PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تجديد حيات فكرى، فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى‏



Borna66
09-06-2009, 08:50 PM
تجديد حيات فكرى، فرهنگى معتزله در قرن چهارم هجرى‏
دكتر حسين مفتخرى‏
على فتح قبادپور2
جريان فكرى معتزله به مدت سى سال (در عهد مأمون، معتصم و واثق) مورد توجّه خلفاى عباسى بود. در سال 232هجرى متوكّل به خلافت رسيد و اهل حديث بر امور مسلط شدند و به آزار و اذيت معتزله و مخالفان خود پرداختند. هر چند معتزله نفوذ خود را در دربار عباسى از دست دادند، ولى در قرن چهارم در دستگاه حكومتى آل بويه شخصيت‏هاى مهمى از معتزله ظهور كردند كه هر كدام نقش مؤثرى در پيش برد اين مكتب ايفا نمودند. اين دوره از نظر تدوين آثار، مهم‏ترين دوره فرهنگى معتزله به شمار مى‏رود. صاحب بن عباد طالقانى يكى از چهره‏هاى سياسى آل بويه كه معتزلى مسلك بود، نقش به سزايى در ترويج آراء و عقايد معتزله ايفا نمود. وى كه وزير دو تن از امراى بويهى (مؤيدالدوله و فخرالدوله) بود، قاضى عبدالجبار همدانى را به رى فرا خواند و وى را منصب قاضى‏القضاتى داد كه عامل مؤثرى در گسترش آراء و عقايد معتزله به شمار آمد.
در مقاله‏ى حاضر ضمن معرفى تنى چند از مشاهير معتزله در قرن چهارم هجرى نقش اساسى ايشان در تجديد حيات فكرى، فرهنگى معتزله را مورد بررسى قرار خواهيم داد.
واژه‏هاى كليدى: معتزله، ابوعلى جبّائى، ابوهاشم جبّائى، قاضى عبدالجبار همدانى، صاحب بن عباد طالقانى، رى، آل بويه.
مقدمه:
نبايد چنين تصور كرد كه با قدرت يافتن متوكّل، آفتاب دولت معتزله و روزگار شكوفايى اين انديشه غروب كرد و نبايد گفت از اين زمان به بعد معتزله در دستگاه حكومت و در نظر عامه، حاميان مهمى نداشتند. الغاى دستور محنت از سوى متوكّل در سال 234هجرى صرفاً نشانه‏ى پايان دوره‏اى است كه طى آن مكتب معتزله حدود سى سال مورد توجّه خلفاى عباسى بود. با پايان يافتن اين دوره‏ى سى ساله، اهل حديث در امور سياسى خلافت عباسى دخالت كردند و معتزله را مورد آزار و اذيّت قرار دادند، اما اين امر على‏رغم تمام محدوديت‏ها سبب از بين رفتن جريان فكرى معتزله نگرديد. در اين عصر، معتزله نه تنها در پايتخت، بلكه در نواحى بى‏شمارى از جهان اسلام مخصوصاً ايران استقرار پيدا كرده بود كه محدوديت‏هاى اعمال شده بر معتزله، توسط دستگاه خلافت و اهل حديث در بغداد بر اين نواحى تأثيرى نداشت. مقدّسى در اين باره مى‏گويد: در اين زمان در مناطقى چون شام، مصر، نيشابور، خوزستان و فارس گروه معتزله‏ى زيادى زندگى مى‏كردند.
علاوه بر اين، هر چند معتزله از حمايت خلافت عباسى محروم شدند، اما آنها بعداً شاهزادگان يا اشخاص با نفوذ ديگرى را (به خصوص در دوره‏ى حكومت آل بويه) يافتند كه از آنها حمايت كنند. بسيارى از محققان و نويسندگان ملل و نحل بر اين نكته تأكيد داشته‏اند كه دوره‏ى نخست معتزله با حمايت خاندان عباسى به ويژه در عصر مأمون، معتصم و واثق شكل گرفت و شخصيت‏هاى مشهورى چون نظام، جاحظ، احمد بن أبى دؤاد و... براى گسترش مكتب معتزله سعى زيادى نمودند كه اين دوره را دوره‏ى قهرمانان يا سلف صالح ناميده‏اند.
اگر نگاهى به مكتب معتزله تا قبل از به خلافت رسيدن متوكّل (دوره نخست) و دوره‏ى بعد از به خلافت رسيدن وى (دوره بعد) بيندازيم به اين نكته پى خواهيم برد كه دوره‏ى نخست در نظر ما مهم‏ترين دوره نيست. زيرا در مرحله‏ى بعد بود كه معتزله در اتقان و نظام‏مند كردن آموزه‏ها بروز و ظهور يافتند؛ مرحله‏اى كه مى‏توان آن را دوره‏ى كلاسيك معتزله توصيف كرد كه تقريباً از ربع آخر قرن سوم تا اواسط قرن پنجم ادامه يافت.
در اين دوره، اشخاصى چون ابوعلى و ابوهاشم جبّائى، قاضى عبدالجبار همدانى، صاحب بن عباد و... ظهور كردند كه هر كدام نقش مهمى در پيش برد اين مكتب ايفا نمودند.
به لحاظ تدوين آثار، اين دوره مهمترين دوره‏ى معتزله است و فردى چون قاضى عبدالجبار در اين عصر آثار فراوانى در تأييد مكتب معتزله از خود به جا گذاشت كه هيچ كدام از مشاهير معتزلى از نظر كثرت آثار به پاى وى نرسيده‏اند. در مقاله حاضر حيات فكرى، فرهنگى مشاهير فوق الذكر را مورد بررسى قرار خواهيم داد.

1. ابوعلى جبّائى‏
ابوعلى محمد بن عبدالوهاب بن سلام بن خالد بن حمران بن ابان، وابسته به عثمان بن عفان است.3 ايشان از علماى علم كلام معتزلى بود كه آن را از استادش ابى يوسف يعقوب بن عبداللَّه الشحّام، رئيس معتزله‏ى بصره در عصر خويش فرا گرفت.4 به اصحاب ابوعلى محمد بن عبدالوهاب جبّائى، جبّائيه گفته مى‏شود.5 «ابوعلى از علماى معتزله و رئيس آنها در زمان خود بود و جبّائيه به جُبَّا موسوم است و نسب وى به جُبَّا يكى از روستاهاى بصره است كه ايشان در بصره مشهور و در جُبَّا مدفون گرديد».6
مؤلف كتاب تاريخ انديشه‏هاى كلامى در اسلام، جُبَّا را از روستاهاى بصره نمى‏شمرد، بلكه معتقد است كه آن نام آبادى يا ناحيه‏اى در استان خوزستان است. وى مى‏نويسد، برخى آبادان را جزء اين ناحيه كه از يك سو در كنار بصره و از سوى ديگر در كنار اهواز قرار گرفته، دانسته و حتّى برخى از كسانى كه در اين امر اطّلاعات و تجاربى ندارند، جُبَّا را از توابع بصره شمرده‏اند در حالى كه واقع امر چنين نيست.7
ابوعلى جبّائى در سال 235هجرى، ديده به جهان گشود و در سال 303هجرى درگذشت.8 ايشان از كودكى به تيزهوشى و زيركى شناخته شد و در بزرگى به قدرت اقناع و غلبه بر دشمن، شهرت يافت و در علم كلام، سرآمد گرديد. ابن مرتضى، حكايتى از نبوغ سرشار و زودرس او و نيز قدرت وى در دوران خردسالى بر مجادله در مسائل علم كلام آورده است. وى مى‏نويسد: او با همه‏ى خردسالى به داشتن قدرت در جدل معروف بود. قطان نيز نقل كرده است كه وى به منظور مناظره با جماعتى نشست. آنان به انتظار مردى از همان جماعت نشستند و وى حضور نيافت. در زمانى كه مردى از علماى جبريه به نام صقر در آنجا حضور داشت، يكى از حاضران جلسه گفت: آيا در اينجا كسى نيست كه سخن بگويد؟ ناگاه پسركى سفيد چهره خود را به صقر رساند و به وى گفت: از تو بپرسم؟ حاضران به او نگريستند و از جرأت و جسارت او با وجود كمى سنش شگفت زده شدند. صقر در پاسخ او گفت: بپرس. او گفت: آيا خداوند فعل عادلانه انجام مى‏دهد؟ پاسخ داد: آرى. گفت: آيا او را بدين سبب كه فعل عادلانه انجام مى‏دهد، عادل مى‏نامى؟ گفت: آرى. پرسيد آيا او ستم مى‏كند؟ گفت: آرى. پرسيد: آيا او را به اين دليل كه ستم مى‏كند، ستمكار مى‏نامى؟ گفت: نه. جبّائى گفت: پس لازم است، او را بدان سبب كه فعل عادلانه انجام مى‏دهد نيز عادل نخوانى. اينجا بود كه صقر درماند و مردم پرسيدند كه اين كودك كه بود و در پاسخ گفته شد: او پسرى از جُبَّاست.9

اساتيد و شاگردان‏
ابايعقوب شحَّام، استاد جبّائى بود و البته جبّائى با ديگر متكلمان دوران خويش نيز ملاقات كرد.10 ابويعقوب يوسف بن عبداللَّه بن اسحاق شحّام از اصحاب ابوالهذيل بود و رياست معتزله نيز به او رسيد. او كتبى در ردّ بر مخالفان و تفسير قرآن دارد. وى از باهوش‏ترين مردم بود و هشتاد سال زيست.11
از شاگردان وى، دختر و پسر وى و ابوالحسن اشعرى را مى‏توان نام برد. فرزندش، ابوهاشم كه بعد از وى به رياست معتزله رسيد و طريقه‏ى بهشميّه به نام وى موصوف و مشهور گرديد به همراه پدر، آخرين دوره‏هاى اهمّيّت معتزله را نشان مى‏دهند.12 ابوالحسن اشعرى ديگر شاگرد وى بود كه از طريقه‏ى اعتزال روى برگرداند و مذهب اشعرى را بنا نهاد.13

تأليفات‏
ابن مرتضى نقل مى‏كند: «هيچ گاه نبود كه او كتابى خاص را بنگرد، مگر اينكه يك روز در زيج خوارزمى مى‏نگريست. يك روز هم او را ديدم كه قسمتى از الجامع‏الكبير محمد بن حسن را در دست دارد.» وى مى‏گفت: كلام براى او از هر چيز ديگر آسان‏تر است، زيرا عقل بر آن دلالت مى‏كند.14 ابوعلى جبّائى به علم كلام، اشتغال داشت اما آثارى در تفسير قرآن و علم نجوم و مقالاتى در خلق قرآن نيز به وى منسوب است.15 ابن مرتضى در طبقات‏المعتزله براى او از يك تفسير قرآن نام برده كه در آن از هيچ كس جز ابوبكر عبدالرحمن بن كيسان اصم، ذكرى به ميان نيامده است.16 وى هم‏چنين كتاب‏هايى در ردّ اهل نجوم براى او ذكر مى‏كند و يادآور مى‏شود كه بسيارى از اين مسائل، مشابه دلايل ظنى است كه موجب گمان بيشتر مى‏شود.17 ابوعلى هم‏چنين كتاب اللطيف را براى برخى از شاگردانش از جمله، ابوالفضل خجندى و كسانى ديگر املاء كرده است.18 در لسان‏الميزان آمده است: ابوعلى جبّائى حدود هفتاد تصنيف دارد كه از جمله آثار وى، الرد على الاشعرى فى الروايه مى‏باشد.19 او هم‏چنين ردّيه‏هايى بر ابوالحسن خياط، صالحى، جاحظ، نظام و ديگر معتزليان كه با آنان اختلاف نظر داشته است دارد.20

مناظره‏ى ابوعلى جبّائى با ابوالحسن اشعرى‏
ابوالحسن اشعرى در آغاز از معتزله‏ى بصره بود و مدت چهل سال شاگرد ابوعلى جبّائى بود تا اينكه طريقه‏ى اعتزال را ترك كرد و مكتب اشعرى را به وجود آورد. مناظراتى ميان جبّائى و ابوالحسن اشعرى گزارش شده كه نمى‏توانيم به دقّت مشخص كنيم كه آيا اين مناظرات قبل از ردّ علنى مذهب معتزله صورت گرفته و يا بعد از آن؟
يكى از مهم‏ترين مناظرات ميان ايشان كه در منابع مختلف نقل شده روايت ابن خلكان است كه مى‏گويد: «پيشواى سنت، شيخ ابوالحسن اشعرى علم كلام را از او اخذ كرد و مناظره‏اى با او داشته است كه علما آن را چنين روايت كرده‏اند: گفته مى‏شود، ابوالحسن اشعرى از استاد خويش، ابوعلى جبّائى پرسيد كه سه برادرند يكى مؤمن، نيكوكار و پرهيزگار، ديگرى كافر، فاسق و بدكار و سومى خردسال. هر سه نفر در گذشته‏اند، اكنون بگو حكم اين سه چيست؟ جبّائى پاسخ داد: آن زاهد در بهشت و كافر در جهنّم و آن خردسال اهل نجات است. اشعرى گفت: اگر آن خردسال بخواهد به درجات آن پرهيزگار برود، آيا به او اجازه داده مى‏شود؟ جبّائى پاسخ داد: نه، زيرا به او گفته مى‏شود، برادرت به سبب عبادات فراوان خويش به اين درجات رسيده و تو از آن طاعات، برخوردار نيستى. اشعرى گفت: اگر خردسال بگويد: تقصير از من نيست، تو خود، مرا باقى نگذاشتى و بر طاعت توانا نساختى. جبّائى پاسخ داد، خداوند مى‏گويد: من مى‏دانستم كه اگر تو باقى مى‏ماندى، نافرمانى مى‏كردى و مستحق عذاب دردناك مى‏شدى. پس من مصلحت تو را مراعات كردم. اشعرى گفت: اينك اگر آن برادر كافر بگويد: اى پروردگار عالميان، آن گونه كه حال او را مى‏دانستى، حال مرا نيز مى‏دانستى پس چرا مصلحت او را مراعات كردى و مصلحت مرا مراعات نكردى؟ در اين هنگام جبّائى به اشعرى گفت: تو ديوانه‏اى. او گفت: نه! بلكه الاغ شيخ در سر بالايى مانده است و بدين ترتيب بود كه جبّائى از دادن پاسخ درماند».21 مناظرات ديگرى نيز ميان ايشان روى داده و در منابع مختلف به آنها اشاره گرديده است كه از ذكر آنها خوددارى مى‏كنيم.

2. ابوهاشم جبّائى‏
او ابوهاشم عبدالسلام بن ابى على جبّائى بن عبدالوهاب بن عبدالسلام بن خالد بن حمران بن ابان بن عثمان است. درباره‏ى ولادت او خطيب بغدادى در تاريخ بغداد چنين مى‏گويد: «تنوخى به نقل از ابوالحسن احمد بن يوسف بن ازرقى، برايم نقل كرده است كه گفت: ابوهاشم عبدالسلام بن محمد بن عبدالوهاب جبّائى گفته است: من در سال 277هجرى ديده به جهان گشودم و پدرم ابوعلى نيز در سال 235هجرى به دنيا آمد و در شعبان سال 303هجرى وفات يافت».22
اين تاريخ در وفيات الاعيان به صورت تحريف شده، چنين آمده است: «ولادت ابوهاشم در سال 247هجرى بوده است.23 وى در بصره به دنيا آمد و در سال 321هجرى وفات يافت».24
ايشان از اكابر متكلمين و بزرگان علماى كلام در فرقه‏ى معتزله بود. در علوم ادبيه نيز بى‏نظير بود. او مانند پدرش در اكثر مسائل كلاميه با اغلب فِرَقِ اسلامى مخالفت مى‏نمود. وى در مذهب اعتزال، طريق خاصى پيمود و مقالاتى نوشت كه در كتب كلامى به طور مشروح آمده است. علاوه بر مخالفت با ديگران در پاره‏اى عقايد دينى با پدرش مخالفت نمود و نتايج افكار خود را در قلوب اكثر مسلمين رسوخ داد، تا آنكه شعبه‏ى مخصوص ديگرى نيز از معتزله منشعب شد و در ميانِ فرَقِ اسلامى به بهشميَّه مشهور گرديد.25

اساتيد ابوهاشم جبّائى‏
او علم نحو را از ابوالعباس مبرَّد، فرا گرفت. در مبرَّد، نوعى سبك‏مغزى وجود داشت و بدين سبب به ابوهاشم گفته شد: چگونه سبك‏سرى او را تحمّل مى‏كنى؟ و او پاسخ داد: تحمّل او را شايسته‏تر از نادان بودن به اصول زبان عرب ديده‏ام كه البته اين مضمون گفته‏ى اوست.26
وى علم كلام را از پدرش فرا گرفت و بدان علاقه‏ى بسيار داشت و در پرسش از پدر درباره مسائل مختلف دينى اصرار فراوان مى‏كرد تا آنجا كه پدرش از او آزرده مى‏شد. ابن مرتضى در اين باره مى‏گويد: او از شدّت علاقمندى، آن قدر از ابوعلى پرسش مى‏كرد كه او از وى آزرده مى‏شد. برخى از اوقات، هنگام مناظره و بحث ابوعلى با وى، ابوعلى مى‏گفت: آزارمان مده! اما او همچنان بر پرسش اصرار مى‏ورزيد.27 ابوعلى بر بستر خويش، دراز مى‏كشيد و ابوهاشم در مقابل او مى‏ايستاد و به پرسش مى‏پرداخت تا زمانى كه او را خسته مى‏كرد و او نيز روى خود را از او بر مى‏گرداند. اما باز، ابوهاشم به آن سو كه او رويش را چرخانده بود مى‏رفت و پيوسته به اين كار ادامه مى‏داد تا زمانى كه پدر به خواب مى‏رفت. گاه نيز ابوعلى پيش‏دستى مى‏كرد و در را به روى ابوهاشم مى‏بست. آن كس كه علاقه‏ى او در اين حد باشد و چنان هوشمندى و ذكاوتى نيز در او مشاهده شود از سرآمد شدن او در علم هيچ شگفتى نخواهد بود.28

شاگردان ابوهاشم‏
او شاگردان برجسته‏ى بسيارى داشت كه ابن مرتضى از برخى از آنان در ضمن طبقه‏ى دهم از طبقات معتزله ياد مى‏كند و از اينان نام مى‏برد. 1. ابوعلى بن خلّاد: صاحب كتاب الاصول و شرح الاصول كه نخست در عسكر و سپس در بغداد شاگردى ابوهاشم كرد و البته عمرش كوتاه بود. 2. احتمالاً مشهورترين آنها ابوعبداللَّه حسين بن على بصرى است كه نخست از ابوعلى خلّاد و پس از آن از ابوهاشم كسب علم كرد و با سعى و تلاش خويش به درجه‏اى رسيد كه جز او از اصحاب ابوهاشم كسى بدان نرسيده است.29 3. ابواسحاق عيّاش يا ابراهيم بن عيّاش بصرى. قاضى عبدالجبار مى‏گويد: او همان كسى است كه من در آغاز، نزد او تحصيل مى‏كردم و در حد بالايى از پاكدامنى و زهد قرار داشت.30 4. ابوالقاسم سيرافى كه در 62 سالگى درگذشت. 5. ابوعمران سيرافى: نخست در محضر ابوهاشم كسب علم كرد و سپس از او جدا شد و با ابوبكر بن اخشيد رفت و آمد كرد. 6. ابوالحسين ازرق يا احمد بن يوسف بن يعقوب بن اسحاق بن بهلول انبارى تنوخى، علم كلام را از ابوهاشم، فقه را از كرخى، قرآن را از ابن مجاهد و نحو را از ابن سرّاج فرا گرفت. 7. ابوالحسين طوائفى بغدادى، پيرو مذهب فقهى شافعى و داراى كتابى در اصول فقه. 8. خواهر ابوهاشم و دختر ابوعلى جبّائى به مراتبى از علم رسيد در برخى مسائل از پدر پرسش مى‏كرد و وى نيز به او پاسخ مى‏گفت. وى مبلغ زنان بود و در آن ديار از او بهره‏ها بردند. 9. احمد بن أبى هاشم كه از نجيب‏ترين فرزندان ابوهاشم و داراى مراتبى از علم بود. 10. ابوالحسن بن نجيح از اهالى بغداد. 11. ابوبكر بخارى، وى در علم كلام از ابوهاشم كسب فيض كرد و به درجه‏اى از علم رسيد. 12. ابومحمد عبدكى، او نيز از ابوهاشم كسب علم كرد و از خبرگان در علم كلام بود.31

تأليفات ابوهاشم‏
ابن نديم در الفهرست، كتب ذيل را از وى دانسته است: 1. الجامع الكبير 2. الابواب الكبير 3. الابواب الصغير 4. الجامع الصغير 5. الانسان 6. العوض‏7. المسائل العسكريات 8. النقض على ارسطاطاليس فى الكون و الفساد 9. الطبائع و النقض على القائلين بها 10. الاجتهاد32 بغدادى نيز در الفَرقُ بين الفِرَقْ، دو كتاب استحقاق الذم و البغداديات را از آثار وى مى‏شمرد.33

آراى معاصران و متأخران درباره‏ى او
ابوالحسن كرخى مى‏گويد: «هيچ كس به مقام او در علم كلام نرسيد».34 ابوعبداللَّه بصرى، نيز از ورع و زهد او مسائلى نقل مى‏كرد كه از دين‏دارى بسيار او حكايت داشت.35 قاضى عبدالجبار نيز در مورد او مى‏گويد: ابوهاشم از خوش اخلاق‏ترين و گشاده‏روترين مردم بود، برخى مردم، مخالفت او با پدرش را نكوهش كرده‏اند در حالى كه مخالفت تابع با متبوع در مسائل دقيق فرعى، نكوهيده نيست.36

گسترش مذهب و انديشه‏ى او
عبدالقادر بغدادى، درباره‏ى ابوهاشم جبّائى و مذهب او مى‏گويد: «بيشتر معتزله‏ى عصر ما به سبب دعوت ابن عباد وزير آل بويه به مذهب جبّائى بر مذهب اويند.»37 از آنجا كه بغدادى در سال 429هجرى در گذشته است، مفهوم اين سخن آن است كه معتزله در ربع آخر قرن چهارم و ربع اول قرن پنجم هجرى بر مذهب ابوهاشم جبّائى بوده‏اند. او علّت اين امر را چنين تفسير مى‏كند كه صاحب بن عباد، متولد 26 ذى القعده 326هجرى در اصطخر و به نقلى در طالقان و متوفّاى 24 صفر سال 385هجرى بيشترين نقش را در اين زمينه داشت، زيرا وى مردم را به فرقه‏ى معتزله بر مسلك ابوهاشم، دعوت مى‏كرد. وى از سال 366 تا 385هجرى، وزارت آل بويه را بر عهده داشت و در اين مقطع زمانى، دعوت مردم به معتزله بر مبناى انديشه و مسلك ابوهاشم صورت مى‏گرفت.38 در بيشتر كتاب‏هاى معتزله و كتب عقايد مانند الملل و النحل شهرستانى، نام پدر و پسر يكسان برده مى‏شود، زيرا چنانكه گفتيم در اغلب مباحث با هم موافق بوده‏اند.39 ولى بعضى پيروان پدرِ او را جبّائيه و پيروان ابوهاشم را بهشميّه و به عنوان دو فرقه‏ى جداگانه به شمار مى‏آورند.40

3. ابوالقاسم كعبى بلخى 319-273هجرى‏
ابوالقاسم عبداللَّه بن احمد بن محمود كعبى بلخى از معتزله‏ى بغداد در بلخ به دنيا آمد، ولى روزگار درازى در بغداد زيست و در آنجا شاگرد ابوالحسين خياط، بود و بعد از خياط، جانشين وى شد.41در نسف (نخشب) مدرسه‏اى تأسيس كرد و جمع زيادى از مردم خراسان را به دين اسلام درآورد. وى اول شعبان سال 319هجرى در بلخ درگذشت. ايشان از معتزله‏ى بغداد و مؤلف كتاب المقالات است.42 از ديگر آثار وى مى‏توان التفسير، تأييد مقاله ابى الهذيل، قبول الاخبار، معرفه الرجال و... را نام برد.43 در لغت‏نامه، كتب اوائل الادله فى اصول الدين، تجريد الجدل و تهذيب فى الجدل از ديگر آثار وى شمرده شده است.44
وى در برخى از مسائل كلامى، آراء خاصى دارد كه در كتب ملل و نحل، نقل شده است. وى در مورد امامت معتقد بود كه قريش نسبت به غير قريش، اصلح و اولى است.45
از آثار وى، كتاب المسترشد فى الامامه است كه در ردّ كتاب انصاف فى الامامه، ابوجعفربن قبه رازى از متكلمين شيعه كه در ابتدا معتزلى بوده، نوشته شده است. ابوجعفر كتابى به نام المستثبت در ردّ المسترشد، تأليف كرد و چون اين كتاب پيش كعبى رسيد، نقض المستثبت را در ردّ بر آن نوشت و هنگامى كه اين كتاب به رى رسيد، ابوجعفر وفات يافته بود.46

4. ابن اخشيد 326-270هجرى‏
ابوبكر احمد بن على بن معجورالاحشاد 326-270هجرى متكلّم، فقيه، مفسّر و يكى از رؤساى معتزله است. ايشان از فضلا و پرهيزگاران و زاهدان معتزله است و چندين كتاب در فقه تأليف كرد و خانه‏اش در سوق‏العطش در كوچه‏ى معروف به درب‏الاحشاد بود.47 وى براى مدتى طولانى از دانش ابوعبداللَّه محمد بن عمر صيمرى، بهره گرفت. او علاوه بر كلام، فقه و تفسير بر علم حديث نيز آگاه بود و از ابومسلم كجى، موسى بن اسحاق انصارى، فضل بن حباب جمحى و طبقه آنان حديث نقل مى‏كرد.48
در فقه، پيرو مذهب شافعى و در كلام، پايه گذار طريقه‏ى خاصى از معتزله بود كه به اخشيديه معروف شد. بسيارى او و كعبى و ابوهاشم را از بزرگترين رهبران معتزله‏ى زمان خود به شمار مى‏آورند.49
از جمله شاگردان وى مى‏توان، على بن عيسى نحوى، معروف به ابن رمانى اخشيدى، ابوعمران موسى بن رياح، ابوعلى احمد بن محمد بن حنفى بصرى، ابوعبداللَّه حبشى و ابوالحسن انصارى را نام برد.50
از مهم‏ترين آثار وى مى‏توان: 1. الاجماع 2. التفسير للطبرى 3. اختصار كتاب ابى على فى النفى و الاثبات 4. المبتدى 5. المعونه فى الاصول كه ناتمام مانده بود 6. نظم‏القرآن 7. النقض على الخالدى فى الارجاء 8. نَقل‏القرآن را نام برد.51

5. ابوعبداللَّه بصرى 369-308هجرى‏
ابوعبداللَّه حسين بن على... بن ابراهيم، شهرتش كاغذى، 369-308هجرى از مردم بصره است كه در همانجا به دنيا آمده است. او از مذهب ابوهاشم پيروى مى‏كرد و در زمان خود بر اصحاب او رياست پيدا كرد. قاضى، فقيه، متكلّم، داراى اخلاقى والا و نجابت و بزرگوارى بود. نامش در همه‏ى مكان‏ها و شهرها به ويژه خراسان انتشار يافت. نقض كلام الراوندى، الاقرار المعروفه از آثار وى است.52
ابوعبداللَّه بصرى از شيعيان زيدى و در زمان خود، پيشواى معتزليان بهشميّه بود. ابن مرتضى در طبقات المعتزله ايشان را در طبقه‏ى دهم معتزليان قرار مى‏دهد و او را از جمله كسانى ذكر مى‏كند كه از ابوهاشم جبّائى، تعليم گرفته‏اند. بصرى نخست نزد ابوعلى خلّاد به تحصيل دانش، پرداخت و مدتى طولانى را در مجلس فقيه ابوالقاسم كرخى، گذراند. او با حكم مستقل و دقيق خود از همه‏ى پيروان ابوهاشم جبّائى، سبقت گرفت و همّت خود را به يك اندازه، مصروف علم كلام و فقه ساخت. قاضى عبدالجبار مدت زيادى در بغداد با بصرى معاشرت داشت و پس از اينكه به رى رفت نيز كتاب‏هاى او را دريافت مى‏كرد تا اينكه به قضاوت رسيد. در ميان شاگردان او ابوعبداللَّه داعى از اهل البيت بود. بصرى از محبّان حضرت على‏عليه السلام بود و اثرى شيعى نوشت كه كتاب التفصيل نام گرفت.53
بصرى از آنجا كه معتزلى بود، بالطبع با فلاسفه مخالفت داشت و از آنجا كه عضو مكتب كلامى بهشميّه بود با اخشيديه‏54 رقابت كرد و نزاع ميان اين دو مكتب كلامى، تلخ و ناگوار بود.55

6. ديگر مشاهير معتزله‏
ابوعبداللَّه محمد بن عمر الصيمرى از مردم صيمره و از معتزليان بصره بود و خود را از شاگردان ابوعلى جبّائى مى‏دانست وپس از ابوعلى به مقام رياست رسيد؛ زيرا سن او هم در حدود سن و سال ابوعلى بود و در سال 315هجرى وفات يافت.56
ابوعلى محمد بن خلّاد از اصحاب ابوهاشم بود كه به عسكر رفته و در محضر او علم آموخته و كتاب الاصول از اوست.57 ابوالحسين محمد بن على بن الطيب البصرى، متكلّم مذهب معتزله و يكى از علماى علم كلام در بغداد سكونت گزيد و در سال 436هجرى وفات نمود.58 على بن سعيد اصطخرى، يكى ديگر از متكلمين معتزله بود كه فقيهى شافعى بود و در سال 404هجرى فوت كرد. ايشان، افزون بر 90 سال عمر كرد.59 هم‏چنين على بن محمد بن ابى الفهم التنوخى كه در سال 342هجرى وفات نمود از علماى معتزلى بود.60 نيز عمير بن على بن الحسين بن عمير الصيمرى الرازى قاضى قزوينى از بزرگان فقهاى رى و بر قول معتزله بود.61

7. قاضى عبدالجبار همدانى‏
قاضى عبدالجبار بن احمد بن عبدالجبار همدانى اسدآبادى، مكنى به ابوالحسين يكى از انديشمندان و بزرگان معتزله در قرون چهارم و پنجم هجرى مى‏باشد. وى بين سال‏هاى 325-320هجرى در شهر همدان متولد شد.62 در مورد وفات وى سالهاى 414هجرى‏63 و 415هجرى‏64 ذكر شده است كه اغلب روايات، حكايت از اين امر مى‏كند كه وفات وى در سال 415هجرى‏65 رخ داده است و افزون بر 90 سال عمر كرد.66
عبدالجبار همدانى، قاضى بود و در علم اصول و كلام، تبحّر داشت و در عصر خويش، شيخ معتزليان بود و آنان وى را قاضى‏القضاة مى‏گفتند و جز وى كسى را بدين لقب نمى‏خواندند.67 وى مثل حلقه‏ى اخير، اعتزالى خالص است كه بعد از جريان اعتزالى وارد تشيع شد، همانند معتزله‏ى بغداد كه قبلاً چنين شده بود.68 قاضى عبدالجبار نه تنها يكى از بزرگان معتزله در عصر خودش و بالاترين آنها از نظر مقام و فكر و تأليف، بلكه يكى از بزرگترين شخصيت‏هاى قرن چهارم و پنجم هجرى است كه پشتوانه عظيمى براى مذهب بود و اصول آن را استوار ساخت و از آن دفاع كرد.69
يكى از كسانى كه صاحب بن عباد در حق او نيكى بسيار كرد، قاضى عبدالجبار بود.70 مراتب علم، فضل و كمال وى مورد تصديق و اذعان صاحب بن عباد بوده و به امر آن وزير در سال 360هجرى از بغداد به رى آمد و به وظايف تدريس، قيام نمود و در تمامى سرزمين رى قاضى‏القضاة بوده است.71 از اهمّيّت علمى وى، آنكه صاحب گويد: وى اعلم‏ترين اهل زمين در زمان خود مى‏باشد.72
وى در ابتداى امر، اشعرى و از نظر فقهى، پيرو فقه شافعى بود و بعداً به معتزله گرويد.73 دوره‏اى كه قاضى عبدالجبار در آن زندگى مى‏كرد، مصادف با حاكميت آل‏بويه در عراق و فارس و خوزستان است. صاحب بن عباد از وى دعوت كرد و منصب قضاوت را به وى داد و اين منصب، شبيه وزارت دادگسترى در زمان ما است.74 صاحب كسى نزد استادش ابوعبداللَّه بصرى فرستاد تا فردى را كه داراى علم و عمل مناسب در مذهبش (معتزله) باشد؛ براى او بفرستد. ابوعبداللَّه، ابتدا ابااسحاق النصيبى را به خاطر شرافت اخلاق و عمل نزد صاحب فرستاد و چون موافق نبود، قاضى عبدالجبار را نزد وى فرستاد.75
زمانى كه صاحب بن عباد از جهان رخت بركشيد، قاضى عبدالجبار گفت: بر او رحمةاللَّه نگوييد، زيرا بدون آنكه، آشكارا توبه كرده باشد از دنيا رفته است و اين سخن را دليل بر بى‏وفايى قاضى، گفته‏اند.76 پس فخروالدوله، (امير بويهى) اموال قاضى عبدالجبار را مصادره نمود و در اين مصادره، هزار طيلسان و جامه‏ى پشمين گرانبها به فروش رفت.77 ايشان از فحول علماى عامه مى‏باشد و در زمان خود، رئيس معتزله بوده و مصنّفات بسيارى در مذهب اعتزال و تمامى فنون ديگر به وى منسو