PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : ۞شعری برای تو...به انانکه دوستشان داریم۞



Fahime.M
08-06-2009, 10:25 AM
شايد تو
سکوت ميان کلامم باشي
ديده نمي­شوي
اما من، تو را احساس مي­کنم

شايد تو
هياهوي قلبم باشي
شنيده نمي­شوي
اما من، تو را نفس مي­کشم

فرناز
09-22-2009, 11:52 PM
دلم می خواهد
اگر سکوت باشد
در خیالم تو باشی
و اگر شعری باشد
در لابه لای بیت ها
آهنگ من تو باشی
اگر طلوع باشد
خورشید من تو باشی
اگر چراغ دلم
تاریک و بی فروغ بود
مهتاب من تو باشی
دلم میخواهد
اگر تو نباشی دنیا هم نباشد
و اگر من نباشم
تو روشن ترین ستاره زمینی باشی!

ahoo
11-02-2009, 09:04 AM
شنیدستم که مجنون دل افکار
چه شد ازمردن لیلی خبردار
گریبان چاک زدرو دربیابان
به سوی قبر لیلی شد شتابان
یکی کودک بدید آنجا ستاده
به هرسو دیده ی حسرت گشاده
سراغ قبر لیلی راازاو جست
پس آن کودک بخندیدوبدو گفت
که ای مجنون توراگر عشق بودی
زمن کی این تمنا می نمودی؟
دراین مدفن به هرجانب توروکن
زهر خاکی کفی برداروبوکن
زهر خاکی که بوی عشق برخاست
یقین دان تربت پاکش همانجاست

Fahime.M
11-09-2009, 03:28 PM
چه كسي خواهد ديد مردنم را بي تو
گاه مي انديشم خبر مرگ مرا با تو چه كس ميگويد ؟
آن زمان كه خبر مرگ مرا می شنوي

روي خندان تو را كاش كي مي ديدم
شانه بالا زدنت را بي قيد
و تكان دادن دستت ،
كه مهم نيست زياد٬ وتكان دادن سر
چه كسي باور كرد جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاكستر كرد
مي تواني تو به من زندگاني بخشي
يا بگيري از من آنچه را مي بخشي

Fahime.M
11-25-2009, 03:15 PM
چه زود از هم دور می شویم ...

وقتی پشت به هم

از نقطه شروعمان

آغاز می کنیم ...

و پیش می رویم

بی هیچ برگشتی ...

نه حتی نگاهی به پشت سر

به یاد گذشته ها ...

چه زود از هم دور می شویم

در سکوت برگریزان رویاها

و خش خش خاطرات زیر پا ...

چه زود از هم دور می شویم ...!

ahoo
01-28-2010, 03:54 PM
دوهمراز
تراههیشه ازاین نکته باخبر کردم
ولیک ،گوش تراطاقت شنیدن نیست
به پرتگاه قضا مرکب هوی وهوس
سبک مران که مجال عنان کشیدن نیست
به پای گلبن زیبای هستی،این همه خار
برای چیست،اگرازپی خلیدن نیست
چنان نهفته وآهسته می نهنداین دام
که هیچ فرصت ترسیدن ورمیدن نیست
چومن به خاک تپیدم، توسوختی به شرار
دگر حدیث شناکردن وچمیدن نیست
به راه گرگ حوادث،شبان به خواب رود
چوخفت،گله چه داندگه چریدن نیست
متاع حادثه ،روزی به قهر بفروشند
چه غم خورند که ماراسرخریدن نیست