PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رد پای احساس ...



Fahime.M
09-02-2009, 10:41 AM
صدای شرشر باران و احساست در هم می پیچد ...

و من از همین دورها آن را می شنوم ...

آن قدر که در گوش هایم را محکم میگیرم و فشار می دهم !

و تو برای اینکه دلم نسوزد به من نمی گویی !

من می خندم و تو هم ...

قرارمان که یادت نرود برای من کافیست !

یادت که هست ؟!

برای هر باران ...

دست هایت را به جای من خیس کن ...!

Fahime.M
09-02-2009, 10:43 AM
اینجا که من خوابیده ام

فقط یک جفت تاریکی ...

یک آسمان ...

و تک ستاره ای نجیب بدون چشمک

پیداست ...

می بینی چه قدر تنهایم ماه من؟!

همه ی تنهایی من همین هاست ...

تخفیف می دهم !

فعلا با تو

در رویایم تنها نیستم !

فقط تو را به آرزویت قسم ...

زود تر کاری کن

رویایم با یک چمدان برود ...

و تو بیایی با آرزوهایت ...!

Fahime.M
09-02-2009, 10:43 AM
خنده ها و گریه هایم را

روی هم می گذارم ...

تا نردبانی شود به سقف آسمان ...

اگر با هم بسازند ...

حتما

روزی به آسمان خواهم رسید !

.

.

.

آن طرف آسمان چه رنگی ست ؟!...

Fahime.M
09-02-2009, 10:44 AM
آنها که می مانند ...

همیشه یک روز رفته اند ...

تا که امروز مانده اند !

شاید رفته اند تا سقف آرزوهایشان را بلند کنند ...

شاید برای ارزش لبخندی کوتاه ...

شاید برای آویختن پنجره ای زیبا ...

و شاید برای خوشبختی ...

خوشبختی مگر چیست ...؟!

جز تک تک ثانیه های زیبا از زندگی که تو را ...

غرق لذت می کند ...

گاهی باید رفت ...

تا بتوان ماند ...!

Fahime.M
09-02-2009, 10:48 AM
به
تو
که می رسم
شعر می شوم
به تو که می رسم
مهربان می شوم
بی بهانه
بی حساب
بی کلام
...

Fahime.M
09-02-2009, 10:49 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/12.jpg (http://www.marmolak.net/)


چه زود به مقصد رسیدم ...

و چه زود مقصد را عوض کردی !

روزها می خندی و شبها از اشک ها می نویسی ...

تو هنوز گرفتاری ...

من نیز ...

در بند خود ...!

Fahime.M
09-02-2009, 10:49 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/13.jpg (http://www.marmolak.net/)

و من می روم...می روم آرام و بی صدا...میشکنم...

بی دردسر و ساکت!

این منم...ببین...!

تو هیچ وقت نمی فهمی که در دلم چه میگذرد ، چون هرگز

بهت نخواهم گفت!!

اشتباه نکن...با کس دیگری نیستم...با توام !!!

Fahime.M
09-02-2009, 10:50 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/15.jpg (http://marmolak.net/)

می بایست از همه چیز خالی شد ...

پاهایم، مرا تا ابد خواهند برد ...

دست هایم، لمس خواهند کرد محیط را ...

گوش هایم، صدای بلوغ موج ها را درک خواهند کرد ...

چشم هایم، خیره خواهند ماند به روشنایِ دل انگیز ستایش ...

و لبم، بوسه خواهد زد، بر دستان خدا ...

Fahime.M
09-07-2009, 11:53 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/138.jpg (http://marmolak.net/)

برایت با احساسم دو بال ساختم ...

این شد که تو آسمانی شدی !

شاید به همین دلیل باشد که حالا

هرچه روی نوک انگشت های پایم می ایستم

تا دستم به تو برسد ...

نمی رسد ...!

Fahime.M
09-07-2009, 11:55 AM
شاخه ای گل در دست
منتظر بر سر راه
من به مهمانی چشمان پر از عاطفه ات آمده ام
عشق معنای کدامین حرف است
و به همراه گل سرخ چه معنا دارد
من ز گرمی نگاهت خواندم
که گل سرخ چه معنا دارد
و کلامت که پر از نغمه و موسیقی بود
مثل جاری شدن گرمی عشق
در رگ یخ زده ی لحظه ی دلتنگی هاست....

Fahime.M
09-07-2009, 11:58 AM
فردا روز ديگري است

كه بي تو

بر عمر تلف شده افزوده مي شود !

همين روزها

روز رفتن از راه مي رسد ...

و من طوري از خيال تو گم مي شوم

كه انگار هرگز نبوده ام ... !

Fahime.M
09-07-2009, 12:00 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/139.jpg

می خواهم همه این روزها بگذرد ...

آرام یا تلخ فرقی نمی کند فقط بگذرد !

و من گویی که از کابوس راهی یافته باشم

نفسی عمیق بکشم به تمام رویاهایم ...

و در پس همه بودن ها و نبودن ها ...

چقدر دلم تنگ است ...

گردن روزگار که نمی توان انداخت !

من می مانم... تو می روی و من ...

قصه ما چقدر تکراری ست ...!

mahdi271
09-07-2009, 12:01 PM
بسیار زیبا و با احساس بودن
ممنون

Fahime.M
09-07-2009, 12:02 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/140.jpg (http://marmolak.net/)

من به یک هراس ...

همیشه طرحهای ساده و سایه های باران خورده ام را

بی دلیل بر باد داده ام ...

بعد از این دیگر ...

نه به خواب قاصدکی تعبیر خواهم شد ...

و نه به اعتبار چند خیال رنگ و رو رفته ...!

Fahime.M
09-07-2009, 12:11 PM
نه آینده ... نه گذشته ...

همین جا ایست !

هی ... با توام !

همین جا کافیست ...

خسته ام از افکار تکراری دست نیافتنی

خسته ام از ته دل

خسته ام از خسته بودن !

خسته ام از این واژه ی کلیشه ای

کتاب هایم ... اتاقم ... تابلوی روی دیوار

همه و همه پا به پای من فکرمی کنند ...

فکر می کنند و جزیی از افکار من می شوند

نقش می گیرند...درتکلیف من !

در آن علامت تعجبی که آخر جمله هایم می گذارم

خیره می شوم به عمق یک بعد از ظهر تیر ماه

کاش تمام نشود ...

کاش نگاه و قدم هایمان آن قدر محکمم در هم گره بخورد که باز کردنش کار ما نباشد !!!

اما نه ... اگر تمام نشود که تمام این دو سال و چند وقت می رود زیر سوال ؟!

انتخاب را می گذرام به عهده ی همان بعد از ظهر

اما این را خوب میدانم

خط های ممتدی که با سرعت از جلوی چشم هایم فرار می کنند ...

هیچ وقت تمامی ندارند ...

نه برای من ... نه برای تو ... !


... (http://meshki-bash.blogfa.com/post-61.aspx)

Fahime.M
09-07-2009, 12:17 PM
پرواز کردم ...تا آسمان ...ابرها را بلعیدم !طعم باران داشتند ...پرواز کردم ...پابرهنه ...تا خدا ...!

memol
09-09-2009, 09:40 PM
می توانم

اين همه بار را به دوش تنهاییم بکشم ...

و آواره آرزو های بی سرانجام شوم !

می توانم

به همین سادگی باشم ...

تعجب نکن !

خیال را برای همین شبهای دلتنگی گذاشته اند ...

سوسوی چراغ

و خنکای پنجره را

و قدری خستگی را که لابد

با همان خواب و خیال آشنا

درخواهد شد ...!

memol
09-09-2009, 09:41 PM
مثل بچگي هايم

هنوز فاصله ي دستانم

اندازه ي يک دنياست ...

هواي لحظه هايم ابري ست ...

به اندازه ي تمام روياهايم

دلم گرفته است ...!

memol
09-09-2009, 09:41 PM
می خواهی از یاد بروی ... از یاد ببری ...

می خواهی که نباشی ... که نباشد ... که بروی ... که برود ... که نمانی ... که نماند ...

می خواهی از دست بگذاری و از دست بگذاردت

memol
09-09-2009, 09:42 PM
چاي من گرم بود ...

بخار داشت

مثل درياهاي مه آلود !

نيامدي ... چاي هم سرد شد ... دلم سرد تر ...

سردتر از آن ... هواي خيابان !!!

memol
09-09-2009, 09:42 PM
عبور غريبه اي آشنا

در گذرگاه خيال

با دستاني بي رحم !!!

ربود ...

سكوتم را ربود !

نفرين بر اين عبور ...

من سكوتم را مي خواهم ...!

memol
09-09-2009, 09:44 PM
قطار سوت می كشد و دور می شود

از ايستگاه خيس بدرقه ...

انبوهی از اندوه ، برمی گردد به ايستگاه

و سكوتی سرد بر ديوارها آوار می شود ...

اجازۀ سفر نداشتم !

چمدانی داشتم پراز خاطره

كه به مسافری آشنا سپردم ...

دلم را برداشتم و برگشتم

و در ميان تـنهایـی ام گم شدم ...

درست مثل قطاری كه رفت

و صدای سوتش را تا ابد در من جا گذاشت ...!

memol
09-09-2009, 09:44 PM
بر احساس من خرده مگیر
من
برای غربت
درختی خشک
در بیابانی تنها ایستاده
گریسته ام...

memol
09-14-2009, 11:18 AM
دوباره تمام امروزم را زیر و رو کردم ...

تا شاید یافتم بهانه ای برای ماندن ...

اما نیافتم چیزی جز گذشته ای مجهول !

وقتی بی بهانه ای

وقتی سایه ای در حضور و یادی در غیابی ...

وقتی بین رفتن و ماندن تاب می خوری ...

وقتی مجهولات ذهنت را ویران می کنند !

فرار بهترین راه رسیدن است ...!

memol
09-14-2009, 11:21 AM
با پای من راه می رود

و گوشه های من آنقدر گرفتار اوست

که به نشستن

عادت کرده ام ...



مثل درختی که فکر می کند

زمین

از ریشه هایش آویزان است

خودم را قطع می کنم

تا جهان از من سقوط کند !



اما زمین

باز به زمین می اُفتد ...!

memol
09-14-2009, 11:21 AM
حالا آرام بخواب نازنینم ...

هر چه من محو تر می شوم

تو گویی زیباتر می شوی !

.

.

هزاران سال است

که قصه ها و آرزوها تکرار می شوند

و آن کلاغ سیاه زشت که منم

در پایان هیچ قصه ای

خانه اش را نمی یابد !

.

.

تا آن روز که کودکی هست

خوابها و قصه ها ادامه دارند

و من به خانه ام نخواهم رسید ...!

memol
09-14-2009, 11:22 AM
در صداهای خیلی دور ...

در سایه ي عابران

وقتی لبخند می زنم

یا بغض هایم را در باد می بارم ...

اعترافی هست !

تو نیستی . . .

memol
09-14-2009, 11:22 AM
تمام زندگی ام را با ریسمانی به خورشید آسمانت گره زدم !

گمان می کردم طلایی می شود ...

اما ...

سوخت و خاکستر شد !!!

memol
09-14-2009, 11:23 AM
درد من از چیست ؟!

که این گونه به خشم

خودم را

آرام آرام ویران می کنم !

با تیشه های این اشک سر در گم ...

راه گم کرده ام ...

میان این شهر غریب بی عبور ...!

memol
09-14-2009, 11:23 AM
آن ستاره ای که بغض باران داشت

و در سرمای آنسوی پنجره ات سوخت ...

من بودم !

شبها که اين پنجره، آيينه می شود

تو ديگر

جز، خود، نخواهی ديد ...

دم صبح

من تمام شده ام

و خورشید با خاکستر من

بازی می کند ...

سالهاست

در نبود تو

پا از گلیم آسمان

فراتر کشیده ام !

حالا هرچه دنبال این

ستاره ی آتشین پرواز کنی

به گرد ردّپایش نمی رسی ...!

memol
09-14-2009, 11:24 AM
روزها گذشتند با کلمات ...

کلماتی که از پس معنا بر نمی آیند

اما خاطره می آفرینند ...

تلخ و شیرین

خوب و بد ...

و لحظات چون بار گرانی

بر چشم خسته ام فشار می آورند ...

خفیف ترین دلخوشی ها

نرم نرمک روحم را فریب می دهند ...

روحی که دیر زمانی دچار تنهایی بوده

و شادمانی کوچکی قلبم را اشغال می کند !

زمان وارونه می شود ...

گذشته حال را تحمیل میکند

و حال گذشته را...

و آینده ای نیم رنگ روبروی من است ...

آری...ماجرای آینده ...

نفس پیش پا افتاده ...

جریان زمان

لحظه های کامل

تراکم خاطرات

و تجربه احساس درون آینده ...

بازی با کلمات خاطره می آفریند

اما خاطره کشی نکنیم !

باید گذاشت و گذشت ...!

memol
09-14-2009, 11:25 AM
بعضی ها برایمان

یک استکان چای داغند

که در شبی برفی

در مسافرخانه ای بین راه سر می کشیم !

بعضی ها

کبریتی روشن اند تا

تاریکی هایمان را لحظه ای

فقط لحظه ای

آتش بزنند ...

بعضی ها اما

تنها قطره ای اشکند

در چشمانمان حلقه می زنند تا

می....

اف....

تند......!!!

memol
09-14-2009, 11:25 AM
در ازدحام دردناک ثانیه ها می نشیند ...

شبنم ها را یکی یکی می بوسد و زمین می گذارد ...

سخت است !

اشک های ریخته را هم جمع می کند ...!

memol
09-14-2009, 11:26 AM
کنارم بنشین ...

به اندازه یک چشم بر هم زدن !

می دانم تقصیر تو نیست ...

باور کن قول می دهم ...

یک روز که چشم می گذاری ...

دیگر نباشم ...!

Fahime.M
09-17-2009, 12:57 PM
خدا از سر تقصیر من و تو بگذرد !

که اینچنین ساده از لای انگشتهای هم چکیدیم وگذشتیم ...

تو رود شدی و رفتی ...

من ماهی دریا شدم وبه گذشته برگشتم ...

و عشق ما

روی دست خدا ماند و درگذشت !

خدا از سر تقصیر من وتو بگذرد ...!

Fahime.M
09-17-2009, 01:05 PM
امشب را تا سحر بیدار خواهم ماند


به تو فکر میکنم به تو که آمدن و رفتنت مثل یه خواب بیش نبود


یا شاید یه کابوس تا به خود آمدم جدایی در ما نفوذ کرده بود

فراق از من نبود

این شکستن پیمان از تو بی وفا بود

چقدر ساده فریب میزنی

دلم برایت میسوزد روزی از همین روزها

شاید در سایه پشت سر

روز انتقام عشق برایت میرسد

گمان نکن که آهم به دامنت گرفته

نه من هرگز نفرینی نمیکنم

این نفرین عشق است که دامن جفا کاران را میگیرد

نه برای بازی کردن با احساسات پاک یک تنها

برای به بازی گرفتن ذات مقدس عشق

توبه کن گرچه توبه ی دل شکستن هرگز درگیر نمی شود

آه که چه تنهائی دلم برایت میسوزد

بخششی برای جا گذاشتن همه قولها

همه حرفها همه پیمانهای شکسته

نیست بخششی برای خراب کردن

آرزوهای یک تنها نیست

من میدانم زمانی پی من خواهی گشت تا بگوئی فقط ببخش

اما من شاید ببخشمت اما قلبم هرگز

دلم برایت میسوزد

من میخواستم بسازم باتو

اما تو مرا سوزاندی

دلم برایت میسوزد......

Fahime.M
09-17-2009, 01:09 PM
این بار در خواب می آیم !

آنقدر راه می روم

راه می روم

راه می روم

تا به آخرین پس کوچه ی دنیا برسم ...

شاید در انتهای جهان

دری باشد

که تو

پشت آن

در انتظار من

به خواب رفته ای ...

Fahime.M
09-26-2009, 12:46 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/09/4482.jpg

ما

در هیأت پروانه ی هستی

با همه توانایی ها و تمدن هامان شاخکی بیش نیستیم !

برای زمین ، هفتاد کیلو گوشت با هفتاد کیلو سنگ تفاوتی ندارد

یادمان باشد کسی مسئول دلتنگی ها و مشکلات ما نیست

اگر ردپای دزدِ آرامش و سعادت را دنبال کنیم

سرانجام به خودمان خواهیم رسید . . . .



از : حسین پناهی

Fahime.M
09-26-2009, 12:48 PM
جان ِ من و تو تشنه ی پیوند ِ مهر بود
دردا که جان ِ تشنه ی خود را گداختیم
بس دردناک بود جدایی میان ِ ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم.

دیدار ِ ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
وان عشق ِ نازنین که میان ِ من و تو بود
دردا که چون جوانی ِ ما پایمال گشت!

با آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیز ِ عاشقانه ی من ناگزیر بود
من بارها به سوی تو باز آمدم ولی
هر بار دیر بود!

اینک من و توایم دو تنهای بی نصیب
هر یک جدا گرفته ره ِ سرنوشت ِ خویش
سرگشته در کشاکش ِ طوفان ِ روزگار
گم کرده همچو آدم و حوا بهشت ِ خویش.
از هم گریختم
وان نازنین پیاله ی دلخواه را ، دریغ
بر خاک ریختیم.

هوشنگ ابتهاج

Fahime.M
10-03-2009, 11:25 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/10/40.jpg (http://marmolak.net/)

نقطه ای در دوردست فقط یک نقطه است ...

نزدیک تر که بیاید شکل می گیرد ...

او یک انسان است !

به تو که می رسد ... قلب طپشی عاشقانه دارد !

دوباره می رود بسوی نقطه شدن ...

او یک خاطره است ...!

Fahime.M
10-03-2009, 11:27 AM
http://pnu-club.com/imported/2009/10/41.jpg (http://marmolak.net/)

قدم هایی که نزدیک می شوند ...

فاصله هایی که کم می شوند ...

دست هایی که دیگر تنها نیستند ...

فاصله هایی که زیاد می شوند ...

قدم هایی که دور می شوند ...

و نگاهی که حسرت را تجربه می کند ...

این است تعریف تنهایی !!!

Fahime.M
10-05-2009, 12:20 PM
قدم هایم را نظاره کن

می بینی ؟!

هیچ رد پایی نمانده ...

اما رد خیس حضورم

چشمانت را آزار می دهند !

ولی ...

رفتنی ها را ... رفتنی ها را چاره ای نیست ...!

Fahime.M
10-05-2009, 12:38 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/10/344.jpg

خالی ست

اتاق کوچک من ...


من

تکیه داده ام سرم را

به کتابی که

نمی توانم بخوانمش !


شاید

کسی که

به انگشت سبابه در می زند

خدای خسته ي مهربان باشد ...!

Fahime.M
10-10-2009, 01:21 PM
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است


http://pnu-club.com/imported/2009/10/516.jpg

mahdi271
10-20-2009, 09:30 PM
يه روز بهم گفت: «ميخوام باهات دوست باشم؛آخه ميدوني؟ من اينجا


خيلي تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره ميدونم. فكر خوبيه.من هم


خيلي تنهام». يه روز ديگه بهم گفت: «ميخوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه


ميدوني؟ من اينجا خيلي تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره ميدونم.

فكر خوبيه.من هم خيلي تنهام». يه روز ديگه گفت: «ميخوام برم يه جاي


دور، جايي كه هيچ مزاحمي نباشه. بعد كه همه چيز روبراه شد تو هم


بيا.«آخه ميدوني؟ من اينجاخيلي تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره


ميدونم.فكر خوبيه. من هم خيلي تنهام». يه روز تو نامش نوشت: «من


اينجا يه دوست پيدا كردم. آخه ميدوني؟ من اينجا خيلي تنهام». براش يه


لبخند كشيدم وزيرش نوشتم: «آره ميدونم. فكر خوبيه.من هم خيلي


تنهام». يه روز يه نامه نوشت و توش نوشت: «من قراره اينجا با اين


دوستم تا ابد زندگي كنم. آخه ميدوني؟ من اينجا خيلي تنهام». براش يه


لبخندكشيدم و زيرش نوشتم: «آره ميدونم. فكر خوبيه.من هم خيلي


تنهام». حالا ديگه اون تنها نيست و من از اين بابت خيلي خوشحالم و


چيزي كه بيشتر خوشحالم مي كنه اينه كه نمي دونه من هنوز هم خيلي


تنهام خدافظ تمام روياي من

Fahime.M
10-26-2009, 03:44 PM
نه از خاکم، نه از بادم، نه در بندم، نه آزادم ،
نه آن لیلاترین مجنون، نه شیرینم نه فرهادم
فقط مثله تو دل تنگم فقط مثله تو غمگینم
اگر آبی تر از آبم اگر همزاد مهتابم
بدون بی تو چه بیرنگم بدون بی تو چه بی تابم

Fahime.M
10-27-2009, 04:11 PM
..
در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تاته دشت بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می خواند..


سهراب

Fahime.M
10-27-2009, 04:11 PM
تهی بود نسیمی
سیاهی بو.د و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای
لب بود و نیایشی
من بود و تویی
نماز و محرابی..


سهراب

Fahime.M
11-07-2009, 12:19 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/11/441.jpg (http://marmolak.net/)

در زندگی لحظاتی هست

غرق شان که باشی

نه می بینی و نه دیده می شوی !

نه باران خیس می بارد

نه زمین سرگردان خودش است ...

نه سیب ممنوع است و نه گندم

.

.

.

لحظاتی که می شود دور از چشم دنیا

با تنهایی عشق بازی کرد !

لحظاتی که خدا از تنهایی زاده می شود ...!

memol
11-09-2009, 03:36 PM
چيزي بگو بگذار تا هم صحبتت باشم
لختي حريف لحظه هاي غربتت باشم
اي سهمت از بار امانت هر چه سنگين تر
بگذار تا من هم شريك قسمتت باشم
تاب آوري تا آسمان روي دوشت را
من هم ستوني در كنار قامتت باشم
سنگي شوم در بركه ي آرام اندوهت
يا شعله واري در خمود خلوتت باشم
زخم عميق انزوايت دير پاييده است
وقت است تا پايان فصل عزلتت باشم
صورتگر چشمان غمگين تو خواهم بود
بگذار همچون آينه در خدمتت باشم ...

memol
11-09-2009, 03:36 PM
قطارها فقط مسافر جابه‌جا نمي‌كنند !

دل‌هايي را با خود مي‌برند

و مي‌آورند ...

چشم‌هايي را به انتظار مي‌گذارند

واز انتظار درمي‌آورند ...

گاهي هم از ريل خارج مي‌شوند

و همه چيز را با خود مي‌برند ...!

memol
11-09-2009, 03:38 PM
گفتی دوستت دارم و رفتی !

از دور سایه هایی غریب می آمد ...

از جنس دلتنگی... اندوه... تنهایی... و شاید عشق !

و ایـــــنها همه پیش از قصه لبخند تو بود ...!

Fahime.M
11-10-2009, 04:24 PM
وقتي كه ديگر نبود
من به بودنش نيازمند شدم
وقتي كه ديگر رفت
من در انتظار آمدنش نشستم
وقتي كه ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتي كه او تمام كرد
من شروع كردم
وقتي او تمام شد
من آغاز شدم
و چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگي كردن ، مثل تنها مردن...

Fahime.M
11-10-2009, 04:25 PM
نگاه کن !

تمام من بی من را ...

نگاه کن ...

شاید باور کنی در تو جا ماندم ...!

Fahime.M
11-12-2009, 12:48 PM
تو مي روي و

شب هاي تيره ام

بي نور آخرين ستاره اش تنگ تر خواهد شد ...

تو مي روي و

ذهن پر مي شود از پایيز ...

تو مي روي و من

تکرار ساده اين لحظه را در ذهن

که التماس آخرين نگاهم

با تو مي گفت:

فراموشم نکن

را با خودم دارم تا که بيايي ...

تو مي روي و شب هاي تيره ام ...!

Fahime.M
11-12-2009, 12:57 PM
در سکوت به صدای برف گوش داده ای؟!

صدایش چون بوسه های کوچک و نرمیست بر گونه کودکی لطیف...

به نوایش گوش داده ای؟...

به آسمان سفید بنگر. رنگش را پشت پاکی پنهان کرده است...

پاکی واژه ای که کم کم فراموش میشود...

پاک باید زیست......

Fahime.M
11-12-2009, 12:59 PM
احساس

نشسته ماه بر گردونه عاج .
به گردون مي رود فرياد امواج .
چراغي داشتم، كردند خاموش،
خروشي داشتم، كردند تاراج ..

Fahime.M
11-12-2009, 01:01 PM
می خواهی بخند
می خواهی گریه کن
یا می خواهی مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من
ودنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم...!

Fahime.M
11-12-2009, 01:04 PM
دوستت دارم چون آنقدر بزرگي كه وقتي رفتي، من خدا را ديدم ...

من خدا را ديدم كه پيوند مرا با تو نفرين كرد و آتشم زد تا بدو بپيوندم ...

من خاكسترم را با دعايي به تو فوت كردم ...

خاكسترم هم به تو دل بست ...

چون من آدمم،من نفهميدم ...!

Fahime.M
11-12-2009, 01:07 PM
تمام درونم را میگردم...!
برای چندمین بارو چندمین بار...!
انگار نه انگار...
چیزی نمییابم...!
پس این صدا از کجاست....؟؟!
دلم به پژواک این صدا، ریز ر یز به خود میلرزد...
باید پیدایت کنم...
تو زیباترین صدای درونمی...!

memol
11-16-2009, 12:24 PM
نمی خواهم برگردی
این را به همه گفته ام
حتی به تو
به خودم
اما نمی دانم
چرا هنوز
برای آمدنت فال می گیرم!!
چرا هنوز
پشت هزاران ترانه خاموش به انتظارت نشسته ام
تا ترا آرزو کنم!!
اما هنوز نمی خواهم برگردی
می دانی که دروغ نمی گویم
اگر هنوز ترا آرزو می کنم
برای بی آرزو نبودن است !!
و شاید هم
آرزویی زیباتر از تو سراغ ندارم!!
اما هنوز هم نمی خواهم برگردی ....

memol
11-24-2009, 10:29 AM
صبح ها طلوع ...

تو می آیی

و من می روم ...

عصرها غروب ...

من می آیم

وتو می روی ...

چقدر دوست دارم این خیابان دو طرفه را !

وقتی که تکرار دیدنت به من می آموزد

.

.

.

دل

شامل قانون جاذبه نیست ...!

memol
11-24-2009, 10:33 AM
سلام ؛ حال من خوب است

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور

که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند . . .

با این همه اگر عمری باقی بود

طوری از کنار زندگی می گذرم

که نه دل کسی در سینه بلرزد

و نه این دل نا ماندگار بی درمانم . . .

تا یادم نرفته است بنویسم:

دیشب در حوالی خواب هایم ، سال پر بارانی بود . . .

خواب باران و پاییزی نیامده را دیدم

دعا کردم که بیایی

با من کنار پنجره بمانی ، باران ببارد

اما دریغ که رفتن ، راز غریب این زندگیست

رفتی پیش از آن که باران ببارد . . .

می دانم ، دل من همیشه پر از هوای تازه باز نیامدن است !

انگار که تعبیر همه رفتن ها ، هرگز باز نیامدن است

بی پرده بگویمت :

می خواهم تنها بمانم

در را پشت سرت ببند

بی قرارم ، می خواهم بروم ، می خواهم بمانم ؟!

هذیان می گویم ! نمی دانم . . .

نه عزیزم ، نامه ام باید کوتاه باشد

ساده باشد ، بی کنایه و ابهام

پس از نو می نویسم:

سلام! حال من خوب است

اما تو باور نکن . . .

memol
11-24-2009, 10:37 AM
دل دست هایم تنگ می شود گاهی

برای دستان گرمی که ذوب می کرد تنهایی شان را ...

دل چشم هایم تنگ می شود گاهی

یرای خیسی چشمانی که خیره می شدند -بی پروا- به آنها ...

دلم گاهی دلش تنگ می شود

برای کسی که ...

دستانش را ...

چشمانش را ...

عاشقم !!!

Fahime.M
11-25-2009, 02:43 PM
گاه گاهی آرزو می کنم
کاش بودی
نه !
آروز می کنم کاش
می دانستی
مخاطب این همه اشک
این همه انتظار
این همه شعرو احساس
تو بودی ...
آری
برای تو می نویسم

Fahime.M
11-25-2009, 02:45 PM
سوختم باران بزن شايد تو خاموشم کني
شايد امشب سوزش اين زخم ها را کم کني
آه باران من سراپاي وجودم آتش است
پس بزن باران بزن شايد تو خاموشم کني

Fahime.M
12-11-2009, 09:59 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/12/508.jpg

Fahime.M
12-11-2009, 10:00 PM
تـوي ايـن زمــــونه بد


آدمهــا با مــن غريبن


زيــــــر بارون مصيبت


قاصـــــدکها پر فريبن


ديگه تـــو قلب قناري


شــوق آوازي نمونده


توي فصل بي پناهي


شوق پروازي نمونده


ديگه حتي تــو بهارم


گل نـــرگس در نمياد


حتي ياس توي کوچه


قلب داغمـو نمــيخواد


يخ زده تــــن خيــابون


توي بي رحــمي پاييز


قصه به هـــم رسيدن


شده تلخ و نفرت انگيز

Fahime.M
12-23-2009, 03:35 PM
من در این تاریکیفکر یک بره روشن هستمکه بیاید علف خستگیم را بچرد

Fahime.M
12-23-2009, 03:38 PM
سرگذشت گل غم

تا در این دهر دیده کردم باز
گل غم در دلم شکفت به ناز
بر لبم تا که خنده پیدا شد
گل او هم به خنده ای وا شد
هر چه بر من زمانه می ازود
گل غم را از آن نصیبی بود
همچو جان در میان سینه نشست
رشته عمر ما به هم پیوست
چون بهار جوانیم پژمرد
گفتم این گل ز غصه خواهد مرد
یا دلم را چو روزگار شکستی هست
می کنم چون درون سینه نگاه
آه از این بخت بد چه بینم آه
گل غم مست جلوه خویش است
هر نفس تازه روتر از پیش است
زندگی تنگنای ماتم بود
گل گلزار او همین غم بود
او گلی را به سینه من کاشت
که بهارش خزان نخواهد داشت

Fahime.M
12-23-2009, 03:39 PM
هوای حوصله ابری ست و دلم عجیب بارانی ست ...

Fahime.M
12-30-2009, 10:59 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://up.iranblog.com/6/1261492068.jpg)

گفت با هر سختي، آساني ست

با هر رنج، شادي

در دل هر غم، نشاط

راست مي گفت او ...

و من

تا نرنجيدم نخنديدم ...!!!


محمد جعفری(آزاد)

Fahime.M
12-30-2009, 11:00 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://up.iranblog.com/5/1260840930.jpg)

عمريست

دريا...دريا...باران

به خورد تو داده اند

و تو

هنوز جنگل نشده ای !

وقتی سرنوشت تو: کوير است

حتی آسمان هم

در برنامه ی آتی

اعتباری برای رویش تو تخصيص

نمی دهد ...!!!

Fahime.M
12-30-2009, 11:01 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://up.iranblog.com/4/1260538853.jpg)

گریزی نیست ...

همیشه بی آنکه بخواهی

اتفاق خودش را می اندازد

وسط زندگی ات !

بعد هم می رود

تو می مانی و اینهمه چه کنم ...

با ذهنی که مدام تکرار می کند:

"حالا که اتفاقی نیفتاده

دوست نداشت بماند، رفت...همین!"

حالم از ذهنی که زیاد حرف می زند به هم می خورد !

می روم تا اتفاق کمی آرام بگیرد ...

به قول خودش

فردا همه چیز را فراموش خواهیم کرد !

می روم با یک آرزو

کاش هیچ وقت نمی گفتم:

کاش ...

Fahime.M
12-30-2009, 11:01 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://up.iranblog.com/4/1260343930.jpg)

دخترک در برابر دفتر خاطراتش نشست ...

آرام آنها را ورق زد ...

صحنه ها پی در پی اجرا می شدند ...

کارگردان ناتوانی بود که از مونتاژصحنه ها برنمی آمد !

بادی وزید ...

برگها به سرعت ورق خوردند ...

مثل سالهایی که سریع و بی سر وصدا از پیش چشمانش عبور کردند ...

و او غرق در اوهام دنیا

رفتن هیچ کدام را حس نکرد ...


....


خدایی دید ...

نوری دید ...

تسبیح... گل...پرنده...درخت...

و حالا اشرف مخلوقات : انسان !

اشرفی که کنار ادات ایمان

گل...پرنده ... درخت

احساس حقارت می کرد !


...


باران بارید ...

خاطراتش را شست و با خود برد !

او ماند ...

بغض ماند ...

تنهایی ماند ...

و

نوری که در خاطراتش گم شد ...!

Fahime.M
01-13-2010, 12:17 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://up.iranblog.com/6/1262638361.jpg)


گاهی گمان نمی كنی و می شود ...

گاهی نمی شود ... نمی شود ... نمی شود !

گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست ...

گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود ...

گاهی گدای گدايی و بی نصیب ...

گاهی تمام شهر گدای تو می شود ...!

Fahime.M
01-13-2010, 12:21 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://www.img98.com/)

از درز دنيا نگاه مي کنم
خانه هايي با پرده هاي کشيده
رهگذراني سر در گريبان
با سايه هاي کشيده ...

از درز دنيا نگاه مي کنم
کوچه
تا دو سوي عالم
بي خواب است ...

چندي است دنيا
مرا به کناري نهاده است
و نمي بيند
از درز دنيا نگاه مي کنم ...

.

.

Fahime.M
02-01-2010, 10:41 AM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

هنوز
به زندگی عادت نکرده است
و رنج می برد
از ایستادنش روی زمین
که سیاره را سنگین تر می کند ...

می خواهد بخار شود
بادکنکی شود
گره خورده با نخی
به انگشت کودکی ...

هنوز
به زندگی عادت نکرده است ...
وقتی شروع می کند به دویدن
بی آنکه از جغرافی
چیزی بداند
تمام زمین را
دور می زند
آنچنان تنگ
مرگ را در آغوش می فشارد
که گویی نخستین معشوقش را !

هنوز
به زندگی عادت نکرده است
و هر صبح
نگاه که می کند به من
گویی در نگاهش معجزه ای رخ داده است ...!

Fahime.M
02-06-2010, 02:41 PM
دکتر علی شریعتی

احساس

من اکنون احساس می کنم ،
بر تل خاکستری از همه آتش ها و امیدها و خواستن هایم ،
تنها مانده ام .
و گرداگرد زمین خلوت را می نگرم.
و اعماق آسمان ساکت را می نگرم.
و خود را می نگرم
و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ ،
این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است .
و هر لحظه صریح تر و کوبنده تر
که تو این جا چه می کنی ؟
امروز به خودم گفتم :
من احساس می کنم ،
که نشسته ام زمان را می نگرم که می گذرد.
همین و همین .

Fahime.M
02-14-2010, 11:04 AM
بزرگی دست هایت را
بین دانه های کوتاه موهای تیره ات پنهان می کردی...
چندآه می کشیدی...
و بعد هم...
دوباره مثل همیشه
سکوت حاکم لب هایت می شد!
هنوز هم که هنوز است...
وقتی دنبال ردپای احساست می گردم....
همان دست هاست...
لا به لای همان دانه های کوتاه...
فقط کمی سپید شده اند!
نترس!
پیرمرد نشده ای!
گاهی آینه ها هم دروغ می گویند...
فقط عجیب است که آینه های خانه ما هم!!


نگران نیستم...
حتما از مرد فروشنده یاد گرفته اند!!

Fahime.M
02-17-2010, 10:11 AM
درست مثل چشم های تو...
پنهانش می کنم!
به امید آنکه
شاید...
روزی...
کاش تخیلاتم را رنگ میزدم!
ممکن است آن وقت...
چشم های تو هم از خواب دلهره...
ترس...
یا هرآن چه که نمیدانم...
بیدار شود

Fahime.M
02-24-2010, 03:46 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

بچه که بودم
پیشانی ام سفید بود ...

بابا
به دبستان که رفتم آب داد !

ما گلهای خندان شدیم و فرزندان ایران
و دفتر های ما خط خطی ...

بچه که بودی
آسفالت بود و یک تکه گچ
و خانه های از یک تا هشت ...

بعد که باران می آمد
و خط ها را می برد
تکلیف ما سفید بود ...

حالا بعد از این همه سال
مشق هایم را نمی دانم
پیشانی ام پر از خط ...!

Fahime.M
02-24-2010, 03:47 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
.
.
.
پنهان مي كنم دلتنگي ام را
پشت همين لحظه ها ...

Fahime.M
02-24-2010, 03:49 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg .
.
.
بیا مهربان باشیم !
شاید روزها رنگ دیگری یافت ...
ببین! حتی آسمان هم از خاکستری بودن های همیشگی
خ
س
ت
ه
است !
بیا روشنی را به روزها و آبی بیکران را به آسمان
ه
د
ی
ه
دهیم ...
.
.
.
بیا مهربان باشیم ...

Fahime.M
03-01-2010, 12:12 PM
لحظه ها و احساس
تنها
غمگین
نشسته با ماه
در خلوت سکوت شبانگاه
اشکی به رخم دوید ناگاه
روی تو شکفت در سرشکم
دیدم که هنوز عاشقم آه

Fahime.M
03-03-2010, 01:12 PM
این دست هایم

و این چشمهایم ...

تا تو چه اندازه

برای گرفتن آمده باشی !

یا

برای گریستن ...!

Fahime.M
03-03-2010, 01:12 PM
بوی خاکستر تمام روحت را فرا گرفته!
نزدیک تر نیا!
حوصله گردگیری خودم را دیگر ندارم!!

Fahime.M
03-13-2010, 12:20 PM
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

آنقدر زمین خورده ام که بدانم

برای برخاستن

نه دستی از برون

که همتی از درون

لازم است !

حالا اما ...

نمی خواهم برخیزم

در سیاهی این شب بی ماه

می خواهم اندکی بیاسایم ...

فردا

فردا

برمی خیزم

وقتی که فهمیده باشم چرا

زمین خورده ام ...!

Fahime.M
04-05-2010, 03:24 PM
ماه من غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید
یا دل شیشه ایت،از لب پنجره عشق ،زمین خورد وشکست
با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود که خدا هست وخدا هست وخداهست

Fahime.M
04-12-2010, 02:29 PM
اين درخت بارور که سالهاست
بي هوا و نور مانده است
بازوان هر طرف گشوده اش
از نوازش پرندگان مهربان
وزنواي دلپذيرشان
دورمانده است
آه اينک از نسيم تازه تبسمي
ناگهان جوانه ميکند
از ميان اين جوانه ها
جان او چو مرغکي ترانه خوان
سر برون ز آشيانه ميکند
در چنين فضاي دلپذير
دل هواي شعر عاشقانه مي کند

Fahime.M
04-12-2010, 02:31 PM
به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم
يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
من صبورم اما . . .
چقدر با همه ی عاشقيم محزونم !
و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .
من صبورم اما . . .
بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب
و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
من صبورم اما . . .
آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!!!

Fahime.M
04-21-2010, 01:57 PM
کودکی ها




باد بازیگوش
بادبادک را
بادبادک
دست کودک را
هر طرف می برد

کودکی هایم
با نخی نازک به دست باد
آویزان !

Fahime.M
06-06-2010, 12:31 PM
خاطرم نیست تو از بارانی
یا که از نسل نسیم...
هر چه هستی گذرا نیست هوایت... یادت...

Fahime.M
06-06-2010, 12:31 PM
خاطرم نیست تو از بارانی
یا که از نسل نسیم...
هر چه هستی گذرا نیست هوایت... یادت...

Fahime.M
08-10-2010, 09:47 AM
زینگونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گمگشته ی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست

Fahime.M
09-07-2010, 12:42 PM
افق روشن
روزي ما دوباره کبوترهاي ِمان را پيدا خواهيم کرد
و مهرباني دست ِ زيبائي را خواهد گرفت.□
روزي که کم‌ترين سرود بوسه است
و هر انسان براي ِ هر انسان برادري‌ست.
روزي که ديگر درهاي ِ خانه‌شان را نمي‌بندند
قفل افسانه‌ئي‌ست و قلب براي ِ زنده‌گي بس است.
روزي که معناي ِ هر سخن دوست‌داشتن است
تا تو به خاطر ِ آخرين حرف دنبال ِ سخن نگردي.
روزي که آهنگ ِ هر حرف، زنده‌گي‌ست
تا من به خاطر ِ آخرين شعر رنج ِ جُست‌وجوي ِ قافيه نبرم.
روزي که هر لب ترانه‌ئي‌ست تا کم‌ترين سرود، بوسه باشد.
روزي که تو بيائي، براي ِ هميشه بيائي و مهرباني با زيبائي يک‌سان شود.
روزي که ما دوباره براي ِ کبوترهاي ِمان دانه بريزيم...□
و من آن روز را انتظار مي‌کشم
حتا روزيکه ديگرنباشم.۱۳۳۴/۴/۵

sany seven star
09-07-2010, 03:42 PM
عشق تنها سهم مرغ عشق نیست
می توان عاشق شدو گنجشک زیست:281:

goulenay
09-07-2010, 09:53 PM
روزهای عمرم
دست دردست هم میدهند
تاسالهای عمرم رازیرخاک کنند
امامن هنوزمنتظرمیهمانی ازحوالی دریاهاهستم
منتظریک اتفاق
منتظریک برآورده شدن
ودوباره می اندیشم
کاش این اتفاق توباشی.

Fahime.M
09-26-2010, 10:25 AM
گویا
دریا
در پی من بود
دستانش را گرد من پیچید
شبانه در اتاقم
گویا دریا دور من پیچید
دستان صدایش را
دریا فرا می گیردم
دریا در آغوشم.

fr.chemi3t
04-17-2012, 07:34 PM
تمام نا تمام
نمی دونم چجور بگم
یه حس بد تو قلبمه
یه بغض صد ساله دارم
منتظره شکستنه
این روزا دل داد میزنه
بی خودی فریاد میزنه
میخواد بگه خسته شده
گاهی به دریا میزنه
تمومه نا تمومه من
بسه دیگه تو ام برو
تمومه نا تمومه من
آره دوست دارم تورو

fr.chemi3t
04-24-2012, 11:22 AM
هیچ چیز به یادگار نگذاشتی ، فقط دیدم که شتابان رفتی و شنیدم که دیگر هیچ خبری از تو نشنیدند و دریغ از فرصتی که زخم پاهای پیاده تو را بوسه باران نکردم . می دانم که با رفتن تو پاییز می آید . ترنم دلپذیر عشق می آید قدم زدنهای عاشقانه روی زمین برفی در تنهایی غریبانه سکون می آید اما این را هم می دانم که بهار نخواهد آمد ... حال که دیگر نخواهمت دید و چشمم به چشمان پر اندیشه ات نخواهد افتاد توان نوشتن اعترافهای عاشقانه ام را می یابم . می پرسیدی تو را دوست دارم ؟ حتی اگر می خواستم پاسخ دهم نمی توانستم مگر می شد با کلمات احساس دلها را بیان کرد مگر ممکن است با عبارات شرح داد آن زمان که با دیدگان پر اندیشه و روش به من می نگریستی چه نشاط و لطفی دلم را فرا می گرفت . می پرسیدی تو را دوست دارم ؟ مگر واقعا پاسخ این سوال را نمی دانستی ؟ مگر خاموشی من راز دلم را به تو نمی گفت ؟ مگر آه سوزان از سر نهان خبر نمی دهد ؟ آیا شکوه آمیخته به لبم و امید ، که من هرلحظه هم می خواستم به زبان آورم و هم سعی می کردم که از دل به لبم نرسد راز پنهان مرا به تو نمی گفت ؟ عزیز من ! چگونه نمی دیدی که سراپای من از عشق به تو حکایت می کرد همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گفت بجز زبان که خاموش بود ...