بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه





 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 از مجموع 1

موضوع: داستان سرباز باهوش

  1. #1
    negar92 آواتار ها
    • 2,687
    • 2,576

    عنوان کاربری
    باز نشسته بخش زبان و ادبیات انگلیسی
    تاریخ عضویت
    Jan 2012
    شغل , تخصص
    دانشجو مترجمی زبان انگلیسی
    رشته تحصیلی
    مترجمی زبان انگلیسی
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    3,653
    پست های وبلاگ
    24

    Star داستان سرباز باهوش

    ( فارسی و انگلیسی )

    Fred was a young soldier in a big camp. During the week they always worked very hard, but it was Saturday, and all the young soldiers were free, so their officer said to them, 'You can go into the town this afternoon, but first I'm going to inspect you.’

    Fred came to the officer, and the officer said to him, 'Your hair's very long. Go to the barber and then come back to me again.

    Fred ran to the barber's shop, but it was closed because it was Saturday. Fred was very sad for a few minutes, but then he smiled and went back to the officer.

    'Are my boots clean now, sir?' he asked.

    The officer did not look at Fred's hair. He looked at his boots and said, 'Yes, they're much better now. You can go out. And next week, first clean your boots, and then come to me!'



    فرد سرباز جواني در يك پادگان بزرگ بود. آن‌ها هميشه در طول هفته خيلي سخت كار مي‌كردند، اما آن روز شنبه بود، و همه‌ي سربازان آزاد بودند، بنابراين افسرشان به آن‌ها گفت: امروز بعدازظهر شما مي‌توانيد به داخل شهر برويد، اما اول مي‌خواهم از شما بازديد كنم.

    فرد به سوي افسر رفت، و افسر به او گفت: موهاي شما بسيار بلند است، به آرايش‌گاه برو و دوباره پيش من برگرد.

    فرد به آرايش‌گاه رفت، ولي بسته بود چون آن روز شنبه بود. فرد براي چند دقيقه ناراحت شد، اما بعد خنديد، و به سوي افسر برگشت.

    او (فرد) پرسيد: قربان، اكنون پوتين‌هايم تميز شدند.

    افسر به مو‌هاي فرد نگاه نكرد. او به پوتين‌‌هاي فرد نگاه كرد و گفت: بله، خيلي بهتر شدند. شما مي‌تواني بروي. و هفته‌ي بعد اول پوتين‌هاي خود را تميز كن و بعد از آن پيش من بيا!.



    طــــروات زندگـــی در جریان یادگیری است
    ذهن های بسته بوی مـــــرگ میدهند...

    http://up.pnu-club.com/images/vce8ofsvkn51mo3s63t.jpg
    2 کاربر پست negar92 عزیز را پسندیده اند . donya88, ttrasn

  2. # ADS
    نشان دهنده تبلیغات
    تاریخ عضویت
    -
    محل سکونت
    -
    ارسال ها
    -

     دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی
     

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •