PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شهاب‌الدین سهروردی



Borna66
09-07-2009, 01:46 PM
شهاب الدین یحیی ابن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهاب‌الدین و شیخ اشراق و شیخ مقتول، (۵۴۹ - ۵۷۸ ه.ق.) یا ( ۱۱۵۴ - ۱۱۹۱ م.) فیلسوف (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D9%84%D8%B3%D9%88%D9%81) نامدار ایرانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C) بوده‌است.





زندگی

شیخ شهاب الدین سهروردی در سهرورد (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8% AF&action=edit&redlink=1) خدابنده (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D8%A8%D9%86%D8% AF%D9%87&action=edit&redlink=1) زنجان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%86%D8%AC%D8%A7%D9%86) زاده شد. وی حکمت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA) و اصول فقه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84_%D9%81%D9%82%D9%87) را نزد مجدالدین جیلی استاد فخر رازی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%AE%D8%B1_%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C) در مراغه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%BA%D9%87) آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و بقوت ذکا، وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C#cite_no te-0)
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%B5%D9%88%D9%81) دیدن کرد و بسیار مجذوب آنان شد. به واقع، در همین دوره بود که به راه تصوف افتاد و دوره‌های درازی را به اعتکاف (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B9%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D9%81) و عبادت و تامل گذراند.
سفرهای وی رفته رفته گسترده تر شد، و به آناتولی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%A7%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C) و شامات (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA) نیز رسید و در این سفر، مناظر شام «سوریه» او را بسیار مجذوب خود نمود.
در یکی از سفرها از دمشق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D9%85%D8%B4%D9%82) به حلب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D9%84%D8%A8) رفت و در آنجا با «ملک ظاهر» پسر «صلاح الدین ایوبی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%AD_%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C% D9%86_%D8%A7%DB%8C%D9%88%D8%A8%DB%8C)» (سردار معروف مسلمانان در جنگ‌های صلیبی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%86%DA%AF%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8% B5%D9%84%DB%8C%D8%A8%DB%8C) ) ملاقات کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%88%D9%81%DB%8C%D8%A7%D9%86) و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%A9%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B4%D 8%B1%D8%A7%D9%82) را به پایان برد.
اما سخن گفتن‌های بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می‌شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87) و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%82%D8%B4%D8%B1%DB%8C&action=edit&redlink=1) برای سهروردی فراهم آورد.

وفات

عاقبت به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B5%D9%88%D9%84_%D8%AF%DB%8C%D9%86) می‌گوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آن‌ها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%AD_%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C% D9%86_%D8%A7%DB%8C%D9%88%D8%A8%DB%8C) شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%A7%D8%AF&action=edit&redlink=1) متهم کردند و علمای حلب (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D9%84%D8%A8) خون او را مباح (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%AD&action=edit&redlink=1) شمردند.

صلاح الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.
به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D9%84%DA%A9_%D8%B8%D8%A7%D9 %87%D8%B1&action=edit&redlink=1) تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست.(البته مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت.)[۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C#cite_no te-1)

فلسفه اشراق

سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%82) را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد.[۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C#cite_no te-2) سهروردی را رهبر افلاطونیان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D9%81%D9%84%D8%A7%D8%B7%D9% 88%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) جهان اسلام لقب داده‌اند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA_%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D8%A7% D9%82) نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora conurgens نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%81%D9%84%D8%A7%D8%B7%D9%88%D9%86) و ارسطو (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%B7%D9%88) و نوافلاطونیان (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%81%D9%84%D8% A7%D8%B7%D9%88%D9%86%DB%8C&action=edit&redlink=1) و زرتشت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%B1%D8%AA%D8%B4%D8%AA) و هرمس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%B3) و اسطوره تحوت (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AA%D8%AD%D9%88%D8%AA&action=edit&redlink=1) و آرای نخستین صوفیان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%88%D9%81%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D8%B1%DB%8 C) مسلمان در هم آمیخته است.[۴] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C#cite_no te-3)
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی داند. عرفان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7%D9%86) است از این نظر که کشف (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DA%A9%D8%B4%D9%81&action=edit&redlink=1) و شهود (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D9%87%D9%88%D8%AF&action=edit&redlink=1) و اشراق (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%82) را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت می شناسد.[۵] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C#cite_no te-4) او به سختی بر ابن سینا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7) می تازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع می کند. بر وجودشناسی ابن سینا ایراد می گیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.[۶] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C#cite_no te-5)

نورالانوار

سهروردی وجودشناسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D B%8C)[۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C#cite_no te-6) خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور می کند. نور را نمی توان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار می شوند و طبعا باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کرده اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آن ها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن ها می رسد.[۸] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C#cite_no te-7)

آثار

فهرست کامل آثار فارسی و عربی شهاب الدین یحیی سهروردی با استفاده از فهرست شهرزوری و مقایسه آن با فهرست (ریتر) در دائرةالمعارف اسلامیه بشرح زیر آمده‌است:
۱- المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات.
۲- التلویحات.
۳- حکمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهیات در پنج مقاله. (این کتاب مهم‌ترین تألیف سهروردی میباشد و مذهب و مسلک فلسفی او را بخوبی روشن مینماید).
۴- اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در سه فن از حکمت، یعنی: طبیعیات، الهیات و منطق.
۵- الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه.
۶- الهیاکل النوریه، یا هیاکل النور. این کتاب مشتمل بر آراء و نظریه‌های فلسفی میباشد، بر مسلک و ذوق اشراقی. سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کرده‌است.
۷- المقاومات، رساله مختصری است که سهروردی خود آن را به منزله ذیل یا ملحقات التلویحات قرار داده‌است.
۸- الرمز المومی(رمز مومی) هیچیک از نویسندگانی که آثار و تألیف‌های سهروردی را یاد کرده‌اند، از این کتاب نامی نبرده‌اند، جز شهروزی که آن را در فهرست سهروردی آورده‌است.
۹- المبدء والمعاد. این کتاب به زبان پارسی است، و کسی جز شهرزوری از آن یاد نکرده‌است.
۱۰- بستان القلوب، کتاب مختصری است در حکمت، سهروردی آن را برای گروهی از یاران و پیروان مکتب خود به زبان پارسی در اصفهان نگاشته‌است.
۱۱- طوراق الانوار، این کتاب را شهرزوری یاد کرده، ولی ریتر از آن نام نبرده‌است.
۱۲- التنقیحات فی الاصول، این کتاب در فهرست شهرزوری آمده ولی ریتر از قلم انداخته‌است.
۱۳- کلمةالتصوف. شهرزوری این کتاب را با این نام در فهرست خود آورده، و ریتر آنرا بنام (مقامات الصوفیه) یاد کرده‌است.
۱۴- البارقات الالهیة، شهرزوری این را در فهرست خود آورده و ریتر از آن نام نبرده‌است.
۱۵- النفحات المساویة، شهرزوری در فهرست خود یاد کرده و ریتر نام آن را نیاورده.
۱۶- لوامع الانوار.
۱۷- الرقم القدسی.
۱۸- اعتقاد الحکما.
۱۹- کتاب الصبر. نام این چهار کتاب اخیر در فهرست شهرزوری آمده و در فهرست ریتر دیده نمیشود.
۲۰- رسالة العشق، شهرزوری این کتاب را بدین نام آورده‌است، ولی ریتر آنرا بنام «مونس العشاق» یاد کرده‌است. این کتاب به زبان فارسی است.
۲۱- رساله در حالة طفولیت، این رساله به زبان فارسی است. شهرزوری آنرا یاد کرده و ریتر آنرا نیاورده‌است.
۲۳- رساله روزی با جماعت صوفیان، این رساله نیز به زبان پارسی است. در فهرست شهرزوری آمده و از ریتر دیده نمیشود.
۲۴- رساله عقل، این نیز به زبان پارسی است، در فهرست شهرروزی آمده، و در فهرست ریتر دیده نمیشود.
۲۵- شرح رساله «آواز پر جبرئیل» این رساله هم به زبان پارسی است.
۲۶- رساله پرتو نامه، مختصری در حکمت به زبان پارسی است، سهروردی در آن به شرح بعضی اصطلاحات فلسفی پرداخته‌است.
۲۷- رساله لغت موران، داستان‌هائی است، رمزی که سهروردی آن را به زبان پارسی نگاشته‌است.
۲۸- رساله غربةالغربیة، شهرزوری این را به همین نام یاد کرده‌است، اما ریتر آنرا بنام (الغربةالغربیة) آورده‌است. داستانی است که سهروردی آن را به رمز به عربی نگاشته و در نگارش آن از رساله (حی بن یقطان) این سینا مایه گرفته، و یا بر آن منوال نگاشته‌است.
۲۹- رساله صفیر سیمرغ، که به پارسی است.
۳۰- رسالةالطیر، شهرزوری نام این رساله را چنین نگاشته، ولی ریتر نام آنرا (ترجمه رساله طیر) نوشته‌است. این رساله ترجمه پارسی رسالةالطیر ابن سینا میباشد که سهروردی خود نگاشته‌است.
۳۱- رساله تفسیر آیات «من کتاب الله و خبر عن رسول الله». این رساله را شهرزوری یاد کرده و ریتر از آن نام نبرده‌است.
۳۲- التسبیحات و دعوات الکواکب. شهرزوری این کتاب را بهمین نام در فهرست خود آورده، اما در فهرست ریتر کتابی بدین نام نیامده‌است. ریتر مجموعه رساله‌ها و نوشته‌ها و نوشته‌های سهروردی را که در این نوع بوده، یکجا تحت عنوان (الواردات و التقدیسات) در فهرست خود آورده‌است و احتمال داده می‌شود که کتاب التسبیحات.... نیز جزء مجموعه مزبور باشد.
۳۳- ادعیة متفرقه. در فهرست شهرزوری آمده‌است.
۳۴- الدعوة الشمسیة. شهرزوری از این کتاب یاد کرده‌است.
۳۵- السراج الوهاج. شهرزوری این کتاب را در فهرست خود آورده‌است، اما خودش درباره صحت نسبت این کتاب به سهروردی تردید نموده‌است، زیرا میگوید: (والاظهر انه لیس له) درست تر آنست که این کتاب از او نباشد.
۳۶- الواردات الالهیة بتحیرات الکواکب و تسبیحاتها. این کتاب تنها در فهرست شهرزوری آمده‌است.
۳۷- مکاتبات الی الملوک و المشایخ، این را نیز شهرزوری نام برده‌است.
۳۸- کتاب فی السیمیاء. این کتابها را شهرزوری نام برده، اما نامهای ویژه آنها را تعیین نکرده و نوشته‌است این کتابها به سهروردی منسوب می‌باشد.
۳۹- الالواح، این کتاب را شهرزوری یک بار (شماره ۵) در فهرست خود یاد کرده که به زبان عربی است و اکنون بار دوم در اینجا آورده‌است که به زبان پارسی است. (سهروردی خود این کتاب را به هر دو زبان نگاشته، یا به یک زبان نگاشته و سپس به زبان دیگر ترجمه کرده‌است).
۴۰- تسبیحات العقول و النفوس والعناصر. تنها در فهرست شهرزوری آمده‌است.
۴۱- الهیاکل. این کتاب را شهرزوری در فهرست خود یکبار بنام (هیاکل النور) یاد کرده و میگوید به زبان عربی است و بار دیگر به عنوان الهیاکل آورده‌است و میگوید به زبان پارسی است. این را نیز سهروردی خود به هر دو زبان پارسی و عربی نگاشته‌است.
۴۲- شرح الاشارات. پارسی است. تنها در فهرست شهرزوری آمده‌است.
۴۳- کشف الغطاء لاخوان الصفا. این کتاب در فهرست ریتر آمده و در شهرزوری مذکور نمی‌باشد.
۴۴- الکلمات الذوقیه و النکات الشوقیه، یا «رسالةالابراج» این کتاب نیز تنها در فهرست ریتر آمده‌است.
۴۵- رساله (این رساله عنوان ندارد) تنها در فهرست ریتر آمده‌است. ریتر نوشته‌است: موضوعهائی که در این رساله از آنها بحث شده، عبارت است از جسم، حرکت، ربوبیة(الهی)معاد، وحی و الهام.
۴۶- مختصر کوچکی در حکمت: شهرزوری این را یاد نکرده، ولی در فهرست ریتر آمده‌است، و میگوید: سهروردی در این رساله از فنون سه گانه حکمت یعنی منطق، طبیعیات و الهیات بحث می‌کند.
۴۷- شهرزوری و ریتر منظومه‌های کوتاه و بلند عربی از سهروردی نقل کرده‌اند که در موضوعهای فلسفی و اخلاقی یا عرفانی میباشد، نظیر قصیده عربی مشهور ابن سینا: سقطت الیک من.... که مطلع یکی از آنها این بیت میباشد.
ابداً تحن الیکم الارواح و وصالکم ریحانها والروح

شاعر

شهرزوری نوشته‌است که شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی بر سبیل تفنن به فارسی نیز شعر می‌گفته‌است و این رباعی در تذکره‌ها از او مشهور است:

هان تان سر رشته خرد گم نکنی - - - خود را ز برای نیک و بد گم نکنی

رهرو توئی و راه توئی منزل تو - - - هشدار که راه خود به خود گم نکنی