-
از دل برود ...
امــان از آن روزي کــه ...
از دل نــرود ...
آنــکــه از ديــده برفـــــــــــــــــتـــ ...
کاربر مقابل پست fr.chemi3t عزیز را پسندیده است:
Isooda
-
08-08-2013 02:31 PM
# ADS
نشان دهنده تبلیغات
-
خــــــــــــدای من ! نه آن قدر پاکم که کمکــــم کنی و نه آن قدر بدم که رهـــایم کنی … میــــــــان این دو گمم ! هم خــــود را و هم تــــــو را آزار میدهم … هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنـــــــــی باشم که تو خواستی ... و هــــــرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهـــــــایم کنی … آنقدر بــی تو تنهــــــا هستم که بی تو یعنی ... “هیــــچ” یعنی “پـــــوچ” ! خـــــــــدایا هیــــــــچ وقت رهـــایم نکن... !و
کاربر مقابل پست fr.chemi3t عزیز را پسندیده است:
Isooda
-
نمیدانم بگویم بمان یا برو ؟؟؟ چرا که باور کرده ام به هیچ فعلی پایبند نیستی !!!
-
از احوالاتم میپرسی ...
از خودم بپرس ...
باور کن عاقل شده ام ,غرورم را لگدمال کرده ام برای دوست داشتنت
-
. . . . . خاطرات شیرین گذشته رو
می خوام تمامش کنم
می خواهم بروم به روزای بی تو بودن
من عاشقت نبودم
خامت شدم
الان میخواهم فرار کنم از تمام بچه گیهایم
می خواهم عبور کنم . . . .
میخواهم بشکنم این همه صدای مبهوت قلبم را
میخواهم کنار بکشم از هرچه دوست داشتنه
-
من نمیتوانم با تو باشم
و نمیتوانم بی تو باشم
بیهوده است ...
تصویر تو پاک شدنی نیست
-
تمام عشقت همینقدر بود ...
قدرت تصور" تحمل اینهمه تنهاییت" را نداشتم...
من در تکاپوی بودنت بودم
تو اما انگار در جستجوی کلامی از من
میدانم دنیا به دست فلاسفه نمیچرخد ... ولی دنیای من بدون هیچ دلیلی پس و پیش میشود,کاش کسی بود کتاب سرنوشتم را ترجمه میکرد من که هیچ نمیفهمم
-
تمام دلم غرق تفکر شده ,فکر فکر فکر
اینکه یه مدت فکر کنی زمین گرده , چون همیشه منتظر رسیدن به نقطه ی آغازه تی ... اینم تفکر من ... چرا به نقطه ی آغاز نمیرسم تا به خودم بگم ... عاقلانه بزیست
-
مسيرت مشخص
اميرت مشخص
مكن دل دل... اي دل.... دل بزن به دريا................