PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فلسفه آتش در جوهره فرهنگ ایران زمین



Borna66
09-08-2009, 04:18 PM
فلسفه آتش در جوهره فرهنگ ایرانزمین

کنکاشی در ریشه های فلسفی وجود آتش در فرهنگ و عرفان ایران زمین



گفته اند فرهنگ وتمدن هر قومی زائیده محیط زندگی ونوع آب وهوا و خوراک و پوشاک آن قوم است هرگاه محیط زندگی ملتی سرد و یخبندان باشد خوراک و لباس و آشامشان با قومی که در محیط گرم و سوزان زندگی میکند متفاوت بوده و این اختلاف محیط حتی بر اندیشه ونوع برداشتشان از طبیعت و خدا و دین اثر گزارده است.

قوم آرین در اپتدا در جایی بسیار سرد زندگی میکردند که بنا بر نوشته کتاب ارجمند وندیداد ده ماه از سال سرد و زمین مستور از یخ و برف بود و فقط دو ماه هوای آن ملایم بود در نتیجه نور خورشید وآتش از عوامل بسیار سود مند وحتی قابل احترام و ستایش تصور میشد زیرا بدون نور و گرما زندگی برایشان سخت و دشوار بود بطوری که در آن محیط یخبندان وسرد بهشت را جایی تصور میکردند که حرارت ونور خورشید وآتش موجود باشد و بر عکس دوزخ را جایی میدانستند که سرد و یخبندان و تاریک باشد از این جهت در متون آریائی بهشت را جایی روشن و گرم و دوزخ را سرد و تاریک توصیف کرده اند. همین اختلاف محیط زندگی باعث بوجود آمدن تمدنهای مختلفی شد که قرنها انسانها بر سر آن با ملل دیگر به جان هم افتادند و مردم دیگر را پلید و خدا نشناس و کافر خواندند و کوشیدند تا فرهنگ خود را بر دیگران تحمیل کنند ولو آنکه با جنگ و خونریزی باشد.

زمانی که اسکندر گجسته به ایران حمله کرد ملت ایران دارای تمدن بسیار عالی و دین توحیدی بود در صورتی که یونانیان هنوز در شرک و ضلالت هلنیسم به سر میبردند. ولی تا آنجائیکه توانستند کوشیدند تا دین و فرهنگ و زبان خودشان را بما تحمیل کنند ولی عاقبت چه شد؟ معلوم است که در پایان گرچه ما با شمشیر سربازان اسکندر ملعون مغلوب شدیم ولی دشمن خود را با فرهنگ خود در هم شکستیم و دین وفرهنگ و تمدن خود ما بوسیله همان یونانیها در کشور هلن یا یونان آنزمان گسترش یافت. با وجود این همه تاخت و تاز به این خاک اهورایی وکوششی که بیگانگان در تحمیل کردن مسلک و مرام و آیین خود به ما ایرانیان داشته اند خوشبختانه باز هم این گستره فرهنگ ایران زمین بود که بر آنان چیره آمد و فرهنگ و نام و مرام و تفکر ایرانی پاینده ماند.

فرهنگ آتش و فلسفه وجودی آن در درازای تاریخ با آماج های فکری مردم آرین و سرزمین اهورائی ایران ویج پیوندی ناگسستنی خورده است. در این جستار قصد آن داریم که بصورتی فشرده مروری بر تارخچه آتش در فرهنگ آریابوم داشته باشیم.

آتش عنصری است خاص ، زیرا دست نیافتنی است. آب ، خاک و هوا ، آخشیج هائی هستند که که بوسیله موجودیت مادی انسان یعنی قوه لامسه او قابل لمس هستند اما آتش عنصری است که ماهیت مادی او را میبینیم اما همواره دست نیافتنی است ، زبانه کشیده و موج زنان به سوی بالا حرکت می کند و این نکته را یاد آوری می کند که روزی ما نیز چونان شعله های سرخ رنگ و مواج او به بالا و بسوی معبود خواهیم شتافت. بواسطه آن که نیاکان ما در اعصار کهن در منطقه ای بشدت سرد سیر میزیسته اند همواره نور آفتاب و گرمای آتش برای آنها لازمه اپتدائی زندگانی و مسبب تداوم حیات بوده از این روست که تا این حد در حفظ و ستایش این دو نعمت خدادادی کوشا بودند. تا آنجا که کتاب در بندهش مراد از آفرینش نور وآتش را چنین توصیف می کند:
اهورامزدا خدای جهان افرین آتش را از عالیترین و برترین خصیصه خویش افریده است. چه اتش نیز برترین افریده مادی او و نوربخش و روشنی دهنده جهانیان است. فروغ یا نور اتش از روشنی بیکران یعنی جایگاه اهورامزدا مایه میگرد این فروغ ذره ایست از نور جاویدان و پایان ناپذیر ذات پاک خداوندی.پس از افریده شدن اتش ، فروغ روشنائی بیکران اهورایی بدان پیوست. زیبایی شعله های نورانی وفروزان اتش از همان فروغ ایزدیست. یعنی ان شعله هاب تابناک که در هنگام اشتعال رو به بالا میرود و چه زیباست بقولی ایدون خوب پیکر است.
و یا در کتاب روایات پهلوی نیز آمده: پروردگار پاک، اتش را از اندیشه افرید و فروغش را از روشنی بیکران افرید. بطور کلی همه افرینشها در اغاز در اندیشه اهورامزدا افریننده کل جهان بودند سپس او جنبه مادی به انها داد، اتش این پدیده برتر که کنایه از اندیشه
است در وجود همه ما شعله ور است.
در جائی دیگر و در کتاب صد دربندهش ، کرده (در) 79 داستانی شیرین از آتش روایت میشود:چون پروردگار تعالی همه این عالم را بیافرید اتش به جهان نمی امد و گفت به جهان مادی نروم زیرا چون هزار سال از روزگار زرتشت اسپنتمان که انوشه روان باد بگزرد مردم از کلام حق دست باز دارند و مرا خوار دارند و هرچه زرتشت در حق من و دگر افریده های نیک خدای تعالی نگاه داشتی و فرموده باشی بجای گزارند و مرا با پلیدی ها بیالایند و خواری که با من بتوان کردن، بکنند.و...
و باز در کتاب بندهش چنین آمده : نور و آتش که منبع ان است برای ادامه حیات گیتی از عالم مینوی(روحانی) به جهان مادی فرو فرستاده شد و حرارت غریزی و اتش درون مردمان ، از انست که پس از خاموشی پیکر جاندار، به سردی گراید و حیات قطع گردد.

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هرکه این آتش ندارد نیست باد

گروهی معلوم الحال از راه گژاندیشی و نادانی می گویند ایرانیان باستان آتش پرست بودند و آتش را خدا میدانستند و... رخنه این شاعبه در لایه های مختلف اجتماع ضمینه این اشتباه بزرگ را پیش آورده. اما براستی چرا زرتشتیان بهنگام نماز و نیایش رو به فروغ و روشنایی مینمایند؟
پاسخ این پرسش چنین است:این نور نماینده فروغ مینویست که در دل هر کس جای دارد و برای زندگی و آبادانی او را گرما ونیرو میبخشد. آتش دوستداری که از فروغ بی کران و روشنائی سرشار بارگاه اهورامزدا سرچشمه گرفته و درون دل هر کس نهاده شده است.
ای نماز گزار نمازت را ، نیایشت را با دل پاک و روشن به آرامی و خلوص نیت بخوان و بدان ، این روشنایی که قبله گاه و پرستش سوی خود کرده ای پرتوی از روشنی جاویدان است که خداوند در دل مردمان نهاده است.

در مبحث خدا شناسی ادیان توحیدی یکی از موارد مشترک ذات مطلق و یگانه پروردگار است. خداوند خود را نور مطلق تمام جهان معرفی میکند بطوری که در قرآن خود را نور آسمانها وزمین (نور السماوات و الارض ) و در دین یهود خود را نور کل جهان و در دین بهی خود را نور مطلق جاویدان معرفی میکند. موسی در صحرای سینا در مقابل بوته ای با او سخن میگوید که شعله های نور از آن زبانه میکشد اما این آتش چون آذر زرتشت نه بو دارد نه دود و نه میسوزاند. موسی از خداوند میخواهد ذره ای از ذات خود را به او نشان دهد پس آنچنان انفجار و گستره ای از نور را مشاهده میکند که از هوش میرود. مسیح پیامبر مهر (پیام آور نور) در جای جای انجیل از پدر آسمانی سخن میراند که نور مطلق است. همان گونه که محمد پیامبر مسلمانان در معراج خود پس از عبور از سدرت المنتهی به جایی رسید که با ذات و نور مطلق پروردگار به اندازه یک کمان فاصله داشت.
آورده اند که حضرت اشو زرتشت پیامبر پاک سرشت آتشی به همراه داشت که خود به خود افروخته بود و بی دود، کسی را نمی آزرد و زوال نداشت این کنایه از آتش حقیقت خداوندی است که در پرتو تعلیمات آن وخشور بزرگ همه را بسوی خدای یکتا رهنمون بود و تیرگی و دود و آلایش در آن راهی نداشت و برای فروزش آن آلات و ادوات مصنوعی در کار نبود و جز فروغ بخشی آن را اثر دیگری نبود، بواقع مظهر تابش حقیقت ونور معرفت الهی بود. از این رو بر هر زرتشتی بایسته است که دل خود را آتشکده آن سازد و با حرارت حقیقت و راستی خود واطرافیان را به جلو پیش ببرد. و از نور بیزوال وبیدودش خویش و بی گانه را روشن و به جاده حقیقت دلالت نماید. بشود که چنین آتشی در دل مردمان همواره فروزان و پرتو افکن باشد. اگر روزگاری خورشید بمیرد، همه موجودات ساکن بر زمین که هستی از گرمی او دارند خواهند مرد. آن هنگام که خدای نا کرده اتش ایمان در دلها خاموش شود باید فاتحه انسانیت و بشریت را نیز با آن خواند مولوی میفرماید:

رو تو زنگار از دل خود پاک کن
بعد از آن،آن نور را ادراک کن

نور حق ظاهر بود ایدر ولی
نیک بین باش اگر اهل دلی

اگر زرتشتیان بهنگام نیایش رو بسوی نور و فروغ دارند مانند نور خورشید، ماه، چراغ، شمع و نور آتش افروخته بدان سبب است که روح مصفای خویش یعنی قلب و وجدان خود را در برابر انوار محسوس مرئی متوجه نور حقیقت وفروغ آمیغی خداوند سازند تا بکلی از جسمانیت وتیرگی مبری وپاک شده خود را به معبود ازلی و مینوی نزدیک ببیند.
در کرده یکم از هفتن یشت بزرگ امده است: ای خدای هستی بخش دانای بی همتا، ما در برابر این نور که پرتویی از انوار توست به نماز و نیایش تو میپردازیم و اقرار میکنیم که مدیون و سپاسگزار تمام بخششهای تو هستیم و بوسیله نیک اندیشی ونیک گفتاری ونیک کرداری رسیدن به تو را خواستاریم.

با توجه به انچه که در بند بالا آمد چنین میفهمیم که یک زرتشتی خدای بزرگ یکتا را که آفریننده نور است در مقابل مظهری از انوار، هر چه باشد نیایش مینماید.

بر انگاه بود اتش خوبرنگ
چو مرتازیان را مهراب سنگ

مپنتدار کآتش پرستان بدند
پرستنده پاک یزدان بدند

این دو بیت از حکیم بزرگ، فردوسی توسی بخوبی بما گوشزد میکند همان گونه که اعراب، کعبه را که خانه ای از سنگ است ، مهراب ستایش خدا قرار داده و یهودیان بیت المقدس را و... زرتشتیان نیز نور و روشنایی را قبله سوی نیایش پروردگار میدانند.
اوستا بر این سخن تاکیدی دوباره دارد: ای خدای هستی بخش دانای بی همتا که بخشاینده همه چیز و از دیده ظاهر بین ناپدیدی ، این نور که در برابر ماست، نور افرینش تو میدانیم و به منزله قبله میشناسیم و بوسیله ان که ذره ای از انوار توست ، خواستاریم که خود را به نور حقیقت تو رسانیم، ای خدای هستی بخش دانای بی همتا بشود که به ضمیر پاک تو برسیم.

در فرهنگ مزدیسنا هستی آتش بر 7 مقیاس سنجیده شده:
( سپنیثت ): عالی ترین نوع آتش می باشد .آتشی است که در عرش اعلی در گروسمان (گرودمان) فروزان است و آتشی است مینوی و درونی و نور کل است و کنایه به ذات پاک پروردگار می باشد که روح کل و پدید آورنده خلقت کل جهان مادی و مینوی است.

راستی عشق اتش سرکش بود
هر دو عالم گرم از این اتش بود

(برزی سونگهه): که به بزرگ سود ترجمه شده و آن آتشی است که در جامدات ، سنگ وآب نهان است و به اسم عمومی آتش ورهرام(بهرام) یا آتش پیروزی مشهور است.
( وهوفریان ): آتشی است که در کالبد وجودی انسان قرار دارد و همان حرارت غریزی است و نشانه حیات است به زبان ساده تر همان نیروی گرما بخشی است که وجود مادی انسان را در دمای 37 درجه زنده نگه میدارد.
(اوروازیشت): آتشی است که در گیاهان ورستنی ها و چوبها موجود است و باعث حیات وشادابی و بالندگی آنها میشود.
(وازیشته): آتشی است که در همه ذرات ورعد وبرق وجود دارد و نتیجه دو نیروی همستار یا ضد (مثبت و منفی) است.
( فرّ ): موهبتی است اهورایی و آتشی است که خداوند آن را در وجود انسانها با نسبتی متغیر قرار میدهد و مایه برتری روحی وفکری انسان است(هوش واستعداد)
(آتش معمولی): آخرین نوع آتش که خارج از ساختار 6 مورد یاد شده است که با چوب وهیزم میسوزد و جز جنبه مادی و فیزیکی جنبه دیگری ندارد مگر انکه فروغش ما را به فروغ بی کران و جاودانی اهورامزدا رهنمون گردد و نور ان ما را بیاد نور کل هستی یا شیدان شید یعنی پروردگار یکتا بیاندازد. کلا" نگریستن به زبانه های فروزان و درخشان اتش که موج زنان رو به بالا میرود روح انسان را تکان داده و به جنبش در می اورد و انسان را به یاد اتش ایمان و خدا شناسی که دردرون اوست می اندازد. اتشی که الودگی های درونی را میسوزاند و قلب را که مرکز تجلی انوار الهی است پاک میسازد.
ادامه مبحث را با مثالی ادامه میدهم همه شما منشور حقوق بشر کوروش بزرگ یا کتیبه بیستون داریوش شاه را به خوبی میشناسید فرای ارزش معنوی این آثار بواسطه آنکه انها قسمت مهمی از تاریخ و شناسنامه یک ملت بزرگ هستند مایلید که به دقت نگهداری شوند و شایسته است که در حفظ انها کوشا بود همین فرمول در مورد آتش ایران شاه پارسیان هند واقع در آتشکده اودوادا و یا آتش ورهرام موجود درآتشکده یزد صدق میکند. این آتشها یک هویت هستند که از نیاکان پاکمان بجای مانده اند و در موزه هائی بنام آتشکده نگهداری میشوند بواقع آنها یادآور دوران شکوه مند ایران و تفکر مزدیسنا میباشند پس بایسته است که در حفظ این هویت ریشه ای ایران زمین کوشش نمود.

پیشینه آتش ورهرام تخت نشین شده در آتشکده یزد:

در زمان فرمانروایی ساسانی در ایران 3 آتشکده پر ارج بودند و دلیلش هم قدمت ودیر پایی آنها بود از این رو انها را آتش ورهرام یا آتش پیروزی نام نهاده بودند (اذر برزین مهر، آذرگشنسب،آذرفرنبغ) در سیر هزاران ساله تاریخ پرشکوه این سرزمین بزرگ همواره آتشکده ها و چاشته های کنار آنها جایگاهی بوده برای تحقیق ژرف در علوم و تدوین فنون و گسترش دانش بواقع مرکزی که مرجع دانسته های روزگار خود بوده است از پزشکی گرفته تا نجوم و علوم فلسفی و الهی و اجتماعی و ... بواقع میتوان آن را دانشکده ای کوچک دانست.
یکی از آنها آتش ها آذرفرنبغ نام داشته نخستین بار جمشید پیشدادی در آتشگاهی بر فراز کوه فرهمند خوارزم آن را قرار داد و در زمان شاه گشتاسب کیانی از خوارزم به کوه روشن در کابل بردند، سپس انرا به شهر داراب گرد در استان پارس اوردند و در اتشگاهی با شکوه جای دادند. انوشیروان دادگر ، کسری نام آور در دوره فرمانروایی خود بر ایران فرمان داد تا اذرفرنبغ را از دارابگرد به کاریان پارس(نزدیک فیروزآباد کنونی) آوردند و در آتشکده ای بهمین نام قرار دادند. این آتش تا صده دهم هجری در آنجا میسوخت ولی بواسطه کینه ورزی وافراط گرایی که در زمان صفویان به اوج خود رسید برای رهانیدن از دست اندازی آنها به محلی که در آن زمان کثه نامیده میشد انتقال یافت و در آتشکده آن شهر نگهداری شد در همان سالها شهر یزد ، کثه را در بر گرفت تا جایی که تنها نام آن بر روستائی در کنار شهر باقی ماند. گسترش تدریجی شهر یزد باعث آماده شدن ضمینه برای تخریب اتشکده کثه شد و زرتشتیان را واداشت که اتش ورهرام را برداشته و آن را به غاری در کوه شگفت یزدان بین عقدا و پارس بانو برده و در آنجا نگهداری کنند. آتش ورهرام مدتی در آن غار بود سپس بمدت 200 سال در روستاهای زرتشتی نشین اطراف یزد مانند هفت آدر عقدا،شریف آباد اردکان و... جابجا کردند تا مورد تا مورد تجاوز ودست درازی قرار نگیرد.
در سال 750 هجری قمری روستایی بنام ترک آباد نزدیک اردکان بوجود آمد و مردم یزد آتش ورهرام را به ترک آباد منتقل وتا سال 1005 خورشیدی در آنجا نگهداری کردند و در همین سال همزمان با آغاز آشفتگی جامعه زرتشتیان در ترک آباد آتش ورجاوند را از آنجا دوباره به شریف آباد برده شد و در حدود سال 1134 خورشیدی دوباره به یزد برگردانده و در محله دستوران (کوی موبدان) در منزل کوچکی نگهداری کردند و پس از چند سال ساختمان مناسبی با دهش بهدین (نوشیروان جی کوهیارجی) برای آن ساخته شد وتوسط (مانک جی لیم جی هوشنگ هاتریا) در سال 1272 هجری و بار دیگر با هزینه اردشیر پورکیخسروگشتاسب در سال 1327 هجری باز سازی شد. ساختمان این آتشکده امروز بنام درمهر دستور خدایار معروف است در کوی موبدان موجود است و آپریگون سنگی آن را اگر چه ضربه های پتک زمانه در هم شکسته است اما هنوز در آتشگاه کوچکش پابرجاست. سنگ بنای ساختمان کنونی آتش ورهرام یزد (آتشکده) در سال 1313 خورشیدی توسط انجمن اکابر (صاحبان پارسی هندوستان) بر زمینهای اهدایی خانواده اردشیر مهر و خانواده دستور شهریار دستور نامدار نهاده شد و در فروردین سال 1318 خورشیدی آتش دیرپای آذرفرنبغ این این پرچم شرافت ایرانیان و یادگار زنده و شکوه مند ایران زمین به این مکان نوبنیاد انتقال داده شد.از زمان انتقال آذرفرنبغ از آتشکده پارس تا امروز(3153) سال میگزرد و در تمام مدت با همه سختی ها و جنگها اتش ورهرام پیوسته بوسیله امانت داران شایسته آن یعنی والاترین پریستاران فرهنگ ایران ، موبدان زرتشتی روشن و زنده نگه داشته شده است.
روزانه در چند نوبت موبدی که مقام آتوربان دارد ، با افزودن قطعاتی از چوب خشک وپایدار مانند چوب بادام و زردآلو به آتش ورهرام خوراک میدهد. خاکستر حاصل از سوختن ارزشی ندارد و در زمان لازم تخلیه میشود اما بدانید مهم جا ومکان آتش ورهرام نیست آنچه مهم است عشق فروزان ایرانی به فرهنگ والای خود است که این یادگار کهن را در پس هزاره ها روشن نگاه داشته است.

نوشته پاشا
از سایت امرداد