-
دیوان اشعار خاقانی
دیوان اشعار
- ۱. غزلیات
- ۲. قصاید
- ۳. قطعات
- ۴. ترجیعات
- ۵. ترکیبات
- ۶. رباعیات
- ۷. قصاید و قطعات عربی
غزلیات
ای آتش سودای تو خون کرده جگرها
ای آتش سودای تو خون کرده جگرها |
|
بر باد شده در سر سودای تو سرها |
در گلشن امید به شاخ شجر من |
|
گلها نشکفند و برآمد نه ثمرها |
ای در سر عشاق ز شور تو شغبها |
|
وی در دل زهاد ز سوز تو اثرها |
آلوده به خونابهی هجر تو روانها |
|
پالوده ز اندیشهی وصل تو جگرها |
وی مهرهی امید مرا زخم زمانه |
|
در ششدر عشق تو فرو بسته گذرها |
کردم خطر و بر سر کوی تو گذشتم |
|
بسیار کند عاشق ازین گونه خطرها |
خاقانی از آنگه که خبر یافت ز عشقت |
|
از بیخبری او به جهان رفت خبرها |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
02-19-2013 01:11 AM
# ADS
نشان دهنده تبلیغات
-
طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را
طبع تو دمساز نیست عاشق دلسوز را |
|
خوی تو یاریگر است یار بدآموز را |
دستخوش تو منم دست جفا برگشای |
|
بر دل من برگمار تیر جگردوز را |
از پی آن را که شب پردهی راز من است |
|
خواهم کز دود دل پرده کنم روز را |
لیک ز بیم رقیب وز پی نفی گمان |
|
راه برون بستهام آه درون سوز را |
دل چه شناسد که چیست قیمت سودای تو |
|
قدر تو چه داند صدف در شبافروز را |
گر اثر روی تو سوی گلستان رسد |
|
باد صبا رد کند تحفهی نوروز را |
تا دل خاقانی است از تو همی نگذرد |
|
بو که درآرد به مهر آن دل کین توز ر |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
خوش خوش خرامان میروی، ای شاه خوبان تا کجا
خوش خوش خرامان میروی، ای شاه خوبان تا کجا |
|
شمعی و پنهان میروی پروانه جویان تا کجا؟ |
ز انصاف خو واکردهای، ظلم آشکارا کردهای |
|
خونریز دلها کردهای، خون کرده پنهان تا کجا؟ |
غبغب چو طوق آویخته فرمان ز مشک انگیخته |
|
صد شحنه را خون ریخته با طوق و فرمان تا کجا؟ |
بر دل چو آتش میروی تیز آمدی کش میروی |
|
درجوی جان خوش میروی ای آب حیوان تا کجا؟ |
طرف کله کژ بر زده گوی گریبان گم شده |
|
بند قبا بازآمده گیسو به دامان تا کجا؟ |
دزدان شبرو در طلب، از شمع ترسند ای عجب |
|
تو شمع پیکر نیمشب دل دزدی اینسان تا کجا؟ |
هر لحظه ناوردی زنی، جولان کنی مردافکنی |
|
نه در دل تنگ منی ای تنگ میدان تا کجا؟ |
گر ره دهم فریاد را، از دم بسوزم باد را |
|
حدی است هر بیداد را این حد هجران تا کجا؟ |
خاقانی اینک مرد تو مرغ بلاپرورد تو |
|
ای گوشهی دل خورد تو، ناخوانده مهمان تا کجا؟ |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا
رفتم به راه صفت دیدم به کوی صفا |
|
چشم و چراغ مرا جائی ئشگرف و چه جا |
جائی که هست فزون از کل کون و مکان |
|
جائی که هست برون از وهم ما و شما |
صحن سراچهی او صحرای عشق شده |
|
جانهای خلق در او رسته به جای گیا |
از اشک دلشدگان گوهر نثار زمین |
|
وز آه سوختگان عنبر بخار هوا |
دارندگان جمال از حسن او به حسد |
|
بینندگان خیال از نور او به نوا |
رفتم که حلقه زنم پنهان ز چشم رقیب |
|
آمد رقیب و سبک در ره گرفت مرا |
گفتا به حضرت ما گر حاجت است بگو |
|
گفتم که هست بلی اما الیک فلا |
هم خود ز روی کرم برداشت پرده و گفت |
|
ای پاسبان تو برو، خاقانیا تو درا |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا |
|
به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا |
برای آنکه ز غیر تو چشم بردوزم |
|
به جای هر مژه بر چشم سوزنی است مرا |
ز بسکه بر سر کوی تو اشک ریختهام |
|
ز لعل در بر هر سنگ دامنی است مرا |
فلک موافقت من کبود درپوشید |
|
چو دید کز تو بهر لحظه شیونی است مرا |
از آن زمان که ز تو لاف دوستی زدهام |
|
بهر کجا که رفیقی است دشمنی است مرا |
هر آنکه آب من از دیده زیر کاه تو دید |
|
یقین شناخت که بر باد خرمنی است مرا |
به دام عشق تو درماندهام چو خاقانی |
|
اگر نه بام فلک خوش نشیمنی است مرا |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
به زبان چرب جانا بنواز جان ما را
به زبان چرب جانا بنواز جان ما را |
|
به سلام خشک خوش کن دل ناتوان ما را |
ز میان برآر دستی مگر از میانجی تو |
|
به کران برد زمانه غم بیکران ما را |
به دو چشم آهوی تو که به دولت تو گردون |
|
همه عبده نویسد سگ پاسبان ما را |
ز پی عماری تو چه روان کنیم مرکب |
|
چو رکیب تو روان شد چه محل روان ما را |
به سرا و مجلس خود مطلب نشانی ما |
|
چو تو بر نشان کاری چه کنی نشان ما را |
گلهی فراق گفتم که نه نیک رفت با |
|
به کرشمه مهر برنه پس از این زبان ما را |
به تو درگریخت خاقانی و جان فشاند بر تو |
|
اگرش مزید خواهی بپذیر جچان ما را |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
بر سر کرشمه از دل خبری فرست ما را
بر سر کرشمه از دل خبری فرست ما را |
|
به بهای جان از آن لب شکری فرست ما را |
به غلامی تو ما را به جهان خبر برآمد |
|
گرهی ز زلف کم کن، کمری فرست ما را |
به بهانهی حدیثی بگشای لعل نوشین |
|
به خراج هر دو عالم، گهری فرست ما را |
به دو چشم تو که از جان اثری نماند با ما |
|
ز نسیم جانفزایت، اثری فرست ما را |
ز پی مصاف هجران که کمان کشید بر ما |
|
ز وصال مردمی کن، حشری فرست ما را |
مگذار کز جفایت دل گرم ما بسوزد |
|
ز وفا مفرحی کن، قدری فرست ما را |
به تو درگریخت خاقانی و دل فشاند بر تو |
|
اگرش قبول کردی، خبری فرست ما را |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
گرنه عشق او قضای آسمانستی مرا
گرنه عشق او قضای آسمانستی مرا |
|
از بلای عشق او روزی امانستی مرا |
گر مرا روزی ز وصلش بر زمین پای آمدی |
|
کی همه شب دست از او بر آسمانستی مرا |
گرنه زلف پرده سوز او گشادی راز من |
|
زیر این پرده که هستم کس چه دانستی مرا |
بر یقینم کز فراق او به جان ایمن نیم |
|
وین نبودی گر به وصل او گمانستی مرا |
آفت جان است و آنگه در میان جان مقیم |
|
گرنه در جان اوستی کی باک جانستی مرا |
مرقد خاقانی از فرقد نهادی بخت من |
|
گر به کوی او محل پاسبانستی مرا |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
ای پار دوست بوده و امسال آشنا
ای پار دوست بوده و امسال آشنا |
|
وی از سزا بریده و بگزیده ناسزا |
ای سفته در وصل تو الماس ناکسان |
|
تا کی کنی قبول، خسان را چو کهربا |
چند آوری چو شمس فلک هر شبانگهی |
|
سر بر زمین خدمت یاران بیوفا |
آن را که خصم ماست شدی یار و همنفس |
|
با آنکه کم ز ماست شدی یار و آشنا |
الحق سزا گزیدی و حقا که در خور است |
|
پیش مسیح مائده و پیش خر گیا |
بودیم گوهری به تو افتاده رایگان |
|
نشناختی تو قیمت ما از سر جفا |
بیدیده کی شناسد خورشید را هنر |
|
یا کوزه گر چه داند یاقوت را بها |
ما را قضای بد به هوای تو درفکند |
|
آری که هم قضای بلا باد بر قضا |
ای کاش آتشی ز کنار اندر آمدی |
|
نه حسن تو گذاشتی و نه هوای ما |
حکم قضای بود و گرنه چنین بدی |
|
خاقانی از کجا و هوای تو از کجا |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
-
اری فیالنوم ما طالت نواها
اری فیالنوم ما طالت نواها |
|
زمانا طاب عیشی فی هواها |
به جامی کز می وصلش چشیدم |
|
همی دارد خمارم در بلاها |
عرانی السحر ویحک ما عرانی |
|
رعاها الصبر ویلی ما رعاها |
به بوسه مهر نوش او شکستم |
|
شکست اندر دلم نیش جفاها |
بدت من حبها فی القلب نار |
|
کان صلی جهتم من لظاها |
خطا کردم که دادم دل به دستش |
|
پشیمان باد عقلم زین خطاها |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx