PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ابو الحسن خرقانی



Borna66
09-06-2009, 02:37 PM
ابوالحسن علی خرقانی(زادهٔ ۳۵۲ (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DB%B3%DB%B5%DB%B2_%28%D9%82%D9%85 %D8%B1%DB%8C%29&action=edit&redlink=1)-درگذشتهٔ ۴۲۵ق (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DB%B4%DB%B2%DB%B5_%28%D9%82%D9%85 %D8%B1%DB%8C%29&action=edit&redlink=1)) عارف (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%A7%D8%B1%D9%81) و صوفی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B5%D9%88%D9%81%DB%8C) نام‌دار ایرانی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C) بوده است.





زندگی‌نامه

ظاهراً او در سال ۳۵۲ق (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DB%B3%DB%B5%DB%B2_%28%D9%82%D9%85 %D8%B1%DB%8C%29&action=edit&redlink=1) در روستای خرقان قومس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%88%D9%85%D8%B3) از توابع کوهستان بسطام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%B3%D8%B7%D8%A7%D9%85) به دنیا آمده است. او بایزید بسطامی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D8%AF_%D8%A8%D8%B3% D8%B7%D8%A7%D9%85%DB%8C) را مقتدای خود دانسته و مانند ابوسعید ابوالخیر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF_%D8%A7% D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AE%DB%8C%D8%B1) از احمد بن عبدالکریم قصاب آملی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D9 %86_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B1%DB% 8C%D9%85_%D9%82%D8%B5%D8%A7%D8%A8_%D8%A2%D9%85%D9% 84%DB%8C&action=edit&redlink=1) خرقه گرفته. گفته شده که سلطان محمود غزنوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%84%D8%B7%D8%A7%D9%86_%D9%85%D8%AD%D9%85% D9%88%D8%AF_%D8%BA%D8%B2%D9%86%D9%88%DB%8C) به دیدار او رفته و از او پند خواسته است. در گفته‌ها و داستان‌ها به جای مانده که ابوسعید ابوالخیر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF_%D8%A7% D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AE%DB%8C%D8%B1) و پورسینا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D9%88%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7) به خرقان رفته و با او گفتگو داشته و مقام معنوی او را ستوده‌اند. از مریدان و شاگردان نام‌دار او خواجه عبدالله انصاری (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%AC%D9%87_%D8%B9%D8%A8%D8%AF% D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%A7%D9%86%D8%B5%D8%A7%D 8%B1%DB%8C) بوده است. مرگ شیخ حسن در روز شنبه دهم محرم سال ۴۲۵ق (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%DB%B4%DB%B2%DB%B5_%28%D9%82%D9%85 %D8%B1%DB%8C%29&action=edit&redlink=1) و در سن ۷۳ سالگی در روستای خرقان بوده است.[۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D8%AD%D8%B3%D9%86_% D8%AE%D8%B1%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C#cite_note-0)

تحقیقات شیخ

شیخ ابوالحسن خرقانی را میتوان یک محقق تاریخی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE) هم دانست وایشان در مورد ریشه عرفان تحقیق کرده و متوجه شده که عرفان، در گذشته، یعنی قبل از اسلام (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85) هم در شرق وجود داشته ولی نتوانسته ریشه‌های عرفان قبل از اسلام در ایران (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86) را پیدا کند شیخ ابوالحسن خرقانی توجهی به کیش زردشتی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D8%B1%D8%AF%D8%B4%D8%AA) نداشته‌است و برای پیدا کردن ریشه‌های عرفان، در ایران، قبل از اسلام، بایستی کیش زردشتی را هم در نظر گرفت.

عقاید شیخ

اوهرچندخودوخلق را در خالق محو می ديد اما در سلوک خويش از هر فرصتی برای شکستن ديوارهای تفرقه قوم گرايی و هرنوع برتری انسانی بر انسان ديگر استفاده کرده است و طريق وصول به خالق را خدمت به خلق معرفی کرده است . زيبايی مکتب شيخ در اين است که انسان‌ها را می بيند و خدمت می کند اما برای آنها در برابر حق تعالی موضوعيتی قایل نيست بلکه چون به وحدت خالق و مخلوق معتقد است ،و خدمت به خدا و برتر از عبادات ظاهری می شناسد. او به انسان‌ها خدمت می کند و غمخوار آدميان است نه به خاطر خدا نه به خاطر عبادت نه برای رسيدن به بهشت موعود و گريز از جهنم بلکه به خاطر نفس انسانيت، او که چنين صميمانه می سرايد :
آن دوست که ديدنش بيارايد چشم---بی ديدنش از گريه نياسايد چشممارا ز برای ديدنش بايد چشم---گر دوست نبيند به چه کار آيد چشم
با همين چشم که غير از دوست را نمی بيند از شيخ پرسيدند که جوانمردی چيست؟ گفت آن سه چيز است اول سخاوت دوم شفقت بر خلق سوم بی نيازی از خلق .و اوج اين انسان دوستی شعاری است که گويند در خانقاه شيخ نوشته بود. هر که در اين سرا درآيد نانش دهيد و از نامش مپرسيد چه آنکس که به درگاه باريتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.در نوشته های منسوب به شيخ ابوالحسن خرقانی خواهيم دید که نتيجه فرهنگ خاص عرفان ايشان چگونه به انسان مداری می رسد .