بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه





 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 3 از 3 اولیناولین 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 30

موضوع: دیوان اشعار خاقانی

  1. #21
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    پای گریز نیست که گردون کمان‌کش است

    پای گریز نیست که گردون کمان‌کش است جای فزاع نیست که گیتی مشوش است
    ماویز در فلک که نه بس چرب مشرب است برخیز از جهان که نه بس خوب مفرش است
    چون مار ارقم است جهان گاه آزمون کاندر درون کشنده و بیرون منقش است
    با خویشتن بساز و ز کس مردمی مجوی کان کو فرشته بود کنون اهرمن‌وش است
    با هر که انس گیری از او سوخته شوی بنگر که انس چیست مصحف ز آتش است
    عالم نگشت و ما و تو گردنده‌ایک از آنک گردون هنوز هفت و جهت همچنان شش است
    در بند دور چرخ هم ارکان، هم انجم است در زیر ران دهر هم ادهم، هم ابرش است
    خاقانیا منال که این ناله‌های تو برساز روزگار نه بس زخمه‌ی خوش است

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!



    کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است: sfx

  2. # ADS
    نشان دهنده تبلیغات
    تاریخ عضویت
    -
    محل سکونت
    -
    ارسال ها
    -

     دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی
     

  3. #22
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست

    تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست
    گوئی اندر کشور ما بر نمی‌خیزد وفا یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست
    خون به خون می‌شوی کز راحت نشانی مانده نیست خود به خود می ساز کز همدم وفائی برنخاست
    از مزاج اهل عالم مردمی کم جوی از آنک هرگز از کاشانه‌ی کرکس همائی برنخاست
    باورم کن کز نخستین تخم آدم تاکنون از زمین مردمی مردم گیائی برنخاست
    وحشتی داری برو با وحش صحرا انس گیر کز میان انس و جان وحشت زدائی برنخاست
    کوس وحدت زن درین پیروزه گنبد کاندراو از نوای کوس وحدت به نوائی برنخاست
    درنورد از آه سرد این تخت نرد سبز را کاندر او تا اوست خصل بی‌دغائی برنخاست
    میل در چشم امل کش تا نبیند در جهان کز جهان تاریک‌تر زندان سرائی برنخاست
    از امل بیمار دل را هیچ نگشاید از آنک هرگز از گوگرد تنها کیمیائی برنخاست
    از کس و ناکس ببر خاقانی آسا کز جهان هیچ صاحب درد را صاحب دوائی برنخاست

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!



    کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است: sfx

  4. #23
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    دل پیشکش تو جان نهاده است

    دل پیشکش تو جان نهاده است عشقت به دل جهان نهاده است
    جان گر همه با همه دلی داشت با عشق تو در میان نهاده است
    تا نام تو بر زبان بیفتاد دل مهر تو بر زبان نهاده است
    اندک سخنی زبانت را عذر از نیستی دهان نهاده است
    نظاره قندز هلالت موئی به هزار جان نهاده است
    از ناله‌ی من رقیب در گوش انگشت خدای خوان نهاده است

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!



    کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است: sfx

  5. #24
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    کار گیتی را نوائی مانده نیست

    کار گیتی را نوائی مانده نیست روز راحت را بقایی مانده نیست
    زان بهار عافیت کایام داشت یادگار اکنون گیایی مانده نیست
    وحشتی دارم تمام از هرکه هست روشنم شد کشنایی مانده نیست
    دل ازین و آن گریزان می‌شود زانکه داند با وفایی مانده نیست
    زنگ انده گوهر عمرم بخورد چون کنم کانده زدایی مانده نیست
    کوه آهن شد غمم وز بخت من در جهان آهن ربایی مانده نیست
    با عنا می‌ساز خاقانی از آنک خوش دلی امروز جایی مانده نیست

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!



    کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است: sfx

  6. #25
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    به یکی نامه‌ی خودم دریاب

    به یکی نامه‌ی خودم دریاب به دو انگشت کاغذم دریاب
    به فراقی که سوزدم کشتی به پیامی که سازدم دریاب
    درد من بر طبیب عرض مکن تو مسیح منی خودم دریاب
    کارم از دست شد ز دست فراق دست در دامنت زدم دریاب
    من از خیره‌کش فراق هنوز دیت وصل نستدم دریاب
    الله الله که از عذاب سفر به علی‌الله درآمدم دریاب
    دردمندم ز نقل خانه‌ی آب به گلاب و طبرزدم دریاب
    من که در یک دو نه سه چار یکی بسته‌ی ششدر آمدم دریاب
    من که خاقانیم به دست عنا چون خیال مشعبدم دریاب

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!



    کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است: sfx

  7. #26
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب

    ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب خاطر آسوده ازین گردش ایام بخسب
    به ریا خواب چو زاهد نبود بیداری چند جامی بکش از باده‌ی گلفام بخسب
    در هوای چمن ای مرغ گرفتار منال شب دراز است دمی در قفس و دام بخسب
    گر به خورشید رخی گرم شود آغوشی تا دم صبح قیامت ز سر شام بخسب
    بالش از خم کن و بستر بکن از لای شراب بگذر از ننگ مبرا بشو از نام بخسب
    همچو محمل برو آفات به غفلت بگذار در جهان بی‌خبر از کف وز اسلام بخسب
    نغمه‌ی من بشنو باده بکش مست بشو شب ماه است به جانان به لب بام بخسب

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!



    کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است: sfx

  8. #27
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب

    رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب از شرم روی توست رخ ماه زیر آب
    ماهی تنی و می‌کنی از اشک من گریز نه ماهیان کنند وطن گاه زیر آب
    نی نی توراست عذر که مشک و میی بهم نی مشک و می شود آنگاه زیر آب
    تخم وفاست دانه‌ی دل چون به دست توس خواهی به زیر خاک بنه خواه زیر آب
    در اشک گرم غرقم و آنگاه سوخته کس دید غرق سوخته به نگاه زیر آب
    دریا کشم ز چاه غمت گر برآرم آه سوزد نهنگ را طپش آه زیر اب
    همسایگان ز تف دلم برکنند شمع چون شد چراغ روز شبانگاه زیر آب
    گریم چنان که از دم دریای چشم من هر گوش ماهیی شود آگاه زیر اب
    آبم برفت و گر شنود سنگ آه من از سنگ بشنوند علی‌الله زیر آب
    ای در آبدار جوانی ز پیچ و خم در آب شد ز شرم تو صد راه زیر آب
    حال من و تو از من و تو دور نیست زانک تو آب زیر کاهی و من کاه زیر آب
    خاقانیا به چاه فرو گوی راز دل کز دوست رازدارتر آن چاه زیر آب

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!



    کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است: sfx

  9. #28
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    کار عشق از وصل و هجران درگذشت

    کار عشق از وصل و هجران درگذشت درد ما از دست درمان درگذشت
    کار، صعب آمد به همت برفزود گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت
    در زمانه کار کار عشق توست از سر این کار نتواند درگذشت
    کی رسم در تو که رخش وصل تو از زمانه بیست میدان درگذشت
    فتنه‌ی عشق تو پردازد جهان خاصه می‌داند که سلطان درگذشت
    جوی خون دامان خاقانی گرفت دامنش چه، کز گریبان درگذشت

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!



    کاربر مقابل پست غریب آشنا عزیز را پسندیده است: sfx

  10. #29
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    انصاف در جبلت عالم نیامده است

    انصاف در جبلت عالم نیامده است راحت نصیب گوهر آدم نیامده است
    از مادر زمانه نزاده است هیچکس کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است
    از موج غم نجات کسی راست کو هنوز بر شط کون و فرضه‌ی عالم نیامده است
    از ساغر زمانه که نوشید شربتی کان نوش جانگزای‌تر از سم نیامده است
    گیتی تو را ز حادثه ایمن کجا کند؟ کورا ز حادثات امان هم نیامده است
    دزدی است چرخ نقب‌زن اندر سرای عمر آری به هرزه قامت او خم نیامده است
    آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ اسباب این مراد فراهم نیامده است
    با خستگی بساز که ما را ز روزگار زخم آمده است حاصل و مرهم نیامده است
    در جامه‌ی کبود فلک بنگر و بدان کاین چرخ جز سراچه‌ی ماتم نیامده است
    خاقانیا فریب جهان را مدار گوش کورا ز ده، دو قاعده محکم نیامده است

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  11. #30
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    پای گریز نیست که گردون کمان‌کش است

    پای گریز نیست که گردون کمان‌کش است جای فزاع نیست که گیتی مشوش است
    ماویز در فلک که نه بس چرب مشرب است برخیز از جهان که نه بس خوب مفرش است
    چون مار ارقم است جهان گاه آزمون کاندر درون کشنده و بیرون منقش است
    با خویشتن بساز و ز کس مردمی مجوی کان کو فرشته بود کنون اهرمن‌وش است
    با هر که انس گیری از او سوخته شوی بنگر که انس چیست مصحف ز آتش است
    عالم نگشت و ما و تو گردنده‌ایک از آنک گردون هنوز هفت و جهت همچنان شش است
    در بند دور چرخ هم ارکان، هم انجم است در زیر ران دهر هم ادهم، هم ابرش است
    خاقانیا منال که این ناله‌های تو برساز روزگار نه بس زخمه‌ی خوش است

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




صفحه 3 از 3 اولیناولین 123

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •