PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : نگاهی به زندگی نظامی



Fahime.M
08-02-2009, 11:29 AM
گاهی به زندگی نظامی

حكيم ابو محمد الياس بن يوسف بن زكي بن مؤيد موسوم به نظامي گنجوي شاعر و داستانسراي بزرگ ايران واز افتخارات عظيم زبان و ادب فارسي در حوالي سال 530 ه.ق در شهر گنجه از شهرهاي ولايت آذربايجان به دنيا آمد. از زندگي نظامي در كودكي و نوجواني اطلاع چنداني در دست نيست ولي براساس اشعار خود استاد، پدرش يوسف بن زكي مؤيد و مادرش از بزرگان كرد بوده است. ظاهرا نظامي در سالهاي اوليه زندگي خويش به مطالعه عميق علوم و معارف زمان خود پرداخته و ره توشهاي عميق از علومي همچون ادبيات فارسي، زبان و ادبيات عرب،نجوم و هيئت، موسيقي، قرآن، حديث، حكمت و عرفان اندوخته است كه بعدها اين اطلاعات را در لابهلاي اشعارخود به نمايش گذاشته است.(1) نظامي عمر درازي داشت و در طول زندگاني خود سختيها و مصايب فراواني را بهچشم ديد; همسر اول خود را در جواني و دو همسر ديگر را نيز در اواسط عمر از دست داد و غم فراق زنانش را در قالب اشعاري نغز و دلكش متجلي ساخت.(2) تنها پسرش محمد نيز كه نظامي به او عشق ميورزيد و در اشعارش از او فراوان ياد كرده است ظاهرا در جواني روي از پدر برتافت و به پندهاي حكميانه او بياعتنا گشت.(3) دوران زندگي نظامي معاصر بود با سلسلههاي محلي اتابكان آذربايجان و شروانشاهان كه اين حكومتها خود تحت فرمان سلجوقيان بودند. فرمانروايان اين سلسلههاي محلي جملگي حكيم را گرامي ميداشتند و نظامي نيز از برخي از آنان همچون سلطان طغرل ابن ارسلان سلجوقي، اتابك جهان پهلوان ابوجعفر محمدبن ايلدگز و اتابك قزل ارسلان به نيكي ياد كرده است. ولي نظامي از آن دسته شاعراني نبود كه زبان به مداحي شاهان بگشايد و لذا هيچگاه در صدد جلب خاطر حكمرانان برنيامد و آزادگي و بلند همتي خود را به گردن فرود آوردن در پيشگاه امرا و سلاطين ترجيح ميداد.(4) حكيم با وجود علاقه فراوان سلاطين و امرا هيچوقت به دربار آنها پانگذاشت و تنها يك بار به فرمان اتابك قزل ارسلان به تبريز سفر نمود و با استقبال فراوان سلطان مواجه گرديد; با اين حال ارادت شاهان به او تازمان مرگش ادامه داشت و آنان در مواقع لازم هدايايي براي وي ارسال مينمودند. حكيم نظامي گنجوي زندگي سادهاي داشت و تمام عمر خود را در شهر زيبايش گنجه با قناعت و گوشهنشيني سپري نمود. براساس اطلاعات نه چندان كاملي كه از وي در دست است حكيم بيشتر عمر گرانبهاي خود را صرف سرايش شاهكارهاي بزرگش موسوم به خمسه يا پنج گنج ساخت و ظاهرا از طريق صلههايي كه امرا و پادشاهان براي وي ميفرستادند گذران زندگي مينمود. وي با خاقاني قصيده سراي بزرگ زمان خويش همعصر بود و با او رابطه صميمانهاي داشت و در اشعارش در غم سوگ از دست دادن دوست عزيزش ناليده است. حكيم نظامي درسال 614 ه.ق در گنجه درگذشت و در همان شهر به خاك سپرده شد. آرامگاه فعلي وي در جمهوري آذربايجان شهرت جهاني دارد و همه روزه مورد بازديد دهها تن از شخصيتهاي علمي و ادبي منطقه قفقاز قرار ميگيرد. نظامي را دومين شاعر داستان سراي ايران پس از حكيم فردوسي دانستهاند و علاوه بر ان وي در مثنوي داستاني داراي سبك و سياقي خاص خود است كه اين روش بعدها مورد استفاده شعرا و سخنسرايان ديگر همچون امير خسرو دهلوي و جامي قرار گرفته است. حكيم در شاهكار بزرگ خود خمسه سبك متين و نظم شيرين و شعر صاف و روان و سخن آزاد از قيد و بند خود را به نمايش گذاشته و ابيات نغز و بلند او در معاني حكمي و توحيد و نعت لحني خاص و لطافتي بسزا دارد. نظامي در لابهلاي داستانهاي حماسي خود از استخراج معاني اخلاقي و حكمي وپند و اندرز نيز غفلت نورزيده و علاوه بر اينكه جوانان را به راه و رسم آموختن علم و ادب دعوت نموده است خوانندگان خود را به رفتار و گفتار ارجمند و خوي بلند و مردمنوازي جلب كرده است و سست بنيادي دوران و بياساسي زمان را نيز هشدار داده است. از خصوصيات بارز شعر نظامي استفاده از قوه تخيل و تصوير و استعداد وصف در طلوع صبح يا نسيم سحرگاهان و نمايش اختران شب است كه در همه حال زيباييهاي طبيعت را بصورت زنده در پيش چشم خوانندگان به تصوير ميكشد. وي اگرچه گاهي از كلمات و تعبيرات استعاره گونه و لغز مانند و تشبيهات غريب نيز استفاده كرده است ولي بيشتر اشعارش روان و روشن و نغز و لطيف است و در فارسي سرمشق داستانسرايي قرار گرفته است. همانگونه كه اشاره شد شاهكار بزرگ نظامي سرايش پنج مثنوي مشهور به خمسه يا پنج گنج است كه گذشت قرون متمادي نيز نه تنها چيزي از طراوت و زيبايي اين پنج دفتر بزرگ شعر نكاسته بلكه مايه اعتبار و رونق هر چه بيشتر اين حماسهها شده است. منظومه اول وي مخزن الاسرار نام دارد كه در آن شاعر در قالب بيست داستان كوتاه زبان به پند و اندرز مردم و توجه آنان به مسائل عرفاني و اخلاقي گشوده است. نظامي در مخزن الاسرار هنر خود را در پرداختن به انديشههاي خويش در بهترين وجه و در قالب بيست داستان زيبا به نمايش گذاشت و پس از انتشار آن به شهرت عظيمي دست يافت به گونهاي كه فرمانرواي دربند با اهداي كنيزي قيچاقي به نام آفاق هنر حكيم را مورد تحسين قرارداد و اين كنيز كه به همسر اول و فراموش نشدني او بدل گشت بعدها خود دست مايهاي شد براي سرايش منظومه جاوداني خسرو و شيرين دومين حماسه بزرگ حكيم نظامي است كه شاعر آن را در سال 576 ه.ق و در ايام بيقراري و پرتب و تاب پس از مرگ همسر محبوبش آفاق به پايان رساند. نظامي سرايش اين منظومه را به خواهش طغرل دوم سلجوقي از سلاطين عراق آغاز كرد و براي به تصوير كشيدن داستاني عشقي و شورانگيز، حكايت عشاق معروف خسرو پرويز پادشاه خوشگذران ساساني با شيرين شاهزاده خانم زيباي ارمني را برگزيد. حكيم در خسرو و شيرين تمامي هنر خود را در خلق يكي از زيباترين آثار عاشقانه ادب فارسي به كار برده و در آميزهاي از تاريخ و افسانه به ترسيم شخصيتهاي مورد نظر خود خسرو و شيرين و فرهاد پرداخته است. وي شيرين را كه در واقع همان آفاق(زن محبوب نظامي) است زني زيبا، ثابت قدم، قوي، وفادار و شجاع توصيف نموده و در مقابل خسرو را مردي مردد و بيتصميم و هوسران دانسته است. عشق شيرين توأم با درخششي از پاكي و صفا است ولي احساسات خسرو از نفسپرستي بر ميخيزد و در اين ميان فرهاد به مثابه عاشقي نجيب و بزرگوار كه خود را قرباني ميكند ظاهر ميگردد.شاعر در حماسه خسرو و شيرين، شهوت حيواني شيرويه پسر شاه كه پدر را به قتل ميرساند و در پي دست يابي به شيرين است پستترين نوع شهوت دانسته است و در اين داستان دلانگيز كه از كليت و يكپارچگي زيبايي برخوردار است ناشايستگي و بيكفاتي طبقات حاكم را بخوبي بيان ميكند. سومين حماسه بزرگ نظامي داستان ليلي و مجنون است كه حكيم آن را در سال 584 ه.ق بسرود. سرايش اين منظومه بنا به درخواست شروانشاه اخستان صورت پذيرفت و نظامي اگرچه بااكراه به اين خواسته گردن نهاد، زيرا بيم آن داشت كه موضوع داستان زياده سبك و عامهپسند باشد، ولي حماسه بزرگي خلق كرد كه همچون مخزن الاسرار و خسرو شيرين به شهرت عظيمي دست يافت و با استقبال فراوان محافل علمي و ادبي آن روزگار و پس از وي نيز مواجه گشت به طوري كه بعدها منظومههاي فراواني به تقليد از ليلي و مجنون سروده شد. داستان اين حماسه كه مايه اصلي آن از يكي از داستانهاي قديمي عربي گرفته شده است حماسهاي سرشار از شور و احساس در مورد دو دلداده به نامهاي ليلي و مجنون است كه در نهايت نيز با عدم وصال عاشق و معشوق به يكديگر پايان ميپذيرد و در آن تلخيهاي زندگي با رنگ و بوي عرفاني ترسيم گشته است. پايان اين حماسه مصادف بود با در گذشت همسر دوم نظامي و وي با قلبي اندوهناك سرايش چهارمين منظومه بزرگ حماسي خود هفت پيكر (بهرام نامه يا هفت گنبد) را آغاز نمود; بخش اول اين منظومه كه وزن لطيف و زيباي آن با جوهر زيبا و روان شعر هماهنگي دارد به داستان زندگي بهرام پنجم معروف به بهرام گور پادشاه بزرگ سلسله ساسانيان اختصاص يافته است. تولد و كودكي بهرام، دوران پادشاهي او، طريقه حكومت، جنگها و عدالت وي تا مرگ همگي در قالب اشعاري لطيف و روحنواز به تصوير كشيده شده است و خواننده را به فضاي آن دوران ميبرد كه آميزهاي از تاريخ و افسانه است. كتاب دوم اين منظومه هفت داستان درباره هفت شاهزاده خانم از هفت اقليم مختلف است كه بهرام آنها را به همسري خويش در آورده است. اين شاهزاده خانمهاي زيبا هر يك در قصري جداگانه كه داراي رنگي خاص است جاي گرفتهاند و بهرام شاه هر يك از شبهاي هفته را در كاخ يكي از اين همسران زيبا روي خود كه رنگ قصرش با يكي از هفت ستاره آسمان تقارن مييابد به سر ميبرد و حديث عشق و دلدادگي را سر ميدهد. در هفت داستان كتاب دوم هر يك از شاهزاده خانمها همچون شهرزاد قصهگو داستاني براي بهرام تعريف ميكنند كه جداي از جنبه اساطيري آن مملو از حكمت و پند واندرز و نكات آموزنده اخلاقي است. نظامي در منظومه هفت پيكر هنرروايي خود را به اوج كمال رسانيده و جنبههاي گوناگون عشق را با شالودهاي عميقا اخلاقي مورد بحث قرار داده است. از ظرايف شاعر در اين حماسهحمايت وي از مردم در برابر حكومت فاسدانه پادشاهان و قدرتمندان و ارائه پند و اندرز به زورمندان است. اكثر محققان و انديشمندان منظومه هفت پيكر را برجستهترين اثر هنري و ادبي حكيم دانستهاند. سرايش اين داستان بزرگ حدود 8 سال به طول انجاميد و شاعر بزرگ گنجه كه به خواهش امير علاءالدين كرپ ارسلان اق سنقري امير مراغه آن را آغاز كرده بود در سال 593 ه.ق به پايان رسانيد. پنجمين و آخرين شاهكار نظامي حماسه اسكندر نامه است كه به شخصيت تاريخي و افسانهاي اسكندر مقدوني اختصاص يافته و خود به دو بخش شرفنامه و اقبال نامه تقسيم گشته است. حكيم در اين اثر بزرگ با بوجود تنفر كليه كتب تاريخي ايران از اين فاتح خونريز و توصيف او با واژههايي همچون ملعون و كافر، در نگاهي متفاوت شخصيتي متمايز از واقعيت براي وي خلق نموده است. اسكندر نظامي با آرزوي جنگ و كشورگشايي كاملا بيگانه است و تنها وقتي ميجنگد و فتح ميكند كه مجبور به آن بوده و يا در پي ياري و كمك به ديگران است. نظامي در شرفنامه اسكندر را چهرهاي جنگاور و فيلسوف دانسته و در اقبالنامه او را شخصيتي پيامبرگونه و معتقد به حكمت و علوم الهي ميداند. نظامي در اين اثر كه آن را در سالهاي آخر عمر خويش به پايان رسانده انسانگرايي خود را با عميقترين بيان متبلور ساخته است و در نگاهي متفاوت از ساير ايرانيان به جاي تأثيرپذيري از احساسات شديد ملي معتقدات مذهبي خود را در نظر گرفته است. از اين روي اسكندر را بدون اعتنا به اصل و نسبش شاهي معتقد به فلسفه و حكمت و دين دانسته است و شايد تاحدودي تحت تأثير انديشهاي كه اسكندر را همان ذكر شده در قرآن دانسته بوده است. اسكندر نامه نيز از شاهكارهاي عظيم حكيم گنجه شمرده شده كه از لحاظ حجمي نيز بزرگترين كتاب او را در بر ميگيرد صحبت از نظامي و ويژگيهاي شگرف او همچون غناي انديشه، قدرت تخيل و ژرفانديشي مذهبي نامحدود،چيرهدستي در داستانسرايي، توانايي انتخاب و ترتيب موضوع، تعمق فلسفي و فهم مسائل اجتماعي و.. مجال زيادي ميطلبد. دريغا كه محدوديت صفحات اين فرصت را به ما نميدهد تا حق مطلب را در مورد اين شاعر بلند آوازه آنطور كه شايسته اوست بجاي آوريم. *** ----------------------------------------> 1- (... من خاكي كزين محراب هيچم / چو تو صدرا به حكمت گوش پيچم // همه زيج فلك جدول به جدول / به اصطرلاب حكمت كردهام حل// منم دانسته در پرگار عالم / به تصريف و به نحو اسرار عالم// ... شنيدستم كه هر كوكب جهانيست / جداگانه زمين و آسمانيست // ... هرچه هست از دقيقههاي نجوم/ يا يكايك نهفتههاي علوم // خواندم و هر ورق كه ميجستم / چون تو را يافتم ورق شستم // 2-شاعر بلندآوازه ايران در حماسه خسرو و شيرين در غم از دست دادن همسر اولش آفاق چنين سروده است: تو كز عبرت به اين افسانه ماني / چه پنداري مگر افسانه خواني // در اين افسانه شرط است اشك راندن / گلابي تلخ بر شيرين فشاندن // به حكم آنكه آن كم زندگاني / چو گل بر باد شد روز جواني// سبكرو چون بت قپچاق من بود / گمان افتاد خود كافاق من بود...) 3ـ (... اي چارده ساله قرهالعين / بالغ نظر علوم كونين // آن روز كه هفت ساله بودي / چون گل بچمن حواله بودي // و اكنون كه بچارده رسيدي / چون سرو بلوچ سركشيدي// غافل منشين نه وقت بازيست/ وقت هنر است و سرفرازيست // دانش طلب و بزرگي آموز / تا به نگرند روزت از روز...) 4ـ (... منم روي از جهان برگوشه كرده / كمي از پست جو را توشه كرده// اگر چه در سخن كاب حيات است / بود جايز هر آنچه از ممكنات است // چونتوان راستي را درج كردن / دروغي را چه بايد خرج كردن // و گرگويي سخن را قدر كم گشت/ كسي كو راستگو شد محتشم گشت...)

javad jan
04-26-2013, 09:56 AM

javad jan
04-26-2013, 09:59 AM
آثار نظامی [ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA %AF%D9%86%D8%AC%D9%88%DB%8C&action=edit&section=5)]
http://pnu-club.com/imported/2013/04/4043.jpg (http://commons.wikimedia.org/wiki/File:Khamseh.JPG?uselang=fa)
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Khamseh.JPG)
خمسهٔ نظامی، به قلم سال ۱۵۲۴ در هرات (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%AA)، واقع در موزه هنرهای متروپولیتن نیویورک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%88%D8%B2%D9%87_%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%87% D8%A7%DB%8C_%D9%85%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%BE%D9%88%D 9%84%DB%8C%D8%AA%D9%86_%D9%86%DB%8C%D9%88%DB%8C%D9 %88%D8%B1%DA%A9)


اثر معروف و شاهکار بی‌مانند نظامی، خمسه یا پنج گنج است که در قلمرو داستان‌های غنایی امتیاز بسیار دارد و او را باید پیشوای این‌گونه شعر در ادب فارسی دانست. خمسه یا پنج گنج نظامی شامل پنج مثنوی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AB%D9%86%D9%88%DB%8C) است:


مخزن الاسرار (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AE%D8%B2%D9%86_%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3% D8%B1%D8%A7%D8%B1)، در بحر سریع، در حدود ۲۲۶۰ بیت مشتمل بر ۲۰ مقاله در اخلاق و مواعظ و حکمت. در حدود سال ۵۷۰ به اتمام رسیده‌است و از آن است این ابیات:



هر که تو بینی ز سپید و سیاه

بر سرکاری است درین کارگاه


جغد که شوم است به افسانه در

بلبل گنج است به ویرانه در


هر که درین پرده نشانیش هست

درخور تن قیمت جانیش هست




خسرو و شیرین (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B3%D8%B1%D9%88_%D9%88_%D8%B4%DB%8C%D8%B1 %DB%8C%D9%86)، در بحر هزج مسدس مقصور و محذوف، در ۶۵۰۰ بیت، که به سال ۵۷۶ ه. ق. نظمش پایان گرفته‌است. ابیات زیر در توصیف آب‌تنی شیرین از آنجاست:



چو قصد چشمه کرد آن چشمهٔ نور

فلک را آب در چشم آمد از دور


سهیل از شعر شکرگون برآورد

نفیر از شعری گردون برآورد


پرندی آسمان‌گون بر میان زد

شد اندر آب و آتش در جهان زد




لیلی و مجنون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%DB%8C%D9%84%DB%8C_%D9%88_%D9%85%D8%AC%D9%86 %D9%88%D9%86)، در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور و محذوف، در ۴۷۰۰ بیت. نظم این مثنوی به سال ۵۸۸ هجری به پایان رسیده‌است و از آنجاست:



مجنون چو حدیث عشق بشنید

اول بگریست، پس بخندید


از جای چو مار حلقه برجست

در حلقهٔ زلف کعبه زد دست


می‌گفت گرفته حلقه در بر

کامروز منم چو حلقه بر در




هفت پیکر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D9%81%D8%AA_%D9%BE%DB%8C%DA%A9%D8%B1) (که آن را بهرام‌نامه و هفت گنبد نیز خوانده‌اند)، در بحر خفیف مسدس مخبون مقصور و محذوف، در ۵۱۳۶ بیت، در سرگذشت افسانه‌ای بهرام گور (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%85_%DA%AF%D9%88%D8%B1) . از آن منظومه‌است در وصف ایران:



همه عالم تن است و ایران دل

نیست گوینده زین قیاس خجل


چونکه ایران دل زمین باشد

دل ز تن به بود یقین باشد


میانگیز فتنه میافروز کین

خرابی میاور در ایران زمین


تو را ملکی آسوده بی داغ و رنج

مکن ناسپاسی در آن مال و گنج




اسکندرنامه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D9%86%D8%AF%D8%B1%D9%86%D8%A7%D 9%85%D9%87_(%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C))، در بحر متقارب مثمن مقصور و محذوف، در ۱۰۵۰۰ بیت، مشتمل بر دو بخش شرفنامه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%B1%D9%81%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87) و اقبالنامه (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%A7%D9%85%D 9%87) که در حوالی سال ۶۰۰ به اتمام رسیده‌است. و از آنجاست این ابیات در مرگ دارا:



سکندر چو دانست کآن ابلهان

دلیرند بر خون شاهنشهان


پشیمان شد از کرده پیمان خویش

که برخاستش عصمت از جان خویش


چو در موکب قلب دارا رسید

ز موکب روان هیچکس را ندید


تن مرزبان دید در خاک و خون

کلاه کیانی شده سرنگون




تلاش در جعل هویت نظامی [ویرایش (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA %AF%D9%86%D8%AC%D9%88%DB%8C&action=edit&section=6)]نوشتار اصلی: کارزار نمایاندن نظامی به عنوان شاعر ملی آذربایجان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%B1_%D9%86%D9%85% D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86_%D9%86%D8%B8%D 8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%A8%D9%87_%D8%B9%D9%86%D9%88%D 8%A7%D9%86_%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1_%D9%85%D9%84%D B%8C_%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8 %A7%D9%86)
یکی از پژوهشگران جمهوری آذربایجان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A2%D8%B0% D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86) بیتی را به نظامی منسوب کرد[۳۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-35) که از دید فنی (قافیه) نادرست است (گرگ با ترک قافیه نمی‌شود و ایراد ادبی دارد)[۳۴] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-36) و در هیچ نسخهٔ خطی وجود ندارد. همچنین در ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی همواره گرگ جانوری خونخوار و دَدمنش به شمار آمده‌است. بیت جعلی مورد نظر(که بدون هیچ بیت پیشین و پسین جعل شده‌است) چنین است[۳۵] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-37).


پدر بر پدر، مر مرا ترک بود

به فرزانگی هر یکی گرگ بود


نظامی در ابیات راستینش نیز گرگ را حیوانی نادان و وحشی معرفی می‌کند و آن را کمتر از شیر و روبه می‌داند:


ز آن بر گرگ روبه راست شاهی

که روبه دام بیند گرگ ماهی


یا:


به وقت زندگی رنجور حالیم

که با گرگان وحشی در جوالیم


یا:


پیامت بزرگست و نامت بزرگ

نهفته مکن شیر در چرم گرگ


یا:


روباه ز گرگ بهره زان برد

کین رای بزرگ دارد آن خرد


با وجود اینکه تمامی آثار نظامی گنجوی پارسی هست[۳۶] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-38)، قوم‌گرایان پانترکیست (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D 9%85) دیوان یک شاعر دیگر به نام نظامی قونوی (از دوران حکومت عثمانی)[۳۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-39) را به نظامی گنجوی منسوب می‌کنند[۳۸] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-40)
جمهوری آذربایجان سالیانی هست که در رابطه با تحریف نظامی گنجوی ادعاهای غیرعلمی مطرح می‌کند[۳۹] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-41). جمهوری آذربایجان با نصب مجسمه او در میدانهای مختلف جهان, آن را شاعر آذربایجانی و غیرایرانی معرفی کند. پروفسور پائولا اورساتی (Paola Orsatti)، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای (Sapienza) شهر رُم، نصب مجمسه نظامی در رم را یک تحریف تاریخی میداند:". اما پرده‌برداری از مجسمه‌ای از نظامی گنجوی در شهر رُم با عنوان «شاعر آذربایجانی» باید ما را به خود بیاورد تا در برابر چنین تحریف‌هایی واکنش نشان دهیم". [۴۰] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-42). و همچنین استاد ایوان میخالویچ استبلین-کامنسکی, پروفسور و رئیس بخش شرقشناسی دانشگاه سینت پیتسربورگ در رابطه با مجسمه نظامی در یکی از میدانهای آن شهر و تحریف تاریخ می‌گوید:"برای نمونه ادعا آنها یک مجسمه در میدان کمنوستورسک نصب کردند و او را "شاعر بزرگ آذربایجانی" نامیدند. در حالیکه نظامی گنجوی حتی ترکی صحبت نمی‌کرد. آنها می‌گویند چون در سرزمین امروزی به نام جمهوری آذربایجان زندگی می‌کرد. اما نظامی تمامی آثارش به فارسیست"[۴۱] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-43). همچنین در سال ۲۰۱۲ کتابی به نام «درباره سیاسی‌سازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، نوشته سیاوش لرنژاد و علی دوست‌زاده که اکتبر ۲۰۱۲ (مهرماه ۱۳۹۱)به زبان انگلیسی منتشر شده‌است به بررسی این اقدام‌ها و تحریف‌ها و بدخوانی‌ها و برداشت‌های اشتباه و غرض‌آلوده از سروده‌های نظامی به دست دانشمندان شوروی و «ناسیونالیست»های جمهوری آذربایجان و پان‌ترکان می‌پردازد. این کتاب به طور رایگان در روی اینترنت قرار گرفت[۴۲] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-44). خانم دکتر پائولا اورساتی (Paola Orsatti)، استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه ساپینتزای (Sapienza) شهر رُم، درباره این کتاب چنین می‌نویسد[۴۳] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-45): «این کتاب فهرست کاملی از تحریف‌هایی را بررسی می‌کند که به منظورهای ناسیونالیستی به وجود آورده شدند و امروزه در زمینه پژوهش‌های مربوط به شاعر بزرگ ایرانی، نظامی گنجوی، رایج شده‌اند. این تحریف‌ها از زمانی آغاز شدند که دولت شوروی تصمیم گرفت هشتصدمین سالگرد نظامی را جشن بگیرد. نویسندگان این کتاب با نگاهی دقیق و انتقادی استدلال‌هایی را بررسی می‌کنند که دانشمندان شوروی و نیز به تازگی نویسندگان جمهوری آذربایجان درباره نظامی مطرح کرده‌اند تا او را به اصطلاح «شاعر آذربایجانی» بخوانند و آثار او را جزو به اصطلاح «ادبیات آذربایجانی» بدانند. نویسندگان این کتاب نادرست‌بودن این ادعاها را نشان می‌دهند. گذشته از این بخش‌های انتقادی، کتاب حاضر بخش‌های سازنده‌ای هم دارد و آن هم اطلاعات و آگاهی‌هایی است که نویسندگان از منبع‌های دست اول از جمله از راه بازخوانی دقیق آثار نظامی و دیگر شاعران همروزگار او و نیز منبع‌های تاریخی همروزگار او در پیش چشم ما گذاشته‌اند. این کتاب پژوهشی جالب و با دقت مستندشده در زمینه ادبیات کلاسیک فارسی است و نیز به پرسش‌هایی درباره وضعیت تاریخی و قوم‌نگاری و زبانی منطقه ارّان و تراقفقاز پاسخ می‌دهد.»
در سال ۲۰۰۷ نوروز علی محمداف، دانشمند فرهنگی تالش بخاطر پشتیبانی از فرهنگ تالشی به زندان روانه شد (بنگرید به [Novruzali Mammadov] در ویکیپیدای انگلیسی)[۴۴] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-46). یکی از اتهامات دولت جمهوری آذربایجان علیه وی این بود که نظامی گنجوی را در یک نشریه غیرترک و تالش خوانده بود[۴۵] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-47). [۴۶] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-48). در سال ۲۰۰۹ نوروز علی محمداف در زندان جان سپرد[۴۷] (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_note-49).

javad jan
04-26-2013, 10:00 AM
↑ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_ref-15) در رابطه با پدر او، بهروز ثروتیان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%87%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D8%AB%D8%B1%D9%88% D8%AA%DB%8C%D8%A7%D9%86) این بیت در لیلی و مجنون را شاهد می‌آورد («دهقان فصیح پارسی‌زاد - از حال عرب چنین کند یاد») و می‌نویسد: «دهقان فصیح پارسی‌زاد: نظامی گنجه​ای/عرب:مجنون و پدر او/یادداشت- سرآغاز بندهای [[|لیلی و مجنون]] همه به توضیحی کنایی آراسته‌است و شاعر بالکنایه اشاره می‌کند که این بخش از خود اوست یا در داستان اصلی و به زبان عربی آمده‌است. بیت اول بند ۳۶ از اهمیت به‌سزایی از نظر تاریخ تحقیق در زندگی و آثار نظامی برخوردار است و آن اینکه شاعر شغل و موقعیت اجتماعی خود را که «دهقان» بوده‌است و همچنین نژاد او که خود را «پارسی زاده» می​نامد، به تصریح بیان داشته و هیچ‌گونه تردیدی در صحت بیت و مطلب نیست و با تحقیق درباره​ی دهقانان قرن ششم در آذربایجان و بررسی «پارسی» که آیا نظر او «ایرانی» است یا زبان «پارسی» و یا هر دو، گوشه​ای از حیات و موقعیت اجتماعی شاعر آشکار می‌گردد. بهروز ثروتیان، «لیلی و مجنون»(نظامی گنجه‌ای)- انتشارات امیر کبیر- صفحه ۴۲۴: برخی از منابع نقل قول: دهقان فصیح پارسی‌زاد: نظامی گنجه​ای عرب:مجنون و پدر او یادداشت- سرآغاز بندهای لیلی و مجنون همه به توضیحی کنایی آراسته‌است و شاعر بالکنایه اشاره می‌کند که این بخش از خود اوست یا در داستان اصلی و به زبان عربی آمده‌است. بیت اول بند ۳۶ از اهمیت به سزایی از نظر تاریخ تحقیق در زندگی و آثار نظامی برخوردار است و آن اینکه شاعر شغل و موقعیت اجتماعی خود را که «دهقان» بوده‌است و همچنین نژاد او که خود را «پارسی زاده» می​نامد، به تصریح بیان داشته و هیچگونه تردیدی در صحت بیت و مطلب نیست و با تحقیق درباره​ی دهقانان قرن ششم در آذربایجان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D 9%86)و بررسی «پارسی» که آیا نظر او «ایرانی» است یا زبان «پارسی» و یا هر دو، گوشه​ای از حیات و موقعیت اجتماعی شاعر آشکار می‌گردد.

نویسنده: امین، سید حسن

نشریه: زبان و ادبیات» حافظ» فروردین ۱۳۸۶ - شماره ۳۹ (۲ صفحه - از ۱۷ تا ۱۸).."ویژه نامهٔ نظامی گنجه‌ای: تبار، زبان و خاندان نظامی" [۱] (http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/178929)"پدر نظامی(یوسف)به تصریح صریح خود او در«لیلی و مجنون»، فارسی:«پارسی:فارس»بوده‌اس ، چنان‌که گوید: دهقان فصیح پارسی زاد /از حال عرب چنین کند یاد. دهقان مان دهگان(به معنی یک ایرانی اصیل و مالک زمین‌های کشاورزی)ست، چنان‌که فردوسی گوید: از ایشان هر آن کس که دهگان بدند/ ز تخم و نژاد بزرگان بدند. این تعبیر دهگان، بعدها از باب اطلاق جزء به کلّ به همهٔ ایرانیان اطلاق شده است؛چنان‌که فردوسی گوید:نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود. در عین حال، واژهٔ دهقان به معنی «تاریخ نگار»هم به کار رفته‌است، چنان‌که تعبیر نظامی که دهقان را به صفت«فصیح»متصف می‌کند، به همین معنی اخیر است و باز در همین معنی فردوسی هم گفته‌است: ز دهقان کنون بشنو این داستان/ که برخواند از گفتهٔ باستان. یا: سراینده دهقان موبد نژاد/ از این داستانم چنین کرد یاد. پس نظامی که خود را«دهقان فصیح پارسی زاد»، معرفی می‌کند، باید هم ایرانی نژاده و اصیل، هم تاریخ‌دان و سخنور و هم صاحب زمین‌های [[|کشاورزی]] باشد. نقش دهگانان در حفاظت از فرهنگ و تاریخ ایران در عصر اسلامی و نیز در گردآوری خراج و ایصال آن به دولت مرکزی، نیز قابل ذکر است. خلاصه آن‌که خاندان نظامی در گنجه (چون فردوسی در توس و نظام الملک در بیهق)یک خاندان دهگای با آگاهی فرهنگی و تمکّن مادی بوده‌اند. یکی از قرائن این سوابق خانوادگی، آشنایی تاریخی ما با پدر نظامی«مؤید مطرزی»و عمو یا برادر یا عموزاده‌اش به نام [[|قوامی مطرزی]] از پارسی‌گویان [[|قصیده]] و غزل سرای [[|آذربایجان]] است "

ذبیح‌الله صفا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B0%D8%A8%DB%8C%D8%AD%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%8 4%D9%87_%D8%B5%D9%81%D8%A7)، تاریخ ادبیات در ایران، جلد دوم، ص
درباره سیاسی‌سازی شاعر ایرانی نظامی گنجوی در دوران نوین»، نوشته سیاوش لرنژاد و علی دوست‌زاده که اکتبر ۲۰۱۲ (مهرماه ۱۳۹۱) در ۱۸۸ صفحه به زبان انگلیسی منتشر شده‌است

Siavash Lornejad, Ali Doostzadeh "On the Modern Politicization of the Persian Poet Nezami Ganjavi", Edited by Victoria Arakelova, YEREVAN SERIES FOR ORIENTAL STUDIES, Yerevan, October 2012. [۲] (http://archive.org/details/OnTheModernPoliticizationOfThePersianPoetNezamiGan javi_251) در برخی از نسخه‌های اسکندرنامه، این دو بیت نیز آمده‌است:

چو در گرچه در بحر گنجه گمم

ولی از قهستان شهر قمم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%85)


به تفرش (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%81%D8%B1%D8%B4) دهی هست «تا»(طا) نام او

نظامی از آنجا شده نام‌جو


لطفعلی آذر بیگدلی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%D8%B7%D9%81%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%A2%D8%B0% D8%B1_%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%AF%D9%84%DB%8C) نیز درمقدمه [[|یوسف وزلیخای]] خود گفته‌است:
دگرسرودیار قم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%85) نظامی کزو ملک سخن دارد تمامی ** زخاک تفرش (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%81%D8%B1%D8%B4) است آن گوهر پاک ولی در گنجه مدفونست در خاک
وحید دستگردی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%D8%AD%DB%8C%D8%AF_%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DA%AF% D8%B1%D8%AF%DB%8C) معتقد است که این دو بیت شاید الحاقی باشند ولی عراقی بودن نظامی و اینکه پدر و نیاکانش اهل عراق عجم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82_%D8%B9%D8%AC%D9%85) بوده​اند را مسلم می‌داند. وحید دستگردی نیز می‌نویسد:«برای اثبات این مطلب که آیا زاد و بوم نظامی همان شهر گنجه‌است یا آنکه در عراق عجم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82_%D8%B9%D8%AC%D9%85) متولد و در زمان کودکی با پدر به گنجه رفته، دلیلی در اشعارش نیست، ولی تقریباً تمام تذکره نویسان می​نگارند که در گنجه متولد شده‌است، اما عراقی الاصل بودن وی مسلم است. بدین دلیل که در همه جا عراق را ستایش و همواره به دیدار [[|عراق]] و مسافرت بدین صوب اضهار شوق کرده‌است و از آن جمله است(مخزن الاسرار ص ۱۷۹):


گنجه گره کرده گریبان من

بی​گرهی گنج عراق آن من


بانگ برآورده جهان کای غلام

گتجه کدام است، نظامی کدام؟


(خسرو و شیرین ص ۳۶۱):


عراقی​وار بانگ از چرخ بگذاشت

به آهنگ عراق این بانگ برداشت


شرفنامه(ص ۵۳)


عراق دل افروز باد ارجمند

که آوازه​ی فضل از او شد بلند


دلیل قمی و تفرشی بودن نظامی نزد تذکره نویسان این دو بیست از اقبالنامه ص (۲۹):


گرچه در بحر گنجه گمم

ولی از قهستان شهر قمم


به تفرش دهی هست "تاً نام او

نظامی از آنجا شده نام جو


این دو بیت به ابیات نظامی هرچند شباهت تام دارد و زبان همان زبان است، اما در نسخ کهن سال ما این دو نیست، بعلاوه در جایی واقع شده‌است که ارتباطی با مطلب ندارد و رشته​ی معنی را قطع می​کند، یعنی میانه​ای این دو بیت:
(اقبالنامه ص ۲۹): این دوبیت کمال ارتباط معنوی و لفظی را با هم دارند و صاحب ذوق سلیم می​داند که جای دو بیت تفرش و قم در میان این دو بیت نیست، پس باآنکه عراقی بودن نظامی مسلم است و پدر و نیاکانش اهل عراق عجم بوده​اند دلیل مسملی برقمی و تقرشی بودن وی در دست نیست و این دو بیت به دلیل عدم تناسب مکان و نبودن در نسخ کهن​سال شاید الحاقی باشد» برات زنجانی- آثار و احوال و شرح مخزن الاسرار نظامی گنجوی- دانشگاه تهران -۱۳۸۴).
فرانکویس دا-بلویس (محقق نظامی‌شناس) نیز در کتاب خود به نام «بررسی ادبیات پارسی» این دو بیت را الحاقی تشخیص داده‌است و معتقد است نظامی اهل گنجه بوده (که در آن زمان به گفت او: هنوز دارای مردمان ایرانی بود) تمام عمر خود را در قفقاز جنوبی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%D9%81%D9%82%D8%A7%D8%B2_%D8%AC%D9%86%D9%88% D8%A8%DB%8C) گذرانده‌است.
C. A. (Charles Ambrose) Storey and François de Blois (۲۰۰۴), «Persian Literature - A Biobibliographical Survey: Volume V Poetry of the Pre-Mongol Period.», RoutledgeCurzon; 2nd revised edition (June 21, 2004). ISBN 0-947593-47-0 (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%DB%8C%DA%98%D9%87:%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%A8% D8%B9_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8/0947593470). Pg ۳۶۳: «Nizami Ganja’i, whose personal name was Ilyas, is the most celebrated native poet of the Persians after Firdausi. His nisbah designates him as a native of Ganja (Elizavetpol, Kirovabad) in Azerbaijan, then still a country with an Iranian population, and he spent the whole of his life in Transcaucasia; the verse in some of his poetic works which makes him a native of the hinterland of Qom is a spurious interpolation.»


نظامی ز گنجینه بگشای بند

گرفتاری گنجه تا چند چند


برون آر اگر صیدی افکنده​ای

روان کن اگر گنجی آکنده​ای



↑ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C_%DA%AF%D9%86%D8%AC% D9%88%DB%8C#cite_ref-17) هرچند برخی از محققان مانند وحید دستگردی با استناد یک بیت، نام این کنیزک را آفاق دانستند، اما سعید نفیسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF_%D9%86%D9%81%DB%8C%D8%B3% DB%8C) می‌گوید: «مرحوم وحید دستگردی ازین بیت که گوید:

سبک رو چون بت قفچاق من بود

گمان افتاد که خود آفاق من بود


استنباط عجیبی کرده و نام این کنیزک و همسر نظامی را «آفاق» دانسته‌است و متوجه نبوده‌است که مراد وی از «گمان افتاد که خود کافاق من بود» این نیست که نامش آفاق بوده بلکه مقصود اینست که چنین باو دل بسته بوده‌است که او را همه چیز خود میدانسته و در نزد او جانشین همهٔ آقاق و در برابر همهٔ آقاق بوده‌است. البته در زمان ما معمول شده‌است که نام زنان را «آفاق» بگذارند اما در زمان نظامی این کلمه در نام زنان معمول نبوده و نظیر آن در جای دیگر نشده‌است و بسیار بعید می‌نماید که نام این همسر آفاق بوده باشد» (دیوان قصاید و غزلیات نظامی گنجوی، به کوشش سعید نفیسی، ۱۳۳۷، ص ۳۹۵)
جای دیگر نظامی به دو همسر دیگر خود اشاره می‌کند:


فلک پیشتر زین که آزاده بود

از آن به کنیزی مرا داده بود


همان مهر و خدمتگری پیشه داشت

همان کاردانی در اندیشه داشت


پیاده نهاده رخش ماه را

فرس طرح کرده بسی شاه را


خجسته گلی خون من خورد او

بجز من نه کس در جهان مرد او


چو چشم مرا چشمهٔ نور کرد

ز چشم منش چشم بد دور کرد


ربایندهٔ چرخ آنچنانش ربود

که گفتی که نابود هرگز نبود


بخشنودیی کان مرا بود از او

چگویم خدا باد خشنود از او


مرا طالعی طرفه هست از سخن

که چون نو کنم داستان کهن


در آن عید کان شکر افشان کنم

عروسی شکر خنده قربان کنم


چو حلوای شیرین همی ساختم

ز حلواگری خانه پرداختم


چو بر گنج لیلی کشیدم حصار

دگر گوهری کردم آنجا نثار


کنون نیز چون شد عروسی بسر

به رضوان سپردم عروسی دگر


ندانم که با داغ چندین عروس

چگونه کنم قصه روم و روس


به ار نارم اندوه پیشینه پیش

بدین داستان خوش کنم وقت خویش


از این اشعار آشکار می‌گردد که گذشته از کنیز و همسری که هنگام نظم خسرو و شیرین از دست داده‌است، همسر دیگری از دست داده که هنگام لیلی و مجنون زنده نبوده و همسر سومی از دست او رفته که هم کنیز بوده و چنانکه که خود گوید جز وی مرد دیگری ندیده یعنی [[|دوشیزه]] بوده‌است و هنگان نظم [[|اقبال نامه]] زنده نبوده‌است. به نظر می‌رسد که از این دو همسر دیگر فرزندی نداشته‌است.