بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه





 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 از مجموع 1

موضوع: دلیل قانع كننده : حكایتی جذاب و جالب از زن گریزی :

  1. #1
    sara.it69 آواتار ها
    • 1,043
    • 1,920

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Dec 2009
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    IT
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,013

    Icon140 دلیل قانع كننده : حكایتی جذاب و جالب از زن گریزی :




    مرد میانسال وارد فروشگاه اتومبیل شد. Bmw آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود.
    وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.
    قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود.
    کروکی اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بیشتری ببرد.
    چند شاخ مو بر بالای سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به این سوی و آن سوی می‌رفت.
    پدال گاز رافشرد و اتومبیل گویی پرنده‌ای بود رها شده از قفس.سرعت به ۱۶۰ کیلومتر در ساعت رسید.
    مرد به اوج هیجان رسیده بود. نگاهی به آینه انداخت.
    دید اتومبیل پلیس به سرعت در پی او می‌آید و چراغ گردانش را روشن کرده است.
    صدای آژیرش را نیز به اوج فلک رسانده است.
    مرد اندکی مردّد ماند که از سرعت بکاهد یا فرار را بر قرار ترجیح دهد. لَختی اندیشید..
    سپس برای آن که قدرت و سرعت اتومبیلش را بیازماید یا به رخ پلیس بکشد بر سرعتش افزود.
    به ۱۸۰ رسید و سپس ۲۰۰ را پشت سر گذاشت، از ۲۲۰ گذشت و به ۲۴۰ رسید.
    اتومبیل پلیس از نظر پنهان شد و او دانست که پلیس را مغلوب کرده است.
    ناگهان به خود آمد و گفت، “مرا چه می‌شود که در این سنّ و سال با این سرعت می‎رانم؟
    باشد که بایستم تا او بیاید و بدانم چه می‌خواهد.”
    از سرعتش کاست و سپس در کنار جادّه منتظر ایستاد تا پلیس برسد.
    اتومبیل پلیس آمد و پشت سرش توقّف کرد. افسر پلیس به سوی او آمد،
    نگاهی به ساعتش انداخت و گفت، “ده دقیقه دیگر وقت خدمتم تمام است.
    امروز جمعه است و قصد دارم برای تعطیلات چند روزی به مرخّصی بروم.
    سرعتت آنقدر بود که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم.
    اگر دلیلی قانع‌کننده داشته باشی که چرا به این سرعت می‌راندی، می‌گذارم بروی.”
    مرد میانسال نگاهی به افسر کرد و گفت: “می‌دونی، جناب سروان؛ سالها قبل زن من با یک افسر پلیس فرار کرد.
    تصوّر کردم داری اونو برمی‌گردونی!”
    افسر خندید و گفت، “روز خوبی داشته باشید، آقا!” و برگشته سوار اتومبیلش شد و رفت. ..

    ما و مجنون درس عشق را از یک ادیب آموختیم
    او به ظاهر گشت عاشق،ما به معنی سوختیم...
    کاربر مقابل پست sara.it69 عزیز را پسندیده است: tamcat14

  2. # ADS
    نشان دهنده تبلیغات
    تاریخ عضویت
    -
    محل سکونت
    -
    ارسال ها
    -

     دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی
     

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •