-
می اندیشم زندگی رویاییست و بال و پری دارد به اندازه عشق.
بیاندیش که اندازه عشق در زندگیت چقدر است؟
آثار عشق در کجای زندگیت است؟
دلم به حال عشق می سوزد
چرا سالهاست کسی را عاشق ندیده ام ؟
مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است
رهگذری آرام از کنارم می گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر
صدایش در صدای باد و باران گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد
زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند
حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده
به تکاپو می افتی … در غربت بیابان، در کوچ شبانه پرستوها
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردی.
دیر شده خیلی دیر
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
03-09-2013 03:24 PM
# ADS
نشان دهنده تبلیغات
-
جوابم نکن مردم از نا امیدی
شاید عاشقم شی خدا روچی دیدی
خیال کن جواب منودادی اما
عزیزم جواب خدا رو چی می دی
همین جوری اشکام سرازیر میشن
دیگه از خودم اختیاری ندارم
من از عشق چیزی نمی خوام به جزتو
ولی از تو هیچ انتظاری ندارم
صبوریم کمه بی قراریم زیاده
چقدر بی قرارم من صاف وساده
عزیزم چقدر سخته دل کندن از تو
عزیزم چقدر تلخه کام من از تو
نزار زندگیم راحت از هم بپاشه
جوابم نکن مردم از بی جوابی
یه چیزی بگو پیش از اینکه بمیرم
به خوابم بیا پیش از اینکه بخوابی
شب از نیمه های زمستون گذشته
به خوابم بیا پیش از اینکه بمیرم
اگه پا به خوابم گذاشتی عزیزم
یه چیزی بگو بلکه آروم بگیرم
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانهها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش وقتی آسمان بارانی است
از زلال چشمهایش تر شویم
کاش دلتنگ شقایقها شویم
به نگاه سُرخشان عادت کنیم
کاش شب وقتی که تنها میشویم
با خدای یاسها خلوت کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصلههای میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش مثل آب، مثل چشمه سار
گونه نیلوفری را تر کنیم
ما همه روزی از اینجا میرویم
کاش این پرواز را باور کنیم
کاش با حرفی که چندان سبز نیست
قلبهای نقرهای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشمهای خفته را رنگی زنیم
کاش بین ساکنان شهر عشق
ردپای خویش را پیدا کنیم
کاش رسم دوستی را سادهتر
مهربانتر، آسمانیتر کنیم
کاش اشکی قلبمان را بشکند
با نگاه خستهای ویران شویم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفافمان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرفهای قلبمان را بشنود
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
هیچ کوچه ای
به نام هیچ زنی نیست
و هیچ خیابانی …
بن بست ها اما
فقط زنها را می شناسد انگار
در سرزمین من
سهم زنها از رودخانه ها
تنها پل هایی است
که پشت سر آدمها خراب شده اند
اینجا
نام هیچ بیمارستانی
مریم نیست
تخت های زایشگاهها اما
پر از مریم های درد کشیده ای است
که هیچ یک ، مسیح را
آبستن نیستند!
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
می گویند
مرا آفریدند
از استخوان دنده چپ مردی
به نام آدم
حوایم نامیدند
یعنی زندگی
تا در کنار آدم
یعنی انسان
همراه و هصدا
باشم
می گویند
میوه سیب را من خوردم
شاید هم گندم را
و مرا به نزول انسان از بهشت
محکوم می نمایند
بعد از خوردن گندم
و یا شاید سیب
چشمان شان باز گردید
مرا دیدند
مرا در برگ ها پیچیدند
مرا پیچیدند در برگ ها
تا شاید
راه نجاتی را از معصیتم
پیدا کنند
نسل انسان زاده منست
من
حوا
فریب خوردۀ شیطان
و می گویند
که درد و زجر انسان هم
زاده منست
زاده حوا
که آنان را از عرش به خاکی دهر فرو افکند
شاید گناه من باشد
شاید هم از فرشته ای از نسل آتش
که صداقت و سادگی مرا
به بازی گرفت و فریبم داد
مثل همه که فریبم می دهند
اقرار می کنم
دلی پاک
معصومیت از تبار فرشتگان
و باوری ساده تر و صاف تر از اب های شفاف جوشنده یک چشمه دارم
با گذشت قرن ها
باز هم آمدم
ابراهیم زادۀ من بود
و اسماعیل پروردۀ من
گاهی در وجود زنی از تبار فرعونیان که موسی را در دامنش پرورید
گاهی مریم عمران، مادر بکر پیامبری که مسیح اش نامیدند
و گاه خدیجه، در رکاب مردی که محمد اش خواندند
فاطمه من بودم
زلیخای عزیز مصر و دلباخته یوسف هم
من بودم
زن لوط و زن ابولهب و زن نوح
ملکه سبا
من بودم و
فاطمه زهرا هم من
گاه بهشت را زیر پایم نهادند و
گاه ناقص العقل و نیمی از مرد خطابم نمودند
گاه سنگبارانم نمودند و
گاه به نامم سوگند یاد کرده، و در کنار تندیس مقدسم
اشک ریختند
گاه زندانیم کردند و
گاه با آزادی حضورم
جنگیدند و
گاه قربانی غرورم نمودند و
گاه بازیچه خواهشاتم کردند
اما حقیقت بودنم را
و نقش عمیق کنده کاری شده هستی ام را بر
برگ برگ روزگار
هرگز!
منکر نخواهند شد
من
مادر نسل انسان ام
من
حوایم، زلیخایم، فاطمه ام، خدیجه ام
مریمم
من
درست همانند رنگین کمان
رنگ های دارم روشن و تیره
و حوا مثل توست ای ادم
اختلاطی از خوب و بد
و خلقتی از خلاقی که مرا
درست همزمان با تو افرید
پس بیاموز تا سجده کنی
درست همانطور که فرشتگان در بهشت
بر من سجده کردند
بیاموز
که من
نه از پهلوی چپ ات
بلکه
استوار، رسا و همطراز
با تو
زاده شدم
بیاموز که من
مادر این دهرم و تو
مثل دیگران
زاده من
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
شبیه برگ پائیزى، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ، ولى هرگز نخواهى رفت از یادم
خداحافظ، و این یعنى در اندوه تو مىمیرم
در این تنهایى مطلق که مىبندد به زنجیرم
و بى تو لحظه اى حتى دلم طاقت نمیارد
و برف ناامیدى بر سرم یکریز مىبارد
چگونه بگذرم از عشق،از دلبستگیهایم؟
چگونه میروى با اینکه میدانى چه تنهایم
خداحافظ، تو اى همپاى شبهاى غزلخوانی
خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ، بدون تو گمان کردى که می مانم خداحافظ
.فراموش کردنت هنر میخواد و من بی هنر ترین انسان روی زمینم
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
یه روزو روزگاری یه باغبانی یه مرد مهربونی
نهالی کاشت میون باغچه ی مهربونی
میگفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری
این بوته یاسمن بمونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس تو کوچه ها میپیچید
میون کوچه باغ ها بوی خدا میپیچید
اونهایی که نداشتن ازخوبیهانشونه
دیدن که خوبی یاس باعث زشتیشونه
آدمای بی احساس پاگذاشتن روی یاس
یاس میخواست بزنه جوونه اما
سراومد بهار.
سلام شاید شعرم بیربط باشه
ولی به نظرم قشنگ بود براتون نوشتمش.
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
استاد جان :
قربان دیدگانت، استاد جان خدا را
جانا محبتی کن این بنده ی خدا را
من مخلص تو هستم، اصلا فدای کفشت
با نمره ای بخندان این قوم بینوا را
لطفی نما و بر ما اندک عنایتی کن
باور نما نگویم با غیر، این ماجرا را
استاد جان کرم کن، بر ما مگیر خرده
آخر کتاب درسی دق مرگ کرد ما را
چند اسم خارجی را با چند شکل درهم
تحویلمان تو دادی آخر چه سود ما را ؟
هر وقت دیدمت من جسمم به لرزه افتاد
گویی که موش بیند آن گربه ی جفا را
آن صفر را که خر خوان ام الخبائثش خواند
از ما به دور گردان این صفر بی صفا را
یک ترم با تو بودم، رقصیده ام به سازت
شاباشمان بگردان آن نمره کذا را
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
زندگی فرصت کوتاه یک لبخند که پرید از لب رود
رود جاریست گذر زندگی اجباریست
زندگی را بس به تبسم یک باران
زندگی لبخند زیبای یک کبوتر
که پرید از لب یک کودک
گله ای ندارم از حرف گله ای ندارم از زخم
زندگی را فقط سفر کردنش اجباریست
دلا دلبری خواستمت از جنس امید
تو سفری ساختیم که تنها رفتنم اجباریست
همه دنیای تو پر جلوه و پر شکوه را
من به دنبال دمی آرامش بودنم اجباریست
همه کس به دنبال دل خویش اند
در این دنیا تنها سوختنم اجباریست
زندگی کوته یک صبح جلال
رفتن روز و آمدن شب ولی اجباریست
همه تمنای غم دل دارد این تن
به مستی از خوشی خواندنم اجباریست
این تن سوخته در آتش ابهام
دریا را سوختن در این آتش بسی اجباریست
طومار دل می ریزد از چشم
دل سوختن و چشم بستن بسی اجباریست
دلسوخته بودم همدمی خواستمت
دلا اینگونه همدم تنهایی بودنم اجباریست
همه درد خویش گفتم خلق را
همه خلق را ندانستنم اجباریست
همه مسافران ره روزگارند
به دنیا آمدن و از دنیا رفتنش اجباریست
لحظه ها پی هم می آیند و بازگشتی نیست
در تمنای نگاه نداشتن فرصت دمی اجباریست
دلا خواندمت از جان
دستان حاجت بر زیر بالین برنم اجباریست
دلا دل فروختم این دنیا را
همه دل بستن و دل شکستنش اجباریست
همه هستی من آهی در دلم بود
غم دل خوردن و سکوت هم اجباریست
دنیا سرای رهگذری بیش نبود
دلا گفتمت دل نبند که دل کندنش اجباریست
چشم بسته به دنبال هستی خویشم
بستن چشم از من نیست اجباریست
کنون دل بریدم از هستی
به شوق آشفته رفتنم اجباریست
کنون وداع زندگی را گفته ام
تنها خفتن و تنها رفتنم اجباریست
کس نداشتم در این دنیا
کنون که رفته ام عزیز عالمی بودنم اجباریست
دلا دلبر پر مهرت به دیدنت آمده است
به زیر تلی از خاک بودن و ندیدنش اجباریست
بهار از زندگی آید به روز
زمستان بعد از پاییز آمدن را اجباریست …
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )
-
کاش در این تنگی دنیا، ساحل آرامشی هم بود…
در بسته دلها، راهی برای آزادی هم بود…
کاش می توان سنگینی غم را به موج دریاها سپرد…
ترانه عشق را زیر سایبان نخل آرزوها خواند…
کاش در این غروب غریب، غربت لحظه ها خاموش بود…
میان صدای آبها، قلب ماهی در تپش بود…
کاش مهتاب پشت ابرها پنهان، در میان قاب پنجره پیدا بود…
کاش می توان با ترنم نسیم، بوی آرامش را حس کرد…
کاش یک نفر از ساحل دریا، آبی آسمان را هم می دید…
.
.
.
کاش یک نفر اینجا هم، ما را در میافت…..
اطلسATLAS ( از القاب حضرت عباس به معنی بسیار شجاع )