PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سروده های اعضای باشگاه...



sunyboy
07-11-2009, 12:21 PM
من بسیار گریسته ام
هنگامی که آسمان ابری است
مرا نیت آن است
که از خانه بدون چتر بیرون باشم
من بسیار زیسته ام
اما کنون مراد من است
که از این پنجره برای باری
جهان را آغشته به شکوفه های گیلاس را بی هراس
بی محابا ببینم

sunyboy
07-11-2009, 12:23 PM
شتاب مکن
که ابر بر خانه ات ببارد
و عشق
در تکه ای نان گم شود
هرگز نتوان
آدمی را به خانه آورد
آدمی در سقوط کلمات
سقوط می کند
و هنگام که از زمین برخیزد
کلمات نارس را
به عابران تعارف می کند
آدمی را توانایی
عشق نیست
در عشق می شکند و می میرد ...

sunyboy
07-11-2009, 12:25 PM
از دور حرکت می کنیم
تا به نزدیک تو برسیم
تو اگر مانده باشی
تو اگر در خانه باشی
من فقط به خانه تو آمدم
تا بگویم
آواز را شنیدم
تمام راه
از تو می خواستم
مرا باور کنی
که ساده هستم
تو رفته بودی
کنون گفتم
که تو هستی
تو اگر نبودی
نمی دانستم
که می توانم
باران را در غیبت تو
دوست بدارم ...

sunyboy
07-11-2009, 12:27 PM
من همیشه با سه واژه زندگی کرده ام
راه ها رفته ام
بازی ها کرده ام
درخت
پرنده
‌آسمان
من همیشه در آرزوی واژه های دیگر بودم
به مادرم می گفتم
از بازار واژه بخرید
مگر سبدتان جا ندارد
می گفت
با همین سه واژه زندگی کن
با هم صحبت کنید
با هم فال بگیرید
کم داشتن واژه فقر نیست
من می دانستم که فقر مدادرنگی نداشتن
بیشتر از فقر کم واژگی ست
وقتی با درخت بودم
پرنده می گفت
درخت را باید با رنگ سبز نوشت
تا من آرزوی پرواز کنم
من درخت را فقط با مداد زرد می توانستم بنویسم
تنها مدادی که داشتم
و پرنده در زردی
واژه ی درخت را پاییزی می دید
و قهر می کرد ...

sunyboy
07-11-2009, 12:29 PM
روزی آمده بودی
که من تمام نشانی ها را نوشتم
با خط بد نوشتم
و تو تمام خانه ها را گم کردی
به من نگفتی
همسایه ها گفتند
دیر آمدی
پنجره بوی رطوبت داشت
به من نگفتی
که بیرون از خانه باران است...

sunyboy
07-11-2009, 12:32 PM
پنهان نمی کنم
خانم ها
آقایان
من نیز می دانم که میوه
در سوگواری طعم ندارد
حرف اگر بزنیم
حرف آوازهایی ست
که زیر باران هم
می توان خواند...

sunyboy
07-11-2009, 12:33 PM
چه سرگردان است این عشق
که باید نشانی اش را
از کوچه های بن بست گرفت
چه حدیثی است عشق
که نمی پوسد و افسرده نیست
حتی آن هنگام
که از آسمان به خانه آوار
شود...

sunyboy
07-19-2009, 11:53 PM
مي گويي بخند
به دنيا بخند
به دلخوشي هاي ساده ي زندگي
آخر چگونه ؟
سعي كردم
سعي مي كنم
سالهاست كه سعي مي كنم
اما مگر مي شود ؟
روزگاراني با تو خنديده ام
بسيار خنديده ام
اما حالا
دلواپسي نيامدنت
يك لحظه امانم نمي دهد
انگار به من و دلتنگي هايم نيامده
كه حتي به اميد آمدنت
لبخند بزنيم
يادت كه نرفته ؟
گفتي كه در بهار ديگري باز خواهي گشت
چندين بهار را بايد سپري كنم ؟
مي داني
نمي خواهم بخندم
مي خواهم يك دل سير
براي تنهايي هايم گريه كنم
تو
بخـــــــــــــــــند...

sunyboy
07-20-2009, 12:01 AM
نترس عروسک
چیز مهمی نیست
فقط قسم خورده ام که دیگر مهربانی بوسه را
بیهوده وقف رهگذرانی نکنم
که از ترنم علاقه عاجزند...
وقتی آینه از کوچ واژه ها ی معصوم دل تنگ نمی شود
مطمئن باش
از تکرار نبودن ما هم نخواهد شکست
چیزی به خاک سپاری آخرین ترانه نمانده
ولی قول میدهم
دلی از شنیدن این خبر
به لرزه نخواهد افتاد
افسوس
که این جماعت عجیب
خیلی زود به قاب شکسته ی خالی از خاطره عادت میکنند....

Fahime.M
07-23-2009, 05:48 PM
این یه دلنوشته است...شاید درخور این تاپیک نباشه
ولی یه حرف دله!!

سالهاست که غمین و دردمندم
سالهاست که تمام فصلهای زندگیم زمستان است
زمستانی سردو سنگین
و من منتظر
منتظر واژه ی سبزی که مهربان باشد
منتظر کلماتی که عطرشان زندگیم بخشد
منتظر ارامشی چون اسمان ابی و صاف
و پنجره ای رو به باغی که درختانش با قهر نکرده باشند
باغی سبزو درختانی پر از شکوفه
نه باغ بی برگی و زرد و اشک الود
سالهاست که من منتظرم
منتظر بهار!

Fahime.M
07-28-2009, 08:12 AM
تنها
غمگین
دل تنگ
دلم که میگیرد
میشوم این سه واژه تلخ و سرد و سنگین
دلم گرفته است
و دوباره من شد
این سه واژه!

pnugirl
08-11-2009, 12:22 AM
به هردوتون تبریک می گم. نوشته هاتون خیلی قشنگ بودن
ترگل جان. خیلی با احساس و باذوقی. قدر خودتو بدون عزیزم

khanom-mohandes
08-12-2009, 08:26 PM
دلم گرفته از اين زمونه

چرا با من باز نامحربونه

گلاي غمگين رو سنگ قبرم

پر پر شده عشق اينو ميدونه؟

Fahime.M
08-18-2009, 10:04 AM
به هردوتون تبریک می گم. نوشته هاتون خیلی قشنگ بودن
ترگل جان. خیلی با احساس و باذوقی. قدر خودتو بدون عزیزم

مرسی سارا جون...شما لطف داری!

sunyboy
09-13-2009, 11:24 PM
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کژ کجاست تا به کجا
چه نسبت است برندی صلاح و تقوی را
سماع وعظ کجا ونغمه رباب کجا

sunyboy
09-13-2009, 11:30 PM
اگر می شد چه می شد

چترها بر دست زیر باران گاهی

می زنند بر اوج ارامش قدم

چاله ها پرز اب

جویها در راهند

رهگذر ها درگذرند

زندگی جاریست

در پناه یک شیشه

با حسرت هر چه تمام

می نگرم بر باران

کاش من هم قطره باران بودم

سر خوش و سر زنده

به زمین می خوردم

می جهیدم با لا

گاه در جوی رهی

گاه در چاله اب

و سرانجام چه خوش

منعکس میکردم چهره ها را

در تکاپوی جهان

کفشهای یک عابر را

میشستم از گل لای

و سرانجامی بهتر

نور بر من خواهد تاخت

باز از نوشروع باید کرد

ابرها در راهند

انتظار قطره

به سرخواهد رسید

رعد و برقی زیبا

فصل پرواز رسید

باز گاهی چاله

باز گاهی جویی

و چه سر خوش بودم

اگران قطره باران بودم

sunyboy
09-13-2009, 11:36 PM
امشب اسمان و ستاره ها ناپیداست
شعرها بی قافیه بی معناست
همگی از غم و تاریکی دنیاست
نور رفت از میانمان امید ناپیداست
لیک غم دنیا همیشه پا بر جاست
هرچه بنویسم امشب از فراموشیست
اه ودرد من ناله ی خاموشیست
و میبرم از یاد هرچه هست هر چه نیست
که قصه ی من و غم قصه ی هم اغوشیست

فرناز
09-22-2009, 11:58 PM
قایق گم شده در اوج خیال عشق را در دل داشت.
موج طوفان در پس ثانیه ای قایقم را گم کرد.
قایقم خاطره ای شد پشت دیوار سکوت.
دور دریاها گشت...
عاقبت روزی مرد ماهیگیر تکه قلبی را یافت.
قلب را با خود برد.
روی آن نقش امیدی با گل و سبزه نگاشت.
روزی وقتی از کشتی آبی خیال پرسیدم : مرد ماهیگیر کجاست؟
گفت:
او درون قلب قایقت گم شده است.
او قلب قایقت را صید کرد و پس از آن دیگر چشمی او و قلاب بلندش را ندید.
خوشحال بودم از اینکه قایقم دیگر تنها نیست.
قایقم در قلب شخصی زنده است،
که وجودش لحظه ای پاییز نیست!

sunyboy
10-11-2009, 02:08 AM
گاه، نه همیشه
چشم ها سخن می گویند
راز می دانند، شیطنت می کنند
و شاید
مأوای شیطان همین جاست
در چشم من،
در نگاه تو ...

sunyboy
10-11-2009, 02:22 AM
حتی واژه هایم
از بازی دستانم خسته اند
خودکار را رها می کنم
تو می خندی
و من شاعر می شوم
خودکار را بر می داری
سپید
سپید
سپید ....
نگاهی به عریانی واژه ها می کنی
و باز می خندی
و من که بد جور خوابم می آید .

sunyboy
10-14-2009, 12:10 PM
جوانه می زنم.
در فصلت نه اما،
در وصلت...

sunyboy
10-14-2009, 12:16 PM
رسیده ام
نه به انتهای خط.!. به ابتدای خویش
و قدم می زنم تمام ثانیه ها را در خود
و بهت ناتمام روزها را زیر پا له می کنم
پاییز ناتمام شهر میاید که مرا به خواب زمستانی برد...

mahdi271
10-14-2009, 03:50 PM
شعرتون قشنگه اما بعضی از قسمت های شعرتون به جای شعر گفتن به قول معروف خشت می زنید
این بار قشنگ بود

mehrshad67
10-16-2009, 02:47 AM
سلام به همه دوستان

""آوازه فسانه دور زمان ما :16: پیچیده و فلک نشنیده است آن ما
خون کرده ایم در جگر مام روزگار :16: تا بند حلق واکند از زایمان ما
آه درون که زبانه می کشد به طرز غم :16: خورشید آتش است که می چکد از زبان ما
ما رفته ایم و کنج مزاری گرفته ایم :16: تا بار کس نشود استخوان ما
زین پس به وضع عقل و ادب کو میا دگر :16: دربار عاشقان و جنون آستان ما "


"""""سروده شده در بهار1386""""

mehrshad67
10-16-2009, 02:56 AM
بازم سلام

ای غنچه بوستان آداب ........ ای تازه گل تری و شاداب
آموز ز ساحت بزرگان ...........اندیشه و عشق و مهر و ایمان
حیف است چنین به گرما.................. اوقات رود چنین به یغما
آموز و روان به علم توزی.............. پاینده نما به جهل سوزی
آگاهی و دین چراغ راه است............... بی این دو چراغ ره تباه است


""""سروده شد در تابستان 1381 در مذمت گذران وقت در اوقات تعطیلی تابستان برای دانش آموزان"""
البته خودم هم اون موقع دانش آموز بودم:226:

sunyboy
10-19-2009, 08:43 PM
قدم هایی که نزدیک می شوند....
فاصله هایی که کم می شوند....
دست هایی که دیگر تنها نیستند....
فاصله هایی که زیاد می شوند....
قدم هایی که دور می شوند....
و نگاهی که حسرت را تجربه می کند.....
این است تعریف تنهایی.....

sunyboy
10-19-2009, 08:44 PM
شک ها و تردید ها
فرسایشی عمیق با روح دارند
دچار این فرسایش گشتم اما
دریافته ام هیچ چیز از خود ِ تردید
مشکوک تر نیست....
شک هایت را دور بریز برای ِ نفس کشیدن
تردید هایت را به گور بسپار
کلاغ ِ شوم ِ بی اعتمادی
مگذار که زینت بخش ِ شانه ات باشد....

sunyboy
10-19-2009, 08:45 PM
دریافته ام که چرا آشفته وار زندگی می کنم و می نویسم
من از درد ِ عشق لذت می بردم و نه از خود ِ عشق
من حتی عشق را به لایقش پیشکش نکردم
و این راز ِ سر به مُهر ِ خمودگی ام بود
عشق به یک انسان؟!؟
چقدر ابتدایی می نماید....
و عشق را بیش از ظرف ِ وجودی ِ فرزند ِ آدم یافتم....

sunyboy
10-19-2009, 08:46 PM
هیچ کس چون من فکر نمی کند
و عشق را نمی فهمد
هیچ کس دلتنگ نیست چون من
و من عشق را نه در تو , که در خودم یافته ام
عاشق فراوان است , معشوق اما....
عشق را ارزان نکنیم....
بجای معشوق , عشق را پیدا کن
معشوق به پای ِ خود می آید
معشوقی راستین....

sunyboy
10-19-2009, 08:49 PM
اندیشه هایم طاقت ِ ایستادن ندارند دیگر.....
گویی فرسودگی ِ سالهای زیادی را بر خود می بینند....
تنها آرامش ِ فکرم زمانی است که نباشم....
خسته ام....
از جمع کردن ِ واژه های سرگردان
و به زور نشاندن ِ آنها بر تن ِ کاغذ....
اگر تفکر و فهم نبود....
چه خوب شاد زندگی می کردیم...
زندگی ِ نباتی.....

sunyboy
10-21-2009, 09:28 PM
یکی پر از نیاز می شود.....
دیگری پر از ناز.....
و این گونه است رسم ِ دوست داشتن....
و پایان نخواهد پذیرفت....
اشتیاق ِ ناز و نیاز
در وجود ِ احساس....

sunyboy
11-22-2009, 02:32 AM
باید اقرار کنم نیست توانی دیگر
تا از این خوان نکشانیم به خوانی دیگر

من پُر از وسوسه ام عشق جلودارم نیست
وقت آن است که این را بدانی دیگر

هر چه خون از دل سوزان تو خوردم کافی است
این جگر می طلبد شیره ی جانی دیگر

نا گزیرم من از این راه اگر زنده شود
در دلم شهوت تسخیر جهانی دیگر

دست بردار از این کسوت محزون ، بگذار
حل شود یاد تو در طعم دهانی دیگر

هر که با این همه اصرار تو عاشق نشود
چشم امید ندارد به زمانی دیگر

Fahime.M
01-09-2010, 04:45 PM
تمام انچه را داشتم رو کردم
تا بدانند سادگی و صداقت چقدر زیباست!
اما ندانستم
ظاهر موقر و مهربان این مردم
نقابی است
بر چهره انسانی پر از سرگردانی
.
انسانی که سادگی را در دیده مکر می بیند
و درک صریح صداقت را پیچیده!

mehrshad67
04-28-2010, 11:54 PM
ای که تو از نهایت عشق وجنون بی خبری :72:پیش به سوی من بیا تا که دهم جزای تو:111::291::101:

monak
04-29-2010, 12:56 AM
نمیدانم چرا دل ها چنین است
دلی غمگین ... دلی تنها... دلی بی کس...
زندگی با انسان چه میکند؟/
فاصله ها کم شده اند چرا دلها بهم نمیرسند
چرا بهانه ها تمامی ندارد؟؟
چرا هیچ کس به کسی کاری ندارد؟؟
دلها شکسته اند....
دلها خسته اند...
و این شد زندگی......

fr.chemi3t
04-24-2012, 11:23 AM
درست این گوشه از دنیا،درست اینجایِ دل جاته
منم محوِ نگاهِ تو،دلم هر لحظه همراته
چشام دنبالِ اون راهه که رفتی و گُمت کردم
همین چشما که چند وقته،تو مجنونی و لیلاته
نمیترسه از این حرفا که مردم پشتِ اون میگن
خدا هم خوب میدونه که دل شیداته،رسواته
نفهمیدم چطوری شد،نشستی گوشهء قلبم
نشستی تو همونجایی که مسخِ عطرِ حرفاته
منی که رونده از دیروز،وشاید مونده از فردا
منی که دلخوشیم امروز،فقط یک لحظه رویاته
تویی که دورِ من شاید،کشیدی خطِ دوری رو
درست این گوشه از دنیا،درست اینجایِ دل جاته

غریب آشنا
09-23-2012, 08:52 PM
چقدر سفارش کردم دوستم داشته باش .


دوستم داشته باش.اندک...ولی...همیشه...و تو...!


حالا من موندمو بارش بی قفه ی چشمانم .

غریب آشنا
09-23-2012, 08:55 PM
رهایم کن!
_______
خدایا مرا رها کن!


نه اینکه خودت مرا رها کنی!


نه...!


خودت مرا محکم تر از قبل در آغوش بکش.


مرا رها کن از پریشانی ها!


رها باشم مثل بادی در گندم زار.


مثل نسیمی در علفزار.


مثل بارانی بی وقفه میان درختان جنگل.


رهای رها.

یکی مثل خودت
10-05-2012, 10:46 PM
http://up.pnu-club.com/images/o4xjagkxsbsvm9oy9rgz.jpg (http://up.pnu-club.com/)

سلام نداده نیامده باید رفت


دل کند باید از این کوچه و خانه

تو را ندیده ،عاشقی نکرده باید رفت

آسمان حالی دگر دارد ،ابرها به بدرقه آمده اند

بی بهانه از ظلم زمانه ،گفتنی ها نا گفته باید رفت

http://up.pnu-club.com/images/5x3tc96miry1bs4h16m8.jpg (http://up.pnu-club.com/)
http://up.pnu-club.com/images/kaurdh8o9nv01zmny3g.jpg (http://up.pnu-club.com/)

چترم را برای تو میگذارم

زیر این باران بی چتر باید رفت

غصه هایت را ،غصه هایم را با خودم میبرم

زیر این باران با دلی پر باید رفت

آن گلدان شمعدانی هم برای تو

زیر این باران عاشقانه باید رفت

یادت میاد اولین سلامم را؟

زیر این باران بی خداحافظی باید رفت

نامه ی نوشتم ،دلم را ،بغض سنگین سینه ام را

زیر این باران دست خالی باید رفت

R.A.H.A

:72::72::72: