PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ارش کمانگیر



Borna66
09-07-2009, 01:34 PM
ارش کمانگیر

میان ایران و توران سال ها جنگ و ستیز بود. در نبردی که میان افراسیاب تورانی و منوچهر شاه ایران در گرفت, سپاه ایران در مازندران به تنگنا افتاد. سر انجام دو سوی نبرد به آشتی در امدند و برای آن که مرز دو کشور روشن شود و ستیز از میان بر خیزد و جنگ از ریخت فرسایشی درآید, پذیرفتند که از مازندران تیری به سوی خاور پرتاب گردد, هر جا تیر فرود آمد همانجا مرز میان دو کشور باشد و هیچ یک از دو کشور از آن فراتر نروند.
در این گفت و گو بودند که فرشته ی زمین سپندارمذ پدیدار شد و فرمان داد تا تیر و کمان آورند. آرش در میان ایرانیان بزرگ ترین کمان دار بود به نیروی بی مانندش تیر را دور تر از همه پرتاب میکرد. فرشته ی زمین به ارش گفت تا کمان بر دارد و تیری بسوی خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهنای سرزمین پاک آریایی به نیروی بازو و پرش تیر او بسته است و باید همه توان خود را در این راه بگذارد.
او خود را آماده کرد, برهنه شد و بدن خود را به شاه و سپاهیان ایران نمود و گفت: ببینید من تندرستم و هیچ کژی در وجودم نیست. ولی میدانم که چون تیر را از کمان رها کنم همه ی نیرویم با تیر از بدن بیرون خواهد شد.
آن گاه تیر و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند بر آمد و به نیروی خداداد تیر را رها کرد و خود بی جان بر زمین افتاد.
هرمز, خداوند بزرگ, به فرشته ی باد فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان میرفت و از کوه و در و دشت میگذشت تا در کنار رود جیحون بر تنه ی درخت گردویی که سترگ ترین درخت در گیتی بود نشست. آن جا را مرز ایران و توران جای دادند و هر سال به یاد آن روز جشن گرفتند. گویند که جشن تیرگان در میان ایرانیان از این زمان پدید آمده است.
از دیدگاه نجومی، این جشن برابر است با بزرگترین روز سال خورشیدی و گرمای تابستان که همان تیر روز از ماه تیر است. برابر با سالنمای کهن ایران و سالنمای زرتشتیان این روز ، سیزدهم تیرماه است اما در سالنمای کنونی ایران به علت ماههای سی و یک روزه ، جشن ، سه روز به جلو می افتد و در روز دهم تیرماه برگزار می شود ، که با نیایش ، آب پاشیدن کودکان بر روی هم و هدیه دادن نامزدها به یکدیگر و گاه با گرفتن فال حافظ و خوردن میوه و آجیل و خواندن سرود و پایکوبی به پایان می رسد.

و ای کاش پدر بزگ ها و مادر بزرگ ها به جای گفتن قصه های پوچ و بی مایه و تنها سرگرم کننده برای فرزندان خود داستان اسطوره های ایران را بگویند. هر آینه, به دید من این گونه داستانها که ریشه در تاریخ کهن و اسطوره های ما دارد, خیلی آسان تر و بهتر برای فرزندان ما قابل دریافت است.