PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تیمور تاش



Borna66
09-07-2009, 01:35 PM
عبدالحسين تيمورتاش معروفترين و بانفوذترين رجل سياسي ايران در دوران سلطنت رضا شاه پهلوي است،او مقتدرترين شخصيت سياسي ايران بعد از رضا شاه به شمار مي آمد
سقوط ناگهاني او از اريکه قدرت، در آغاز هشتمين سال سلطنت رضا شاه، يکي از اسرارآميز ترين وقايع عصر پهلوي به شمار مي آيد، که راز واقعي آن پس از گذشت بيش از شصت سال هنوز فاش نشده است.
عبدالحسين تيمورتاش، که نام اصلي او عبدالحسين خان نرديني است و پيش از گرفتن نام خانوادگي تيمورتاش در آستانه سلطنت رضا خان، نخست معززالملک و سپس سردار معظم لقب داشته است، در سال 1258 يا 1260 ( در منابع مختلف هر دو تاريخ ذکر شده است ) شمسي در يک خانواده متشخص خراساني به دنيا آمد. عبدالحسين خان پس از انجام تحصيلات مقدماتي در خراسان، براي ادامه تحصيل به روسيه اعزام شد و در مدرسه نظام سن پترزبورگ ثبت نام کرد. مدت تحصيل او در روسيه که بيش از تحصيل صرف خوشگذراني شد، قريب شش سال به طول انجاميد، ولي عبدالحسين خان در بازگشت از اين سفر دو زبان روسي و فرانسه و آداب و رسوم اروپايي را بخوبي فرا گرفته بود.
عبدالحسين خان، که بعد از بازگشت به ايران لقب پدر، معززالملک را براي خود انتخاب نمود، چند ماه بعد از مراجعت به تهران نقل مکان کرد و در سن بيست و چهار سالگي به عنوان مترجم زبان روسي وارد خدمت وزارت خارجه شد و ضمن خدمت در وزارت خارجه، زبان انگليسي را هم فرا گرفت.
دوران خدمت عبدالحسين خان معززالملک در وزارت خارجه با آغاز سلطنت محمد علي شاه مصادف شد و معززالملک به عنوان مترجم يک هيئت تشريفاتي از طرف وزارت خارجه براي اعلام سلطنت شاه جديد به دربارهاي اروپا به چند کشور اروپايي سفر کرد، ولي در بازگشت از اين ماموريت محيط آشفته سياسي آن روز تهران را باب طبع خود نيافت و نزد پدر خود، که در آن زمان حاکم سبزوار بود، به خراسان بازگشت. عبدالحسين خان مدتي هم از طرف پدر حاکم بلوک جوين شد و با دختر يکي از خوانين خراسان ازدواج کرد.
زندگي سياسي عبدالحسين خان معززالملک، که از اين به بعد او را به همان نامي که معروف شده، تيمورتاش ميخوانيم، از سال 1288 به دنبال سقوط محمد علي شاه و انتخابات مجلس دوم آغاز شد.
تيمورتاش خود را نامزد نمايندگي مجلس کرد و با نفوذ خانوادگي پدر و همسرش به مجلس راه يافت. تيمورتاش با اينکه جوانترين نماينده مجلس دوم بود با ايراد چند نطق و اظهار نظر در لوايحي که مطرح مي شد، خيلي زود جاي خود را در مجلس باز کرد. ولي فترت طولاني بين مجلس دوم و سوم موجب بازگشت او به خراسان شد و اين بار در دوران حکومت نيرالدوله پدربزرگ همسر خود به رياست نظام يا فرماندهي قشون خراسان منصوب شد و لقب " سردار معظم " گرفت.
تيمورتاش که حالا سردار معظم خراساني لقب داشت؛ در انتخابات مجلس سوم نيز بدون مشکلي از قوچان به وکالت مجلس انتخاب شد. و اين بار به يکي از کارگردانان مجلس تبديل گرديد، ولي عمر اين مجلس نيز با آغاز جنگ بين الملل اول و اشغال بخش بزرگي از ايران به وسيله نيروهاي بيگانه به پايان رسيد. تيمورتاش بعد از تعطيل مجلس سوم مدتي بيکار بود، تا اينکه در فروردين ماه سال 1298 در اوايل نهضت جنگل، در دوران زمامداري وثوق الدوله به حکومت گيلان منصوب شد.
حکومت گيلان که بيش از يک سال به طول نينجاميد، از نقاط تاريک زندگي سياسي تيمورتاش به شمار مي آيد، از آن جمله در عالم مستي، حکم اعدام عده اي را که دکتر حشمت معروف نيز در ميان آنها بود، صادر نمود.
تيمورتاش در بهمن ماه سال 1300، با حفظ سمت نمايندگي مجلس چهارم در کابينه ميرزاحسن خان مشيرالدوله به سمت وزارت عدليه منصوب شد و در جلسات کابينه با رضا خان وزير جنگ روابط نزديکي برقرار ساخت.
بعد از سقوط کابينه مشيرالدوله، تيمورتاش به حکومت کرمان و بلوچستان تعيين شد و در مدت بيست ماه حکومت در اين ايالت دست از پا خطا نکرد، زيرا هم از اشتباهات خود در گيلان پند گرفته بود و هم زن تازه و جواني داشت که او را به خود جلب کرده بود. در مدت حکومت تيمورتاش در کرمان و بلوچستان عمر مجلس چهارم نيز به پايان رسيد و تيمورتاش در انتخابات مجلس پنجم مجدداً از نيشابور به نمايندگي انتخاب گرديد.
تيمورتاش به پاس نطقهاي تملق آميز به طرفداري از رضا خان، در کابينه سوم رضا خان که در شهريورماه سال 1303 تشکيل شد به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب گرديد، و اين سمت را تا پايان رئيس الوزرائي رضا خان حفظ نمود.
تيمورتاش ضمن عضويت در کابينه، به اتفاق دوست نزديک خود علي اکبر داور، مقدمات تصويب طرح خلع قاجاريه را در مجلس پنجم فراهم ساخت و با تلاش شبانه روزي در اين راه بيش از پيش توجه و اعتماد رضا خان را به خود جلب نمود.
تيمورتاش در اواخر آذرماه سال 1304، يک هفته بعد از انتقال سلطنت از قاجاريه به خاندان پهلوي، به سمت وزير دربار رضا شاه منصوب شد و با تشريفات مفصلي که براي تاجگذاري رضا شاه در اوايل سال 1305 ترتيب داد توانايي خود را در اين کار به منصه ظهور رساند.
تيمورتاش در چهار سال اول سلطنت رضا شاه به سرعت از نردبان قدرت بالا رفت، ولي صعود او به قله قدرت، با سقوط ناگهاني نصرت الدوله متوقف گرديد. نصرت الدوله به اتهام مشارکت در طغيان ايلات فارس و توطئه عليه شخص رضا شاه از کار برکنار و زنداني شد.
بد گماني رضا شاه به نصرت الدوله، اعتماد مطلق او را به تيمورتاش که از روابط نزديک وي با نصرت الدوله اطلاع داشت، متزلزل ساخت؛ ولي تيمورتاش با مهارت و چرب زباني توانست خود را از اعمال نصرت الدوله بي اطلاع نشان دهد و در مقام منيع خود باقي بماند.
دومين ضربه بر قدرت و موقعيت بلامنازع تيمورتاش، با ورود فروغي و تقي زاده به کابينه مخبرالسلطنه در دو پست کليدي وزارت خارجه و وزارت ماليه، وارد آمد. فروغي از ابتدا نسبت به تيمورتاش نظر مثبتي نداشت و او را عامل برکناري خود از مقام نخست وزيري در اوايل سلطنت رضا شاه ميدانست و تقي زاده هم کسي نبود که زير بار امثال تيمورتاش برود و به قول معروف براي او تره خورد بکند.
تيمورتاش که با غرور و تبختر در جلسات هيئت دولت حضور مي يافت و به وزيران کابينه، حتي شخص نخست وزير امر و نهي مي کرد، ناگهان خود را در برابر کساني يافت که نه فقط از او حرف شنوي نداشتند، بلکه علناً به مخالفت با او بر مي خاستند و گاهي با لحني تحقيرآميز با وي سخن مي گفتند. تيمورتاش که هوا را پس ديد در مقابل اين دو حريف نيرومند کوتاه آمد و طرح دوستي با آنها ريخت، ولي قدرت و ابهت پيشين را عملا از دست داد و از سال 1309 به بعد ديگر آن تيمورتاش سالهاي 1304 تا 1308 نبود.
آخرين مرحله سقوط تيمورتاش از اريکه قدرت با ماجراي نفت و لغو قرارداد دارسي آغاز مي شود. درباره اين ماجرا معتبرترين روايت، خاطرات تقي زاده است که مستقيماً در جريان وقايع از مذاکرات مقدماتي به وسيله تيمورتاش تا لغو قرارداد دارسي و پيامدهاي آن بوده است. تقي زاده در قسمتي از خاطرات خود درباره اين ماجرا مي نويسد:
« رضا شاه با مرحوم فروغي سر و سر داشتند. يعني به او همه چيز را مي گفت.... قبل از آن حرکت که امتياز نامه را انداخت توي بخاري، فروغي را خواسته بود. قدري با او صحبت کرده و گفته بود من امروز مي آيم به هيئت وزرا و اشتلم مي کنم و به شما هم شايد بد بگويم.
به او قبلا گفته بود که دلگير نشود. گفته بود به فلاني هم بگوييد( يعني به من ). از من اين ملاحضه را داشت. مي دانست اگر حرف تندي مي زد که اينها در اين کار تاخير کردند، من جواب مي دهم... آمد و همين تئاتر را بازي کرد. گفت که به من مي گويند وزير خارجه بيايد. وزير خارجه داخل چه آدمي است؟ وقتي که رفت ( بعد از انداختن قرارداد دارسي در بخاري ) بدبخت تيمورتاش بدنش مي لرزيد.
تيمورتاش گفت آقايان تشويش نداشته باشيد، اين تغيير و اوقات تلخي که شد به من بود و به فلان کس (يعني من).......... وقتي که امتيازنامه نفت را پاره کرد و انداخت توي بخاري گفت برداريد بنويسيد ما اين امتيازنامه را فسخ کرديم... تيمورتاش خيلي مضطرب بود... گفت بايد امشب از اين جا نرويم و اين کار را بکنيم والا اسباب زحمت مي شود. ما همان شب فسخ امتيازنامه را نوشتيم...»
تقي زاده سپس به تفضيل شرح مي دهد که بعد از فسخ امتياز و ابلاغ آن به شرکت نفت انگليس و ايران، او به وسليه سهيلي که با مصطفي فاتح ( عضو ارشد ايراني شرکت نفت ) دوست بوده مطلع مي شود که انگليسيها از تمام جزئيات، يعني حرفهاي رضا شاه در هئيت دولت و انداختن پرونده نفت در بخاري خبر دارند.
تقي زاده به تيمورتاش مي گويد که اين هيئت وزيران ما سوراخي دارد که خبرها از آن به بيرون درز مي کند و تيمورتاش هم پيش از اين که اين مطلب از طريق فروغي يا تقي زاده به گوش رضا شاه برسد، موضوع را به رضا شاه مي گويد و عين حرف تقي زاده را هم نقل مي کند. رضا شاه به آيرم رئيس شهرباني وقت دستور تعقيب قضيه را مي دهد و آيرم پس از ملاقات و مذاکره با تقي زاده و سهيلي، نتيجه تحقيقات خود را، که احتمالا سوءظن را متوجه خود تيمورتاش ميکرده است به رضا شاه مي دهد.
تقي زاده پس از اشاره به اين مطلب مي گويد « بيچاره تيمورتاش تقصيري نداشت، ولي رضا شاه مي گفت سوراخ خود تيمورتاش است و از طريق اوست که آنها مطلع شده اند. اين شد که همان روز جمعه که دفتر هم نبود به او کاغذ نوشت که از وزارت دربار معاف است. فردا که ما رفتيم ديديم تيمورتاش نيست...»
تقي زاده ضمن اشاره به وقايعي که بعد از برکناري تيمورتاش رخ داد مي گويد: « سوءظن شاه نسبت به تيمورتاش مثل مرض بود. دائما از او حرف مي زد. به پيشخدمت هم که چايي مي آورد مي گفت. فروغي دل به دلش ميداد، به من هم هميشه مي گفت، من جواب نمي دادم... يک روز به من گفت چطور مي شود آدم اين قدر بي شرف ميشود.
جواب ندادم. حوصله اش سر آمد و گفت شما چه مي گوئيد؟ گفتم هر چه بود از اول همي طور بود! اين حرف خيلي بهش برخورد..... گفته بود تيمورتاش مي خواهد پسر مرا از بين ببرد. يکي از دوستان من گفت رضا شاه خودش به او گفته بود نمي داني اين پدرسوخته چه خيالاتي داشته.... ولي ما از اين نيت او آثاري نديديم. او غافلگير شد. اگر به خاطرش خطور کرده بود که چنين روزي در انتظار اوست تدبيري مي کرد.....»
درباره علت سوءظن رضا شاه به تيمورتاش، علاوه بر مواردي که تقي زاده به آن اشاره مي کند، در بعضي منابع به موضوع جاسوسي وي براي روسها نيز اشاره شده و داستان کيف گمشده او در آخرين سفرش به لندن و مسکو، که گويا حاوي مدارکي دال بر جاسوسي او براي روسها بوده و به وسيله مامورين جاسوسي انگليس ربوده شده بود، از جمله اين مطالب است که در بعضي از اين منابع مانند « خاطرات و خطرات » مخبرالسلطنه هدايت نقل شده ولي صحت و سقم آن روشن نيست.
در سال 1983 بوريس باژانف منشي استالين در دفتر سياسي حزب کمونيست شوروي، که در زمان سلطنت رضا شاه از طريق ايران به غرب گريخت، خاطرات خود را در پاريس منتشر کرد. در اين کتاب نيز فصلي به داستان جاسوسي تيمورتاش براي روسها اختصاص يافته و نويسنده مدعي شده است که حين فرار از طريق ايران، اسرار اين ماجرا را در اختيار مقامات ايراني گذاشته است. اگر اين مطلب واقعيت داشته باشد، اين سئوال پيش مي آيد که چرا رضا شاه در همان موقع از اين ماجرا پرده بر نداشت و تيمورتاش را به اتهام جاسوسي محاکمه و تيرباران نکرد؟
جواب اين سئوال هم اين است که رضا شاه نمي خواست با افشاي موضوع جاسوسي وزير دربارش براي روسها، به اشتباه خود در ابراز اعتماد به چنين شخصي اعتراف کند و ترجيح مي داد او را به جرم حقيري به زندان بيفکند و در زندان به حيات وي خاتمه دهد.
تيمورتاش بعد از برکناري از وزارت دربار قريب به دو ماه در خانه اش تحت نظر بود تا اينکه در 29 بهمن ماه سال 1311 بازداشت گرديد و با وضع موهني به زندان شهرباني انتقال يافت.
تيمورتاش در اواخر اسفند ماه 1311 به اتهام تدليس و سوءاستفاده از موقعيت، که شامل گرفتن مبالغي ارز از بانک ملي و فروش آن به قيمت آزاد بود به سه سال حبس مجرد محکوم گرديد و در دومين محاکمه در تيرماه 1312 به جرم ارتشاء به پنج سال حبس مجرد محکوم گرديد.
تيمورتاش علاوه بر محکوميت زندان در دو محاکمه به پرداخت 920/585 ريال و 10712 ليره انگليسي محکوم شد، که با تبديل ليره به نرخ روز جمعاً به 840/228/1 ريال بالغ مي گرديد. اين مبلغ در آن زمان رقم هنگفتي به شمار مي آمد و ارزش تمام اموال منقول و غير منقول تيمورتاش بيش از اين مبلغ نبود.
درباره چگونگي قتل تيمورتاش، دکتر جلال عبده دادستان ديوان کيفر در جريان محاکمه مختاري آخرين رئيس شهرباني رضا شاه و همدستان او روايتي دارد و بر اساس پرونده هاي موجود مي نويسد: « پزشک احمدي، تيمورتاش را بر حسب دستور رئيس کل شهرباني وقت و رئيس زندان، با تزريق استرکنين مسموم مي کند، ولي چون مختصر حياتي داشته، به شهادت دکتر محمد خروش و اظهارات معين طبيب ابوالقاسم حائري، براي اين که کار وي زودتر تمام شود، بالش و پتو را بر دهان وي گذارده و خفه مي کنند....»
قتل تيمورتاش روز نهم مهرماه 1312، فرداي سفر کاراخان معاون وزارت امورخارجه شوروي به تهران، اتفاق افتاد.
مخبرالسلطنه هدايت نخست وزير وقت ايران، ارتباط سفر کاراخان را با زنداني شدن تيمورتاش در "خاطرات و خطرات" خود تاييد کرده و مهدي بامداد شرح مفصل تري در اين مورد داده و مي نويسد « در هشتم مهرماه 1312 کاراخان قائم مقام کميسر امور خارجه شوروي ايران آمد و دولت تشريفات مفصلي براي پذيرايي از وي به عمل آورد و چند جلسه مذاکرات بين او و نخست وزير و وزير امورخارجه راجع به امور تجاري-اقتصادي و امور سرحدي صورت گرفت. ظاهر قضيه براي حسن تفاهم و ارتباط حسنه بين دو همسايه و امور مذکوره در بالا بود، لکن باطن امر و علت آمدن کاراخان به ايران فقط براي آزادي و رهايي تيمورتاش از بند بود و حتي اين موضوع يعني بخشايش و عفو تيمورتاش را هنگام ملاقات با شاه عنوان کرد، ولي شاه چون قبلا موضوع مورد بحث را کاملا درک کرده بود، موقعي که کاراخان موضوع تيمورتاش را پيش کشيد و از شاه عفو و بخشايش او را تقاضا کرد، جواب داد از قرار معلوم حال مزاجي او خوب نيست ولي فکري در اين باب مي کنم....... بعد خود کاراخان براي تماشاي زندان قصر رفت و نظرش از رفتن به قصر اين بود که تيمورتاش را ملاقات کند، اما وقتي که از او جويا شد و جاي او را پرسيد، زندانبانها به وي گفتند: « چند روز است که در گذشته است....»
بعد از مرگ تيمورتاش، فرزندان او بيشتر فروغي و تقي زاده را در بد گماني رضا شاه نسبت به پدرشان گناهکار مي دانستند.
فروغي هرگز درباره تيمورتاش سخني نگفت، ولي آنچه از نوشته هاي تقي زاده برمي آيد، او هم برخلاف تصور فرزندان تيمورتاش در اين ماجرا نقشي نداشته است. تقي زاده آيرم رئيس شهرباني رضا شاه را که به گفته او " بدترين آدمها بود و از شمر و يزيد بدتر " عامل اصلي ايجاد سوءظن در رضا شاه نسبت به تيمورتاش ميداند.
__________________