PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تو سعه اقتصاد



donya88
08-27-2009, 07:51 AM
تو سعه اقتصاد
مقدمه
توسعه اقتصادی چیست
شاخص‌های توسعه اقتصادی
مکاتب مختلف توسعه اقتصادی
نظریه آدام اسمیت
نظریه مالتوس
نظریه ریکاردو
مدل رشد کلاسیک
نظریه کارل مارکس
مدل رشد اقتصادی سرمایه‌داری مارکس
نظریه شومپیتر





مقدمه
از سالیان بسیار دور, با افزایش سطح دانش و فهم بشر, کیفیت و وضعیت زندگی او همواره در حال بهبود و ارتقا بوده است. بعد از انقلاب فرهنگی-اجتماعی اروپا (رنسانس) و متعاقب آن انقلاب صنعتی, موج پیشرفت‌های شتابان کشورهای غربی آغاز گردید. تنها کشور آسیایی که تا حدی با جریان رشد قرن‌های نوزده و اوایل قرن بیستم میلادی غرب همراه گردید کشور ژاپن بود. بعد از رنسانس که انقلابی فکری در اروپا رخ داد, پتانسیل‌های فراوان این ملل, شکوفا و متجلی گردید اما متاسفانه در همین دوران, کشورهای شرقی روند روبه‌رشدی را تجربه نکرده و بعضاً سیری نزولی طی نمودند. البته بعضاً حرکت‌های مقطعی و موردی در این کشورها صورت گرفت اما از آنجاییکه با کلیت جامعه و فرهنگ عمومی تناسب کافی را نداشت و مورد حمایت واقع نگردید, به سرعت مزمحل گردید. محمدتقی‌خان امیرکبیر در ایران, نمونه‌ای از این دست است.
مباحث توسعه اقتصادی از قرن هفدهم و هجدهم میلادی در کشورهای اروپایی مطرح گردید. فشار صنعتی‌شدن و رشد فناوری در این کشورها توام با تصاحب بازار کشورهای ضعیف مستعمراتی باعث شد تا در زمانی کوتاه, شکاف بین دو قطب پیشرفته و عقب‌مانده عمیق شده و دو طیف از کشورها در جهان شکل گیرد: کشورهای پیشرفته (یا توسعه‌یافته) و کشورهای عقب‌مانده (یا توسعه‌نیافته).




توسعه اقتصادی چیست
باید ببن دو مفهوم ”رشد اقتصادی“ و ”توسعه اقتصادی“ تمایز قایل شد. رشد اقتصادی, مفهومی کمی است در حالیکه توسعه اقتصادی, مفهومی کیفی است. ”رشد اقتصادی“ به تعبیر ساده عبارتست از افزایش تولید (کشور) در یک سال خاص در مقایسه با مقدار آن در سال پایه. در سطح کلان, افزایش تولید ناخالص ملی (gnp) یا تولید ناخالص داخلی (gdp) در سال موردنیاز به نسبت مقدار آن در یک سال پایه, رشد اقتصادی محسوب می‌شود که باید برای دستیابی به عدد رشد واقعی, تغییر قیمت‌ها (بخاطر تورم) و استهلاک تجهیزات و کالاهای سرمایه‌ای را نیز از آن کسر نمود
منابع مختلف رشد اقتصادی عبارتند از ‌افزایش بکارگیری نهاده‌ها (افزایش سرمایه یا نیروی کار), افزایش کارآیی اقتصاد (افزایش بهره‌وری عوامل تولید), و بکارگیری ظرفیت‌های احتمالی خالی در اقتصاد.
”توسعه اقتصادی“ عبارتست از رشد همراه با افزایش ظرفیت‌های تولیدی اعم از ظرفیت‌های فیزیکی, انسانی و اجتماعی. در توسعه اقتصادی, رشد کمی تولید حاصل خواهد شد اما در کنار آن, نهادهای اجتماعی نیز متحول خواهند شد, نگرش‌ها تغییر خواهد کرد, توان بهره‌برداری از منابع موجود به صورت مستمر و پویا افزایش یافته, و هر روز نوآوری جدیدی انجام خواهد شد. بعلاوه می‌توان گفت ترکیب تولید و سهم نسبی نهاده‌ها نیز در فرآیند تولید تغییر می‌کند. توسعه امری فراگیر در جامعه است و نمی‌تواند تنها در یک بخش از آن اتفاق بیفتد. توسعه, حد و مرز و سقف مشخصی ندارد بلکه بدلیل وابستگی آن به انسان, پدیده‌ای کیفی است (برخلاف رشد اقتصادی که کاملاً کمی است) که هیچ محدودیتی ندارد
توسعه اقتصادی دو هدف اصلی دارد:

افزایش ثروت و رفاه مردم جامعه (و ریشه‌کنی فقر)
ایجاد اشتغال, که هر دوی این اهداف در راستای عدالت اجتماعی است. نگاه به توسعه اقتصادی در کشورهای پیشرفته و کشورهای توسعه‌نیافته متفاوت است. در کشورهای توسعه‌یافته, هدف اصلی افزایش رفاه و امکانات مردم است در حالیکه در کشورهای عقب‌مانده , بیشتر ریشه‌کنی فقر و افزایش عدالت اجتماعی مدنظر است.





شاخص‌های توسعه اقتصادی
از جمله شاخص‌های توسعه اقتصادی یا سطح توسعه‌یافتگی می‌توان این موارد را برشمرد

الف. شاخص درآمد سرانه: از تقسیم درآمد ملی یک کشور (تولید ناخالص داخلی) به جمعیت آن, درآمد سرانه بدست می‌آید. این شاخص ساده و قابل‌ارزیابی درکشورهای مختلف, معمولاً با سطح درآمد سرانه کشورهای پیشرفته مقایسهمی‌شود. زمانی درآمد سرانه 5000 دلار در سال نشانگر توسعه‌یافتگی بوده استو زمانی دیگر حداقل درآمد سرانه 10000 دلار.

ب. شاخص برابری قدرت خرید (ppp): از آنجاکه شاخص درآمد سرانه از قیمت‌هایمحلی کشورها محاسبه می‌گردد و معمولاً سطح قیمت محصولات و خدمات درکشورهای مختلف جهان یکسان نیست, از شاخص برابری قدرت خرید استفادهمی‌گردد. در این روش, مقدار تولید کالاهای مختلف در هر کشور, در قیمت‌هایجهانی آن کالاها ضرب شده و پس از انجام تعدیلات لازم, تولید ناخالص ملی ودرآمد سرانه آنان محاسبه می‌گردد.

ج. شاخص درآمد پایدار (gna, ssi): کوشش برای غلبه بر نارسایی‌های شاخصدرآمد سرانه و توجه به ”توسعه پایدار“ به جای ”توسعه اقتصادی“, منجر بهمحاسبه شاخص درآمد پایدار گردید. در این روش, هزینه‌های زیست‌محیطی که درجریان تولید و رشد اقتصادی ایجاد می‌گردد نیز در حساب‌های ملی منظورگردیده (چه به عنوان خسارت و چه به عنوان بهبود منابع و محیط زیست) و سپسمیزان رشد و توسعه بدست می‌آید.

د. شاخص‌های ترکیبی توسعه: از اوایل دهه 1980, برخی از اقتصاددانان به جایتکیه بر یک شاخص انفرادی برای اندازه‌گیری و مقایسه توسعه اقتصادی بینکشورها,‌ استفاده از شاخص‌های ترکیبی را پیشنهاد نمودند. به عنوان مثالمی‌توان به شاخص ترکیبی موزنی که مک‌گراناهان (1973) برمبنای 18 شاخص اصلی(73 زیرشاخص) محاسبه می‌نمود, اشاره کرد (بعد, شاخص توسعه انسانی معرفیگردید).

و. شاخص توسعه انسانی (hdi): این شاخص در سال 1991 توسط سازمان ملل متحدمعرفی گردید که براساس این شاخص‌ها محاسبه می‌گردد: درآمد سرانه واقعی(براساس روش شاخص برابری خرید), امید به زندگی (دربدو تولد), و دسترسی بهآموزش (که تابعی از نرخ باسوادی بزرگسالان و میانگین سال‌های بهمدرسه‌رفتن افراد است).




مکاتب مختلف توسعه اقتصادی
از قرن هجدهم و با رشد سریع صنایع در غرب, اولین اندیشه‌های اقتصادی ظهورنمود. این اندیشه‌ها, در پی تئوریزه‌کردن رشد درحال‌ظهور, علل و عوامل, راهکارهای هدایت و راهبری, و بررسی پیامدهای ممکن بود. از جمله مکاتب پایهدر توسعه اقتصادی می‌توان به این موارد اشاره کرد



نظریه آدام اسمیت
اسمیت یکی از مشهورترین اقتصاددانان خوشبین کلاسیک است که از او به عنوان”پدر علم اقتصاد“ نام برده می‌شود. اسمیت و دیگر اقتصاددانان کلاسیک(همچون ریکاردو و مالتوس), ”زمین“, ”کار“ و ”سرمایه“ را عوامل تولیدمی‌دانستند. مفاهیم دست نامرئیِ ”تقسیم کار“, ”انباشت سرمایه“ و ”گسترشبازار“, اسکلت نظریه وی را در توسعه اقتصادی تشکیل می‌دهند. تعبیر”دست‌های نامرئی“ آدام اسمیت را می‌توان, به طور ساده, نیروهایی دانست کهعرضه و تقاضا را در بازار شکل می‌دهند, یعنی خواست‌ها و مطلوب‌هایمصرف‌کنندگان کالاها و خدمات (از یک طرف) و تعقیب منافع خصوصی توسطتولیدکنندگان آنان (از طرف دیگر), که در مجموع سطوح تولید و قیمت‌ها را بهسمت تعادل سوق می‌دهند. او معتقد بود ”سیستم مبتنی بر بازارِ سرمایه‌داریِرقابتی“ منافع همه طرف‌ها را تامین می‌کند.
اسمیت سرمایه‌داری را یک نظام بهره‌ور با توانی بالقوه برای افزایش رفاهانسان می‌دید. بخصوص او روی اهمیت تقسیم کار (تخصصی‌شدن مشاغل) و قانونانباشت سرمایه به عنوان عوامل اولیه کمک‌کننده به پیشرفت اقتصادیسرمایه‌داری (و یا به تعبیر او ”ثروت ملل“) تاکید می‌کرد. او اعتقاد داشت”تقسیم کار“ باعث افزایش مهارت‌ها و بهره‌وری افراد می‌شود و باعث می‌شودتا افراد (در مجموع) بیشتر بتوانند تولید کنند و سپس آنان را مبادله کنند. باید بازارها توسعه یابند تا افراد بتوانند مازاد تولید خود را بفروشند(که این نیازمند توسعه زیرساخت‌های حمل‌ونقل است).

آدام اسمیت اولویت‌های سرمایه‌گذاری را در کشاورزی, صنعت و تجارتمی‌دانست, چون او معتقد بود به دلیل نیاز فزاینده‌ای که برای مواد غذاییوجود دارد کمبود آن (و تاثیرش بر دستمزدها) می‌تواند مانع توسعه شود. تئوری توسعه اقتصادی اسمیت, یک نظریه گذار از فئودالیسم به صنعتی‌شدن است.


نظریه مالتوس
شهرت مالتوس بیشتر به نظریه جمعیتی وی مربوط می‌شود حال آنکه وی در موردمسایل اقتصادی مانند اشباع بازار و بحران‌های اقتصادی نیز دارای نظریاتدقیقی است. در اینجا به صورت گذرا هر دو را بیان می‌کنیم:

الف. نظریه جمعیتی مالتوس: او معتقد بود با افزایش دستمزدها (فراتر از سطححداقلی معیشت), جمعیت افزایش می‌یابد, چون همراهی افزایش دستمزدها باافزایش میزان تولید, باعث فراوانی بیشتر مواد غذایی و کالاهای ضروری شده وبچه‌های بیشتری قادر به ادامه حیات خواهند بود. به اعتقاد او, وقتیدستمزدها افزایش می‌یابد و با فرض سیری‌ناپذیری امیال جنسی فقرا, می‌توانانتظار داشت که در صورت عدم‌وجود موانع, جمعیت طی هر نسل (هر 25 سالیک‌بار) دو برابر گردد. به همین علت, علی‌رغم افزایش درآمدهای فقرا, همچنان طبقات فقیرتر جامعه, فقیر باقی می‌مانند. در مقابل رشد محصولاتکشاورزی فقط به صورت تصاعد حسابی و با نرخ 1و2و3و4و ... افزایش می‌یابد. بدین خاطر, ناکافی‌بودن تولید مواد غذایی باعث محدودشدن رشد جمعیت شده وبعضاً درآمد سرانه نیز به سطحی کمتر از معیشت تنزل می‌یابد. تعادل وقتیبوجود می‌آید که نرخ رشد جمعیت, با افزایش میزان تولید همگام گردد.

ب. نظریه اشباع بازار مالتوس: او بیان می‌دارد که کارگران بایستی بیش ازارزش کالاهایی که تمایل به خرید آن‌ها دارند ارزش ایجاد نمایند تا توسطکارفرمایان استخدام شوند. این امر باعث می‌شود که کارگران قادر به خریدکالاهای تولیدی خود نباشند, لذا لازم است چنین کالاهایی توسط دیگر اقشارجامعه خریداری شود. به نظر وی, اگرچه سرمایه‌داران قدرت مصرف منافع خود رادارند اما بیشتر مایل به گردآوری ثروت هستند. مالکان زمین هم که مایل بهخرید چنین کالاهای مازادی هستند نمی‌توانند تمام مازاد تولید را جذبنمایند. به همین خاطر ”جنگ“ (برای تصاحب بازارهای جدید و افزایش تولید) راهگشای معضل اشباع بازار برای کشورهایی همچون آمریکا و انگلستان بودهاست. او پیشنهاد می‌کند در مواقعی که کشور دچار بحران است باید به افزایشهزینه‌ها در کارهایی که بازده و سودشان مستقیماً برای فروش وارد بازارنمی‌شود (همچون راهسازی و کارهای عمومی) پرداخت.



نظریه ریکاردو
ریکاردو با پذیرش نظریه جمعیتی مالتوس, به توسعه مکتب کلاسیکبنیان‌گذاری‌شده توسط اسمیت پرداخت. درحالیکه اسمیت روی مساله ”تولید“ تاکید می‌ورزید, ریکاردو بر مبحث ”توزیع درآمد“ متمرکز گردید و بعداًنئوکلاسیک‌ها (شاگردان وی) بر ”کارآیی“ متمرکز شدند. دو نظریه معروف او, ”قانون بازده نزولی“ و ”مزیت نسبی“ است:

الف. قانون بازده نهایی نزولی: به اعتقاد ریکاردو, همزمان با رشد اقتصادیو جمعیتی, به‌دلیل افزایش نیاز به مواد غذایی و محصولات کشاورزی, کشاورزانمجبور خواهند شد زمین‌های دارای بهره‌وری پایین‌تر را نیز زیر کشت ببرند(بعد از زمین‌های درجه یک که درآغاز زیر کشت می‌روند, زمین‌های درجه دو ودرجه سه مورد استفاده قرار می‌گیرند). از آنجاییکه بهره‌وری زمین‌های درجه2, 3 و 4 کمتر از زمین‌های درجه 1 است, هزینه تولید در آنان افزایشمی‌یابد. درنتیجه قیمت مواد غذایی افزایش یافته و بالتبع سود بادآورده‌ای(رانت) نصیب صاحبان زمین‌های درجه 1 می‌گردد. مقدار این رانتِ دریافتیتوسط صاحبان زمین, همگام با رشد جمعیت افزایش یافته و باعث کاهش درآمد کلجامعه (دردسترس کارگران و مهمتر از آن سود سرمایه‌گذاران) می‌شود. نهایتاًاقتصاد به یک وضعیت ایستا یا تعادلی می‌رسد که در آن, کارگران صرفاًدستمزدهایی در سطح حداقل معیشت دریافت می‌کنند. به اعتقاد او, رشد اقتصادیدر یک جامعه سرمایه‌داری در سایه وجود مواد غذایی ارزان‌قیمت (که به معنیپایین‌تربودن دستمزدهای کارگران صنعتی و بالاتررفتن سودهای سرمایه‌داراناست) و درنتیجه افزایش امکان انباشت سرمایه در صنعت, تولید بیشتر ودرنهایت افزایش درآمدهای اقتصادی کل, تحقق می‌یابد.

از دیدگاه ریکاردو, افزایش بهره‌وری کشاورزی (در مقایسه با صنعت), پایهاساسی رشد اقتصادی است. او اعتقاد داشت در بلندمدت با پیشرفت فناوری, بهره‌وری زمین‌های کشاورزی افزایش می‌یابد. ریکاردو تعقیب سیاست درهای بازبرای تجارت آزاد را برای پایین‌نگهداشتن سطح دستمزدهای اسمی, توصیه نمود.

ب. نظریه مزیت نسبی: براساس این نظریه, مبادله آزاد مابین کشورها, باعثافزایش مقدار تولیدات (محصول) جهانی می‌شود. اگر هر کشوری به تولیدکالاهایی روی آورد که توانایی تولید آن‌ها را با هزینه نسبی کمتری (درمقایسه با دیگر شرکا و رقبای تجاری خود) دارد, در این صورت, کشور مفروضقادر خواهد بود, مقداری از کالاهایی را که با هزینه کمتری تولید می‌کند باکالاهای دیگری که ملت‌های دیگر قادر به تولید ارزانتر آن‌ها هستند, مبادلهنماید. در پایان یک دوره زمانی, ملت‌ها درخواهند یافت که امکانات مصرفآن‌ها, در اثر تجارت و تخصصی‌شدن, نسبت به زمانی که همه کالاهای موردنیازخود را در داخل کشورهایشان تولید می‌کرده‌اند, افزایش یافته است. به همینخاطر, اقتصاددانان, تجارت آزاد جهانی را مطلوب می‌دانند چون باعث افزایشتولید ناخالص ملی کشورها و بالتبع افزایش رفاه ملت‌ها خواهد شد. او به کمکمفهوم ”هزینه فرصت“ نشان داد که نباید کشورها (بنابر اعتقاد اقتصاددانانگذشته) صرفاً بر تولید کالاهایی که در آن‌ها دارای مزیت مطلق (در مقابلدیگر کشورها) هستند, متمرکز شوند بلکه در داخل کشور نیز باید بادرنظرگرفتن هزینه جایگزینی یک کالا با کالای دیگر, برمبنای مزیت نسبی(مقایسه‌ای) عمل کرد.


مدل رشد کلاسیک
از مجموع دیدگاه‌های اقتصاددانان کلاسیکی که گفتیم, مدل رشد اقتصادیکلاسیک سربرآورد. از دیدگاه آنان, توسعه اقتصادهای سرمایه‌داری, مسابقه‌ایبود بین پیشرفت فناوری و رشد جمعیت, که در آن برای مدتی, پیشرفت فناوری درراس قرار داشت اما روزی این سرآمدی پایان خواهد یافت (و یا دچار رکودمی‌شود) و اقتصاد سیر نزولی در پیش خواهد گرفت. پیشرفت فناوری, به نوبهخود, وابسته به انباشت سرمایه است که بسترساز ماشینی‌شدن و تقسیم کار است. نرخ انباشت سرمایه نیز به سطح و روند تغییر سودها وابسته است. به طورخلاصه باید گفت, پیشرفت واقعی (به مفهوم برخورداری از یک سطح زندگی بالاترکه به‌گونه‌ای پایدار و مستمر در طی زمان رشد نماید) در این مدل وجودندارد. بلکه مدل‌های رشد ارایه‌شده توسط این اقتصاددانان (کلاسیک), نویدبخش توقف پیشرفت اقتصادی این کشورها در بلندمدت است, زمانی که دیگردرآمد سرانه, امکان رشد بیشتر را از دست خواهد داد.



نظریه کارل مارکس
مارکس برخلاف اسمیت, مالتوس و ریکاردو, سرمایه‌داری را غیرقابل‌تغییرنمی‌دانست. او به سرمایه‌داری به عنوان یکی از شیوه‌های تولیدی که با کموناولیه شروع شد, سپس وارد مرحله برده‌داری شد و پس از آن شیوه تولیدفئودالیسم در جوامع حاکم گردید, می‌نگریست. او معتقد بود سرمایه‌داریمرحله چهارم از شیوه‌های تولیدی رایج در جهان است که نهایتاً فرومی‌پاشد. این فروپاشی بخاطر رکود نخواهد بود بلکه به‌دلایل اجتماعی خواهد بود ونهایتاً جهان به یک مرحله نهایی به نام کمونیسم خواهد رسید. عقیده او نقطهمقابل استوارت میل محسوب می‌شود چون او سرمایه‌داری را مرحله نهایی توسعهانسانی می‌دانست. مارکس قدرت تولیدی سیستم سرمایه‌داری را مورد ستایش قرارمی‌دهد اما هزینه انسانی تولید چنین ثروتی را (بخصوص توزیع شدیداًیک‌جانبه آن را ) مورد انتقاد قرار می‌داد. او بر این باور بود که ارزشافزوده تولید, فقط ناشی از کار طبقه کارگر (پرولتاریا) است درحالیکهسرمایه‌داران سهم غیرمتناسبی از درآمد را صرفاً به‌خاطر تملک ابزار تولیدبه خود اختصاص می‌دهند. مارکس هوشمندانه دریافت که توزیع درآمد در جوامعسرمایه‌داری بسیار غیرمنصفانه و غیرعادلانه است.



مدل رشد اقتصادی سرمایه‌داری مارکس
از نظر مارکس هر یک از شیوه‌های تولید (کمون اولیه, برده‌داری وفئودالیسم, سرمایه‌داری, سوسیالیسم و کمونیسم) دارای دو مشخصه عمده”نیروهای تولید“ و ”روابط تولید“ هستند. نیروهای تولید مربوط به ساختارفنی تولید (همچون سطح و نرخ تغییر فناوری, ابزارها و وسایل تولید, و منابعطبیعی) است درحالیکه روابط تولید به شیوه‌های خاص روابط انسان‌ها در جریانتولید مربوط می‌شود. به عبارت دیگر, روابط تولیدی به روابط اجتماعی میانافراد به‌ویژه رابطه فرد با ابزار تولید گفته می‌شود.
در نظام سرمایه‌داری, رابطه طبقاتی اولیه به صورت ارتباط بین سرمایه‌دار وطبقه کارگر غیرمالکی که مجبور است به‌منظور زنده‌ماندن برای سرمایه‌دارکار کند, بوجود آمد. از دیدگاه مارکس, موفقیت‌های طبقاتی براساس نقشی کههر کس در فرآیند تولید ایفا می‌کند, قابل تعریف است. تابع تولید عمومیمارکس, تقریباً شبیه تابعی است که توسط کلاسیک‌ها عرضه شده است, با اینتفاوت که مارکس تاکید بیشتری بر روی ساختارهای نهادی و طبقاتی جامعه نمودهاست.
نکته اساسی از دیدگاه مارکس اینست که سرمایه‌داران, انباشت سرمایه برایکسب سودهای بالاتر را, ادامه می‌دهند. اما درنهایت, افزایش یا کاهش سودها, وابستگی قطعی به سطح ارزش افزوده دارد و نه به نرخ رشد جمعیت ویا زمین‌هایغیرمرغوب کشاورزی. افزایش سود, نیازمند کوششی بی‌وقفه از سوی سرمایه‌دارانبرای استثمار هرچه‌بیشتر کارگران ازطریق افزایش بهره‌وری یا کاهشدستمزدهای واقعی آنان است. مارکس برخلاف سایر کلاسیک‌ها, رکودی را برایدرآمد سرانه پیش‌بینی نکرد, بلکه او بر عدم‌تعادل درآمدها در جامعهسرمایه‌داری تاکید ورزید و سهم‌های درآمدی را وابسته به مبارزات طبقاتی(ظهورکننده) می‌دانست.



نظریه شومپیتر
جوزف شومپیتر اعتقاد داشت ماشین سرمایه‌داری علاوه براینکه قادر استنرخ‌های بالای رشد اقتصادی تولید کند, بلکه می‌تواند ضررهای اجتماعی آن رانیز جبران نماید. او قلباً از جامعه مدنی سرمایه‌داری خالص, لذت می‌برد وآن را تایید می‌کرد. با این وجود او نیز رکود و فروپاشی سرمایه‌داری راباور داشت. او تحلیلش را اینگونه آغاز می‌کند که یک اقتصاد در تعادل ایستاقرار دارد و ویژگی آن یک ”جریان دوری“ است که برای همیشه تکرار می‌شود. دراین سیستم اقتصادی, هر بنگاه در تعادل رقابتی کامل قرار دارد که هزینه‌هایآن دقیقاً معادل درآمدهای آن است و سود صفر است. فرصت‌های سود وجود نداردو خانواده‌ها نیز همچون یک بنگاه در چنین حالتی به سر می‌برند. اساس توسعهاقتصادی, قطع این جریان دوری است که به شکل یک ”نوآوری“ اتفاق می‌افتد. نوآوری, ساخت ماشین و ابزار جدید را ضروری می‌نماید. این نوآوری از سهطریق اتفاق می‌افتد: جایگزینی ماشین‌آلات و ابزارهای غیرقابل‌استفادهفعلی, انتظار کسب سودهای انحصاری از یک زمینه جدید,‌ تولید محصول جدیدی کهمردم حاضر به کاهش پس‌اندازهای خود برای خرید آن کالا باشند. او خودش برراه دوم تاکید می‌ورزد. بعلاوه او به طور جدی بر لزوم وجود ”کارآفرینان“ تمرکز می‌کند و بیان می‌دارد که این افراد با کشف فرصت‌های نوین,‌ جریانعظیمی از سرمایه‌گذاری‌ها و سودها را به راه می‌اندازند
منبع ( روزنا مه ي دنياي اقتصاد )