-
ديشب با دنيا حرفم شد.پشتم را به آسمان کردم، شانه هايم از سنگيني نگاه ماه وستاره که از
. پشت ابرها نگاه مي کردند بي طاقت شدند
نمي دانستم که حرفم را بايد به که بگويم ، يا اصلا" از چه بگويم .
حالا من از تمام آن روزهاي گم شده پيش از نامه ها، از روزهاي دفترهاي مشق ،تنها
چراغي را به ياد دارم که در حياط مي درخشيد تا قطره هاي باران را ببينم .
تصميم گرفته ام دفترم را در باران گم کنم تا تو يک روز آن را پيدا کني ، خيس هم بشوي
و بعدزير آسمان آبي بنشيني و نامه هايم را بخواني . آن وقت مطمين باش شاعر مي شوي.
حالا هي بگو برايم از حرفهاي شيرين بنويس که عاشقان، پنهاني به گوش هم زمزمه
مي کنند و دور از آدمها ، زير باران و سايه درختها مي خندد.
من ، تا همين جا هم که آمده ام در شگفتم عزيز.
نمي دانم آيا مي توانستي چشمانم را صادقانه بخواني ، دستهايم را صادقانه بگيري ؟
شايد به حرفم بخندي ؛ اما ، ما هميشه وقتي از درک يک لحظه عاجز مي مانيم آن را
مردود مي شماريم .شب آنچنان آرام است و شهر چنان خاموش که گويي امشب، آرام
ترين شب جهان است.دلم براي ماه تنگ شده است. حالا اگر رويم را به سمت آسمان
برگردانم ، اگر ماه نيامده باشد شايد گريه ام بگيرد، يا شايد بميرم . کسي چه ميداند؟
روزي باران را دوست داشتم و هواي باراني را با تمام وجود استنشاق مي کردم اما حتي
بوي باران حالم را دگر گون مي کند باور کن ديگر چيزي زيبا نيست حتي طلوع آفتاب
زيبا نيست زيرا طلوع آفتاب به معناي شروعي ديگر است شروعي براي انتظاري
ديگردلم مي خواهد به خوابي عميق فرو روم به خوابي که ديگر در آن رنگي از آفتاب
نباشد رنگي از طلوعي ديگر نباشد نفس ها يم هر لحظه سنگين تر مي شوندحس مي کنم
ديگر وجو د ندارم ....
دیگر نیستم...
نفس نمی کشم...
آره! من مردم.........!!
3 کاربر پست مترسک بیصدا عزیز را پسندیده اند .
Fahime.M, samira, فریبا
-
10-21-2008 01:30 AM
# ADS
نشان دهنده تبلیغات
-
اگه یکی دلت رو شکست ناراحت نشو بالاخره یکی پیدا میشه که تیکه های دلت رو بهم پیوند بزنه
اگه یکی بهت توهین کرد جوابشو نده به این فک کن که روح خدا تو وجود تک تک ماست اونوقت راضی نمیشی که بهش توهین کنی
اگه یکی زد تو سرت ناراحت نشو یکی پیدا میشه که دست نوازش رو سرت بکشه
اگه کسی بهت خیانت کرد تو اعتماد کن ولی به کسی که یکبار بی وفایی کرده دوباره اعتماد نکن
2 کاربر پست Fahime.M عزیز را پسندیده اند .
memol, mojgan77
-
ای بابا کی به کیه حالا دیگه هیچکی اول صبح به امید دیدنافتاب بیدار نمیشه, فقط اول صبح با بیحوصلگی تموم میرن دنبال کاراشون حالا دیگه از هر کس بپرسی که کجا داره میره نمیگه دارم میرم خوش بگذرونم میگه میرم دنبال بدبختی هام
اخه اینم شد زندگی ما ادما داریم به کجا میریم از زندگی چی می خوایم؟ بیاید یه کم مهربون باشید چرا مثل صخره های کنار کوه اینقدر نفوذ ناپذیرید
بیاید همه مون مثل گلا باشیم تا هر کی از راه رسد با تماشای ما لذت ببره واز اینکه زنده است وزندگی میکنه اونم کنار ما احساس غرور کنه خوب فک کنید گل بهتره یا صخره؟!... "سبزه"
کاربر مقابل پست Fahime.M عزیز را پسندیده است:
samira
-
اي مسافر ! اي جدا ناشدني ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببينمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نميداني ... سفرت روح مرا به دو نيم مي کند ... و شگفتا که زيستن با نيمي از روح تن را مي فرسايد ...
بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را .
مسافر من ! آنگاه که مي روي کمي هم واپس نگر باش . با من سخني بگو . مگذار يکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمي تابم ...
جدايي را لحظه لحظه به من بياموز... آرام تر بگذر ...
وداع طوفان مي آفريند... اگر فرياد رعد را در طوفان وداع نمي شنوي ؟! باران هنگام طوفان را که مي بيني ! آري باران اشک بي طاقتم را که مي نگري ...
من چه کنم ؟ تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است ...
اي پرنده ! دست خدا به همراهت ...
اما نمي داني ... نمي داني که بي تو به جاي خون اشک در رگهايم جاريست ...
از خود تهي شده ام ... نمي دانم تا باز گردي مرا خواهي ديد ؟؟؟
و یا تمام خواهم شد...!!!!
کاربر مقابل پست مترسک بیصدا عزیز را پسندیده است:
samira
-
عشق ایستادن زیر باران و خیس شدن با هم نیست
عشق آن است که یکی برای دیگری چتر شود و آن یکی هیچ وقت نفهمد که چرا خیس نشد
3 کاربر پست samira عزیز را پسندیده اند .
MAHBOOBEH, mojgan77, sunyboy
-
چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم
گه از آن سوی کشندم گه از این سوی کشندم
ز کشاکش چو کمانم به کف گوش کشانم
قدر از بام درافتد چو در خانه ببندم
مگر استاره چرخم که ز برجی سوی برجی
به نحوسیش بگریم به سعودیش بخندم
به سما و به بروجش به هبوط و به عروجش
نفسی همتک بادم نفسی من هلپندم
نفسی آتش سوزان نفسی سیل گریزان
ز چه اصلم ز چه فصلم به چه بازار خرندم
نفسی فوق طباقم نفسی شام و عراقم
نفسی غرق فراقم نفسی راز تو رندم
نفسی همره ماهم نفسی مست الهم
نفسی یوسف چاهم نفسی جمله گزندم
نفسی رهزن و غولم نفسی تند و ملولم
نفسی زین دو برونم که بر آن بام بلندم
بزن ای مطرب قانون هوس لیلی و مجنون
که من از سلسله جستم وتد هوش بکندم
به خدا که نگریزی قدح مهر نریزی
چه شود ای شه خوبان که کنی گوش به پندم
هله ای اول و آخر بده آن باده فاخر
که شد این بزم منور به تو ای عشق پسندم
بده آن باده جانی ز خرابات معانی
که بدان ارزد چاکر که از آن باده دهندم
بپران ناطق جان را تو از این منطق رسمی
که نمییابد میدان بگو حرف سمندم
غصه نخور دلم ... هر کسی جایگاهی داره که درکش برای همگان دشواره ...
اگه تو رو شکستن ...چون میخواستن کوچیک بشی ...درست به قدر فهم و درک خودشون .
5 کاربر پست فریبا عزیز را پسندیده اند .
Fahime.M, mamady, mojgan77, samira, sunyboy
-
چنان زندگی کن که کسانی که تو را می شناسند، اما خدا را نمی شناسند به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند
2 کاربر پست samira عزیز را پسندیده اند .
mamady, mojgan77
-
حقیقت انسان به آن چه اظهار میکند نیست بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است بنابراین اگر خواستی او را بشناسی نه به گفته هایش بلکه به ناگفته هایش گوش فرا بسپار...
3 کاربر پست samira عزیز را پسندیده اند .
MAHBOOBEH, mamady, mojgan77
-
به هیچ کس جز خدا التماس نکن
کاربر مقابل پست samira عزیز را پسندیده است:
mojgan77
-
در حال و هواي اين روزهاي خونين غزه و كشتار مردم بيدفاع توسط صهيونيستها، تعدادي از شاعران شعرهايي سرودهاند.
عارفه دهقاني:
************
پرنده شكل گرفت و پريد سمت بهار
پريد سمت فلشهاي رو به زيتونزار
پريد در كلماتي كه آفريده شدند
پرندهاي كه خودش را پرنده ديد اينبار
ولي كدام بهار و پرنده و پرواز
كدام وسعت آبي، كدام گشت و گذار
ولي پرنده در اينجا پرنده نيست، كه او
به هيأت شبح كودكيست توي غبار
و كودكي كه در اين شعر آفريده شده تويي
غريبهاي از لفظ زندگي بيزار
تويي كه گم شدهاي در خرابههاي خودت
تويي كه گم شدهاي خشتخشت در آوار
كجاي نقشه به دنبال خويش ميگردي
كجاي غربت دنيا كجاي خاك ديار
چه بوده نقش تو در بازي سياست يا
كجاست سهم تو جز مرگ و چند سنگ مزار
چقدر كودكيات را سياه بنويسد
چقدر بغض كند متن روزنامهنگار
شنيدن تو غمانگيز و ديدنت تلخ است
چقدر رد تو تكراري است در اخبار
هنوز كودكي و تشنه مثل زيتونها
خودت براي خودت ابر باش و گريه ببار
عباس رضايي
***
گلگون شده سرزمين زيتون، مادر
آغشته به خون، دست صهيون مادر
آوار و گلوله بال پروازش شد
اين كودك توست، غرق در خون، مادر
ابراهيم يوسفي
***
نه وطن ماند و نه مردم نه جهان پيدا بود
نه نگاهي كه پر از غربت زيتونها بود
آهن و خون شبي از مرگ فراهم كردند
كوچهها شعلهور اين شب بيفردا بود
*
آسمان خشك و زمين خشك و دقايق همه خشك
خشكتر چشم تو در هرولهي دريا بود
خاك و خاكستر و باروت تفاهم كردند
باز هم نوبت آتش زدن قانا بود
*
غزه كل ميزد با حنجرهاي بيروتي
كوچهها ملتهب از كوچ پرستوها بود
سينهها از نفس گرم سواران سرشار
دستها از خون دريا دريا دريا بود
*
كودكاني همه از نسل شتيلا ديدند
كه دلآزردهترين پيغمبر موسي بود
محمدحسين صفارزاده
***
در اين خاك مقدس دفن كردي باغ زيتون را
تو با چشم خودت ديدي لبالب غزه در خون را
تو با چشم خودت ديدي كه روح عشق را كشتند
الهي هيچ ليلايي نبيند داغ مجنون را
چه فرقي بود بين روز روشن با شب تاريك
كه زير شعلهي خورشيد حس كردي شبيخون را
ميان تلي از باروت و آتش طاقت آوردي
طبيبي نيست تا درمان كند اين زخم گلگون را
چنان وابستهات هستم كه در پاي تو ميريزم
شكوه كوه الوند و سروش شط كارون را
من از ويرانههاي دولت فرعون فهميدم
كه دست غيب ياري ميكند موسي و هارون را
دوباره در پناه آسمانها خانه ميسازيم
دوباره روي ايوان مينشاني ماه گردون را
سارا جلوداريان
***
پرندهها پر ميكشند
بادكنكها ميتركند
و كودكان ميميرند
كاشكي تفنگها هم ميمردند.
عليمحمد مؤدب
***
يك گوشه ميان اشكها، مادرها
يك گوشه، وداع دختران با سرها
اي غزه تكان مخور كه در آغوشت
خواباند تمامي علي اصغرها
***
هر چند به جاي آب، آتش بدهيد
هرگز نتوانيد به بادش بدهيد
در خاك، هزار لاله دارد غزه
چشمش نزنيد! و ان يكادش بدهيد
2 کاربر پست sunyboy عزیز را پسندیده اند .
Fahime.M, mamady