرسانم از تو این را ، پاسخ گوی مرا به درستی ای اهورا
پرسانم با فروتنی :
چگونه با شد نیایش دلدادگان تو ای مزدا ؟
بگذار که یکی همچون تو بیاموزد آنرا به یکی همچون من
ای مزدا
ما را یاری ده تا در پرتو راستی ارجمند
به نزد ما آید اندیشه ی نیک
پرسانم از تو این را ، پاسخ گوی مرا به درستی ای اهورا
کدامست سرچشمه ی بهترین زندگی ؟
و کدامست پاداش آن کوشای جستجو گر آن ؟
ای مزدا ...

پرسانم از تو این را ، پاسخ گوی مرا به درستی ای اهورا
کیست از آفرینش ، آغازین پدر راستی ؟
کیست گذارنده ی راه خورشید و ستارگان ؟
کیست که ماه را می افزاید و دگر باره می کاهد ؟
ای مزدا
خواهان دانستنم همه ی این ها را
همه ی این ها و دیگر ها را




پرسانم از تو این را ، پاسخ گوی مرا به درستی ای اهورا
کیست نگهدارنده ی زمین در این پایین ؟
و آسمان هایی فرو نیفتاده در آن بالا ؟
کیست آورنده ی آب و گیاه ؟
کیست بر انگیزانندهء باد و ابر ها ؟
ای مزدا
کیست دادار منش نیک ؟


پرسانم از تو این را ، پاسخ گوی مرا به درستی ای اهورا
کدامین کس فرو گذاشت روشنایی و تاریکی را ؟
کدامین کس فرو گذاشت خواب و بیداری را ؟
کدامین کس فرو گذاشت بامداد و نیمروز و شب را ؟
کدامین کس فرا یاد آورنده ی پیمان بزرگواران ؟



پرسانم از تو این را ، پاسخ گوی مرا به درستی ای اهورا
آیا درست است به راستی گفتار من ؟
آیا سِپندارمَذ یاری کند راستی را ؟
و آیا مژده دهد نیکان را از فراگیری منش نیک ؟
این زمین شادی بخش را
این زمین بارور را برای که آفریدی ؟




پرسانم از تو این را ، پاسخ گوی مرا به درستی ای اهورا
کیست آفریننده شهریور با سپندارمذ گرامی ؟
کیست فرزانه ای که پسر را دوستدار پدر کرد ؟
ای مزدا
منم کوشا برای شناختن تو و خرد پاک تو
ای آفریدگار همه چیز






پرسانم از تو این را ، پاسخ گوی مرا به درستی ای اهورا
آنکه نیازمند راست گفتاری را بایسته بر آورده نسازد
کدامین سزاست برای او ؟
هم ، اکنون و هم در سر انجام

این را هم پرسانم ای مزدا
آیا هیچگاه دیوان خداوندان خوبی بوده اند ؟
...آنان که برای خواست خود به خشونت و جنگ روی می کنند

آنان که مردمان را به ناله و زاری می نشانند
هیچگاه سازنده ی آبادگر جهان نیستند





اینک دارم گفتاری
اینک بشنوید
اینک گوش فرا سپارید
و به یا د بسپارید همه ی گفتار آشکار مرا
ای گرد آمدگان از دور و نزدیک
ای خواستاران شنیدن :
"مباد که باز هم آموزنده ای بد به تباهی کشد زندگانی را
و به گمراهی کشد شما را با زبانی فریبکارانه "





به تو روی کرده ام با سروده های ستایش
در می یابم تو را با چشمان دل
می شناسم تو را در پرتو راستی
با اندیشه ی نیک ، گفتار نیک و کردار نیک
در بارگاه ستایش تو فرو می نهم نیا یش های خود را

...بشود تا مزدا اهورا از توانایی خود
توانایی کارورزی فراز دهد
بشود تا در پرتو اندیشهء نیک و راستی و دانش نیک
برای پیشرفت همهء مردمان بکوشیم


روی آورم به کدامین سرزمین ؟
به کجا روی کنم ؟
از که پناه جویم ؟
خویشانم را ، یارانم را از من دور می دارند ...
خوشنودم نمی کنند فرمانروایان کشور
آنان هوا خواهان دروغند
ای مزدا اهورا
تو را خوشنود می خواهم اما چگونه ؟




ای مزدا
دانم که چرا ناتوانم
از آن که خواسته ام کم و یارانم کمتر
ای مزدا
نیک بنگر
منم خواهان آنچه دلبری به دلداده ای ارزانی کند
بیاموز مرا از نیروی اندیشه ی نیک و از راستی





ای مزدا
کی فراز آید آن بامدادان روزی
که راستی برای نگهبانی جهان فراگیر شود
با دانش فزاینده و خردمندانه ...



... راست کردار ، دوست است اگر هم نادار است
بدکردار بدخواه است ، اگر هم داراست




ای مزدا
آنکه نیک اندیش است یا آنکه بد اندیش
همانگونه است دین او ، گفتار او و کردار او
هر کس آزادانه تواند بر گزیند خواست خود را
پس آنگاه خرد تو است آن جدا کننده ی نیک از بد





بر ما باد فرمانروایی نیک کردار
بر ما مباد فرمانروایی بد فرمان



بهترین برای مردم پاکی است
پا کی از هنگامه ی زادن
با کردار نیک و با خرد





باید کوشید از برای جهانی آبادان
باید نگهبانی کرد آن را
باید به سوی روشنی برد آن را





بیندازید خشم را
دور سازید تند خویی را
ای دوستداران اندیشه ی نیک
بپیوندید به پاکان از برای گسترش راستی
پیروان پاکان در سرای تو هستند ای اهورا





ای مزدا
رهانندگان کشورها ، آن پیروان منش نیک
که آموزش های تو را دارند و راستی را
چنین هستند :
"آنان در هم شکننده ی خشمند "





ای مزدا
آن خواهنده ی جهان خرم
آن آرزو مند جهان آبادان
آیا می زید در پرتو راستی و در سرای فروغناک تو ؟
آیا می زید در میان پارسایان ؟
به درستی جایگاه اوست در سرای دانایان
ای مزدا اهورا
می ستایم تو را
می ستایم راستی را
می ستایم شهریاری مینوی را
منم خواهان رهروی در راه راست
و شنونده ی گفتار راد مردان وفادار تو
در : " سرای سرود "



ای مزدا
منم دوستدار راستی ، سراینده ی نمازی با آوای بلند :
ای پروردگار من
بادا هماره گفتارم در راه خرد
بادا در پرتو راستی ، آموختن اندیشه ی نیک




ای مزدا
روی کرده ام به تو با دستانی بر افراشته
با سروده هایی شور انگیز
خواهان تو ام ، با فروتنی ، با منش نیک ، با راستی




ای مزدا
به سوی تو می آیم
با سروده ها ، با منش نیک
ای پاک
آدمی فرمانروای سرنوشت خویش است
من خواهان دانش نیکم



... فروغ خورشید و سپیده دمان بامدادی برای نیایش تو ست ،
ای مزدا اهورا


ای مزدا
منم ستایشگر تو
تا آن هنگام که در پرتو راستی توان دارم ، منم ستایشگر تو
بشود که پروردگار جهان در پرتو راستی
بر آورد آن خواست نیک کرداران را :
" آبادانی جهان را "




ای مزدا
کدامین جا ست مهر بی اندازه ی تو به نیایشگرانت ؟
کدامین جا ست بخشایش تو ؟
کدامین جا ست برخورداری از راستی ؟
کدامین جا ست سپندارمذ ؟
کدامین جا ست منش نیک ؟
کدامین جا ست شهریاری تو ؟




... بادا بدترین بد
برای کسی که نکوشد برای آبادانی جهان




گفتار هایی گویم شما را ای دوشیزگان دامادگزین
و دهم پندی شما را
بسپارید در یاد ها تان با اندیشه و درستی
دریابید همیشه و در کار گیرید همواره :
" بر هر کدام شما ست تا با اندیشه ی نیک در راه راستی
از دیگران پیشی جوید "
این است برای شما شایسته ی زندگانی خجسته






ای مردان و ای زنان
بدانید فریبنده است دروغ
باز دارید دروغ را
دور سازید از خود پیوند با دروغ را
تباه مایه ای است شادی فرا دست آمده از تباهکاری
دروغزنانی که ویران می سازند راستی را
ویران می سازند زندگانی مینوی خود را





کژ اندیشان از راستی گریزانند
و خوار می دارند پاکان را
آنان با خویشتن هم در ستیزند ...
تو ارزانی می داری بهروزی را برای درویشانی که در راستی می زیند
ای مزدا
ای دانای بزرگ

Borna66
09-08-2009, 07:56 PM
یسنا

نیایش می گذارم
اهورا مزدای فرهمند و شکوهمند را
بزرگترین ، بهترین ، زیبا ترین را
استوارترین ، خردمندترین، برازنده ترین را
آن پاکترین ، آن زیباترین
آن شادی بخش ترین
او آفریدگار ما
او هستی بخش ما او پروراننده ی ما

نیایش می گذارم فَرَوَشی های پاکان را
زنان را و همه ی فرزندان آنان را

نیایش می گذارم
اهورا و مِهر را
آن بزرگان آسیب نا پذیر را
ستارگان را
ستارهء تِشتَر شکوهمند و رایو مند را
ماه گوی پیکر را
خورشید تیز تاز را ، فروغ اهورا مزدا را
مهر را ، شهریار همه ی کشورها را
فَرَوَشی های پاکان را





نیایش می گذارم
ای آذر اهورا
ای همه ی آتش ها
ای آب های زندگی بخش
ای همه ی آبها
ای همه ی گیاهان مزدا آفریده
نیایش می گذارم
برای این جایگاه ها
برای این روستا ها
این چراگاه ها
این خانمان ها
این چشمه ها ، آبها
این کشتزار ها ، گیاهان
این زمین ، آن آسمان ، آن باد
آن ستاره و ماه و خورشید
آن فروغ بیکران جاودانه
برای همه آفریدگان سِپند مینو
برای مردان پاک و زنان پاک
آن سروران پاکی

نیایش می گذارم
فَرَوَشی های توانا و کامیاب پاکان را
فَرَوَشی های آموزگاران را
فَرَوَشی های نیاکان را
فَرَوَشی خود را





شما ای همه
ای بزرگترین پاکان
ای سروران پاکی
چه آزردم شما را
در اندیشه ، در گفتار ، در کردار
چه به اراده ی خود ، و چه نه به اراده ی خود
چه آزردم شما را
اینک نیایشگرم همه ی شما را ...






... آفرین با د
سروران روز و گاه و گاهانباز و ماه و سال را
می ستایم اهورا و مهر را
آن پاکان بزرگمند آسیب نا پذیر را
می ستائیم ستارگان و ماه و خورشید را
می ستائیم مهر ، شهریار همه ی کشورها را
می ستائیم هرمز روز شکوهمند و فرهمند را
می ستائیم فروشی های پاک و نیک راستان را





ای آذر اهورا
می ستائیم تو را
می ستائیم آب های مزدا داده ی نیک را
می ستائیم گیاهان مزدا آفریده ی پاک را
می ستائیم گفتار وَرجاوَند بهره مند را




می ستائیم این آب ها را ، زمین را ، گیاهان را
می ستائیم این جایگاه ها را ، روستا ها را ، چراگاه ها را ، چشمه ها را ، خانه ها را
می ستائیم نگهبان این روستاها را ، اهورا مزدا را

ای اهورا مزدا
پایدارباد شهریاری ات بر آفریدگانت
بر آب ها و گیاهان
بر همه ی نیکانی که تو آفریدی
بادا که راستی را ، توانایی بخشی
بادا که دروغ را ناتوان بخشی
پیروز باد راستی
سرنگون باد دروغ
برود دروغ ، سرنگون ، برانداخته ، رانده ، نابود ،
نا کام باد دروغ

Borna66
09-08-2009, 07:56 PM
هوم یشت


درود به هُوم
هوم نیک ، هوم خوب ، هوم راست
آن درمان بخش ، آن کامروا
آن هُوم زرین با شاخه های تُرد
که شاخه هایش خوبترین شادی بخش ترین نوشیدنی ها ست


ای هوم ، ای گریزاننده ی مرگ
این نخستین را خواهانم از تو :
ببخش به پاکان ، بهترین زند گی ، آرامش ، روشنایی
ای هوم
این دومین را خواهانم از تو :
ببخش تندرستی
ای هوم
این سومین را خواهانم از تو :
ببخش دور زیوی
ای هوم
این چهارمین را خواهانم از تو :
ببخش مرا دلاوری و کامروایی در این زمین
تا نابود کنم جنگ را
دور کنم دروغ را ...

هوم ، دلاوران اسب تاز را توانایی می بخشد
هوم زنان را پسرانی بزرگوار و فرزندانی پاک می بخشد
هوم آموزندگان را فرزانگی می بخشد
هوم دوشیزگان داماد نا گزیده را
دامادی بخشد خوش پیمان


ای هوم
چه خوش است نیرومندی شهریاری تو
چه خوش است دانسته های راست تو ...


ای هوم
ما را از آسیب ستمگران نگاه دار
جنگ خواهان را از ما دور ساز
آسیب رسانان به این خانه ، به این روستا ، به این شهر ، به این کشور را پریشان کن
بگیر توان پاهای او را
بگیر شنوایی گوش های او را

ستایش بر ابرها و باران
رویاننده ی اندام تو بر کوه ها
ستایش بر کوه ها
آنجا که تو بر آن می رویی
ستایش بر زمین بهره ور و پهناور
آن در بر گیرنده ی تو
ستایش بر سرزمینی که تو بر آن رویانی
چون خوشبو گیاهان و چون نیک گیاهان
ای هوم
رویان باش بر کوه ها ، بالنده باش در همه جا
تویی سر چشمه ی راستی

به پنج چیز نزدیکم ، از پنج چیز دورم :
نزدیک می شوم به اندیشه ی نیک ، دور می شوم از اندیشه ی بد
نزدیک می شوم به گفتار نیک ، دور می شوم از گفتار بد
نزدیک می شوم به کردار نیک ، دور می شوم از کردار بد
نزدیک می شوم به پیمان بندی ، دور می شوم از ناپیمانی
نزدیک می شوم به راستی ، دور می شوم از دروغ


...درود به هوم
می ستاییم همه ی هوم ها را
آنان را که رویانند بر فراز کوه ها
آنان را که رویانند در دره ها ، در لب رود ها
آن هوم ها که در گنجه ی زنانند
می ریزمت از ساغری سیمین به ساغری زرین
نمی ریزمت بر زمین
تویی شکوهمند ، تویی فرهمند


توانایی باد بر جهان
درود بر جهان
بادا آکنده از گفتار آرام ، جهان را
با دا کامروایی بر جهان
بادا فراوانی بر جهان
بادا آبادانی بر جهان
بکوشید برای جهان ، بپایید آن را
ببریدش به سوی روشنایی


می ستاییم هوم زرین شاخه را ...
می ستاییم همه ی هوم ها را

Borna66
09-08-2009, 07:57 PM
فروردین یشت



به خشنودی فروشی های نیرومند و پاک و توانای راستان
گفت اهورا مزدا ، زرتشت را :
ای زرتشت
از شکوه و فر آنان است که من نگاه داشته ام آسمان را در آن افراز
فروغ افشان از آن افراز
فرا گیرنده ی این زمین ، همچون خانه ای
آن آسمان آکنده از مینویان
آن پایدار
آن دور کرانه ...


آن آسمان
آن ستاره نشانِ مینوی
آن جامه ی مزدا و مهر و رَشن و سِپنَدارمَذ
آنکه دیده نشود آغازش و انجامش


از شکوه و فر آنان است که من نگاه داشته ام آناهید را در همه جا
در همه جا گسترده
در همه جا درمانگر





از شکوه و فر آنان است که من نگاه داشته ام زمین پهناور را
این زمین دور کرانه
این فراگیرنده ی زیبایی ها
این فراگیرنده ی جهان خاکی ، جانداران ، بی جانان
این سرزمین دارنده ی کوه های بلند
این کوه های دارنده ی چراگاه های سر سبز
این چراگاه های دارنده ی آّب های خروشان
روانند بر این زمین رود های کشتی رو
رویانند بر این زمین گیاهان گوناگون
گیاهانِ نگاه دارنده ی چارپایان و مردمان
گیاهانِ نگاه دارنده ی جانوران
گیاهانِ نگاه دارنده ی مردان نیک
گیاهانِ نگاه دارنده ی سرزمین های ایرانی


از شکوهمندی و فر آنان است که روانند آب ها
از چشمه ساران همیشه جوشان
از شکوهمندی و فر آنان است که رویانند گیاهان
از سرچشمه های همیشه رویان
از شکوهمندی و فر آنان است که وزانند باد های ابر آور
از خاستگاه های همیشه وزان
از شکوهمندی و فر آنان است که زاده می شود مردی اَنجمن آرا
مردی دانا و سخنور
مردی که گفتارش به خوبی به گوش ها بنشیند در انجمن ها
مردی برخوردار از دانش
مردی پیروزمند در همپُرسِگی
از شکوه و فر آنان است که راه می پیماید خورشید
از شکوه و فر آنان است که راه می پیمایند ستارگان


می ستائیم فَرَوَشی های نیرومند و پاک و توانای راستان
و سرود خوانانم آنان را
می ستائیم فَرَوَشی های خانه ، روستا ، شهر و کشور را
می ستائیم فروشی های پاکان را
پاکانی که بودند
پاکانی که خواهند بود
می ستائیم فروشی های همهء نژاد ها را
همه ی تیره ها و دودمان ها را



فروشی ها نگاه داشتند :
آسمان را
آب را
زمین را
چارپایان را
فرزندان مادران را ...


فَرَوَشی ها فرا می رسند به بخشندگی
فرا می رسند به نیرومندی
فرا می رسند به نیکی
فرا می رسند به دلاوری
فرا می رسند به فریاد رسی
به یاری خوانید آنان را ...


آنان یاری دهند یاری خواهان را
کامروا کنند نیازمندان را
تندرستی بخشند بیماران را
فر نیک بخشند ، پاکان را


فَرَوَشی ها بدان جایگاهی به خشنودی در آیند
که راست مردان بخواهند راستیِ افزون تر را

فَرَوَشی ها بدان جایگاهی به خشنودی در آیند
که نیک مردِ خشم نورزیده باشد


می ستائیم فروشی های نیرومند و پاک و توانای راستان را
پاک نهادان در دوستی و کردار نیک
پاک نهادان آزار نرساننده به مردمان...



می ستائیم فروشی های نیرومند و پاک و توانای راستان را
آن پیمان شناسان ، دلاوران ، نیرومندان
آن پناه دهندگان به ما در برابر آزار دشمن
آن بخشایشگران مینوی
که پهناورند همچو زمین
که درازناکند همچو رود ها
که فرازمندند همچو خورشید


شما ای تواناترین
ببخشائید بهترین نیکی های خود را
به مردمان همه ی کشور ها
همهء مردمانی که نیکی های شما را به بدی نکشانند
همه ی مردمانی که شما از آنان نمی رنجید ...


می ستائیم فَرَوَشی های نیرومند و پاک و توانای راستان را
آن در هم شکنندگانِ هر دو سوی سپاه آراسته ی دشمن را
آن شکافندگان میانه ی سپاه دشمن را
آن یاری دهنده ی چابک به نیک مردان
آن در تنگنا افکننده ی بدکرداران


آنگاه که آوای فریاد خواهان بلند شود
آنان فرو آیند از افراز آسمان ها
با بهتر ین توانایی ها
با بهترین چیرگی ها
به بهره های گرانبها
با شکوه های پاک و خجسته
با بهترین راستی
اوست شایسته ی نیایش

... او در می شنود بانگ باران خواهان را
او می بارد باران را
بارانِ نگاه دارنده ی چارپایان و مردمان را
باران نگاه دارنده ی سرزمین های ایرانی را ...


آنان به یک زخم بر اندازند همه ی دشمن ها را
پنجاه ها ، صد ها ، صد ها هزار
هزار ها ، ده هزار
ده هزار ها ، صد هزار


بهره مند باد این خانه از انبوه ستوران و مردمان
بهره مند باد این خانه از اسبِ تند تاز و گردونه ی استوار
بهرمند باد این خانه از مرد پایدارِ انجمنی



می ستائیم فروشی های نیرومند و پاک و توانای راستان را
آن گذارنده ی راهِ آب در جویبارها
آن رویاننده ی گیاهان ِ بارور در در پردیس ها
آن برانگیزاننده ی ستارگان و ماه و خورشید در راه های راست


فروشی های کامیاب شده در رساندن آب به زمین ، گویند : " این کشور ما باید خرم شود ، باید با لیده شود "

می ستائیم فروشی ها را ، راد مردان را
می ستائیم دلاوران را ، دلاورترینان را
می ستائیم راست نهادان را ، راست نهاد ترینان را
می ستائیم نیرومندان را ، نیرومندترینان را
می ستائیم پیروزمندان را ، پیروزمندترینان را
می ستائیم توانایان را ، توانا ترینان را
می ستائیم چالاکان را ، چالاک ترینان را
می ستائیم کوشایان را ، کوشاترینان را
می ستائیم فَرَوَشی های پاک مردان ِ سرزمین های ایرانی را
می ستائیم فَرَوَشی های پاک زنان ِ سرزمین های ایرانی را
می ستائیم فَرَوَشی های پاک مردانِ سرزمین های تورانی را
می ستائیم فَرَوَشی های پاک زنانِ سرزمین های تورانی را
می ستائیم فَرَوَشی های پاک مردانِ همه ی سرزمین ها را
می ستائیم فَرَوَشی های پاک زنانِ همه ی سرزمین ها را


ای فروشی های پاکان
ای خوبان !
ای آب ها
ای گیاهان
بیائید در این خانه ی خوب ، به شادی
بیائید در این خانه ی گرامی ، به آرامش


... اینک می ستائیم روان های پاک مردان و روان های پاک زنان را
در هر سرزمینی که زاده شده باشند
مردان و زنانی که برای پیروزی راستی
کوشیده اند ، می کوشند و خواهند کوشید


بشود که فروشی های نیرومند و پاک و توانای راستان
بخرامند به شادی در این خانه
بشود که فَرَوَشی ها در آیند بدین خانه ، به شادمانی
بشود که آنان بروند از این خانه ، به خشنودی
بشود که آنان سرود های مینوی ما را ببرند به :
" سرای سرود اهورا مزدا "

Borna66
09-08-2009, 07:57 PM
خورشید یشت



به خشنودی خورشید جاودانه ی شکوهمند تیز اسب
می ستایم خورشید شکوهمند تیز اسب را
آنگاه که خورشید می افکند پرتو های رخشانش را
آنگاه که خورشید می درخشد
برخواهند خواست صد ها و هزاران ایزد مینوی
تا از فراز آسمان گرد آورند آن پرتو ها را و فرو آورند آن فَر ها را
بپراکنند آن پرتوها را به زمین مزدا آفریده
برای افزایش جهان راستی
برای افزایش همه ی هستی راستی



آنگاه که بر آید خورشید
پاک شود این زمین مزدا آفریده
پاک شود این آب های روان
پاک شود این آب های چشمه ساران
پاک شود آب دریاها
پاک شود آب آّبگیرها
پاک شود آفرینش راستی
آفرینشی که از آن سِپندمینو است


اگر نیاید خورشید
بیایند دیوان
ویران سازند هر آنچه در هفت کشور است ...



بستایید خورشید جاودانه ی شکوهمند تیز اسب را
برای ایستادگی بر تاریکی
برای ایستادگی بر سیاهی دیو آفریده
برای ایستادگی در برابر دزدان و راهزنان
برای ایستادگی در برابر جادوان ...
ستاینده ی اهورا مزداست ، چنین کسی
ستاینده ی اَ مشا سپندان
ستاینده ی روان خویش
ستاینده ی همه ی ایزدان
اوست ستاینده ی خورشید جاودانه ی شکوهمند تیز اسب



می ستاییم مهر را ، دارنده ی دشت های پهناور را
آن دارنده ی هزار گوش و ده هزار چشم را
می ستاییم گُرزِ مِهر ، دارنده ی دشت های پهناور را
آن خوب نواخته شده بر سر دیوان را
می ستاییم دوستی را
آن بهترین دوستی میان ماه و خورشید را
درود به خورشید جاودانه ی شکوهمند تیز اسب