-
ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا |
|
حلقهی بیرون این دنیای باطل کن مرا |
وادی سرگشتگی در من نفس نگذاشته است |
|
پای خواب آلودهی دامان منزل کن مرا |
رفته است از کار چون زلف تو دستم عمرهاست |
|
گه به دوش و گاه بر گردن حمایل کن مرا |
از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن |
|
گر به از مجنون نباشم، باز عاقل کن مرا |
جای من خالی است در وحشت سرای آب و گل |
|
بعد ازین صائب سراغ از گوشهی دل کن مرا |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
02-19-2013 01:04 AM
# ADS
نشان دهنده تبلیغات
-
دل ز هر نقش گشته ساده مرا
دل ز هر نقش گشته ساده مرا |
|
دو جهان از نظر فتاده مرا |
تا چو مجنون شدم بیابانگرد |
|
میگزد همچو مار، جاده مرا |
صبر در مهد خاک چون طفلان |
|
دست بر روی هم نهاده مرا |
چون گهر قانعم به قطرهی خویش |
|
نیست اندیشهی زیاده مرا |
صد گره در دلم فتد چو صدف |
|
یک گره گر شود گشاده مرا |
تختهی مشق نقشها کرده است |
|
همچو آیینه، لوح ساده مرا |
هر قدر بیش باده مینوشم |
|
میشود تشنگی زیاده مرا |
بیخودی همچو چشم قربانی |
|
کرده آسوده از اراده مرا |
مانع سیر و دور شد صائب |
|
صافی آب ایستاده مرا |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا |
|
که پیچ و تاب به زنجیرها کشیده مرا |
چو جام اول مینا، سپهر سنگیندل |
|
به خاک راهگذر ریخت ناچشیده مرا |
چو آسیا که ازو آب گرد انگیزد |
|
غبار دل شود افزون ز آب دیده مرا |
رهین وحشت خویشم که میبرد هر دم |
|
به سیر عالم دیگر، دل رمیده مرا |
نثار بوسهی او نقد جان چرا نکنم؟ |
|
که تا رسیده به لب، جان به لب رسیده مرا |
به صد هزار صنم ساخت مبتلا صائب |
|
درین شکفته چمن، دیدهی ندیده مرا |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟
طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟ |
|
آرام نیست کشتی طوفان رسیده را |
بی حسن نیست خلوت آیینهمشربان |
|
معشوق در کنار بود پاک دیده را |
یاد بهشت، حلقهی بیرون در بود |
|
در تنگنای گوشهی دل آرمیده را |
ما را مبر به باغ که از سیر لالهزار |
|
یک داغ صد هزار شود داغدیده را |
با قد خم ز عمر اقامت طمع مدار |
|
در آتش است نعل، کمان کشیده را |
زندان جان پاک بود تنگنای جسم |
|
در خم قرار نیست شراب رسیده را |
شوخی که دارد از دل سنگین به کوه پشت |
|
میدید کاش صائب در خون تپیده را |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است:
sfx
-
چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما
چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما |
|
حضور قلب نمازست در شریعت ما |
ازان ز دامن مقصود کوته افتاده است |
|
که پیش خلق درازست دست حاجت ما |
نکردهایم چو شبنم بساطی از گل پهن |
|
چو غنچه بر سر زانوست خواب راحت ما |
نهال خوش ثمر رهگذار طفلانیم |
|
که بر گریز بود موسم فراغت ما |
چراغ رهگذریم اوفتاده در ره باد |
|
که تا به سایهی دستی کند حمایت ما؟ |
درین حدیقهی گل صائب از مروت نیست |
|
که غنچه ماند در جیب، دست رغبت ما |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
-
هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما
هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما |
|
اوج دولت، طاق نسیان است در ایام ما |
میخورد چون خون دل هر کس به قدر دستگاه |
|
باش کوچکتر ز جام دیگران، گو جام ما |
در نظر واکردنی طی شد بساط زندگی |
|
چون شرر در نقطهی آغاز بود انجام ما |
طفل بازیگوش، آرام از معلم میبرد |
|
تلخ دارد زندگی بر ما دل خودکام ما |
نیست جام عیش ما صائب چو گل پا در رکاب |
|
تا فلک گردان بود، در دور باشد جام ما |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
-
عمری است حلقهی در میخانهایم ما
عمری است حلقهی در میخانهایم ما |
|
در حلقهی تصرف پیمانهایم ما |
از نورسیدگان خرابات نیستیم |
|
چون خشت، پا شکستهی میخانهایم ما |
مقصود ما ز خوردن می نیست بی غمی |
|
از تشنگان گریهی مستانهایم ما |
در مشورت اگر چه گشاد جهان ز ماست |
|
سرگشتهتر ز سبحهی صد دانهایم ما |
گر از ستاره سوختگان عمارتیم |
|
چون جغد، خال گوشهی ویرانهایم ما |
از ما زبان خامهی تکلیف کوته است |
|
این شکر چون کنیم که دیوانهایم ما؟ |
چون خواب اگر چه رخت اقامت فکندهایم |
|
تا چشم میزنی به هم، افسانهایم ما |
مهر بتان در آب و گل ما سرشتهاند |
|
صائب خمیرمایهی بتخانهایم ما |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
-
یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما
یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما |
|
در دل دوزخ بهشت جاودان داریم ما |
در چنین راهی که مردان توشه از دل کردهاند |
|
ساده لوحی بین که فکر آب و نان داریم ما |
منزل ما همرکاب ماست هر جا میرویم |
|
در سفرها طالع ریگ روان داریم ما |
چیست خاک تیره تا باشد تماشاگاه ما؟ |
|
سیرها در خویشتن چون آسمان داریم ما |
قسمت ما چون کمان از صید خود خمیازهای است |
|
هر چه داریم از برای دیگران داریم ما |
همت پیران دلیل ماست هر جا میرویم |
|
قوت پرواز چون تیره از کمان داریم ما |
گر چه غیر از سایه ما را نیست دیگر میوهای |
|
منت روی زمین بر باغبان داریم ما |
گر چه صائب دست ما خالی است از نقد جهان |
|
چون جرس آوازهای در کاروان داریم ما |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
-
خجلت ز عشق پاک گهر میبریم ما
خجلت ز عشق پاک گهر میبریم ما |
|
از آفتاب دامن تر میبریم ما |
یک طفل شوخ نیست درین کشور خراب |
|
دیوانگی به جای دگر میبریم ما |
فیضی که خضر یافت ز سرچشمهی حیات |
|
دلهای شب ز دیدهی تر میبریم ما |
حیرت مباد پردهی بینایی کسی! |
|
در وصل، انتظار خبر میبریم ما |
با مشربی ز ملک سلیمان وسیعتر |
|
در چشم تنگ مور بسر میبریم ما |
هر کس به ما کند ستمی، همچو عاجزان |
|
دیوان خود به آه سحر میبریم ما |
صائب ز بس تردد خاطر، که نیست باد! |
|
در خانهایم و رنج سفر میبریم ما |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!
-
خار در پیراهن فرزانه میریزیم ما
خار در پیراهن فرزانه میریزیم ما |
|
گل به دامن بر سر دیوانه میریزیم ما |
قطره گوهر میشود در دامن بحر کرم |
|
آبروی خویش در میخانه میریزیم ما |
در خطرگاه جهان فکر اقامت میکنیم |
|
در گذار سیل، رنگ خانه میریزیم ما |
در دل ما شکوهی خونین نمیگردد گره |
|
هر چه در شیشه است، در پیمانه میریزیم ما |
انتظار قتل، نامردی است در آیین عشق |
|
خون خود چون کوهکن مردانه میریزیم ما |
هر چه نتوانیم با خود برد ازین عبرتسرا |
|
هست تا فرصت، برون از خانه میریزیم ما |
در حریم زلف اگر نگشاید از ما هیچ کار |
|
آبی از مژگان به دست شانه میریزیم ما |
...
ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!