بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه





 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 از مجموع 1

موضوع: به کجا میروی چنین شتابان ...؟

  1. #1
    یکی مثل خودت
    یکی مثل خودت آواتار ها
    • 0
    • n/a

    Icon Gol به کجا میروی چنین شتابان ...؟




    آورده اند که روزى یکى از بزرگان به سفر حج مى رفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت...چون به کوفه رسید ، قافله دو سه روزى از حرکت باز ایستاد . عبد الجبار براى تفرج و سیاحت ، گرد محله هاى کوفه بر آمد . از قضا به خرابه اى رسید
    زنى را دید که در خرابه مى گردد و چیزى مى جوید. در گوشه مرغک مردارى افتاده بود ، آن را به زیر لباس کشید و رفت...!
    عبد الجبار با خود گفت : بى گمان این زن نیازمند است و نیاز خود را پنهان مى دارد . در پى زن رفت تا از حالش آگاه گردد
    چون زن به خانه رسید ، کودکان دور او را گرفتند که اى مادر! براى ما چه آورده اى که از گرسنگى هلاک شدیم
    مادر گفت : عزیزان من ! غم مخورید که برایتان مرغکى آورده ام و هم اکنون آن را بریان مى کنم
    عبد الجبار که این را شنید، گریست و از همسایگان احوال وى را باز پرسید
    گفتند: سیده اى است زن عبدالله بن زیاد علوى ، که شوهرش را حجاج ملعون کشته ا ند
    او کودکان یتیم دارد و بزرگوارى خاندان رسالت نمى گذارد که از کسى چیزى طلب کند
    عبد الجبار با خود گفت : اگر حج مى خواهى ، این جاست بى درنگ آن هزار دینار را از میان باز و به زن داد و آن سال در کوفه ماند و به سقایى مشغول شد...
    هنگامى که حاجیان از مکه باز گشتند ، وى به پیشواز آنها رفت . مردى در پیش قافله بر شترى نشسته بود و مى آمد
    چون چشمش بر عبد الجبار افتاد ، خود را از شتر به زیر انداخت گفت : اى جوانمرد! از آن روزى که در سرزمین عرفات ، ده هزار دینار به من وام داده اى ، تو را مى جویم . اکنون بیا و ده هزار دینارت را بستان !
    عبد الجبار، دینارها را گرفت و حیران ماند و خواست که از آن شخص حقیقت حال را بپرسد که وى به میان جمعیت رفت و از نظرش ناپدید شد
    در این هنگام آوازى شنید که : اى عبد الجبار! هزار دینارت را ده هزار دادیم و فرشته اى به صورت تو آفریدیم که برایت حج گزارد و تا زنده باشى ، هر سال حجى در پرونده عملت مى نویسیم ، تا بدانى که هیچ نیکوکارى بر درگاه ما تباه نمى گردد ...





    تاکی به تمنای وصال تو یگانه / اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

    خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ / ای تیر غمت را دل عشاق نشانه


    جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه


    رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد دیدم / همه را پیش رخت راکع و ساجد


    در میکده رهبانم و در صومعه عابد / گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد


    یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه


    روزی که برفتند حریفان پی هر کار/ زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار


    من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار / حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار


    او خانه همی جوید و من صاحب خانه


    هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو/ هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو


    در میکده و دیر که جانانه تویی تو/ مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو


    مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه


    بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید / پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید


    عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید / یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید


    دیوانه منم من که روم خانه به خانه


    عاقل به قوانین خرد راه تو پوید / دیوانه برون از همه آیین تو جوید


    تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید / هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید


    بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه


    بیچاره بهائی که دلش زار غم توست / هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست


    امید وی از عاطفت دم به دم توست/ تقصیر خیالی به امید کرم توست



    یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

    شیخ بهایی


  2. # ADS
    نشان دهنده تبلیغات

     دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی
     

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •