-
سرخپوستان اپاچی از تونلهای بین سرزمین خود و شهر افسانه ای " تایاهواناکو " داستانهایی تعریف می کنند و ادعا می کنند که بعضی از اجداد انها از ترس جنگجویان قبایل دیگر به داخل ان تونلها پناه برده و سالها در داخل انجا به جلو رفته و به امریکای جنوبی رسیده بودند . شاید این گونه روایات را که اپاچی ها تعریف می کنند را با دیده شک و تردید بنگریم . ولی وقتی میشنویم که روسای انها این موضوع را تائید می کنند و میگویند که تونلها به وسیله اشعه مرگباری که " صخره زنده " را منهدم میکرد, کنده شده است – دچار شگفتی می شویم . انها می افزایند که عاملان ان اشعه موجوداتی هستند که در نزدیکی ستارگان زندگی می کنند .!!! نکته پیچیده دیگر وجود چاهی در " پالنگ " میباشد . این چاه که عمقی معادل 70 متر دارد در نزدیکی معابد مایا میباشد . با بررسی های بعمل امده در این چاه –انها وقتی در عمق 45 متری به اب رسیدند و چیزی معادل 30 متر از این چاه در اب کنده شده است.!! باور نکردنی است چون برای چنین چاهی باید ابتدا پمپی اب داخل چاه را بسرعت به بیرون بیاورد تا موقنی بتواند در اب چاه را حفر کند . نکته دوم پمپی دیگر باید هوا را از بیرون به داخل چاه هدایت کند . حال ان دستگاهها با چه انرژی کار میکردند؟ خود معمای دیگری میباشد .!! . وقتی مجددا" به موضوعات مربوط به اسیا بر میگردیم, پی میبریم که علاوه بر افسانه امپراطوری " شمبهالا " یک امپراطوری اسرار امیز زیر زمینی دیگر به نام " اگارتی " – " اگارتا " یا " اقارتی " در یک پناهگاه امن مرکزی که در یک جایی نزدیک در زیر کوههای هیمالیا قرار دارد وجود داشته است . طبق ادعای پرفسور " اوزند ووسکی " این مرکز با فرهنگ و تمدن انسانی حداقل در 60.000 (شصت هزار )سال قبل پایه گذاری گذاری شده بود . بعضی از روایات مربوط به وجود انها خیلی خیلی تخیلی هستند و ارزش وقت تلف کردن را ندارند و از طرف دیگر هر از چندگاه یک بار شارلاتانهای جور واجور ظهور نموده و ادعا می کنند که از روحانیون والا مقام انها هستند . اما روایاتی که در مورد پروازهای فضایی مافوق انسانی مردمان ان امپراطوری به قهرمانان موجود در کتب سانسکریت هندوها بچشم میخورد که تعدادی را بفکر انداخته که علیرغم افسانه امیز بودن ان روایات, ارزش مطالعه و بررسی دقیق را دارند .به طوری که یک دانشمند امریکایی مطرح نمود است : موضوع مربوط به امپراطوری زیر زمینی " اگارتی " و دیگر معماهای کیهانی – افسانه های تبت و نعمت الهی روان شناسی تجربی** که بعضی از مردمان اسیا از ان برخوردارند و تماما" در فصول همان کتب نگاشته شده است, مربوط به افسانه تمدن " مو " میباشد . شاید روزی بتوانیم ایده هایی از محتویات کتب باقی مانده کسب نمائیم . اما چگونه و چه موقع.؟ جستجوی یک سوزن در انبار کاه در مقایسه با ان کار ساده ای میباشد و این موضوع مورد تائید کسانی است که سعی کرده اند پرده از روی راز موجودات فضایی و یا پرستش کنندگان ستاره ها که " هسینگو " نامیده میشود – بردارند . انها از نژاد مردم چین نبودند, در یک منطقه خالی از سکنه که در ضمن اطلاعات چندانی در مورد انجا ندارم و در شمال تبت و در جنوب رشته کوه های " کان لون " واقع است – میزیسته اند . تصور بر این است که انها از ایران و سوریه به انجا امده بودند و یافته های بعمل امده یاداور فرهنگ " یوگاریت*** " میباشد . خصوصا" تصویر " بعل " که یک کلاه کله قندی بسر دارد و تن وی پوشیده از نقره است
-
09-15-2009 11:14 PM
# ADS
نشان دهنده تبلیغات
-
گنجینه دفن شده اینکاها
اگر کاشفان و جنگجویان اسپانیولی بعد از ورود به شهر " کوزکو " ان وحشیگری و خشونت را در مورد مردمان انجا اعمال نمیکردند و " اتاهوالپا " پادشاه ان سرزمین را به ان وضع فجیع نمی کشتند ,خدا میداند که چند فروند کشتی لازم بود تا طلاهای ان سرزمین را بار کرده و به اسپانیا منتقل کنند . ولی مسئولین انجا وقتی وضع را چنین وخیم دیدند, گنجینه های خود را در دل زمین مخفی نمودند و چون مردند و از بین رفتند اسرار محل دفینه ها را نیز با خود به گور بردند . این کلمات را یکی از سربازان که در ضمن روحانی نیز بود و پدر " پدروچیزادولئون " نام داشت, چندسال بعد از قتل اخرین امپراطور قوم "اینکا"ها و مردم انجا به دست ناخدا و سردار" پیزارو " و سربازان خونخوارش, به رشته تحریر در اورده است . چشمان " پیزارو " در اثر حرص و آز به طلا چنان کور شده بود که تبدیل به حیوان درنده خو گردیده بود که تاریخ برای همیشه به خاطر خواهد داشت . وی امپراتور انها " آتاهوالپا " را اسیر و زندانی نمود و اعلام کرده بود که وی را در ازای تحویل گرفتن تمام طلاجات و ثروت موجود در ان سرزمین ازاد خواهد کرد . طبق روایات همسر امپراطور با غیبگویان کیهانی مشورت نمود و وقتی مطمئن شد که جنگجویان اسپانیولی حتی بعد از تحویل گرفتن گنجینه ها نیز امپراتور را خواهد کشت, ابتدا دستور داد تمام گنجینه را بطور سری در دخمه ها مخفی نموده و مدخل انها را طوری مسدود و کور نمایند که قابل شناسائی نباشد و سپس تمام کسانی که در این ماجرا دخیل بودند به همراه همسر امپراطور خودکشی کردند و همانطور که پرفسور " هارولد ویلکین " نیز تایید می کند, رمز محل ان دفینه ها بصورت هیروگلیف موجود است و فقط بازماندگان ان امپراطور در هر عصر از ان مطلع است و قبل از مرگ به فرزند خود می اموزد . حال ان گنجینه ها در دل غارهای زیر زمینی نهفته است که احتمالا در هزاران سال پیش توسط اقوام خیلی متمدن احداث شده بودند که در ان ایام همین اینکاها به صورت قبایل وحشی سرگردان میزیسته اند
-
جزیره ایستر
هزار سال پیش، مردم پلینزی از جزیره «ایستر» شروع به حکاکی سنگهای عظیم و ساخت مجسمه های سنگی بزرگی کردند. آنها همچنین یک سیستم خط تصویری مخصوص خود بوجود آوردند. دست نوشته های آنها نیز مانند ابعاد دیگر جامعه دور افتاده و مرموزشان هنوز قابل فهم نیستند. هرگز روی جزیره بیش از 7000 نفر زندگی نکرده اند. حدودا بعد از سال 1600 م فرهنگ آنها به طور ناگهانی و با شدت رو به زوال نهاد.
زیرنویس عکس
نقاطی در دریا
جزیره ایستر در فاصله 3700 کیلومتر (2300 مایلی) غرب چایل، در جنوب آمریکا قرار دارد.
مجسمه اسرار آمیز
مجسمه های غول پیکر جزیره ایستر، قرنهاست که مردم را مجذوب کرده اند. این مجسمه ها اشکالی از قبیل خدایان، یا نگهبانان مردگان را نمایش می دهند. مجسمه های تراش داده شده، باید بوسیله طناب، قرقره و اهرم در محل خود بر پا شده باشند.
زیرنویس عکس
سرهای بزرگ
بزرگترین مجسمه 74 تن وزن و 12 متر (40 پا) ارتفاع دارد.
یک تخته سنگ از سنگهای آتشفشانی
300 میلادی
بر اساس عقاید رایج در جزیره ایستر، اجداد مجسمه سازان با کانوهای اقیانوس پیما از غرب به آنجا آمده بودند.
1600 _ 1000
اهالی جزیره شروع به ساخت عبادتگاه ها و مجسمه ها نمودند. آنها همچون یک سیستم خط تصویری ابداع کردند.
1722
دریاسلار هلندی، جاکوب راگوین، در روز عید پاک به عنوان اولین اروپایی پا به جزیره می گذارد. او جزیره را ابستر (عید پاک) می نامد.
1774
کاشف انگلیسی، کاپیتان جیمز کوک، در دومین سفر خود در جزیره توقف می کند. او مردها را، بین 600 تا 700 نفر و زنها را تا 30 نفر شمارش می کند. همه مجسمه های بزرگ سرنگون شده بودند.
1862
جمعیت نوادگان مهاجرین پاینزی به 111 نفر می رسید.
1888
جزیره ایستر به جزیره شیلی ضمیمه می شود.
ظهور و سقوط
جزیره ایستر هم مانند همه جزایرپلینزی اولین بار توسط مهاجرین دریانورد اشغال شد. آنها از جزایر غربی می آمدند، قایقهای آنها از محصولات غذایی اصلی مثل سیب زمینی، همچنین خوک و سگ پر شده بود.
دوران طلایی
مهاجرین حدودا تا سال 1000 م به خوبی قادر بودند در خود نظمی ایجاد کنند که بتوانند در زمینه ساخت مجسمه های فراوان و صومعه های بیشمار برای احترام به خدایان، موفقیت داشته باشند. آنها یک سیستم تصویر نگاری نیز ابداع کردند. آنها بر روی قطعه های چوبی اشکالی مثل پرندگان، گیاهان، اشیاء زینتی (تشریفاتی) و اشکال هندسی حکاکی می کردند. کاهنان احتمالا برای نوشتن جزئیات تاریخ قبایل و سنتهای آنها، از همین دست نوشته های روی چوب استفاده می کردند.
بحران زمین
زمانی در حدود 1600 «دوران طلایی» پایان یافت. هنوز دلایل این امر کاملا روشن نیست. قطع درختان جنگلی به منظور ایجاد زمینهای کشاورزی باعث کاهش باران گردید و احتمالا میزان محصولات کشاورزی را تقلیل داد. میزان درختان نیز برای ساخت قایقهای چوبی کاهش پیدا کرد. در اثر کم شدن قایق ها، تجارت ماهی با جزایر دیگر روز به روز سختر شد.
قوانین جنگی
به خاطر تشدید بحران فوق، باندهای جنگجو که به سلاح نیزه مسلح بودند، تجاوز و ایجاد وحشت در جامعه را آغاز کردند. جمعیت به سرعت رو به کاهش گذاشت.
اروپائی ها از راه می رسند
اولین گروه از اروپائی ها در سال 1722م به جزیره می رسند. آنها با خود برده داری و بیماری به ارمغان آوردند. تا قبل از سال 1862 م شیوع بیماری آبله و حملات بردگان پرویی، به گستر از 100 نفر تقلیل یافت. اگر تعداد بیشتری زنده می ماندند، ممکن بود اطلاعات بیشتری درباره فرهنگی که باعث خلق آثار یادبود و بناهای اسرار آمیز شده بود. و سیستم نگار جزیره، به دست می آوردیم.
حقایق ثبت شده
جزیره ایستر به دست روسای قدرتمند قبیله اداره می شد. در طول دوره ای که جزیره رو به زوال نهاده بود، یک سیستم عجیب برای انتخاب رئیس قبیله، بوجود آمد. قوی ترین جنگجویان تا جزایر همسایه، جایی که پرنده دریایی مهاجر، چلچله سیاه ، تخم گذاری می کند، شنا می کردند. آنها به دنبال اولین تخم فصل، جزیره را جستجو می کردند. اولین جنگجویی که یک تخم پیدا می کرد به مدت یکسال رئیس قبیله می شد.
-
-
استون هنج - معمای جاویدان
در یک نمای کلی، در سراسر جهان چیزی مانند استون هنج
(Stonehenge)
واقع در ویلتشایر
(Wiltshire)
بریتانیا وجود ندارد. هرچند نظریاتی درباره معبد بودن این مکان و جایگاه پرستش ماه و خورشید بودنش وجود دارد، ما هرگز نخواهیم دانست که چرا هزاران سال قبل، صدها تن از مردم برای بنا کردن این سازه غریب که به نوعی شاهکار مهندسی محسوب میشود، کوشش کرده اند.
هزاران سال قبل، پیش از اینکه استون هنج ساخته شود، تمام دشت سالیسبوری
Salisbury Plain
جنگلی از درختان سر به فلک کشیده صنوبر و فندق بود. در طی قرنها این دورنما به تپه ماهورهای سرسبز گچی تبدیل شده است. آنچه امروز از استون هنج باقی مانده است تقریبا نیمی از بنای اصلی است، تعدادی از سنگها فرو افتاده اند، تعدادی توسط مردم اطراف برای ترمیم خانه ها از محل اصلی دور شده اند و بازدید کنندگان نیز در طی قرنها تا حد زیادی به این بنا آسیب رسانده اند.
استون هنج در سه مرحله ساخته شده است. بخش اول دایره ای متشکل از الوارهایی بود که با خندق و دیواره آن محاصره شده بود. خندق دستی کنده شده و برای حفر آن از استخوان حیوانات استفاده شده بود، از شاخ گوزن مانند کلنگ و برای سست کردن زمین گچی سست استفاده شده بود و استخوان کتف احشام نیز مانند بیل به کار برده شده بود.
حفاریهای انجام شده در این خندق تعدادی شاخ گوزن را که عمدا در آن باقی مانده بودند را خارج کرد و با انجام آزمایش کربن 14، مشخص شد که تاریخ ساخت این اولین هنج
(henge)
، به 50 قرن پیش یا حدود سال 3100 قبل از میلاد بازمیگردد و اینجا نقطه آغاز اسرار است. کاوشگران در اینجا تنها استخوان پیدا نکرده اند، در حاشیه دیواره خندق 56حفره وجود دارد که به نام کاشف آنها، جان اوبری
(John Aubrey)
، حفره های اوبری
(Aubrey Holes)
نامیده شده اند.
اوبری این حفره ها را در سال 1666- قرن هفددهم – کشف کرد و ما امروزه میدانیم که آنها برای نگهداشتن دکلهایی چوبی به کار میرفته اند، همانطور که بعدها حفره هایی برای نگهداشتن ستونهای سنگی – که هنوز باقی هستند – حفر شده اند. به این ترتیب، اولینبخش این بنا در حدود 5050
سال قبل و با دایره ای از دکلهای چوبی که در میان خندقی قرار دارند،ساخته شده است.
سپس در حدود 4500 سال قبل – سال 2500 قبل از میلاد و 2400 سال قبل از اینکه رومیان وارد خاک بریتانیا شوند – این بنا از نو و اینبار از سنگ ساخته شد. سنگهای آبی مورد استفاده در این بازسازی، از کوههای پرزلی
(Preseli)
واقع در پمبروک
(Pembroke)
و در 380 کیلومتری ساوت ولز آورده شده اند. تا دریا کشیده شده، روی کلکهای عظیم حمل شده و بالاخره به محل امروزی آن رسیده است. با درنظر گرفتن اینکه هر سنگ حدود 5 تن وزن داشته، انجام این کار به واقع کاری عظیم و نماد از خودگذشتگی انسانهای دوران باستان به شمار میرود.
قبل از اینکه دومین مرحله استون هنج به اتمام برسد، کار متوقف شد و در دوره ای متروک باقی ماند. سپس ساخت یک استون هنج بزرگتر و بهتر آغاز شد، همان بنایی که امروز نیز باقی مانده است و در حدود 4300 سال قبل اجرا شده است، مرحله سوم و آخر بنای استون هنج.
سنگهای آبی از محل قبلی خود خارج شده و مجددا چیده شدند و این بار سنگهایی بزرگتر از قبل از منطقه ای به نام مارلبورو داونز
(Marlborough Downs)
در 32 کیلومتری محل،
آورده شدند. این سنگهای رسوبی غول آسا که امروزه سارسن
(Sarsen)
نامیده میشوند، توسط چماقهای سنگی خرد شده و به اندازه مناسب درآمده اند. هر جفت سنگ به صورت عمودی بلند شده و در بالا توسط سنگی افقی به یکدیگر متصل شده اند.
برای نگهداشتن این سنگ سردر، از تکنیکهای اولیه نجاری استفاده شده است. آنها بستهایی در سنگ ایجاد کرده اند و سپس سنگ افقی و عمودی را با نوعی کام و زبانه به هم متصل کرده اند. تمام این ساخت و ساز به طرز هوشمندانه ای تراز با طلوع خورشید میانه تابستان طراحی شده است.
این انسانها چگونه سنگها را به حالت عمودی درآورده اند؟ حقیقت این است که هیچ کس نمیداند واقعیت چه بوده، حرکت دادن هر یک از این خرسنگها
(megalith)
که سنگین ترین آنها
شاید 45 تن وزن داشته باشد، نیازمند نیروی بدنی صدها تن بوده است.

افسانه ها و اساطیر فوق العاده ای درباره این بنا وجود دارد و این سازه عظیم دوران ماقبل تاریخ با پیشینه اسرار آمیز خود از سال 1986 به عنوان میراث جهانی شناخته شده است.
استثنایی بودن این منطقه تنها به خاطر سنگها یا منظره غنی باستانی آن نیست، بلکه گیاهانی که در آن میروید هم خاص هستند. نوعی بوته علفی نادر و گلسنگهایی زرد و خاکستری برروی سنگها وجود دارند که در کمتر جایی دیده شده اند.
چنین تصور میشود که نام استون هنج به دوران آنگلو ساکسون مربوط باشد، هنج(henge)
، لغت قدیمی انگلیسی برای آویختن یا معلق ماندن
(hanging)
بوده است. به این ترتیب استون
هنج به معنای “سنگهای معلق” است که اشاره به سردرهای عظیمی دارد که بر بالای ستونها معلق مانده اند.
امروزه لغت هنج معنای خاص باستانشناسانه ای یافته است: “محوطه دایره شکلی که توسط ستونها یا دکلهایی از چوب یا سنگ و یا حفره هایی، محصور شده باشد.”
-
مقالات علمی ایران در مورد استون هنج :
دواير سنگي استونهنج يكي از عجايب جهان باستان و از مشهورترين محوطههاي باستاني امروز جهان است كه از سال 1986 در فهرست ميراث جهاني يونسكو ثبت شده است. قدمت اين محوطه باستاني كه در دشت سالزبري در ويلتشاير انگلستان واقع شده است، به عصر نوسنگي و عصر مفرغ برميگردد.
استونهنج از دو دايرهسنگي متحدالمركز تشكيل شده است كه ارتفاع سنگهاي دايره دروني آن به 6 متر و وزنشان به حدود 50 تن ميرسد. به عقيده كارشناسان، استونهنج در چند مرحله و در يك بازة زماني هزارساله، از 3 هزار تا 2 هزار سال پيش از ميلاد مسيح، ساخته شده است.
ساخت استونهنج در زمان خود يك شاهكار مهندسي و مستلزم انگيزه، وقت و نيروي انساني بالايي بوده است. با اين حال تا امروز دليل ساخت استونهنج روشن نشده است، هر چند تئوريهاي زيادي در مورد كاربرد و دليل ساخت اين دواير سنگي وجود دارد كه هنوز هيچ يك از آنها به يقين ثابت نشدهاند.
دايره بيروني استونهنج كه قطر آن به 115 متر ميرسيد، از سنگهاي نسبتاً كوچكتري ساخته شده است و دو شكاف كه به عنوان ورودي عمل ميكردهاند، در شمال شرقي و جنوب آن قرار دارد. در قرن هفدهم، جان اوبري، باستانشناس انگليسي در لبة دروني اين دايره، 56 گودال كشف كرد كه به نام خود او مشهور شدند. بر اساس يك نظريه، اين گودالها احتمالاً روزي الوارهايي را به صورت ايستاده در خود جاي داده بودند، اما تاكنون هيچ مدركي كه اين فرضيه را تأييد كند به دست نيامده است.
دايره دروني استونهنج در حدود هزار سال بعد ساخته شده است. در اين زمان حدود 74 تخته سنگ عظيم كه وزن بعضي از آنها به 50 تن ميرسيد، از كوههاي مارلبرو داون در فاصله 30 كيلومتري شمال استونهنج به اين محل آورده شدند. از اين تعداد 30 تخته سنگ دايرة دروني به قطر سيمتر را تشكيل ميدهند، 29 تخته سنگ به صورت افقي روي اين تختهسنگهاي ايستاده قرار گرفتند و 15 تختهسنگ آخر هم كه از بقيه سنگها عظيمتر هستند، به شكل يك نعل اسب درون اين دايرة دوم قرار گرفتند.
مطالعات كارشناسي كه به تازگي صورت گرفته نشان ميدهد براي انتقال اين سنگهاي 50 تني از مارلبرو داون به محل فعليشان، بايد لااقل 600 مرد قويهيكل در عمليات انتقال اين سنگها شركت ميكردند.
در طول سالهاي گذشته، ساخت اين بناي سنگي عظيم به اقوام مختلفي نسبت داده شده است، اما قوم سازنده استونهنج تا امروز هنوز مشخص نشده است. بر اساس پرطرفدارترين نظريه، ساخت استونهنج توسط اقوام نوسنگي در حدود 5 هزار سال پيش آغاز شد و بعدها توسط قوم ديگري كه به تازگي شكوفا شده بود، ادامه يافت. برخي كارشناسان احتمال ميدهند اين قوم دوم كه به قوم بيكر مشهور شدهاند، از قسمت قارهاي اروپا به انگلستان آمده باشند، اما تاكنون هيچ مدركي كه اين نظريه را تأييد كند به دست نيامده است.
استونهنج و ستارهشناسي در جهان باستان
نخستين مطالعات علمي در استونهنج در سال 1740 ميلادي توسط ويليام استاكرلي صورت گرفت. استاكرلي نخستين نقشه دقيق از استونهنج را تهيه كرد و با مطالعه اين نقشه متوجه ارتباط احتمالي اين بنا حركت خورشيد و ستارگان شد.
استونهنج در جهت شمالشرقي ـ جنوبغربي ساخته شده است و احتمالاً سازندگان آن هنگام ساخت آن قصد پيشبيني نقاط اعتدال بهاري و پاييزي (زماني كه طول روز شب با يكديگر يكسان ميشود) و نقاط انقلاب تابستاني و زمستاني (بلندترين روز و بلندترين شب سال) را داشتهاند.
بنا بر مطالعات انجام شده در استونهنج، در نقطه انقلاب تابستاني، يعني روز 21 ژوئن، خورشيد از شماليترين بخش دايره بيروني طلوع ميكند و نخستين اشعههاي آن درست از ميان نعل اسب دروني رد ميشود. به گفته كارشناسان، بسيار بعيد است كه چنين چيزي صرفاً بر اثر تصادف به وجود آمده باشد.
اما داغترين بحث و جدلهاي علمي پس از چاپ كتاب رمزگشايي از استونهنج، نوشته جرالد هاوكينز، ستارهشناس انگليسي در سال 1963 درگرفت. هاوكينز در كتاب خود بر ارتباط استونهنج با حركت ستارگان و نقاط اعتدالين و انقلابين تأكيد كرد و گفت كه از استونهنج در دوران باستان براي پيشبيني كسوف و خسوف خورشيد و ماه استفاده ميشده است. اما اين نظريه در سالهاي اخير و از سوي باستانشناسان و كارشناساني چون ريچارد اتكينسن رد شده است.
نخستين حفاريهاي باستانشناسي در استونهنج
نخستين حفاريهاي علمي در استونهنج در اواخر قرن هجدهم ميلادي توسط ويليام كانينگتن و ريچارد كالتهور صورت گرفت.
در سال 1798 گودال زير يكي از تختهسنگهاي دايره دروني را كه سقوط كرده بود مورد مطالعه قرار داد و در سال 1810،
با بررسي يكي از تختهسنگها متوجه شدند كه اين تختهسنگ در ابتدا ايستاده بوده است و در سالهاي اخير سقوط كرده است.
در حدود سال 1840، چارلز داروين، دانشمند مشهور، از خانواده آنتروبوس كه آن زمان مالكيت استونهنج را در اختيار داشت اجازه گرفت تا براي بررسي تئوري خود در زمينه نقش كرمهاي خاكي در تخريب محوطههاي باستاني در استونهنج به حفاريهاي محدودي دست بزند.
در شب تحويل سال 1900 ميلادي، يكي ديگر از تختهسنگهاي عظيم دايره دروني افتاد و خانواده آنتوبوس، يك مهندس معدن به نام ويليام گاولند را مأمور كردند تا اين تختهسنگ را به حالت اولش برگرداند.
گاولند به رغم آن كه هيچ تجربهاي در زمينه باستانشناسي نداشت، در طول حفاريهاي خود يكي از دقيقترين و جامعترين گزارشهاي مربوط به عمليات صورت گرفته در استونهنج را تهيه كرد.
اما بزرگترين حفاري باستانشناسي در استونهنج پس از انتقال مالكيت اين محوطه باستاني به دولت انگلستان، در سال 1919 و توسط ويليام هاولي و دستيارش رابرت نيوال صورت گرفت.
بزرگترين نتيجه حفاريهاي هاولي و نيوال كه تا سال 1926 به طول انجاميد، روشن شدن اين نكته بود كه استونهنج بر خلاف آن چه تا آن زمان تصور ميشد در چند مرحله و در طول يك بازه زماني طولاني ساخته شده است.
تحقيقات ريچارد اتكينسن، استوارت پيگات و ماركوس استون كه در دهه 1950 ميلادي و تحت نظر انجمن عتيقهشناسان انگلستان صورت گرفت، زمانبندي نسبتاً دقيق مراحل مختلف ساخت استونهنج را كه تا امروز نيز معتبر باقي مانده است، آشكار كرد.
استونهنج در دوران معاصر
استونهنج امروز يكي از بزرگترين جاذبههاي فرهنگي و توريستي كشور انگلستان است، به طوري كه سالانه نزديك به يك ميليون توريست انگليسي و خارجي از اين محوطه باستاني ديدن ميكنند.
در سالهاي اخير، عبور اتوبانA303 از نزديكي استونهنج و ترافيك سنگين اين اتوبان، باعث به خطر افتادن تماميت و منظر استثنايي اين محوطه در ميان دشت سالزبري شده است.
در حال حاضر، بنياد ميراث انگلستان مشغول مطالعه طرحهايي در مورد عبور جاده از يك تونل زيرزميني و ساخت يك مركز توريستي در مجاورت استونهنج است كه هنوز هيچكدام از اين طرحها قطعي نشدهاند.
در عين حال بررسيهاي علمي در مورد استونهنج نيز ادامه دارد و هر روز فرضيات جديدي درباره چگونگي و علت ساخت اين بناي سنگي منحصر به فرد مطرح ميشود.
با اين وجود هنوز هيچ يك از اين تئوريها نتوانستهاند توضيحي قانعكننده و همهجانبه در مورد استونهنج فراهم كنند و به اين ترتيب راز اين محوطه باستاني 5 هزارساله تا امروز سر به مهر باقي مانده است.

-
در کره زمين جزيره ايستر هميشه به عنوان يکي از عجيب ترين مکانها شناخته شده است. اين جزيره....
در کره زمين جزيره ايستر هميشه به عنوان يکي از عجيب ترين مکانها شناخته شده است. اين جزيره در اقيانوس آرام جنوبي واقع شده است و از نزديک ترين جايي که انسان در آن زندگي مي کند يعني کشور شيلي و تاهيتي حدود 2 هزار مايل فاصله دارد, ورود به اين جزيره کار ساده اي نيست. اولين اروپايي که در ايستر (عيد پاک) سال 1722 اين جزيره را کشف کرد دريا سالار هلندي به نام جاکوب روگوين بود و به اين دليل نام جزيره را ايستر نهادند.

باستانشناسان مي گويند شواهدي وجود دارد که پلينزيايي ها اين جزيره را حدود 400 سال قبل از ميلاد کشف کردند،در حالي که اکثر دانشمندان با اين نظريه موافق هستند، بعضي مي گويند در واقع نخستين بار مردم آمريکاي جنوبي در اينجا ساکن شدند. "تورهايردال" کاشف، نويسنده کتاب کانتيکي، به دليل شباهت مجسمه هاي جزيره به آثار سنگي مردم پرو، که "موايي" ناميده مي شدند، فرضيه اي مبني بر اين که ساکنان اوليه اين جزيره از کشور پرو بوده اند مطرح کرده است.
موايي هاي جزيره در اندازه هاي متفاوتي از سايز کوچک و ارتفاع زير 1/2 متر تا 22 متر و حدود 150 تا 165 تُن وزن دارند. تا به حال دانشمندان 887 عدد از اين مجسمه ها را در جزيره با ميانگين ارتفاع 4 متر و ميانگين وزني 13 تُن شمارش کرده اند. فقط 288 عدد از اين 887 مجسمه در آخرين آرامگاه خود قرار دارند همچنين بقاياي مواد معدني يا مواد ديگري که هنگام حمل بر روي آنها نشسته قابل مشاهده است.

امروزه سرزمين، مردم و زبان ساکنين جزيره ايستر به گفته سکنه آن به "راپانويي" بر مي گردد. ساکنين جزيره زبان نوشتاري دارند که "رونگورونگو" ناميده مي شود و حتي امروزه کاملا قابل رمز گشايي نيست. امروزه فقط 26 تابلو چوبي که شامل اين زبان است وجود دارد و هنوز معناي آن به وضوح مشخص نيست. به علاوه در جزيره تعداد پترو گليفس يا پيکره اي سنگي وجود دارد که تصوير پرنده ها و زندگي روزمره ساکنين اوليه جزيره روي آن حک شده است. آنها مثل يک برنامه روزانه نحوه زندگي و کارهاي روزمره نسلهاي موفق را، به تصوير کشيده اند.
__________________
-