PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مکتب هاي ادبي



Fahime.M
07-15-2009, 08:15 PM
مكتب رئاليسم و ناتوراليسم نيمه دوم قرن نوزدهم (1900ـ 1850) با چندين جريان هنري منجمله رئاليسم و ناتوراليسم همراه بود كه بازتابي از نگراني هاي اجتماعي و علمي آن عصر بودند. رئاليسم متشكل از كلمه «ريئل » به معناي «واقعيت» و درمجموع به معناي حقيقت جويي و واقع بيني است. رئاليسم از ميل و گرايش هنرمندان (بويژه رمان نويسها و نقاشها) براي نزديك كردن هنر با واقعيت به وجود آمد. هنرمندان اين مكتب عقيده داشتند كه مناظر زندگاني بايد آيينه وار، بي كم وزياد و بدون دخل و تصرف نمايانده شوند وحقايق طبيعي ، در صنايع و ادبيات ارائه شود. رئاليسم قبل از سال 1850 به وجود آمد ولي بعداز اين تاريخ طرفداراني پيدا كرد و گسترش يافت. درابتدا منتقدان آثارهنري اين كلمه را به كار بردند. بعد به تدريج در واژگان نقد ادبي رايج شد . به عنوان مثال وقتي كوربه روستايي را بدون تلاش براي آراستن و زيباجلوه دادن آن با تمام واقعيتهايش به تصوير مي كشيد براي نقد كار او از اصطلاح «رئاليسم» استفاده مي كردند. ناتوراليسم ، نوعي رئاليسم است كه به افراط و اغراق كشيده شده است . البته به طور كلي رئاليسم و ناتوراليسم يك هدف را دنبال مي كنند. رئاليسم رسالت تقليد و نمونه برداري از طبيعت وحقايق را بر عهده داشت و با نويسندگاني مانند فلوبر و نقاشاني مانند كوربه مشهور شد. به همين دليل طبيعت گرايي (ناتوراليسم ) با رهبري زولا درادبيات وكروت ، منه و دوگاس درنقاشي ، براي رئاليسم جانشين مناسبي بود و دراين مكتب براي رسيدن به واقعيات به علم رجوع مي شد. زولا، طبيعت گرايي را به عنوان روش علمي جديد و دقيق درادبيات تعريف كرد. بنابراين بايد منشأ آن را درتحول علمي قرن جست وجو نمود. دو عنوان «رمان تجربي » و «تاريخ طبيعي و اجتماعي » مشخص كننده موضوعات جريان طبيعت گرايي هستند واين دو موضوع ارتباط تنگاتنگ با حوزه علمي دارند. رئاليسم موضوعاتش را از مشاهده دنياي اجتماعي و تاريخي معاصر اقتباس مي كند. رئاليسم درواقع به مردم و اوضاع واحوال مردمي علاقه مند است كه تا به آن زمان براي كارهاي هنري قابل توجه نبودند. دراين مكتب خلق اثر تصويري و ادبي بيشتر به طبقات متوسط و پايين جامعه مانند كارگران، صنعتگران ، زنان روسپي، ولگردهاي خياباني و به نفرت انگيزترين جنبه هاي زندگي آنان پرداخته مي شود. به عنوان مثال، بالزاك دراثر خود به نام «پدرگوريوت» ، انساني را با ذات و دروني پست و قبيح و نفرت انگيز توصيف مي كند. در رئاليسم محدوديتهاي «آداب و نزاكت» رعايت نمي شود. برخلاف رمانتيكها كه معتقد بودند بايد فقط زيباييها را بيان كرد، رئاليستها عقيده دارند كه حقيقت چه زيبا و چه زشت و چه زننده بايد بيان يا به تصوير كشيده شود. به همين دليل است كه نقاشي كوربه «بي ادبانه و قبيح» و يا رمان «مادام بوواري » اثر فلوبر به عنوان رئاليسم زشت و زننده وتوهين كننده به عفت، قضاوت مي شود. رئاليسم تنها يك گرايش و جريان نيست بلكه حركتي درارتباط تنگاتنگ با تحولات روحي و طرز تفكر واطلاعات گرفته شده از اجتماع و علم است. علم و ادبيات به سختي با يكديگر موافق و سازگار هستند و براي خلق اثر ادبي همراه با علم تناقض گويي به وجود مي آيد. واقعيت بشر، حقيقت رفتار، افكار و احساسات درصورت ضرورت علمي فراموش مي شود، درحالي كه شخصيت رمان يك روبوت (آدم ماشيني) نيست. در رئاليسم مسأله «سبك» درحاشيه قرار مي گيرد. ميل نويسندگان رئاليسم به پيروي و تقليد از واقعيت، مستلزم مشاهده و استناد به حقيقت است و باتوجه به اين ، كشف عكس وهنر عكاسي كه نمونه برداري و انعكاس دقيق واقعيت است، هنرقابل توجهي براي هنرمندان اين مكتب بود واين عملاً پاياني براي توهمات شاعرانه و آرمانگرايانه رمانتيكها محسوب مي شد.

Fahime.M
07-15-2009, 08:16 PM
مكتب رمانتيسم بخش نخست آثار ادبي و هنري نيمه اول قرن نوزدهم فرانسه، جريان فرهنگي را نشان مي دهد كه مكتب «رمانتيسم ناميده مي شود. «شاتوبريان» و «مادام دواتسال» با ترجمه آثار نويسندگان و شعراي انگليسي و آلماني، مكتب رمانتيسم را به فرانسه وارد و معرفي كردند. در واقع رمانتيسم فرانسه تحت تأثير رمانتيسم انگلستان و آلمان به وجود آمد، ولي با وجود اين، در فرانسه به صورت مكتبي وسيع و منسجم درآمد، چنانكه به تدريج ادبيات اروپا تحت تأثير ادبيات رمانتيك فرانسه قرار گرفت. در فرانسه، اين مكتب بين سالهاي 1800 تا 1850 جريان داشت حدود سال ،1824 نوديه نويسندگان جوان رمانتيك را در گروهي به نام سناكل به دور هم جمع كرد. از سال ،1827 هوگو سرپرستي اين گروه را به عهده گرفت و به اين ترتيب به عنوان سردسته و رهبر رمانتيكها برگزيده شد. او با انتشار درام معروف خود به نام «نبرد ارناني» در سال ،1830 اين مكتب را به اوج خود رساند كه در اين نمايشنامه، هوگو عليه عقايد كلاسيكها برخاسته است. بعد از سال ،1830 رمانتيكها به دو دسته محافظه كار و آزاديخواه تقسيم شدند كه هوگو و وينيي در گروه محافظه كار و استاندال در دسته آزاديخواه جاي گرفتند به تدريج اختلاف و غرض ورزيهاي نويسندگان با يكديگر و روي آوردن آنان به سياست و عقايد سوسياليستي باعث شد كه در نيمه دوم قرن نوزده، كم كم چراغ اين مكتب بي فروغ شود. صنعت «رمانتيك» در ابتدا در معناهاي خيالي، افسانه اي، شاعرانه، قهرمان وار و جالب توجه به كار مي رفت. اما در آغاز قرن نوزدهم، اين كلمه معناي مدرن و امروزي خود را به دست آورد و براي توصيف مناظر زيبا و دلرباي طبيعت به كار برده شد كه تأمل و تخيل بيننده را بر مي انگيخت. كلمه «رمانتيسم» طي نيمه اول قرن نوزدهم به عنوان برچسبي بر جريان ادبي به كار مي رفت كه سعي داشت ادبيات جديدي را احيا كند كه مغاير با قوانين كلاسيك بودقوانيني كه به تقليد و پيروي از قدما هنوز هم در آن زمان لازم الاجرا و متداول بودند. به همين دليل به اين مكتب «مكتب ضد كلاسيك» نيز گفته مي شود. از جمله تضادهاي بين كلاسيسم و رمانتيسم اين است كه كلاسيكها ايده آليست (آرمانگرا) بودند، يعني تنها جنبه هاي زيبا را در هنر بيان مي كردند، ولي رمانتيكها، رئاليستها (واقعگرا هستند، يعني به عقيده آنان، حقايق چه خوب و چه بد، بايد بيان شوند. ديگر اينكه كلاسيكها عقل گرا ولي رمانتيكها احساسي و خيال پرداز هستند. رمانتيسم يك مبارزه است. اين مبارزه به تضاد بين نسلها مربوط مي شود. رمانتيكها جوان و جسور هستند كه با افراط گري و نوآوري در طرز لباس پوشيدن و رفتار خود باعث تعجب نسل پيش از خود يعني محافظه كاراني مي شوند كه مي خواهند هنر و ادبيات محافظه كارانه كلاسيكها را حفظ كنند. رمانتيسم «درد قرن» است. اين عبارت، حالت شك و ترديد و نارضايتي دو نسل اول قرن نوزدهم را نشان مي دهد كه به دليل شور و هيجان رسيدن به عشق، در كنار شكست و ناكامي در راه رسيدن به هدف به وجود مي آيد كه در نهايت غم و اندوه و احساس دلتنگي و اضطراب را در رمانتيكها به وجود مي آورد. به همين دليل به اين مكتب «مكتب سرخوردگي ها» نيز گفته مي شود. رمانتيكها تصوير قهرمان آثار خود را بسيار خوب، زيبا، جذاب، معتقد و عاشق نشان مي دهند. قهرمان رمانتيك، عاشقي آزاد است كه احساس مي كند مالك سرنوشت خود نيست و اين دنياي فاني مكان مناسبي براي بيان احساسات و تحقق رؤياهاي او نيست به همين دليل معتقد به دنياي لايتناهي است و در آرزوي رسيدن به اين دنياي برتر انتظار مي كشد

Fahime.M
07-15-2009, 08:17 PM
مكتب رمانتيسم بخش دوم بيانيه هاي اين مكتب
يكي از بيانيه هاي اين مكتب، كتاب «راسين و شكسپير» اثر استاندال است. در اين كتاب استاندال تئاتر خشك و مقيد كلاسيك راسين را با تئاتر آزاد، احساسي و رمانتيك شكسپير مقايسه مي كند و آنها را مورد نقد و بررسي قرار مي دهد. ويكتور هوگو در سال 1827 با مقدمه اي كه بر درام «كرامول» خود نوشت، يكي ديگر از بيانيه هاي اين مكتب را ارايه داد و به اين ترتيب «درام» رمانتيك را آنطور كه بايد باشد، تعريف كرد. او در اين بيانيه تئاتر شكسپير را به عنوان تئاتري كاملاً رمانتيك تأييد و تصديق مي كند.

عقايد رمانتيكها
آزادي: رمانتيسم «مكتب آزادي خواهي در هنر» است از شعارهاي پيروان اين مكتب «آزادي انديشه» و «آزادي بيان» است. در قرن هجدهم، تئاتر و شعر تابع قوانين سختي بود كه از كلاسيكها به جا مانده بود، اما به عقيده رمانتيكها، بايد قوانين دست و پاگير و خشك كلاسيك را از بين برد. ادبيات نبايد براي بيان احساسات و عشق و علاقه نويسنده حد و مرزي قايل شود، تا اينكه او بتواند بي قيد و بند و با آزادي تمام سخن بگويد.
هيجان و احساسات: در اين مكتب ابراز احساسات و هيجان يك اصل است. به عقيده آنان، عقل و منطق در هنر جايي ندارد و اين احساس است كه بر روح بشر تسلط دارد. بنابراين، بايد احساسات و هوسهاي روح را در محدوده رعايت مسائل اخلاقي بيان كرد. رمانتيكها مي گويند: «بايد هيجانهاي شاعر يا نويسنده بيان شود تا بتواند هيجان خواننده را برانگيزد.»
گفتن از «خود»: يكي از مشخصات بارز آثار ادبي رمانتيكها، در قالب شعر يا رمان، استفاده مكرر از كلمات «من» و «خود است كه به اين وسيله رمانتيكها مي خواهند خواننده را با عشق و علاقه، درد و دلتنگي، اضطراب و بطور كلي احساسات دروني خود آشنا كنند. آنان اوضاع و احوال و حالتهاي روحي خود را مانند درد دلي براي خواننده خود بيان مي كنند و باعث برانگيختن احساسات او مي شوند. قهرمان آثار رمانتيكها «خود» اوست. به اين ترتيب آثار اين مكتب را تقريباً مي توان سرگذشت نويسندگان آن به حساب آورد.
گريز و سفر: سفر واقعي يا خيالي، سفر تاريخي يا جغرافيايي، از نظر رمانتيكها به هرحال بايد از زمان «حال» گريخت. بايد از ناكامي، دلتنگي، اندوه و سرخوردگي ها فرار كرد. فرار به رؤيا، فرار به گذشته، فرار به سرزمينهاي ديگر، فرار به تخيلات.
احياي زبان: رمانتيكها با استفاده از كلمات بديع و جالب، استعاره و تشبيه و ديگر صنايع ادبي به دنبال نوع آوري و رسيدن به زباني جديد براي بيان افكار خود هستند. ?ـ كشف ناشناخته ها: رمانتيكها به دنبال چيزهاي ناشناخته و موضوعات جديد هستند. آنان با تصويرسازي در ذهن، كاوش در جهان رؤيا و كشف عصر فراموش شده، هنر خود را خلق مي كنند.
مذهب: دوران كلاسيسيم و قرن ،18 قرون عقل و منطق بود ولي در قرن 19 رمانتيكها به دين و مذهب روي مي آورند. رمانتيكها براي جنبه هاي معنوي و روح انسان اهميت زيادي قايل هستند.

قالبهاي رمانتيسم
شعر غنايي: شعر قالبي مناسب براي بيان احساسات و ابراز هيجان و همچنين بيان اندوه و دلتنگي شاعر رمانتيك است. او با ملايم كردن قواعد فن شعر، ارجحيت دادن به موزيك و آهنگ دروني و به كار بردن عبارات تعجبي و دعايي، شعر غنايي رمانتيك را خلق مي كند. «تفكرات شاعرانه» اثر لامارتين، كتابي براي نسلهايي بود كه منتظر نو و احيا شدن شعر بودند.
تئاتر: رمانتيكها تقسيم بندي كلاسيك درام را به دو دسته كمدي و تراژدي قبول نداشتند. به عقيده آنان تمام جنبه هاي زندگي بشر، خوب يا بد، زيبا يا زشت، مسخره يا جدي و هر آنچه كه در زندگي انسان وجود دارد، بدون سانسور بايد آن را بر صحنه تئاتر آورد. برخلاف كلاسيكها كه تنها جنبه هاي زيباي زندگي را در هنر نمايش مي دادند.
رمان: رمان در اين مكتب، انعكاس روح نويسنده رمانتيك در قالب داستان است. رمان رمانتيك مقدمه اي بر رمان رئاليستها است.

موضوع و مضمون آثار رمانتيك
رمانتيسم بيشتر به موضوع مي پردازد تا به مضمون . يكي از موضوعهاي اصلي آثار رمانتيك طبيعت است. رمانتيكها براي تسلي اضطراب دروني خود به طبيعت پناه مي برند. آنان ساحل دريا، توفان آبشار، بيشه، اعماق دريا و جنگلها را محرم راز دل خود مي دانند. آنان در دنياي رؤيا و تخيل به دنبال موضوعهاي بكر و تازه مي گردند. از ديگر موضوعات رمانتيسم مي توان زوال، اندوه و هيجان را نام برد. «پاييز» با رنگهاي متنوع واندوه برگهاي مرده خود، دلتنگي «غروب» و غم انگيزي آن، تاريكي «شب» و سكوتش، از نمادهاي بيان كننده حالات روحي رمانتيكها هستند. اينها دردهاي پنهاني است كه در متنهاي رمانتيك نفوذ كرده اند.

Fahime.M
07-15-2009, 08:17 PM
مكتب كلاسيسيسم مكتب «كلاسيسيسم» اولين سبك ادبي است كه در قرن هفدهم، بعد از دوران باروك در فرانسه به وجود آمد. نهضت اومانيسم (انسانگرايي ) را كه در قرن چهاردهم درايتاليا شكل گرفت، تاحدودي مي توان زمينه ساز مكتب كلاسيسيسم فرانسه دانست. كلاسيسيسم مكتب قانونها، قواعد و اصول است كه بايدها ونبايدهاي بسياري را شامل مي شود. پيروان اين مكتب، مطابق قواعد وقوانين قدما عمل مي كنند و در ادبيات به تقليد از ادبيات يونان و روم مي پردازند. در قرن هفدهم ، آثار نويسندگان به دو دسته كلاسيك و غيركلاسيك يا مردمي تقسيم مي شد. ادبيات كلاسيك نيز، ادبياتي عامه پسند ومردمي نيست. اين ادبيات مختص طبقات بالاي جامعه و قشر تحصيل كرده وخاص مدارس به منظور آموزش است. از نظر نويسندگان كلاسيك يك اثر ادبي يا هنري با رعايت كامل و دقيق اصول وقواعد كلاسيك مي تواند به درجه «كمال » و «زيبايي» مطلوب برسد. به همين دليل شعرا و نويسندگاني مانند مونتني ، رونسار ، كرني چون اين اصول را رعايت نمي كردند و بيشتر به زبان مردم وعامه مي نوشتند يا مي سرودند، آنها را جزو نويسندگان كلاسيك محسوب نمي كنند.

عقايد كلاسيكها
«انسان شريف » : به عقيده كلاسيكها انسان بايد از نظر اخلاقي و اجتماعي درسطح ايده آل و مطلوب وداراي «هنر زندگي كردن» باشد. يعني اعتدال، دانش بدون فخرفروشي ، رعايت ادب و نزاكت بدون حقيرشمردن خود، رعايت احترام وادب در برابر خانمها، ايمان بدون تعصب را در زندگي رعايت كند، كه روي هم رفته براي چنين انسان ايده آلي، كلاسيكها عبارت «انسان شريف» را به كار مي برند. .
تقليد از طبيعت كلاسيكها طبيعت را درآثار خود نه با تمام واقعيت بلكه تنها با جنبه هاي خوب و ايده آل آن ارائه مي دهند يعني طبيعت را نه آنطور كه هست بلكه آنچنان كه مي خواهند باشد، همراه با آرزوها و آرمانهاي خود نمايش مي دهند. آنان با درنظرگرفتن عقل ومنطق وبدون دخالت احساسات خود طبيعت را به تصوير مي كشند.
آموزنده وخوشايند بودن: نويسندگان كلاسيك معتقدند كه آثارشان بايد علاوه براينكه موردقبول و توجه خواننده قرار مي گيرد بايد براي او آموزنده نيز باشد ويكي بدون ديگري فايده ندارد واين مسأله هدف نويسنده كلاسيك است.
بياني واضح و روشن: زبان نويسنده كلاسيك بايد زباني واضح و صريح همراه با ايجاز و كلمات درست دقيق و مناسب باشد.
آرمانگرايي : كلاسيكها آيده آليست و آرمانگرايند . يعني درهنر فقط به دنبال زيبايي كمال و خوبي اند.
خردگرايي : كلاسيكها با موضوعات مختلف بطور عقلاني و منطقي برخورد مي كنند. آنان معتقدند احساسات انسان بايد با كنترل عقل بيان و تجزيه و تحليل شود.
رعايت مسائل اخلاقي ومذهبي كلاسيسيسم «مكتب اخلاقيون» است . از نظر آنان اثر هنري و ادبي علاوه برآموزنده بودن بايد درخدمت «اخلاق ومذهب» نيز باشد.
درجست وجوي اعتدال و كمال: كلاسيكها به دنبال تعادل بين عشق وعقل غم و شادي ، اضطراب و آرامش و … هستند و از نظر آنان با رسيدن به اين تعادلها مي توان كمال مطلوب وموردنظر خود را به دست آورد.

قالبهاي ادبي
تئاتر كمدي وتراژدي ، قالب مناسبي براي بيان عقايد و اصول كلاسيكها است. به اين وسيله آنان مي توانند ايده آل هاي خود را القا كنند. آنان در تئاتر، اصل «حقيقت نمايي و نزاكت» را رعايت مي كنند. يعني همه چيز بايد نزديك به واقعيت باشد و درصحنه تئاتر كلمات زشت و بي ادبانه را به كار نمي برند و تماشاچي را با صحنه اي از تئاتر يا گفته اي ، شوكه و متعجب نمي كنند. (به عنوان مثال، هرگز صحنه مرگ درتئاتر كلاسيك ديده نمي شود). علاوه براين ، آنان «قانون سه گانه وحدت» را كه ارسطو، فيلسوف يوناني ، وضع كرده بود، نيز كاملاً رعايت مي كنند. اين قانون شامل وحدت موضوع، وحدت زمان و وحدت مكان است. يعني كل صحنه ها و پرده هاي يك نمايشنامه بايد يك موضوع را در زماني واحد و مشخص و درمكاني واحد ارائه دهند.

موضوع ومضمون ادبيات كلاسيك
معمولاً درآثار كلاسيك، نويسندگان به توضيح و توصيف خصوصيات روحي و اخلاقي وتجزيه و تحليل روانشناسانه انسان مطلوب و آرماني خود مي پردازند. «طبيعت» نيز ازجمله اين موضوعات است. البته منظور از «طبيعت درآثار كلاسيك، طبيعت انساني و سرشت دروني انسان است. كلاسيكها توصيف طبيعت خارجي (مانند رودها ، كوهها، جنگلها و…) را درآثار و نوشته هاي خود كاري بي ارزش مي دانند درحالي كه معتقدند بيان طبيعت انساني (مانند اميال ، گرايشها، احساسات ، محبتها و…) چون صحبت از روح و درون انسان است برروح خواننده نيز اثر مي كند.

Fahime.M
07-16-2009, 10:25 AM
مكتب سبوليسم درابتدا اين مكتب از سوي مخالفانش «منحل ها» يا «روبه زوال ها» ناميده مي شد. اغلب طرفداران اين مكتب شعرايي بودند كه عليه تشريفات، سردي و بي تفاوتي مكتب پرنس برخاسته بودند. آنان ورلن و ملرمه را به عنوان سردسته خود برگزيدند. اما سرانجام ژان مورآس درسال 1886 با انتشار بيانيه اي اعلام كرد كه : «بعد از دوران رمانتيسم و پرنس ، ما شاهد عصر سمبوليسم هستيم. انقلابي كه درشعر توسط بودلر آغاز شد سپس از سوي ورلن و ملرمه ، براي استفاده از نماد درآثار ادبي ، تأييد شد». وبدين ترتيب او نام اين مكتب را «سمبوليسم» اعلام كرد و دراين جريان هماهنگي و وحدتي را به وجود آورد والبته يكي ديگر از بيانيه هاي اين مكتب را ورلن با انتشار شعرخود به نام «هنرشاعرانه» ارائه داد. در واقع نمادگرايي يا سمبوليسم عكس العملي بود دربرابر ناتوراليسم و رئاليسم كه درآثار ادبي آنها، مسائل اخلاقي رعايت نمي شد. آنان معتقد بودند كه تمام واقعيتها بايد بدون سانسور وبي پرده بيان شود و بطوركلي زولا ، نظريه پرداز رئاليستها، هنر را آيينه تمام نماي واقعيت تعريف مي كرد. سمبوليسم مركب از كلمه «سمبول» به معناي نماد ، مظهر و رمز است سمبول نمايش عيني ومحسوسي از انديشه انتزاعي است. همچنين سمبول بين جهان انتزاعي انديشه و دنياي مادي اشيا پلي مي سازد. بطور كلي سمبوليسم يا نمادپردازي به معناي هنربه كاربردن نمادها و رمزها براي بيان انديشه است و درواقع سبك ادبي را سمبوليسم مي گوييم كه درآن تشبيهات بسيار به كار برده مي شود و براي هرفكر وتصور يا تشبيه، مظهر و سمبولي مي آورند. به عنوان مثال : تراز و نماد و نشانه عدالت است. البته استفاده از نماد در شعر نيمه دوم قرن نوزدهم ، كار تازه اي نبود بلكه سمبول درشعرهاي فلسفي و يني نيز نقش عمده اي داشت. اما نمادي كه سمبوليستها استفاده مي كردند با نماد سنتي از برخي جهات متفاوت بود. به عنوان مثال : درشيوه سنتي از اشياي مادي براي بيان واقعيتهاي غيرمادي استفاده نمي كردند بلكه درمجموع ، آن احساس و مفهوم انتزاعي را القا مي كردند. از طرفيدرمكتب سمبوليسم نماد ديگر يك شيوه سبكي ابداع شاعر نبود بلكه استفاده از سمبول دراين مكتب يك قاعده محسوب مي شد كه با كمك آن شاعر روابطي را ايجاد مي كند كه جهان قابل احساس و قابل درك دنيوي را با جهان غيرقابل رؤيت آن سو به هم پيوند مي دهد و شاعر بااستفاده از سمبول از دو مهلكه شعر تخيلي و شعر توصيفي مي گريزد كه پيش از اين در اغلب اثرها ديده مي شد.

عقايد سمبوليستها
نماد : درآثار سمبوليستها حس رمز و راز كاملاً احساس مي شود. آنان معتقدند كه وراي ظواهر بايد سمبولهاي دنياي ايده آل آنسو را درك كرد و از ظواهر دنيوي پافراتر گذاشت تا بتوان به حقايق دنياي ماوراء رسيد و بايد به وسيله نمادها مفاهيم غيرمادي را القا نمود.
موزيك : سمبوليستها در وهله اول به خوش آهنگي شعرو سپس به معناي آن توجه مي كنند.
بكارگرفتن قدرت تجسم خواننده: پيروان اين مكتب به جاي اينكه به انتخاب دقيق و متناسب كلمات توجه كنند بيشتر به قدرت تجسم كلمات درخواننده اهميت مي دهند واين موضوع گاهي باعث ابهام و پيچيدگي متن مي شود. دراين مكتب معمولاً از كلمات رايج و متداول استفاده مي شود.
شعرآزاد : به دنبال ورلن، سمبوليستها به شعرآزاد يا ريتم فرد روي آوردند. آنان عقيده دارند كه آهنگ و وزن شعرهاي دوازده سيلابي براي نوشتن ريتم دروني شعرهايشان مناسب نيست. به همين دليل براي بيان افكارشان قالب شعرآزاد را ترجيح مي دهند.
بيان ساده : سمبوليستها از تشريفات وقيد و بندهاي شعرپرنس گريزان بودند و بيشتر به بيان احساسات به شيوه اي دوستانه و راحت اهميت مي دادند درواقع دراين مكتب جايي براي سخنوري وكلام پيچيده وجود ندارد. به عقيده آنان هرچه موضوع ساده تر بيان شود هنرمندانه تر است .

Fahime.M
07-16-2009, 10:26 AM
مكتب سبوليسم بخش دوم قالبهاي سمبوليسم
شعر: دروهله اول سمبوليسم درقالب شعر بيان مي شود كه شامل نظم يا نثر شاعرانه است.
تأتر: چه در تئاتر موريس مترلينك وچه در تئاتر پل كلودل مضمون اصلي نمايش «مرگ » است و زبان شخصيتهاي نمايش نزديك به شعر و وردخواني است و بطوركلي كلامي آهنگين دارند كه با موسيقي همراه است.
رمان ژوريس ـ كارل هويسمان با رماني به نام «وارونه » رمان سمبوليسم را به اوج خود رساند. «حكايتهاي غم انگيز» اثر ويليه دوليسل ـ آدام ، «هجونامه هاي اخلاقي معاصران» و داستانهاي مرموز از جمله رمانهاي سبك سمبوليسم هستند كه توسط ايده آليستها نوشته شده اند. [ايده آليسم يا آرمانگرايي به معناي رسيدن به كمال مطلوب ومطلق است. سمبوليسم و ايده آليسم تقريباً داراي اهداف مشتركي هستند]. درموزيك گابرييل فوره و كلوددوبوسي ازجمله آهنگسازاني هستند كه دركارهاي خود سبك سمبوليسم را ارائه والقا مي كنند.
درنقاشي ، مي توان سمبوليسم را با مكتب امپرسيونيسم مقايسه كرد چرا كه بلندپروازي هاي زيبا شناختي آنها بسيار نزديك به يكديگر است. و ردپاي تكنيك امپرسيونيسم رادرنقاشي هاي سمبوليسم مي توانيم دنبال كنيم.

مضمون و درون مايه آثار سمبوليسم
موضوع هاي آثار سمبوليستها ريشه درعقايد آنان دارد. سمبوليستها معتقدند درجهان منطق وجود ندارد و دنيا براساس تفكر بنا نشده است. ازنظر آنان ، همه چيز منجمله دنيا، زندگي ، ارواح رازهاي فاش نشده اي هستند. دراين مكتب ، شاعر غيب گويي فرض مي شود كه قادر است اسرار دنيا را رمزگشايي كند واز اين رموز پرده بردارد. سمبوليستها درآثار خود نوعي عرفان و موضوعات عرفاني را ارائه مي كنند. موضوعاتي مانند مرگ، پايان جهان، غروب خورشيد ، معمولاً دركارهايشان به چشم مي خورد، كه اين موضوعها نبايد در متنها تفسير شود بلكه بايد با نمادها و نشانه ها آن را به خواننده القا كنند.

شخصيتهاي اين مكتب
شارل بودلر از پيشگامان اين مكتب بود كه ازجمله آثار او «گلهاي رنج » را مي توان ذكر كرد.
آرتور رمبو ، پل ورلن و استفان ملرمه از شخصيتهاي برجسته سمبوليسم بودند كه توانستند طرفداران بسياري را به دورخود جمع كنند وبه عنوان رهبر يا سردسته اين مكتب باشند.
از دنباله روهاي اين مكتب، كلودل، مترلينگ ، كوربيير ، كروس و رينيه را مي توان نام برد .

Fahime.M
07-16-2009, 10:32 AM
مکتب پارناس: ويکتور هوگو با اثر معروف خود "Les Orientales " پايه گذار مکتب هنر براي هنر شد. و هوگو بود که عبارت هنر براي هنر را در محافل ادبي ضمن بحث هاي ادبي به ميان کشيد. جوانان بسياري دور هوگو جمع شدند و گفتند هنر خدايي است که بايد آن را تنها به خاطر خودش پرستيد و هيچ گونه جنبه مفيد و يا اخلاقي به آن نداد و نبايد چنين تصورهايي از آن داشت. تئوفيل گوتيه ازجمله اين جوانان بود که پس از چند سال در رأس عده اي که هنر براي هنر را شعار خود کرده بودند قرار گرفت. شاعر ديگر اين مکتب تئودور دو بانويل است. مکتب پارناس در حوالي سال 1860 عده اي از شاعران جوان فرانسه بر ضد رومانتيسم قيام کردند و تحت تأثير مکتب هنر براي هنر محافل ادبي تشکيل دادند. در رأس اين شاعران لوکنت دو ليل قرار داشت. در سال 1866 مجموعه شعري از آثار اين شاعران تحت عنوان (پارناس معاصر) انتشار يافت که سخت مورد توجه قرار گرفت و رفته رفته اين شاعران به نام( پارناسين) معروف شدند. به عقيده پارناسين ها شعر نشانه اي است از روح کسي که احساس هاي خود را خاموش ساخته است. اين گونه شاعر به هيچ وجه نمي خواهد شعرش محتوي اميد و آرزو و خواهشي باشد و فقط براي هنر محض احترام قائل است و به زيبايي شکل و طرز بيان اهميت مي دهد.
اصول مهم اين مکتب به شرح زير است:
1) کمال شکل، چه از لحاظ بيان و چه از لحاظ برگزيدن کلمه ها.
2) عدم دخالت احساس ها و عدم توجه به آرمان و هدف.
3) زيبايي قافيه.
4) وابستگي به آئين "هنر براي هنر".

Fahime.M
07-16-2009, 10:46 AM
سورئاليسم : پس از آنکه دادائيسم با وضع بسيار بدي از ميان رفت گرداندگان آن در سال 1921 به دور« آندره برتون » که خود نيز زماني از دادائيست ها بود گرد آمدند و طرح مکتب جديدي را ريختند. جست وجوي دقيق و علمي واقعيت برتر جايگزين فضاحت و عصيان بي رويه شد و مکتب سوررئاليسم به طور رسمي در سال 1922 تشکيل شد. ظهور سوررئاليسم زماني بود که نظريه هاي فرويد روانشناس اتريشي درباره ضمير پنهان و رويا و واپس زدگي، افکار جوياگر را به خود مشغول داشته بود. « آندره برتون و لوئي آراگون » که هر دو پزشک امراض رواني بودند از تحقيق هاي فرويد الهام گرفتند و پايه مکتب جديد خود را بر فعاليت ضمير پنهان بنا نهادند. اصول سوررئاليسم : سوررئاليسم مشکل پر توقعي است که فقط عضويت دربست و پيروي کامل را مي پذيرد.» اين مسلک داراي چنين فلسفه ويژه است:
1) فلسفه علمي : که همان روانکاوي فرويد است.
2) فلسفه اخلاقي : که با هرگونه قرارداد مخالف است.
3) فلسفه اجتماعي : که مي خواهد با ايجاد انقلاب سوررئاليستي بشريت را آزاد کند.
شعر در سوررئاليسم مرتبه ويژه اي دارد و پيروان اين مکتب کوشيده اند که جهان بيني خود را از طريق شعر تبيين و تشريح کنند و انقلاب خود را بدين وسيله جامه عمل بپوشانند. درواقع شعر را، رکن اساس زندگي مي دانند زيرا عقيده دارند که شعر بايد و مي تواند مشکل زندگي را حل کند. اما بايد توجه داشت که هدف سوررئاليسم از مرز ادبيات و هنر فراتر است زيرا مي خواهد آدمي را از قيد تمدن سودجوي کنوني نجات بخشد. و روش هاي کهن را دور بريزد و بر هوش و خرد پشت پا بزند و در طلب نيروهاي پنهان و دست نخورده وجود آدمي برمي آيد تا امواج سيل آساي دروني، آدمي را به سوي افق هاي روشن و گشاده رهبري کند.