PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زندگى و كارنامه سياسى قتيبة بن مسلم باهلى



Borna66
09-06-2009, 08:45 PM
زندگى و كارنامه سياسى قتيبة بن مسلم باهلى‏
زهرا نوروزى
خراسان، قبل و بعد از اسلام، همواره شاهد حوادث مهم سياسى، اجتماعى و... بوده است. فتوحات عرب در ايران، خصوصاً خراسان حائز اهميت بسيارى است. وسعت قلمرو خراسان، نزديكى آن به سرزمين‏هاى خاور دور و نگرش فاتحان به اين منطقه به مثابه پل ورود به آسياى مركزى و خاور دور، تأثير فراوان بر جاى گذاشت. جهت شناسايى مسئله فتوحات، بررسى زندگى سرداران بزرگِ فاتح، ضرورى به نظر مى‏رسد. اين مقاله سعى دارد به معرفى زندگى، نسب، قبيله، خاندان، فرزندان و اقدامات سياسى اجتماعى قتيبة بن مسلم باهلى بپردازد.
واژه‏هاى كليدى: خراسان، وليدبن عبدالملك، حجاج بن يوسف، بخارا، قتيبة بن مسلم.
مقدمه‏
تاريخ حكومت بنى اميه از جنبه‏هاى گوناگون محل توجه و بررسى است. اين خاندان در امور دينى، رفتار با اهل بيت رسول اللَّه‏صلى الله عليه وآله، و موالى، ترويج فساد اخلاقى و ظلم بر اهل ذمه كارنامه تاريكى از خود به جا گذاشته، لكن در امر فتوحات در شرق و غرب جهان اسلام و توجه به معمارى و... شايسته بررسى است. پژوهش و تحقيق در باب فتوحات عظيم دوره اموى اهل علم و تاريخ را با سياست توسعه ارضى و روش ملكدارى آنان بيشتر آشنا مى‏كند. بنا بر گستردگى حوزه فتوحات اين دوره، اين تحقيق به شرق محدود شده و از ميان انبوه سرداران و امرا، ابعاد زندگى قتيبه بن مسلم باهلى معروف به بالان‏2 بررسى شده است.
غرض از انتخاب وى، توجه كافى به زندگى وى و جمع آورى اخبار و اطلاعات پراكنده درباره وى و بررسى كامل فتوحات و اقدامات اوست، كه متأسفانه بسيارى از موارد فوق الذكر در تاريخ مجهول باقى مانده است.

نسب قتيبه‏
ابوحفص قتيبه بن ابى صالح بن عمروبن حُصين بن ربيعه بن خالد بن اُسيد الخير بن قضاعى بن هلال بن سلامه بن ثعلبه بن وائل بن معن بن مالك بن اعصر بن سعد بن قيس بن عيلان بن مضر بن نزار بن عدنان، نسب به اعراب شمالى مى‏برد.3 دانشمندان علم انساب در ذكر نام و نسب وى دچار اختلاف نظر شده و برخى نسب وى را به جاى مالك بن اعصر، باهله بن اعصر بن سعد مى‏دانند كه اين امر، مورد تأييد همگان نيست. برخى محققان معتقدند «باهله» همسر مالك است نه جد ذكور وى.4 در هر صورت، او از قبيله باهله است و نسب‏شناسان باهله را يكى از قبايل كهن عرب مى‏دانند. در بيان علت نام گذارى اين قبيله به باهله كه ظاهراً نام زنى است، روايت روشن و صريحى يافت نشد. باهله از قبايل ضعيف و پست عرب به شمار مى‏آمده، چرا كه اعراب از انتساب خود به قبيله مذكور خوددارى مى‏ورزيده‏اند. در برخى از اشعار عربى به منحط بودن اين قبيله اشاره شده است. جلسات مشاعره و مفاخره اعراب در بارگاه قتيبه و بيان معايب قبيله وى و انتساب افراد آن به نادانى، بر اين مطلب اشاره دارد. البته شخصيت قتيبه، شديداً قبيله‏اش را تحت تأثير قرار داد و در موارد خاص، قبيله وى مورد مفاخره و تمجيد قرار گرفت. اين مفاخرات شايد به سبب ترس و هيبت و مقام او، يا چاپلوسى و ريا صورت گرفته است.5

خاندان قتيبه‏
به روايتى قتيبه در سال 49ه در عراق زاده شد. محل تولد او مشخص نيست. پدر قتيبه ابوصالح مسلم بن عمرو از سرداران و كارگزاران دولت اموى بوده است. وى از نديمان خاص و پيك‏هاى محضر يزيد بن معاويه (د 63ه ) بوده و نيز مدتى در نزد ابن زياد، در بصره بسر برده است. او همراه ابن زياد با صورتى پوشيده وارد كوفه شد و در هنگام دستگيرى مسلم بن عقيل حضور داشت و از سيراب كردن وى در دارالاماره كوفه ممانعت كرد. به جز اين مورد و مدحيه‏اى كه در وصف وى سروده شده، اطلاع ديگرى از او در دست نيست. در شعرى آمده كه مسلم اشتربان و صاحب اسبى به نام حرون بوده است.6
در حوادث بعدى تاريخ اسلام جز حضور وى در دستگاه عبدالملك مروان و كمك در رفع شورش مصعب بن زبير در سال 72ه و سرانجام قتل وى، به مطلب ديگرى بر نمى‏خوريم.
كليب، برادر مسلم بن عمرو، در جنگ جمل در سال 36ه حضور داشته و مشخص نيست در كدام گروه (سپاه على‏عليه السلام يا طرفداران عائشه) بوده است. با توجه به اين كه دودمان قتيبه در محضر امويان بوده‏اند، اما اخبارى نادر از شركت برخى از افراد قبيله وى در گروه خوارج شورشى و مقتول به دست حكومت اموى در بصره، هم گزارش مى‏دهند.7
مادر قتيبه، سوده دختر عمرو بن تميم هم فردى گمنام در عصر اموى است. با قدرت يابى قتيبه، مادرش هم جايگاهى پيدا كرده و محضرش محل وساطت و ميانجى‏گرى مغضوبين قتيبه بوده است.8
مسلم بن عمرو به جز قتيبه پسران زيادى داشت كه عبارتنداز: بشار، زياد، عبدالكريم، عبداللَّه، صالح عبدالرحمن، حماد، رزيق، عمر، معبد و حصين، «بشار»، برادر بزرگ قتيبه، در نزد حجاج عزيز و محترم بود و جزء تيول داران و صاحب نهرى در عراق به حساب مى‏آمد، همين‏طور عبداللَّه، حصين و عمرو كه صاحب فرزندان بسيار بودند، و با وى در فتوحات شركت كردند و اكثر ايشان در خراسان همراه امير به قتل رسيدند. از خواهران قتيبه نشانى در تاريخ نمى‏بينيم، هر چند كه طبرى ذيل حوادث سال 96ه آورده است: «خواهران و برادران او در اين حادثه به قتل رسيدند».9

ازدواج‏
از دوران كودكى، نوجوانى و جوانى وى اطلاع دقيقى در دست نيست. از اين كه وى در طول زندگى با دوشيزه يا زنى از خاندان‏هاى بزرگ ازدواج رسمى كرده، خبرى موجود نيست، ولى به سنت بسيارى از امراى عرب كه به سبب فتوحات و مسائل حكومت، مجال تشكيل خانه و خانواده نداشتند، با كنيزان متعددى در تماس بوده است. نام زنانى، چون زعوم دختر اياس، عبهر، ليلى اخيليه، مادر خالد بن برمك، مادر يزيد سوم اموى و همسر نيزك امير سُغد در دربار قتيبه به چشم مى‏خورد. دو نفر اول براى او فرزندانى، چون مسلم و حجاج را به دنيا آوردند. از ارتباط ليلى با سردار اطلاع دقيقى در دست نيست هر چند نامه حجاج، سندى بر ارتباط آن دو محسوب مى‏شود. مادر خالد و مادر يزيد به دربارهاى اموى شام هديه شدند و نفر آخر هرگز با قتيبه پيوندى برقرار نكرد.10

اعقاب قتيبه‏
سلم، حجاج، قطن، مسلم، كثير، عبدالرحمن صالح، عمر و يوسف پسران قتيبه‏اند كه مانند پدر به مناصب مهم حكومتى رسيدند. مسلم ابوقتيبه والى بصره و عامل منصور در مبارزه با قيام ابراهيم بن عبداللَّه بن حسن (د 145ه ) بود. وى بعدها به دليل نافرمانى از منصور از امارت بصره عزل شد. وى فرزندان زيادى داشت كه آنها هم به حكومت ولايات منصوب شدند؛ سعيد، ابراهيم، على، فضل و عمر تا حكومت هادى عباسى (د 170ه ) بر ولاياتى، چون رى، بلخ يمن و... حكم مى‏راندند. قطن پسر ديگر قتيبه بر سمرقند حكومت مى‏كرد.
نبيره‏هاى قتيبه از دنباله مسلم و عبدالرحمن و حجاج با نام‏هاى سعيد بن احمد (د 279ه ) كه در دوره معتمد در بطائح مصلوب شد، و عبدالخالق، ساكن در طليطله (اندلس) معروف به محمد بن مثنى، فرمانده سپاه طلحة بن طاهر بن حسين (د 213ه ) در خراسان بودند.
از ميان اعقاب قتيبه تنها سعيد بن مسلم عالم بود.11

زندگى سياسى‏
آغاز حيات سياسى وى هم زمان با حكومت حجاج بر عراق و به توصيه او و با دستور وليد بن عبدالملك يا خود عبدالملك به سال 85 يا 86ه بوده است. او قبل از امارت خراسان به امور ادارى و سياسى در يكى از شهرهاى رى، بحرين، بصره يا سيستان مشغول بوده است. شواهد بى شمارى، چون حفر نهر قتيبتان در بصره و سركوبى شورش سيستان نشان دهنده حضور وى در اين ايالت‏هاست. علت انتخاب وى به امارت خراسان، آرامش و ثبات سياسى دوره وليد، ميل خليفه به كشور گشايى، فتح چين، نويد گسترش قلمرو حكومت قتيبه از سوى حجاج و مساله تعصب قومى اعراب بود. مورد اخير بسيار مهم بود، چرا كه حجاج، فرماندهى و مقام‏هاى مهم را به قبايل قيسى (اعراب شمالى) - كه خود و سردارانش از آن بودند - مى‏داد.12

فتوحات‏
ورود به خراسان و فتح آن جا و مرزهاى شرقى‏اش، صلابت وقدرت وى، استفاده از عنصر اختلاف ميان شهرياران ايالات آن‏جا و كمك گرفتن از بيگانگان جهت دفع امراى رقيب از عوامل مهم فتوحات خراسان بود.
قتيبه اولين كسى بود كه مسير فتوحات عرب از راه فارس به كرمان و خراسان را تغيير داد و از ايالت‏هاى مركزى و شمالى به آن جا وارد شد.13 اين ايالت در دوره‏هاى قبل فتح شده بود، لكن درگيرى حكّام محلى، نظم امور آن جا را بر هم ريخته بود. حوزه زمانى فتوحات او را بايد در سال 86 تا 96ه دانست. عزل مفضل بن مهلب به دست حجاج، راه را براى فتح امارت خراسان به دست قتيبه كه نقشه اصلى‏اش را مفضل كشيده بود، باز كرد.
اخبار فتوحات قتيبه بسيار نامرتب است. تقريباً تنها كسى كه با رعايت نظم زمانى بدان‏ها پرداخته طبرى است. شرح همه فتوحات مذكور در اين جا ممكن نيست، خصوصاً اين كه طبرى درباره هر حادثه چندين روايت، اعم از محلى و غير محلى (عرب و خراسانى) بيان مى‏كند.14 اولين ايالت‏هايى كه به آن‏ها حمله شد اخرون و شومان بودند كه شهريار آنها رعايت همسايگى دولت اسلام را نكرده و بر حكام محلى ديگر هم ستم مى‏كردند. عده‏اى فتح آن‏جا را به تحريك دهقانان بلخ و طالقان مى‏دادند كه خود را با ارمغان‏هاى فراوان تسليم قتيبه كردند. دو ايالت مذكور در پايان با قتيبه صلح كردند.15 كانون حملات در اين فتوحات شهر مرو، دارالملك قتيبه بود. سال 87ه قتيبه، بادغيس را به صلح گشود. بعد از آن شهر بيكند را فتح كرد هدف اصلى او فتح بخارا بود از اين رو، حملات خود را از نزديك‏ترين ايالات بخارا آغاز كرد. بهانه فتح آن، پيمان شكنى مردم آن جا، فساد اخلاقى حاكمش، ورقا بن نصر باهلى در تعرض به دختران زيبا روى و تحريك سغديان مطرح شده است. رواياتى افسانه‏اى، چون مشاهده ديگ‏هاى بزرگ و غول آساى بيكند توسط مسلمين در منابع تاريخى مطرح شده است. طولانى شدن فتح بيكند، شايعات مبتنى بر مرگ حجاج (جهت تزلزل سپاه اسلام)، كسب غنايم گرانبها و ويرانى بيكند از موارد مهم فتح بيكند است.16
در سال 88ه تومشكت و رامشنيه دو ايالت نزديك بخارا فتح شدند؛ اهميت آنها در شركت سپاهيان سغدى و چينى در مقابله با قتيبه بود. مهم‏ترين و مفصل‏ترين فتح قتيبه، فتح بخارا بود. بخارا از مهم‏ترين ايالت‏هاى ماورالنهر، اولين بار به دست سعيد بن عثمان اموى فتح شد و با نقض پيمان صلح، يك‏بار ديگر در زمان يزيدبن معاويه (د 63ه ) و حجاج مورد حمله واقع شد (90 - 89ه ) حملات چهارگانه قتيبه، طولانى شدن مدت جنگ، نقض پيمان صلح، جايگاه و نسب والاى حاكم محلى آن جا (وردان خداه)، ارتداد اهالى آن جا پس از قبول اسلام، ورود قتيبه به شهر از طريق صلح خدعه‏آميز (به بهانه ساختن مسجد) و فتح آن به دست سپاهيانى كه به شكل بنايان در آمده بودند، خرابى بخارا، اسكان قبايل عرب، وضع قوانين سخت اسلامى در آنجا، بناى جامع مشهور بخارا در سال 94ه ، بناى مصلى و عيدگاه بخارا به دست قتيبه و امنيت پرمخاطره بخارا از مسائل مهم اين فتح محسوب مى‏شود.17 فتح سغد از ديگر فتوحات مهم قتيبه است، چون همراه با سغد مردم طالقان فارياب و... شورش كردند. قتيبه در فتح اين ايالت بر اساس شيوه جنگى رسول خداصلى الله عليه وآله در نبرد احزاب به توصيه مشاور نظامى‏اش، حيان نبطى ميان امراى محلى شهرهاى مذكور را به هم زد و بعد تك تك ايالت‏هاى مذكور را فتح كرده و اهالى آنها را به سختى مجازات كرد.18 در فاصله سالهاى 90 تا 91ه امير، حوزه‏هاى طالقان، فارياب. گوزگان و بلخ را آرام كرد و ايالت سغد را كه اميرش نيزك خان دوباره طغيان كرده بود، فتح كرد. اخبار فتح آن جا و قتل و اعدام نيزك و دوستانش بسيار پراكنده و متضاد مى‏باشند. شومان، كش، نسف، فارياب هم اماكن مفتوحه بعدى بودند. قتيبه فارياب را سوزاند و از آن پس، «شهر سوخته» لقب گرفت. در سال 92ه قتيبه شورش سيستان و رتبيل و زابل را آرام كرد و خوارزم را هم به تصرف خويش درآورد. خوارزم دچار فتنه‏اى محلى شده بود و قتيبه در آن جا عده زيادى را كشت.19 مهم‏تر از خوارزم، فتح سمرقند به سال 95ه بود كه اخبار و روايات افسانه‏اى و مبالغه‏آميز درباره آن زياد بود. كيفيت ورود او به شهر در قالب پنهان شدن در مركبى چوبين و بزرگ، شبيه افسانه يونانى تروا و آشيل قهرمان، كشتار مردم، خرابى بت خانه‏ها و بت‏هاى زرين و كسب لقب و عنوان «بالان» از كاهنان و مردم آن‏جا از مهم‏ترين فصول فتح سمرقند است.20 سال‏هاى آخر عمر سردار نيز در جنگ گذشت. سال 96ه قتيبه دامنه فتوحات را به چين كشاند و آرزوى حجاج را - كه ديگر در قيد حيات نبود - برآورده ساخت. قتيبه، زودتر از سرداران ديگر به چين رسيد و كاشغر را از راه دره عصام گرفت و با مردمش صلح كرد. او با شنيدن خبر مرگ وليد بن عبدالملك به خراسان بازگشت، ولى هرگز نتوانست از آن جا جان سالم به در برد. مرگ وليد و آغاز خلافت سليمان آتشى در شام روشن كرد كه دامن‏گير او در خراسان شد. فتح قرميسين گرگان طبرستان و اسكندريه نيز به وى نسبت داده شده است. قتيبه به آمل رفت و آمد داشت لكن او فاتح طبرستان نيست زيرا آمل در ايالت خراسان بزرگ قرار داشته و با آمل ايالت طبرستان متفاوت است.21

نهايت حوزه فتوحات‏
اين كه قتيبه محدوده فتوحاتش را تا كجا امتداد داد نيازمند بررسى بيشترى است. قدر مسلم آن است كه وى تا عمق مناطق آمو دريا نفوذ كرد و ايالت‏هاى سمرقند، هرات، چاچ، بلخ ، بخارا، خوارزم و قسمت‏هاى بسيارى از ماوراءالنهر را در فاصله سال‏هاى 86 تا 97ه فتح كرد و زمينه را براى فتح چين و ورود اسلام به آن ديار فراهم كرد. به روايتى او سال 96ه كاشغر در ايالت چيانگ را تصرف كرد و با مرگ وليد، فتوحاتش در همان‏جا متوقف شد. اين كه آيا مسلمانان، پيش از اين هم از راه خشكى و دريا و مسير تجارى به چين نفوذ كرده بودند، نيز قابل بررسى است. در اين كه هيأتى از سوى امير به دربار چين به سفارت هبيره بن مشمرح كلابى با هداياى بسيار رفته باشند. ترديدى نيست، اما سفر خود قتيبه به چين محل ترديد است. عده‏اى معتقدند روايت‏هاى مربوط به ورود او به چين زودتر از موقع نقل شده و اين كار بعدها به دست نصر بن سيار امير خراسان انجام شد و نيز حد مرز طبيعى دوران قتيبه منطقه سيحون بود نه جيحون. از طرفى داستان فتح كاشغر و سوگند قتيبه براى فتح خاك چين و تدبير سياسى حاكم آن جا كه يك بار خاك آن سرزمين را با هداياى بى شمار و غلامان سلطنتى براى قتيبه فرستاد تا سوگند او را ملغى كند، علاوه بر ايجاد ترديد در مسأله فوق، حكايت از هيبت سپاه اسلام دارد. با اين همه، قتيبه فتوحات را در شرق به جايى رساند كه هرگز پيش از آن سابقه نداشت و توانست حكومت اسلامى را در آن جا متمركز كند. دلايل گستردگى فتوحات وى از اين قرار است: دستور حجاج مبنى بر فتح چين، رقابت قتيبه با محمد بن قاسم (فاتح سند) بر سر اين كه كدام يك زودتر به چين برسند، حرص و طمع سپاه اموى در جمع كردن غنايم، شور و شوق جنگ‏جويى، دعوى نشر اسلام، نابودى معابد، بتكده‏ها و... .22
نويسندگانى، مانند گيب، فتح چين را در دوره قتيبه صحيح نمى‏دانند و با استناد به طبرى فقط مسأله حمله به كاشغر را مطرح كرده كه در نهايت به صلح طرفين كشيده شد و نيز آنها لفظ صين را بر قسمتى از چين منطبق مى‏دانند، خصوصاً اين كه منابع چينى هم از فتح قتيبه سخنى نگفته‏اند. گيب معتقد است در خصوص فتوحات ماوراءالنهر، قول صحيح استرداد آن منطقه از دست امراى محلى است نه فتح آن. در هر صورت طبق نظر وى قتيبه براى بدست آوردن راه تجارت ابريشم از كوهستان‏هاى تيان‏شان، تورخان و تغمات عبور كرد و توكسيئوس و يا كسارت (مرز مشترك ايران و توران) را گرفت.23
علاوه بر مرزهاى خارجى، قتيبه حملاتى (به صورت گروهى) به جرجان داشت كه به سبب مشكلات سپاه عرب در جنگل و كوه...، رضايت حجاج را جلب نكرد. وى جهت برقرارى آرامش حملاتى نيز به سيستان داشت.24

كارگزاران و فرماندهان‏
قتيبه در فتوحات خود سردار نظامى و زير دست حجاج بود كه كادر فرماندهى قوى داشت. فرماندهانى، مانند مسلم بن مسلم، صالح بن مسلم، عبدالرحمن و عمروبن مسلم كه برادرانش بودند، او را در فتوحات يارى مى‏كردند؛ نفر اول، جانشين موقت وى به هنگام فتوحات مرو بود. دومى، سرزمين باسار، امير ترمذ، فاتح كاشان و ادرشت در منطقه فرغانه را فتح كرد و سومين نفر، قدرت‏مندترين فرمانده نظامى وى بود.25
علاوه بر اينان، مغيره بن عبداللَّه، حاكم نيشابور، اياس بن عبداللَّه، امير مرو و خوارزم، حيان نبطى، وكيع بن حسان، عبداللَّه بن اهتم و ورقاء بن نصر باهلى. حكامى بودند كه به صورت موقت در دوره فتوحات و جنگ و صلح بر امارت ولايت انتخاب مى‏شدند. در ميان امراى مذكور، جز مغيره و ورقاء - كه سرنوشت مجهولى دارند - بقيه به سردار خيانت كرده و زمينه قتلش را فراهم كردند26 و اما مشهورترين مشاور قتيبه، سليمان (سليم) ايرانى بود.

دنياى علم و ادب‏
از قتيبه حكايات و بيانات فراوانى در قالب خطبه‏هاى طولانى و مفصل و نيز عبارات كوتاه و دلنشين به جا مانده است. وى به تأييد حجاج و نامه‏هايش در فهميدن جملات استعاره‏اى و امثال رمزآميز بسيار تيز فهم بود.27 وى در روايت شعر و... بسيار آگاه بود و مورد تمجيد مردم بصره واقع شد. مكاتباتى كه از وى با مادرش به يادگار مانده، نمايانگر صنعت حسن تقسيم (از صنايع ادبى و بلاغى) است. عمران بن حصين و ابوسعيد خدرى از وى حديث نقل كرده‏اند.

مجالست با شاعران و اديبان‏
گرچه قسمت اعظم زندگى قتيبه به جنگ و فتوحات گذشت، اما گاه لحظاتى را هم به مجالست با شاعران و اديبان مى‏گذراند. اين مجالس كه به دليل پيروزى در جنگ‏ها به شكل خصوصى و عمومى برگزار مى‏شد و اتفاقاً به مناظره و مفاخره قتيبه با شاعران سپرى مى‏شد، شادمانى خاطر او را فراهم مى‏كرد.
محمد بن واسع، اصم بن حجاج، (مديحه سراى قتيبه در باب عظمت فتوحاتش)، كعب اشترى، (شاعر دربار وى) نهار بن توسعه (شاعر خاندان مهلب بن ابى صفره) عبدالرحمن بن حمانه باهلى، (مرثيه‏سراى قتيبه) و داوود بن جرير از مشهورترين شاعران درگاه وى مى‏باشند. امير در حالات و مواقع خاص با آنان به مناظره و مفاخره مى‏پرداخت. گاهى نيز شاعرانى، مانند نهاربن توسعه موردخشم يا عفو و عطاى او قرار مى‏گرفتند. ناگفته نماند شعراى مذكور در مدح او مبالغه كرده‏اند.28
علاوه بر اين، قتيبه با روحانى معابد حوزه فتوحات در شرق مناظره‏اى در اهميت فتح سرزمين‏ها و موسيقى داشته است. مناظره‏هاى ديگر او با رده‏هاى مختلف اجتماع، خصوصاً اديبان نقل شده كه موضوعات آن رزم، جنگ، خلقت و... مى‏باشد كه جهت اختصار از ذكر آن خوددارى مى‏شود.29

خطبه‏ها
از قتيبه خطبه‏هاى فراوان بر جاى مانده است. اين خطبه‏ها معمولاً به هنگام اعزام نيرو، تشويق سپاهيان به جنگ، شرح خاطرات نبرد و امور سياسى مهمى، چون قضيه خلافت سليمان بن عبدالملك و عزل قتيبه از امارت خراسان بوده است. خطبه‏هاى او معمولاً طولانى، مفصل، مزيّن به صنايع ادبى و داراى استوارى و غناى خاصى مى‏باشد. اين سخنان كه ابتدا به صورت شفاهى بود و بعدها مكتوب شد از دخالت راويان و تصرف ناسخان و نويسندگان در امان نمانده است.30
از ميان خطبه‏هاى به يادگار مانده از او، خطبه‏هايى كه در هنگام فتح تخارستان در سال 86ه ، فتح سغد در 93ه ، فتح چاچ و نيز آغاز خلافت سليمان در 96ه ايراد كرده، مشهورتر است.31 آيات قرآن، صنايع ادبى، ذكر ماجراهاى تاريخى و عبرت آموزى از آنان (مانند داستان يهوديان بنى نضير)، فاش ساختن ماهيت دستگاه اموى، مذمت امراى قبلى خراسان. دامن زدن به اختلافات عرب‏هاى شمالى و جنوبى، انتقاد از مردم خراسان و شام، شكايت از زمانه، و مسائل غيراخلاقى موضوعات خطب وى را تشكيل مى‏دهد.32
بررسى اين خطبه‏ها علاوه بر تخصص در امور ادبى، به مطالعه پراكندگى عرب در خراسان و آگاهى از اوضاع اجتماعى سياسى آن دوره كمك فراوان مى‏كند. در اين ميان، خطابه‏هاى طولانى وى كه در موقعيت‏هاى خاص ايراد شده، به لحاظ ادبى در خور توجه است.33

Borna66
09-06-2009, 08:46 PM
رسائل‏
از قتيبه نامه‏هاى فراوان باقى مانده است. اين نامه‏ها كه معمولاً مشتمل بر امور سياسى، اجتماعى، مفاخرات قبيله‏اى و انتقاد از دستگاه اموى بوده براى افرادى، چون حجاج بن يوسف ثقفى، عبيداللَّه بن زياد ظبيان از سران حكومتى امويان و خليفه سليمان بن عبدالملك نوشته شده است. بررسى نامه‏هاى مذكور علاوه بر جنبه‏هاى ادبى، نشان دهنده توسعه امور ادارى ديوان بريد (پست و جاسوسى) در دوره امويان بوده و و خواننده را با سياست‏هاى امراى اموى در قلمرو ايران آشنا مى‏كند. از ميان نامه‏ها، نامه‏اى كه به سليمان بن عبدالملك نوشته شده محل تأمل فراوان است چرا كه سند عزل و قتل قتيبه محسوب مى‏گردد. منابع تاريخى از سه نامه قتيبه به سليمان خبر مى‏دهند كه محتواى اصلى آنها عبارتست از: ابراز تسليت به مناسبت مرگ وليد، تبريك خلافت سليمان، شرح مشكلات فتح خراسان و اصرار بر ابقاى مقام خويش، انتقاد از امراى قبلى اموى در خراسان و تهديد به خلع و عزل سليمان.34

خلق و خوى‏
قتيبه به عنوان يكى از شجاعان و قهرمانان و مردان دورانديش و فصيح معرفى شده است. در شجاعت او حرفى نيست ولى دورانديش بودنش را بايد كمى با احتياط نگريست. علاوه بر اينها وى به خوش‏گذرانى و عياشى، شراب خوارى و مى‏گسارى علاقه‏مند بود. قضاوت درباره خلق و خوى او بسيار دشوار و متناقض است.35 محققان ايرانى شخصيت بد و تاريكى از وى ارائه مى‏دهند و متون عربى وى را قهرمان دلاور ياد مى‏كنند36 سياست جنگى او شبيه عمر بن خطاب بود و به سپاهيان اجازه سكونت دائم نمى‏داد. وى هنگام فتوحات با بهره‏گيرى از آرايش جنگى خاص و برنامه جنگى دقيق سپاهيان را روانه نبرد مى‏كرد و به تجهيز سپاه به اسلحه‏هاى گرانبها علاقه‏مند بود. حملاتش صاعقه وار بود اما آرامش خاطر را از دست نمى‏داد. در فتح سرزمين‏ها تواضع نشان مى‏داد و ديگران را به جاى خودش فاتح معرفى مى‏كرد. در ترويج اسلام ميان امراى محلى ماوراءالنهر نقش داشت. گاهى نيز فتوحات، او را دچار كبر و غرور مى‏كرد. حقوق سپاهيان را از غنيمت‏ها به طور كامل مى‏پرداخت. به دستگاه اموى كاملاً وفادار بود و در غنيمت‏هاى دولت دزدى و خيانت نمى‏كرد. در برابر حَجّاج اطاعت و تسليم عجيبى داشت. به آرايش سياسى هيئت‏هاى اعزامى به مناطق مختلف، خصوصاً چين، توجه خاصى مى‏كرد. قريحه شاعرى هم داشت. به كار بردن الفاظ قرآنى در خطب و رسائل، حاكى از تسلط او بر اين متن عظيم دارد.37

قتل قتيبه‏
قتيبه در پايان سال 96ه ، پس از ده سال امارت خراسان از قدرت خلع و با حيله سليمان بن عبدالملك و به دست سپاهيانش كشته شد. محل قتل او «منيك» موضعى در فرغانه؛ يعنى همان محل قلعه افشين بود. طبرى روايتى مبتنى بر پيش گويى قتل او در سال 98ه و اطلاع وى از اين مطلب را آورده است. مدفن وى كشور چين نبود بلكه در ناحيه رباط سرهنگ (كاخ) و محل زيارت عموم بود. تاريخ مرگ وى به اختلاف 96، 97، 98، 99ه و سن او 45، 46، 48، 55، 74 سالگى ذكر شده است. داستان قتل وى به صورت روايى و مفصل در تاريخ طبرى آمده است. و قصد ما در اين بخش تحليل عوامل قتل وى است.38 بر اساس روايات، ده عامل براى قتل وى مى‏توان در نظر گرفت.
1. مهم‏ترين عامل توقف فتوحات و قتل قتيبه، مرگ حجاج بن يوسف (د 95ه ) بزرگترين حامى اش و مرگ وليد بن عبدالملك (د 96ه ) بود كه امير پيشرفتش را مديون آن دو مى‏دانست. وفادارى او به دو فرد مذكور نشان دهنده اعتماد حجاج و وليد به قتيبه است كه حكومت مستقل خراسان را در مرزهاى شرقى در دست داشت. اما با مرگ آنها ديگر اين اعتماد از سوى قتيبه مشاهده نمى‏گردد؛ مى‏توان گفت سليمان از هيبت و مقام او مى‏ترسيد و سريع وى را از حكومت خراسان عزل كرد.
2. مسأله ولايت عهدى: ظاهراً وليد در دوران خلافت جهت خلع سليمان از ولى‏عهدى حكومت و انتصاب فرزندش با حجاج و قتيبه هم راى شده بود. در بى لياقتى سليمان به حكومت هيچ شكى نيست، اما اين هم رايى حجاج و قتيبه از روى ترس يا چاپلوسى، به صورت مستقيم يا با نامه‏نگارى، سبب كينه توزى سليمان شده و بعد از مرگ وليد، انتقام سختى از عاملان قضيه كشيد. سليمان. علاوه بر شكنجه و آزار محمد بن قاسم (فاتح سند و خويشاوند حجاج) با دسيسه‏اى طراحى شده، قتيبه را كشت.39
3. اهميت خراسان و امارات قتيبه: امير ده سال براى فتح آن جا زحمت كشيده بود و خود را محق به ولايت آن سرزمين مى‏دانست. با آغاز حكومت سليمان، امارت قتيبه در معرض تهديد بود. اين احساس خطر از نامه‏هاى قتيبه به سليمان كاملاً هويداست. قتيبه كه خود نمك پرورده امويان بود در صدد مقابله با فتنه‏هاى سليمان برآمد اما موفق نشد.40
4. فتنه‏گرى اطرافيان سليمان: به نظر مى‏آيد دربار سليمان پناهگاه فراريان از سياست و سختگيريهاى حجاج، هم چون خاندان يزيد بن مهلب بود. در اين كه اينان چه قدر در تحريك سليمان در خلع قتيبه و قتلش دست داشته‏اند، به طور قطع نمى‏توان نظر داد. اين مساله را نبايد فراموش كرد كه قتيبه مفضل برادر يزيد را به دستور حجاج اسير و اذيت كرده بود.41
5. كودتاى فرماندهان نظامى زير دست قتيبه: امراى زير دست وى وابسته به قبايلى بودند كه همراه قتيبه در فتوحات شركت مى‏كردند. از مشهورترين امرا وكيع بن حسّان (رئيس قبيله تميم) بود. وى كه سابقه بدى در دزدى بيت المال بصره داشت، به دستور حجاج و به دست قتيبه عزل شد. وكيع از چشم قتيبه افتاده بود و امير او را به امارت شهرها منصوب نمى‏كرد. عزل وكيع از رياست بنى تميم به دست سردار باعث كينه وى شد. ظاهراً عده‏اى از قبيله بنى تميم هم به دست قتيبه مجازات و كشته شده بودند. به هنگام عزل سليمان از خلافت، وكيع كه از محتواى نامه‏ها خبردار شده بود برضد امير اقدام كرد و با حمله به خيمه و خرگاه قتيبه او را كشت. قتيبه كه از مدت‏ها پيش، به رفتارهاى او مشكوك شده بود هرگز به فكر نابودى اش نيفتاد. وكيع در اين فتنه اكثر برادرانش را جز دو نفر كشت و با اين كار براى مدتى امارت خراسان را در دست گرفت اما با آغاز حكومت يزيد بن مهلت، از امارت خلع و به زندان افتاد. سرداران ديگر، حصين بن منذر، حيان نبطى، مولاى مصقله بودند كه ظاهراً نفر اول از اركان مهم اين توطئه بود. ميثم بن منخل، جحم بن زهر جعفى، عبداللَّه بن علوان، سعد بن مجد، عبداللَّه بن اهتم از زيردستان و غلامان قتيبه بودند كه به وى خيانت كردند و او را به قتل رساندند.
اگر ورقاء بن نصر باهلى همان ورقاء، حاكم بيكند باشد وى هم به دليل رفتار قتيبه با خانواده‏اش، كينه توزانه در اين قتل شركت كرد. سوال اين است كه قتيبه با داشتن هزار سپاهى بصرى، هفت هزار كوفى و هفت هزار موالى خراسانى، چرا از يارى اين نيروهاى به ظاهر وفادار در هنگام توطئه محروم ماند؟ بهتر است در اين جا عوامل ديگر قتل قتيبه هم مورد لحاظ قرار گيرد. در انتهاى درگيرى قتيبه تنها همراه چند نفر غلام و شاهزادگان عجمى و برادرانش با شور و اشتياق مى‏جنگيدند. او آن قدر جنگيد كه طناب چادرهاى خيمه‏اش كنده شد و ستون خيمه بر بالاى او فرود آمد و شورشيان بر او ريخته و او را به قتل رساندند.42
6 . عامل ديگر قتل قتيبه رفتار و خلق و خوى وى بود. او با قبايل عرب در پايان فتوحات رفتار خوشى نداشت. در خطبه‏هايش بدگويى از اعراب مشاهده مى‏شود. او درست زمانى كه قبايل را بايد به خود نزديك مى‏كرد آنها را از خود راند. ديگر اين كه قتيبه قبيله مهمى نداشت تا از وى حمايت كند.43
7. تكيه به عجم و موالى: قتيبه و عدّه زيادى از يارانش عرب بودند. وى علاوه بر آوردن عناصر غير عرب در ميان اعراب، به آنها توجه خاصى داشت. بعدها نوادگان قتيبه، در گفتارهايشان به همين موضوع اشاره كرده‏اند. روايات بى شمارى از عجمان در تاييد شخصيت و مقام قتيبه وجود دارد كه ممكن است جعلى باشد اما اشارات قتيبه به اهميت نيرو و توان عجمان انكار ناشدنى است. بعد از مرگ قتيبه بسيارى از امراى محلى تا مدت‏ها نام فرزند خود را قتيبه مى‏گذاشتند.44
8. اگر چه برخى منابع قتيبه را مرد زرنگى معرفى مى‏كنند، او با همه درايتش با خيانت سرداران خود مواجه شد. قتيبه درباره وكيع با جديت برخورد نكرد و فريفته تمارض وى شد. وى نه تنها به پند ناصحان كه او را به فرار به ايالات شرقى ترغيب مى‏كردند گوش نداد، بلكه فريب آنان را خورد كه وى را به شورش عليه سليمان مى‏خواندند. قتيبه هرگز سپاهيان زير دستش را به لحاظ امانت دارى و وفادارى امتحان نكرد.45
9. در اين كه آيا ابتدا قتيبه عليه سليمان شورش كرد و او را از خلافت عزل كرد يا عكس آن رخ داد، نقل‏هاى مختلف و متضادى به چشم مى‏خورد. تبيين اوليه اين مسأله، مقصر اصلى را مشخص مى‏كند. در اين خصوص نامه‏هاى قتيبه و سليمان اسناد خوبى هستند؛ در آن نامه‏ها - كه پيك‏هاى خليفه مأمور بودند آنها را با صداى بلند و در حضور همگان بخوانند - سليمان به نوعى زيردستان و مردم عامه را برضد قتيبه شورانده بود. شورشى كه خطبه‏هاى فصيح قتيبه هم آن را آرام نكرد. آن گاه قتيبه، سليمان را از خلافت عزل كرد. قول ديگر در اين باره، گفتار وامبرى است كه عقيده دارد سليمان به دليل بعد مسافت (شام تا چين) از كشتن قتيبه ناتوان شده بود و با حيله وى را به خراسان خواند و عليه او دسيسه كرد.46
10. اختلافات اعراب شمالى و جنوبى: قتيبه، مانند بسيارى از امراى ديگر، قربانى كينه و اختلاف اعراب شد، او، به اين اختلاف دامن نمى‏زد اما با عزل وكيع از امارت قبيله تميم، برخورد با خاندان عبداللَّه بن اهتم و خاندان مهلب و بدگويى از اعراب در خطب خويش سبب شد كه وى قربانى اختلافاتى شود كه دستگاه اموى آن را برنامه ريزى و اجرا مى‏كرد. شعر فرزدق، (د 110ه ) بر اين مساله گواهى مى‏دهد.47

كارنامه اعمال‏
با همه صفات و خصوصيات زندگى و اخلاقى قتيبه قضاوت يك‏سويه، بدون توجه به حقايق تاريخى صحيح نمى‏نمايد. فتوحات سردار عرب مرزهاى اسلامى را گسترش داد. قتيبه در بخارا به ساختن مسجد و انتخاب امام جماعت براى مسلمانان و دستور ترجمه كردن قرآن به فارسى همت گماشت و در سمرقند، بتكده‏ها و معابد بودايى و زرتشتى را خراب كرد و كتاب‏هاى آنان را آتش زد. اين رفتار با توجه به دستور قرآن و سنت نبوى كه مبتنى بر آزاد گذاشتن اقليت‏هاى دينى در امور دينى خود به شرط پرداخت جزيه مى‏باشد، محل تامل است.
خون‏ريزى‏هاى منسوب به او در ماورالنهر تا حدى مبالغه‏آميز است‏48 و عده‏اى آنها را به يزيد بن مهلب نسبت مى‏دهند. در برخى متون، از قتيبه و سياستش تمجيد شده است. تبديل بخارا به پادگان نظامى و اهميتى كه اين شهر بعدها (در دوره سامانى) پيدا كرد، مرهون اقدام قتيبه است. سياست او در سازش با امراى محلى و انتصاب ايشان به حكومت ولايات، داخل كردن عناصر غير عرب به سپاه عرب، تبليغ و تشويق مردم براى شركت در نماز جمعه، مراقبت از مرزها براى پيش‏گيرى از حملات تركان، به كار بردن نرمش و خشونت در مواقع مناسب، برخورد با ملل مفتوحه، نشان دادن ابهت سپاه عرب و تنبيه خائنان به معاهدات صلح‏آميز، بسيار محل توجه است.
مرگ قتيبه ربع قرن فتوحات عرب را به تأخير انداخت. حاكم بعدى نتوانست با جدّيت قتيبه، فتوحات را دنبال كند. رمز موفقيت او در توان نظامى، استفاده از تجربه‏ها و توصيه‏هاى‏
حجاج و ديپلماسى دقيق او بود. قتل قتيبه تجربه‏اى تلخ براى اعراب و مردم خراسان و ايالات شرقى بود، چرا كه جانشينان قتيبه به مردم ظلم و ستم بسيار كردند و آن ايالات در آينده‏اى نه چندان دور، به صحنه حوادث سياسى و آشوب‏هاى پرتلاطمى تبديل شد.49

پى‏نوشت‏ها
1. عضو هيأت علمى گروه تاريخ و تمدن دانشكده الهيات دانشگاه فردوسى مشهد.
2. بالان لقب امير قتيبه بن مسلم است كه به تركى يعنى عسل، در زبان هندى يعنى زلف كوتاه و به فارسى به معناى بيل آهنى آمده است. احتمالاً كلمه بالان از بالا به معناى فراز و بلند است و بالان اسم مصدر است. بالاى، مشتق از همين كلمه منسوب به قريه بالا و ممكن است از بالاى (به معنى بالا، روى، فوق) مشتق شده باشد. كما اينكه در زبان سغدى هم به همين معنى آمده است. (ر،ك: بدرالزمان قريب، فرهنگ سغدى، چاپ اول (تهران، انتشارات فرهنگان، 1374ش) ص 353؛ دهخدا؛ لغتنامه، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1339ش) ج 3 پ 4241 - 4250 - 4266.
3. سمعانى، الانساب، (وزارت المعارف للتحقيقات العلمية، 1383ق) ج 2، ص‏71؛ ابن خلكان، وفيات الاعيان، (القاهره، بى تا) ج 3، ص 249. المبرد، الكامل فى اللغة و الادب (بيروت، مكتبه المعارف) ج 2، ص 237.
4. على بن عبدالواحد ابن اثير. اللباب فى تهذيب الانساب (مكتبه المقدسى، 1357ق) ج 1، ص 93 - 94.
5. سمعانى، پيشين، ج 2، ص 71؛ ابن خلكان، پيشين، ج 3، ص 23 - 197؛ شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان ذهبى، سير اعلام النبلاء، (موسسه الرساله، 1413ق) ج 4، ص 410-411.
6. ابن خلكان، پيشين، ج 3، ص 249؛ خليفه بن خياط عصفرى، تاريخ، (دارالفكر، 1421ق) ص 142؛ على بن عبدالواحد ابن اثير، الكامل فى التاريخ (بيروت، دارالفكر، 1398ق) ج 3، ص‏268؛ على بن الحسين مسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1367ش) ج 2، ص 63؛ ابوحنيفه احمد بن داود دينورى، اخبار الطوال، تصحيح عبدالمنعم عامر (قاهره. وزارة الثقافه و الارشاد القومى، 1960م) ص 280؛ عبدالحى گرديزى، زين الاخبار، تصحيح سعيد نفيسى، ص 83 .
7. ابن اثير، اللباب، فى تهذيب الأنساب، ج 1، ص 93 - 94؛ ابن قتيبه، المعارف، ص‏4-6. (دارالمعارف مصر، بى تا) ص 406 - 576.
8. ابن اثير، اللباب فى التهذيب الانساب، پيشين، ج 1، ص 93 - 94؛ ابن قتيبه دينورى، الشعر و الشعرا، (دارالثقافه، بى تا) ج 1، ص 449؛ ابى عمر احمد بن محمد ابن عبدربه، العقد الفريد، (بيروت، دارالكتب العربى، 1368ق) ج 2، ص 146.
9. محمد بن جرير طبرى، تاريخ الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1353ش)، ج 9، ص 3911 - 3912.
10. ابن حَزم اندلسى، جمهره انساب العرب (دارالكتب العلميه، 1403ق) ص 324، طبرى، پيشين، ج 9، ص 3863 - 3911 - 3912، اسحاق بن ابراهيم حصرى، زهر الآداب و ثمر الالباب، تصحيح على محمد يحادى (داراحياء الكتب العربيه، بى‏تا)، ج 2، ص 937؛ عمر رضا كحالّه، اعلام النساء فى عالمى و الاسلام (موسسه الرساله، 1404ق) ج 4، ص 322 - 323؛ ابن خلدون، العبر، ج 2، ص 152، 151؛ درباره صهبا كنيزى كه در زمان قتل قتيبه به همراه او بود و در آن واقعه كشته شد نيز اطلاع دقيقى بدست نيامد. ر.ك طبرى، پيشين، ج 6، ص 9 - 390.
11. ابن حزم اندلسى، پيشين، ص 264؛ ابن قتيبه، المعارف، پيشين، ص 407؛ ابن اثير، الكامل، پيشين، ج 3، ص 19 - 22 - 28؛ ابن خلكان، پيشين، ج 3، ص 251؛ شمس الدين ذهبى، پيشين، ج 4، ص 411؛ سمعانى، پيشين، ج 2، ص 275.
12. احمد بن يحيى بلاذرى، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، (بنياد فرهنگ ايران، 1373) ص 223 - 278 - 223؛ خليفه بن خياط عصفرى. پيشين، ص 229؛ مؤلف نامعلوم، العيون و الحدائق، (بغداد، مكتبة المثنى، بى‏تا) ج 3، ص 2 - 3؛ ابراهيم بيضون، من دوله عمر الى دوله عبدالملك، (بيروت، دارالنهضة العربية الطباعة و النشر) ص 315 - 316.
13. احمد بن يحيى بلاذرى، پيشين، ص 307؛ محمد بن عبدالمنعم حميرى، روض المعطار فى خبر الاقطار، تحقيق احسان عباس، (مكتبه لبنان) ص 161.
14. محمد بن جرير طبرى، پيشين، ج 9، ص 3803 - 3804 - 3805؛...
15. همان، ص 3805.
16. همان، ص 3805، 3806، 3808؛ ابوالفداء، تقويم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آيتى، (انتشارات بنياد فرهنگ ايران) ص 123؛ ابى قاسم عبيداللَّه ابن خرداذبه، المسالك و الممالك، ترجمه حسين قره‏چانلو (تهران، 1370ش) ص 147 - 157؛ نرشخى، تاريخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادى (انتشارات بنياد فرهنگ ايران، بى‏تا) ص 181؛ ارمينوس وامبرى، تاريخ بخارا، ترجمه احمد محمود ساداتى (موسسه مصريه العامه، بى‏تا) ص 59.
17. محمد بن جرير طبرى، پيشين، ص 3810 - 3811 - 3817 - 3818 - 3822 تا 3825؛ احمد بن يحيى بلاذرى، پيشين، ص 307 - 308؛ خليفه بن خياط عصفرى، پيشين، ص 243، ابوبكر محمد بن جعفر نرشخى، پيشين، ص 11 تا 15 - 61 تا 69 - 72 - 73؛ شمس الدين ذهبى. دول الاسلام، (بيروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1405ق) ص 767؛ همو، سير اعلام النبلاء، ج 4، ص 410؛ حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده (تهران، انتشارات جاويدان، بى‏تا)، ج 2، ص 389؛ اسحاق بن حسين بن منجم، آكام المرجان فى ذكر المدائن المشهور فى كل المكان، ترجمه محمد آصف فكرت (انتشارات آستان قدس) ص 88.
18. محمد بن جرير طبرى، پيشين، ج 9، ص 3826 تا 3828؛ احمد بن يحيى بلاذرى، پيشين، ص 308.
19. محمد بن جرير طبرى، پيشين، ج 9، ص 3834 - 3835 - 3851.
20. همان، ج 9، ص 3853 تا 3864؛ ابوحنيفه احمد بن داود دينورى، پيشين، ص 307.
21. ابوبكر احمد بن ابراهيم همدانى ابن فقيه، مختصر كتاب البلدان، (بغداد، مكتبه المثنى، 1302ق) ص 209؛ على اكبر دهخدا، پيشين، ج 37، ص 146.
22. رضا مرادزاده، چگونگى نفوذ و گسترش اسلام در چين، چاپ اول (انتشارات آستان قدس رضوى، 1382ش) ص 88، 89؛ سرتوماس آرنولد، تاريخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزّتى تهران، (تهران، انتشارات دانشگاه تهران) ص 215.
23. ه، ر، گيب، فتوحات عرب در آسياى مركزى، ترجمه حسين احمدپور، (اختر، بى‏تا) ص 56 - 86.
24. محمد بن عبدالمنعم حميرى، پيشين، ص 161.
25. احمد بن يحيى بلاذرى، پيشين، ص 307؛ طبرى، پيشين، ج 9، ص 3866.
26. همان، ج 9، ص 3817 - 3818 - 3844.
27. ر.ك، جاحظ بصرى، البيان و التبيين، (مكتبه التجارى الكبرى، 1351ق) ج 1، ص 297.
28. ابن قتيبه دينورى، عيون الاخبار، (قاهره، دارالكتب المصريه العامه بالقاهره، 1343ق) ج 2، ص 32 - 258 - 333؛ طبرى، پيشين، ج 9، ص 3911 - 3912؛ العيون و الحدائق، (بغداد، مكتبه المثنى، بى‏تا) ج 3، ص 3، 2؛ ابن قتيبه دينورى، الشعر و الشعرا، پيشين، ج 1، ص 448 - 449؛ يافعى، مراة الجنان عبرة اليقضان (دارالكتب العلميه، بى تا) ج 1، ص 159؛ محمد بن عمران مرزبانى، الموشّح فى مآخذ العلماء و الشعراء، الطبعة الثانيه (المطبعة السلفيه، 1385ق) ص 109 - 110.
29. ابن عبدربه، پيشين، ج 1، ص 274 - 373؛ ابن قتيبه، عيون الاخبار، پيشين، ج 2، ص 123 - 124؛ اسحاق بن ابراهيم حصرى، پيشين، ج 2، ص 1093؛ ابن خلكان، پيشين، ج 1، ص 29 - 290.
30. احمد زكى صفوه، جمهرة خطب العرب (مكتبه و مطبعه مصطفى بابى، 1933م) ج 1، ص 290، 292.
31. همان، ج 1، ص 292 - 294 - 296.
32. ابن قتيبه، عيون الاخبار، ج 2، ص 292؛ ابن عبدربه، پيشين، ج 4، ص 126 - 127؛ احمد زكى صفوه، پيشين، ج 1، ص 293 تا 296.
33. مسعودى، پيشين، ج 2، ص 707 - 708؛ صفوه، پيشين، ج 1، ص 298.
34. مسعودى، ج 2، ص 124؛ ابن قتيبه؛ عيون الاخبار، پيشين، ج 2، ص 32، 222؛ العيون و الحدائق، پيشين، ج 3، ص 17؛ ابن عبدربه، پيشين، ج 4، ص 317 - 318 - 426 - 427؛ احمد زكى صفوه، پيشين، ج 1، ص 298.
35. احمد بن يحيى بلاذرى، پيشين، ص 51، العيون و الحدائق، پيشين، ج 3، ص 17.
36. محمد شفيق غربال، دائره المعارف الاسلاميه الميسرّه، (انتشارات فرانكلين، بى‏تا) ص 1370؛ عباس اقبال، خاندان نوبختى (كتاب خانه طهورى، بى‏تا) ص 164؛ على اكبر دهخدا، پيشين، ج 2، ص 15 - 20؛ مرتضى راوندى، تاريخ اجتماعى ايران، (تهران، نتشارات امير كبير، 1354) ج 2، ص 55 - 124.
37. محمد بن جرير طبرى، پيشين، ج 9، ص 3863 تا 3865، 3810 تا 3812 - 3891؛ ابن عبدربه، پيشين، ج 4، ص 37. 38 و ج 1، ص 134؛ ارمينوس وامبرى، پيشين، ص 59؛ كارل بروكلمان، تاريخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزايرى، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب) ص 116؛ احمد زكى صفوه، پيشين، ج 2، ص‏290-291.
38. محمد بن جرير طبرى، ج 9، ص 3810 - 3910؛ ابواسحاق اصطخرى، مسالك و الممالك، ترجمه محمد بن اسعد بن عبداله تسترى، تصحيح ايرج افشار (1373) ص 354؛ ابن قتيبه، المعارف، ص 433، شمس الدين ذهبى، سير اعلام النبلاءِ، پيشين، ج 1، ص 159؛ يافعى، پيشين، ج 4، ص 410؛ نرشغى، پيشين، ص 80، 81، 82؛ ارمينوس واميرى، پيشين، ص 66.
39. تاريخ طبرى، ج 9، ص 38، 93، 94.
40. همو، ص 3895، 3896.
41. مطهر بن طاهر مقدسى، آفرينش و تاريخ، ترجمه شفيعى كدكنى، (تهران، 1374ش) ص 925؛ يعقوبى، پيشين، ج 2، ص 254، 253.
42. ابوالحسن على بن حسين بن مسعودى، پيشين، ج 2، ص 708، 707؛ ابن عبدربه، پيشين، ج 1، ص 51 - 98؛ شمس الدين ذهبى، تاريخ اسلام و وفيات المشاهير و الاعلام (دارالكتب العربى) ج 6، ص 455؛ احمد بن يحيى بلاذرى، پيشين، ص 309 تا 315؛ طبرى، پيشين، ج 9، ص 3899 تا 3908؛ احمد محمود ساداتى، تاريخ المسلمين فى شبه قاره هند و پاكستانيه و هزاره هند، طبعة الثالثه (چاپخانه نهضة الشمس جامعة القاهره) ص 52.
43. ابن فقيه همدانى، پيشين، ص 315.
44. يعقوبى، پيشين، ج 2، ص 253 - 254؛ العيون و الحدائق، ج 3، ص 19؛ ارمينوس وامبرى، پيشين، ص 40.
45. ابن عبدربه، پيشين، ج 2، ص 228.
46. طبرى، پيشين، ج 9، ص 3897؛ احمد بن يحيى بلاذرى، پيشين، ص 312 - 313؛ ارمينوس وامبرى، پيشين، ص 66.
47. مقدسى، پيشين، ص 925.
48. در اين خصوص زرين كوب معتقد است در صحت نظريات بيرونى در فتح خوارزم كه به موجب آن قتيبه كتب و علماى خوارزم را از ميان برده، بايد ترديد كرد و اين كه علما و كاهنان خوارزم مردمان را به شورش عليه او فراخوانده‏اند نيز مورد شك است، اين داستان‏ها اخبار و روايات شفاهى است كه از قبيله با آب و تاب تعريف مى‏كردند. لذا بررسى مطالعات اقدس نعمت درباره فتح خوارزم لازم است. ر.ك عبدالحسين زرّين كوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، چاپ سوم، (تهران، انتشارات امير كبير، 1363ش) ص 21، 22، 148، 369.
49. خليفه بن خياط عصفرى، پيشين، ص 222؛ محمد بن جرير طبرى، پيشين، ج 9، ص 3910؛ ريچارد نيلسون فراى، بخارا دست آورد قرون وسطى، ترجمه محمود مهدوى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، بى‏تا) ص 34 تا 38؛ مرتضى راوندى، پيشين، ص 34؛ رضا مرادزاده، پيشين، ص 88؛ ه . ر. گيب، پيشين، ص 49 - 50 - 56 - 86 - 90.
منابع‏
- آرنولد، سرتوماس، تاريخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزّتى (انتشارات دانشگاه تهران، بى‏تا).
- ابراهيم حسن، حسن، تاريخ سياسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (انتشارات جاويدان، بى‏تا).
- ابن اثير، جزرى، ابوالحسن على بن عبدالواحد، الكامل فى التاريخ (بيروت، دارالفكر، 1398ق).
- ابن اثير، جزرى، - اَللبُاب فى تهذيب الانساب، (مكتبه المقدسى، 1357ق).
- ابن حزم اندلسى، ابى محمد على بن احمد بن سعيد، جمهره انساب العرب، (دارالكتب العلميه، 1403ق).
- ابن خردادبه، ابى قاسم عبيداللَّه بن عبداللَّه، المسالك الممالك، ترجمه حسين قره چانلو، (تهران، 1370ش).
- ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ترجمه عبدالمحمد آيتى، (مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1365ش).
- ابن خلكان، احمد بن احمد، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، (القاهره، بى‏تا).
- ابن عبدربه، ابى عمر احمد بن محمد، العقد الفريد، (بيروت، دارالكتب العربى، 1368ق).
- ابن فقيه، ابوبكر احمد بن ابراهيم همدانى، مختصر كتاب البلدان، (بغداد، مكتبه المثنى، 1302ق).
- ابن منجّم اسحاق بن حسين، آكام المرجان فى ذكر المدائن المشهور فى كل المكان، ترجمه محمد آصف فكرت، (انتشارات آستان قدس، بى‏تا).
- ابوالفداء، - ، تقويم البلدان، ترجمه عبدالمحمد آيتى، (انتشارات بنياد فرهنگ ايران، بى‏تا).
- اجتهادى، ابوالقاسم، بررسى وضع مالى و ماليه مسلمين از آغاز تا پايان دوره اموى، (سروش، 1363ش).
- اصطخرى، ابواسحاق ابراهيم. مسالك و ممالك، ترجمه محمد بن اسعد بن عبداللَّه تُسترى. تصحيح ايرج افشار، (1373ه ش).
- اقبال آشتيانى، عباس، خاندان نوبختى (كتابخانه طهورى، بى‏تا).
- برو كلمان، كارل، تاريخ ملل و دول اسلامى، ترجمه هادى جزائرى (بنگاه ترجمه و نشر كتاب).
- بلاذرى، احمد بن يحيى، فتوح البلدان، ترجمه آذر تاش آذرنوش، (بنياد فرهنگ ايران، 1373).
- بيضون. ابراهيم، من دوله عمر الى دوله عبدالملك (بيروت، دارالنهضه العربيه للطباعه و النشر).
- جاحظ بصرى، ابى عثمان عمرو بن محبوب، البيان و التبيين، (مكتبه التجارى الكبرى، 1351ق).
- حتّى، فيليپ خليل، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ سوم، (1380ش).
- حصرى، قيروانى، اسحاق بن ابراهيم بن على، زهرا الاداب و ثمر الالباب، تصحيح على محمد بجادى (داراحياء الكتب العربيه، بى‏تا).
- حميرى، محمد بن عبدالمنعم، روض المعطار فى خبر الاقطار، تحقيق احسان عباس، (مكتبه لبنان، بى‏تا).
- دهخدا، على اكبر، لغت نامه، (انتشارات دانشگاه تهران، مهرماه 1339ش).
- دينورى، ابن قتيبه، ابومحمد عبداللَّه بن مسلم، المعارف، (دارالمعارف بمصر، بى‏تا).
- - ، الشعر و الشعراء، (دارالثقافه، بى‏تا).
- - ، عيون الاخبار (دارالكتب المصريه العامه بالقاهره، 1343ق).
- دينورى، ابوحنيفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تصحيح عبدالمنعم عامر (قاهره، وزاره الثقافه و الارشاء القومى، 1960م).
- ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان، سير اعلام النبلاء. (موسسه الرساله، 1413ش).
- - ، تاريخ اسلام و وفيات المشاهير و الاعلام (دارالكتب العربى).
- - ، دُول الاسلام (بيروت، موسسه الاعلمى للمطبوعات، 1405).
- راوندى، مرتضى، تاريخ اجتماعى ايران، چاپ دوم (موسسه انتشارات امير كبير، 1354ش).
- زركلى. خيرالدين، الاعلام قاموس اشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، الطبعه الثانيه.
- زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ ايران بعد از اسلام، چاپ سوم (تهران، انتشارات امير كبير، 1362ش).
- سايكس، سرپرسى. تاريخ ايران، ترجمه محمد تقى فخرداعى گيلانى، چاپ سوم، (على اكبر اعلمى، 1343ش).
- سمعانى، ابوسعد عبدالكريم بن محمود. الانساب (وزاره المعارف للتحقيقات العلميه، 1383ق).
- صفوه، احمد زكى، جمهره خطب العرب (مكتبه و مطبعه مصطفى بابى، 1933م).
- - ، جمهره رسائل العرب، (مطبعه مصطفى بابى، 1356ق).
- طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الرسل و الملوك، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (انتشارات بنياد فرهنگ ايران، 1353ش).
- عصفرى، خليفه بن خياط، تاريخ (دارالفكر، 1421ق).
- غربال، محمد شفيق، دائره المعارف الاسلاميه الميسّره، (انتشارات فرانكلين، بى‏تا).
- فراى، ريچارد نلسون، بخارا دست‏آورد قرون وسطى، ترجمه محمود مهدوى، (بنگاه ترجمه و نشر كتاب، بى‏تا).
- قريب بدر الزمان، فرهنگ سغدى (انتشارات فرهنگان، چاپ اول، تهران، 1374ش).
- كحالّه، عمر رضا، اعلام النساء فى عالمى و الاسلام (موسسه الرساله، 1404ق).
- گرديزى، ابوسعيد عبدالحى بن ضحاك بن محمود، زين الاخبار، تصحيح و مقدمه سعيد نفيسى.
- گيب، ه.ر، فتوحات عرب در آسياى مركزى، ترجمه حسين احمد پور، (اختر، بى‏تا).
- المبرد، ابى عباس محمد بن يزيد، الكامل فى الغة و الادب (بيروت، مكتبه المعارف، بى‏تا).
- مرادزاده، رضا، چگونگى نفوذ و گسترش اسلام در چين، چاپ اول، (انتشارات آستان قدس رضوى، 1382ش).
- مرزبانى، ابوعبداللَّه محمد بن عمران، الموشّح فى مآخذ العلماء و الشعراء، (المطبعه السلفيه. طبعه ثانيه، 1385ق).
- مسعودى، ابوالحسن على بن حسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده (انتشارات علمى فرهنگى، 1367ش).
- مقدسى، مطهربن طاهر، البدء و التاريخ، (آفرينش و تاريخ) ترجمه شفيعى كدكنى، (تهران، 1374ش).
- نرشخى، ابوبكر محمد بن جعفر، تاريخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادى، (انتشارات بنياد فرهنگ ايران، بى‏تا).
- وامبرى، ارمينوس، تاريخ بخارا، ترجمه احمد محمود ساداتى، (موسسه مصريه العامه، بى‏تا).
- يافعى، مراة الجنان و عبرة اليقظان (دارالكتب العلميه، بى‏تا).
- يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب بن واضح، تاريخ، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، (بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343ش).
- العيون والحدائق، مجهول المولف، (مكتبه المثنى، بغداد، بى‏تا).