بالا
لامپ رشد گیاه

 دانلود نمونه سوالات کارشناسی ارشد پیام نور با پاسخنامه

 دانلود نمونه سوالات فراگیر پیام نور

 فروشگاه پایان نامه و مقاله


 تایپ متن و مقاله و پایان نامه





 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 3 از 4 اولیناولین 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 از مجموع 32

موضوع: آشنائى با علوم حديث مؤلف : علي نصيري

  1. #21
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    دوره سوم : دوره تكميل و تنظيم جوامع روايى
    كتابهاى هشت گانه روايى نخستين ، يعنى موطاء مالك ، مسند احمد بن حنبل و صحاح سته با توجه به پيشگامى تاريخى ، شخصيت مولفان و اتقان كتابهاى نگاشته شده ، در سطحى عالى از اعتبار قرار گرفتند و تلاش هاى بعدى براى تكميل و تنظيم جوامع روايى متاثر از اين جوامع روايى شكل گرفت . بدين ترتيب پس از عرضه جوامع روايى نخستين عالمان حديث دريافتند كه بخش قابل توجهى از روايات به رغم برخوردارى از شرائط صحت چه از نگاه صاحبان جوامع و چه از نگاه محدثان ديگر در اين كتابها انعكاس نيافته است . از طرفى ديگر آنان در دورانى به سر مى بردند كه از نظر خود هنوز به سرچشمه هاى اوليه روايات ؛ اعم از مكتوبات و مشايخ حديثى دسترسى داشتند. بنابراين احساس كردند كه اگر به تكميل كارهاى پيشين نپردازند اين بخش از ميراث روايى از كف خواهد رفت . چنان كه بسيارى از عالمان حديث دريافتند كه لازم است جوامع روايى و حذف روايات مكرر مى بايست آن ها را به صورت تنظيم يافته عرضه كرد. بدين ترتيب دوره تكميل و تنظيم شكل گرفت و كتابهايى فراهم آمد كه شمارى از آنها را در اين جا معرفى مى كنيم .
    بايد توجه داشت كه دوره تكميل بخاطر ضرورت تكيه داشتن به منابع اوليه بيشتر در سده چهارم و بلافاصله پس از دوره تدوين شكل گرفت . اما دوره تنظيم بخاطر عدم ضرورت تكيه داشتن به منابع حديثى اوليه تا سده كنونى استمرار يافته است .
    اهم منابع روايى در دوره تكميل
    1. المسند الصحيح ،
    نگاشته ابو حاتم محمد بن حبان معروف به ابن حبان (م 354). او مورخ ، جغرافى دان و محدث بود.
    المسند الصحيح به صحيح ابن حبان نيز مشهور است . ابن حبان در اين كتاب روايات را در پنج موضوع كلى ، يعنى اوامر، نواهى ، اخبار، اباحات و افعال پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) طبقه بندى كرد و كتاب او را بخاطر اين دسته بندى ، ((الانواع و التقاسيم )) نيز گفته اند. برخى معتقداند كه كتاب او از نظر صحت بر سنن ابن ماجه برترى دارد.(429)
    2. الالزامات ،
    نگاشته ابوالحسن على بن عمر بن احمد معروف به دارقطنى (م 385) است ، كه در زمينه علوم حديث داراى چهل اثر؛ از جمله التصحيف فى الحديث ، كتاب الجرح و التعديل ، كتاب العلل فى الحديث است .(430)
    دار قطنى در كتاب ((الالزامات على الصحيحين )) رواياتى را كه طبق شرائط بخارى و مسلم صحيح بوده و در صحاح آنها نيز نيامده ، استدراك كرده است .
    3. المستدرك على الصحيحين ،
    نگاشته ابو عبدالله محمد بن عبدالله حاكم نيشابورى (م 405).
    حاكم نيشابورى از محدثان پركار اهل سنت است . او در كتابش رواياتى كه برخوردار از شرائط بخارى و مسلم بود و آنان در كتاب خود نياورده اند، در كتابش گردآورد و بدين جهت نام كتابش را المستدرك على الصحيحين گذاشت .(431) اين كتاب در چهار جلد منتشر شده و داراى 8803 روايت است .
    اهم منابع حديثى در دوره تنظيم
    1. مصابيح السنه ،
    نگاشته حسين بن مسعود شافعى معروف به فراء بغوى (م 516).
    بغوى در اين كتاب ، روايات صحاح سته ، موطاء مالك ، سنن دارمى و... را با حذف سند و با تنظيم جديد آورده است . حود در مقدمه گفته است كه اسانيد روايات را بخاطر رعايت اختصار و با توجه به وجود آنها در منابع اصلى نياورده است . او احاديث كتاب را به دو دسته صحيح و حسن تقسيم كرده است . مقصود او از صحيح ، روايات بخارى و مسلم و مقصود از حسن روايات ساير كتابها است . و از آن جا كه اين اصطلاح ، جديد و طبق نظر شخصى خود او ارائه شده ، مورد انتقاد قرار گرفته است .(432)
    پس از نگارش اين كتاب محمد بن عبدالله مشهور به خطيب تبريزى (م 730) با فزودن فصلى جديد به كتاب بغوى كه شامل روايات ضعيف است و نيز با مشخص ساختن راويان و منابع روايت ، كتاب ((مشكاة المصابيح )) را فراهم آورد كه در مقايسه با كتاب بغوى مورد استقبال بيشتر قرار گرفت و برخى ؛ همچون بيضاوى بر آن شرح نگاشتند. كتاب مصابيح در مجموع داراى 43 شرح است . اين كتاب در چهار جلد منتشر شده است .
    2. جامع الاصول فى احاديث الرسول ،
    نگاشته ابو السعادات مبارك بن محمد معروف به ابن اثير جزيرى (606).
    ابن جزرى كتاب خود را بر اساس كتاب التجريد الصحيح للصحاح السته ، اثر احمد بن زرين فراهم آورد، با اين تفاوت كه وى تنها به روايات صحيح صحاح بسنده نكرد، بلكه ساير روايات را نيز مرتب ساخت . ابواب و روايات جامع الاصول بر اساس حروف الفبا تنظيم شده و مولف در صدر هر روايت نام كتابى كه حديث را از آنجا نقل كرده ، آورده است . از سوى ديگر اسناد روايات به استثناى آخرين راوى ، حذف شده و مولف پاره اى از واژه ها و عبارت هاى دشوار روايات را توضيح داده است . ابن اثير در پايان كتاب اسامى تمام راويان را به ترتيب حروف آورده است . كتاب جامع الاصول در 14 جلد چاپ و مورد استقبال محققان قرار گرفته است .
    3. المسند الجامع لاءحاديث الكتب السته و مولفات اءصحابها الاخرى و موطاء مالك و مسانيد الحميدى و احمد بنحنبل و...،
    نگاشته هياءتى با اشراف بشار عواد (معاصر) در اين كتاب - چنان كه از عنوان آن پيداست - روايات صحاح سته و كتابهاى روايى صاحبان صحاح ، موطاء مالك ، مسند حميدى و ابن حنبل ، مسند عبد بن حميد، سنن دارمى و صحيح ابن خزيمه در مجموع 21 كتاب آمده است . مولفان اين كتاب روايات را بر اساس شيوه كتابهاى مسند بر محور صحابه تنظيم كرده و در تنظيم روايات هر يك از صحابه از شيوه كتابهاى سنن بهره گرفته اند؛ يعنى روايات را بر اساس ابواب فقهى منعكس ساخته اند. در اين كتاب روايات مقطوع ، مرسل و معلق نيامده و مجموع روايات آن 17802 روايت است كه از 1237 صحابى نقل شده است .
    4. جامع المسانيد و السنن الهادى لاقوم السنن ،
    نگاشته اسماعيل بن عمر بن كثير معروف به ابن كثير دمشقى (م 774.)
    ابن كثير در اين كتاب روايات صحاح سته ، مسند احمد حنبل ، مسند ابوبكر بزاز، مسند ابو يعلى موصلى و معجم كبير طبرانى ! مجموعا ده كتاب - را گرد آورده است . او كتاب خود را بر اساس شيوه مسانيد بر محور صحابه و بر اساس حروف الفاء تنظيم كرده است . بدين ترتيب او نخست شرح حال كوتاهى درباره آن صحابى و ديدگاه رجاليان درباره جرح و تعديل آنان را ارائه مى كند، آنگاه روايات او را ذكر مى كند. از آنجا كه مولف در صدد گردآورى تمام روايات بوده به ذكر روايات صحيح بسنده نكرده و روايات حسن و ضعيف و حتى موضوع نيز در آن آمده است . شمار روايات اين كتاب حدود يكصدهزار روايت است كه در سى و يك جلد به چاپ رسيده است .(433) اين كتاب در زمينه گردآورى و نيز تبيين درجه صحت روايات و ذكر آراء رجالى ، كاملترين و جامع ترين كتاب به نظر مى رسد.
    5. جمع الوامع ،
    نگاشته عبدالرحمن بن اءبى بكر معروف به جلال الدين سيوطى (م 911).
    سيوطى در اين كتاب روايات صحاح سته ، مسند احمد بن حنبل ، موطاء مالك بن انس و بيش از هفتاد كتاب روايى ديگر را آورده است . از جهت گستردگى اين كتاب - كه در دوران متاءخر بزرگ ترين كتاب حديثى اهل سنت به شمار مى رود - به آن جامع كبير گفته شده است . در اين كتاب نيز بسان جامع المسانيد ابن كثير روايات ضعيف در كنار روايات صحيح آمده است ؛ زيرا هدف مولف گردآورى همه روايات بوده است . سيوطى روايات كتاب را بدون سند ذكر مى كند و آنها را در دو بخش ((اقوال )) كه روايات پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ترتيب حروف الفباء در آن تنظيم شده است ، و ((افعال )) كه بر مبناى اسانيد روايات صحابيان در آن ارائه شده ، گرد آورده است .
    سيوطى خود با نگاشتن كتاب ((المختصر الجامع الصغير فى احاديث البشير النذير)) به تلخيص و تنقيح كتاب جامع كبير خود اقدام كرد و تلاش ‍ نمود روايات ضعيف را از آن بزدايد. اين كتاب در بردارنده 10031 روايت است .
    6. كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال ،
    نگاشته علاء الدين على بن حسام معروف به متقى هندى (م 975 يا 977 ه‍)
    متقى هندى در مقدمه كتاب توضيح داده كه چون ديده است دو كتاب الجامع الصغير و زوائد آن - تاليف جلال الدين سيوطى - كه تلخيصى از بخش اقوال الجامع الكبير اوست ، بر اساس حروف الفاء تنظيم شده و كتابهاى مناسبى است ، آنها را بر اساس ترتيب ابواب فقهى در يك كتاب با نام ((مهج العمال فى سنن الاقوال )) منتشر ساخت ، آنگاه با افزودن بخش هاى ديگر اقوال الجامع الكبير به آن ، كتاب ((الاكمال لمنهج العمال )) را فراهم آورد و با ادغام دو كتاب مزبور، كتابى با نام ((غاية العمال )) عرضه داشت . آنگاه با افزود بخش افعال النبى از الجامع الكبير، مجموعه اى منظم از اقوال و افعال پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را با الهام از الجامع الكبير سيوطى فراهم آورد و نام آن را كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال گذاشت ، او معتقد است : ضمن تنظيم و تبويب كتاب سيوطى ، روايات از الجامع الصغير او را كه در الجامع الكبير انعكاس نيافته ، در اين كتاب آورده است .(434) در حقيقت كنز العمال گردآورى و تنظيم روايات سه كتاب الجامع الكبير، الجامع الصغير و زوائد الجامع الصغير جلال الدين سيوطى است . اين كتاب در 18 جلد منتشر شده است .
    دوره چهارم : دوره ظهور و تكامل دانشهاى حديثى
    گرچه پيش از نگارش موطاء مالك ، مسند احمد و صحاح سته ، دانش هاى مختلف حديثى ؛ يعنى مصطلحات حديث ، رجال حديث و فقه الحديث به صورت پراكنده و محدود بر اساس رويكرد نيازها مورد توجه بوده است ، اما پس از تاليف اين آثار، اين دانشها به صورت رسمى و داراى نظامى منسجم پديد آمد و به سرعت از سده سوم تا سده دهم به رشد و تكامل رسيد.
    براى روشن شدن زمينه هاى ظهور اين دانشها بايد توجه داشته باشيم كه دوره تدوين جوامع روايى به صورت كلى كنكاش سه عرصه را براى حديث پژوهان ضرورى ساخت . در حقيقت آنان دريافتند كه براى تعامل صحيح تر، استفاده و فهم روايات گرد آورده در جوامع روايى ، منقح ساختن اين سه عرصه لازم است كه اين سه عرصه عبارت بودند از:
    1. رجال حديث
    برخى شواهد روايى نشان مى دهد كه ذكر اسناد براى روايات بنا به توصيه رسول اكرم صلى الله عليه و آله در ميان مسلمانان پيدا شد،(435) هرچند پاره اى از محققان اهل سنت اين امر را ناشى از ظهور پديده جعل و وضع در ده جهل هجرى مى دانند.(436)
    به هر روى صاحبان جوامع روايى چنان كه از مشايخ حديث آموخته بودند، خود را ملتزم به ذكر اسناد روايات ديدند. وجود سند در روايت به معناى ياد كرد شمار زيادى از افراد و اشخاص است كه به نحوى در انتقال حديث از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله صحابيان و تابعان تا گرد آورنده حديث دخالت داشته اند. كثرت راويان ، عدم معاصرت و عدم اشتهار شمار زيادى از آنان و... كار معرفى و نقد و بررسى شخصيت آنان (جرح و تعديل ) را ضرورى ساخت . جالب آن كه در ميان آثار رجالى به كتاب ((الضعفاء الكبير)) از محمدبن اسماعيل بخارى و كتاب ((الضعفاء و المتروكين )) از نسايى كه خود از جمله فراهم آورندگان صحاح سته اند برمى خوريم و اين امر به خوبى نشان مى دهد كه بررسى رجالى راويان حديث براى آنان امرى شناخته شده بوده است تا آيندگان بر اساس مبناى روشنى درباره اسناد روايات به قضاوت بنشينند.
    در پى اذعان به چنين نيازى ، گروهى از صاحب نظران علم رجال به تدوين منابع رجالى روى آوردند، كه از ميان آنها مى توان به كتابهاى ((الجرح و التعديل )) از ابو حاتم رازى (م 327)؛ ((التكميل فى معرفة الثقات و الضعفاء و المجاهيل )) از ابن كثير (م 744)؛ تذكرة الحفاظ از شمس الدين محمد ذهبى (م 748) و... اشاره كرد.
    2. مصطلحات حديث
    پيش از عصر تدوين ، اصطلاحاتى ؛ همچون حديث صحيح ، ضعيف ، مسند، مرسل ، موضوع و... براى محدثان امر شناخته شده اى بوده است . تبيين تمام جوانب اين اصطلاحات و ظهور آثار علمى متقن ، زمانى ضرورت يافت كه صاحبان جوامع روايى بر اساس ضوابطى ، احاديث كتابهاى خود را صحيح يا حسن اعلام كردند و از چگونگى تحمل و فراگيرى هر حديث به صورت آشكار، يا غير آشكار سخن به ميان آوردند و گاه درباره چند و چون من روايات ؛ هم چون مشهور بودن يا شاذ بودن ، غريب يا منكر بودن و... ديدگاه هاى خود را ارائه كردند، كه اين امر ضرورت بررسى و تبيين چند امر را ضرورى ساخت :
    الف . براى آن كه شناسنامه هر روايت از نظر سند مشخص شود، كاربرد اصطلاحاتى ضرورى است . مثلا به جاى آن كه گفته شود: سلسله اسناد اين روايت از طريق راويان ثقه تا پيامبر اكرم متصل است ، براى تسهيل ضرورى است گفته شود كه : روايت صحيح است . از اين نظر اصطلاحات حديث همان نقش علام راهنمايى و رانندگى را ايفاء مى كنند كه در اين صورت ، مشخص ساختن انواع اين اصطلاحات و محدوده كاربرد معنايى آنها ضرورت مى يابد.
    ب . شيوه هاى تحمل و فراگيرى روايات متفاوت و در سطح هاى مختلف انجام گرفته است ؛ نظير سماع ، قرائت ، مناوله و... و اين شيوه ها از نظر اتقان متفاوت است ، كه بررسى اين امر ميزان اعتبار روايات را مشخص ‍ مى سازد.
    ج . ضوابط پذيرش ، يا رد روايات از ضرورت هايى است كه نياز به بررسى تام دارد؛ زيرا چه بسا از نظر برخى از محدثان ؛ همچون ابن حنبل ، اعتبار، يا حتى ضعف سند! حداقل در بخش فضائل و سنن - براى پذيرش روايت كافى است ، حتى اگر محتواى آن با ساير مبانى دينى ناسازگار باشد، اما برخى ديگر از محدثان افزون بر صحت سند بر صحت محتوا نيز پافشارى داشته باشند و مجموعه اين عوامل كه به گونه اى متاءثر از تدوين جوامع روايى است ، در پيدايش و تكامل مصطلحات حديث موثر بوده است .
    از مهم ترين آثارى كه در اين زمينه فراهم آمده مى توان به اين كتابها اشاره كرد:
    ((معرفة علوم الحديث )) از حاكم نيشابورى (م 405)؛ ((الكفايه فى معرفة الرواية )) از خطيب بغدادى (م 463)؛ ((مقدمه ابن صلاح )) از تقى الدين عمرو بن عثمان بن صلاح (م 643)؛ ((نخبة الفكر مصطلح اءهل الاثر)) از ابن حجر عسقلانى (م 852).
    3. فقه الحديث
    حديث گذشته از سند و نيز اصطلاحات پيرامونى از ويژگى اساسى ؛ يعنى متن برخوردار است كه بايد اذعان كرد ساير دانشها به گونه اى در خدمت فهم حديث اند. چنان كه در فصل ششم كتاب خواهيم آورد، بنيادين ترين دانش حديث كه اصطلاحا به آن فقه الحديث مى گويند، از كمترين اقبال در ميان محدثان برخوردار بوده است . به رغم اذعان به چنين واقعيتى ، برخى از عرصه هاى اين دانش پس از عصر تدوين مورد توجه قرار گرفت و دانشهايى كه در اين زمينه پديدار شد و تكامل يافت بدين شرح است :

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  2. # ADS
    نشان دهنده تبلیغات
    تاریخ عضویت
    -
    محل سکونت
    -
    ارسال ها
    -

     دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور با پاسخنامه تستی و تشریحی
     

  3. #22
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    1 - 3. غريب الحديث
    در شمار قابل توجهى از روايات ، واژه ها و اصطلاحاتى دشوار آمده كه فهم آنها با برخوردارى از آگاهى هاى متدوال از ادبيات و لغت ميسر نيست كه به اين واژه ها ((غريب الحديث )) گفته مى شود(437) و گروهى از عالمان حديث به شرح و تبيين اين واژه ها پرداختند، كه بدين ترتيب دانش غريب الحديث پديد آمد. پيداست كه اطلاق دانش بر غريب الحديث به رغم آن كه يكى از عرصه هاى دانش فقه الحديث است ، از باب تسامح و همگام با قدماء است كه به هر يك از عرصه هاى دانش كلى ، علم اطلاق مى كردند.
    كتاب ((غريب القرآن و الحديث )) از احمد بن محمد هروى (م 401) و ((النهاية فى غريب الحديث والاثر)) از ابو السعادات مبارك بن محمد معروف به ابن اثير (م 604) از جمله كتابهاى مهم اين دانش است .
    2 - 3. مختلف الحديث
    غالب احاديث تناقض نما هستند؛ يعنى در بدو امر ميان آنها تناقض و تعارض به نظر مى رسد، اما پس از بررسى عميق تر تعارض آنها برطرف مى گردد، كه اين امر ناشى از دو جهت است :
    1- احاديث به مثاب قرائن خارجى نسبت به يكديگر عمل مى كنند، از اين رو بايد طبق قوانين جمع عرفى (حمل عام بر خاص ، مطلق بر مقيد و...) و با سازش ميانشان به مراد جدى متكلم دست يافت .
    2- دلالت برخى از احاديث ظاهر و دلالت برخى ديگر باطنى است ، كه اصطلاحا به احاديث دسته نخست محكم و به احاديث دسته دوم متشابه گفته مى شود(438) در چنين موارد مى بايست از قاعده تاءويل و حمل متشابه بر محكم كمك گرفت .
    تناقض نمايى در روايات پس از عصر تدوين و نيز پيداكردن راه هاى جمع عرفى و تاءويلى ، بويژه پس از تكامل علم اصل فقه زمينه را براى ظهور كتاب هايى در زمينه جمع ميان روايات كه از جمله مباحث مهم فقه الحديث است ، فراهم ساخت و كتاب هاى ((تاءويل مختلف الحديث )) از ابن قتيبه دينورى (م 276) و ((التحقيق فى اءحاديث الخلاف )) از ابن جوزى (م 597)، از مهم ترين كتاب ها در اين زمينه است .
    3- 3. ناسخ و منسوخ حديث
    نسخ ، محدود ساختن گسترده زمانى عام است كه در حقيقت نوعى تخصيص به حساب مى آيد. اگر دليل عامى كه ظاهر آن گستردگى و فراگيرى در محدوده اشخاص و زمان است ، از نظرفراد محدود گردد، مى گويند تخصيص خورده است و اگر از نظر زمان دچار محدوديت شده و اعلام شود كه از اين زمان ديگر دلالت عام ملغى است ، دچار نسخ شده است . اين پديده هم در قرآن و هم در روايات جارى است .(439) از سوى ديگر عده اى در برخورد با اين دست از روايات در جوامع روايى دچار اشتباه مى شدند؛ زيرا به جاى استناد به روايت ناسخ براى فتواى خود به روايت منسوخ استناد مى كردند، كه اين امر تحقيق در زمينه ناسخ و منسوخ در روايات را كه از شعبه هاى دانش فقه الحديث است فراهم ساخت . و از مهم ترين آثار در اين زمينه مى توان به كتاب ((الاعتبار فى الناسخ و المنسوخ من الاثار)) از ابوبكر محمد بن موسى حازمى (م 538) اشاره كرد.
    دوره پنجم : عصر ركود دانش هاى حديثى
    مقصود از عصر ركود در تاريخ حديث اهل سنت ، سده هاى دهم تا سده چهار دهم هجرى است كه عملا شاهد ظهور محدثان بزرگ و نيز پيدايش ‍ آثار مهم حديثى نبوده است . از اين رو ميتوان نام اين دوره را عصر ركود دانش هاى حديثى نام نهاد.
    دكتر نورالدين عتر در اين باره مى نويسد:
    ((در اين دوره اجتهاد در مسائل علمى و ابتكار تصنيف متوقف شد و تنها كتاب هاى مختصرى در علوم حديث به صورت شعرى و لفظى فراوان گشت و نويسندگان به جاى ورود به بحث هاى عميق تحقيقى و علمى ، خود را به مناقشه هاى لفظى عبارات مولفان مشغول ساختند(440))).
    او در ادامه برخى از تاءليفات در اين زمينه را بر شمرده است (441).
    محمد سالم عبيدات نيز همسو با نورالدين عتر اين دوره را دوره ركود دانش ‍ حديث دانسته كه در آن تحولات علمى ، يا آثار حديثى قابل توجهى ارائه نشده است (442).
    دوره ششم : عصر شكوفايى دانش هاى حديثى
    از آنجا كه شاخصه هاى عصر شكوفايى به علوم حديث در تاريخ حديث اهل سنت و شيعه تا حدود زيادى يكسان است ، اين دوره را به عنوان آخرين دوره تاريخ حديث شيعه در فصل آتى مورد بررسى قرار داده ايم .
    فصل چهارم : آشنايى با مصطلح الحديث
    كليات تعريف مصطلح الحديث
    نخست بايد دانست كه از دانش مصطلح الحديث با عناوين ديگر، همچون درايه الحديث ، اصول الحديث نيز ياد مى شود. به نظر مى رسد كه اطلاق مصطلح الحديث بر اين دانش بخاطر تبيينى است كه از اصطلاحات حديثى در اين دانش انجام گرفته ، بخش عمده اى از مسائل آن را در برمى گيرد.
    ((درايه )) در لغت به معناى علم و اطلاع است كه به نوع خاصى از علم ؛ يعنى دانشى كه مسبوق به شك است (443)، يادانش از روى دقت و توجه اطلاق مى شود(444). چناكه در آيه ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الاءيمان (445) تو نمى دانستى كتاب چيست و ايمان [((كدام است ))] درايه به همين معنا بكار رفته است . و اطلاق درايه الحديث بر اين علم بدين جهت است كه در اين دانش تنها به نقل و روايت حديث توجه نمى شود، بلكه از متن ، مقبول يا مردود بودن آن در كنار سند نيز بحث مى شود.
    در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) چنين آمده است :
    حديث تدريه خير من اءلف ترويه ؛ فهم معناى يك حديث ، بهتر از نقل و روايت هزار حديث است (446).
    به رغم چنين كاربرد شايعى نگارنده معتقد است : اصطلاح ((در ايه الحديث )) ناظر به فقه الحديث است و از ميان دو اصطلاح مصطلح الحديث و اصول الحديث ، اصطلاح نخست شناخته شده تر و نسبت به گستره مسائل آن - كه به اصطلاحات حديث مربوط است - مناسب تر مى باد و كاربرد فارسى آن نيز ميتواند اصطلاحات حديث باشد. با اين توضيح شايع ترين تعريف مصطلاح الحديث بدين شرح است :
    شهيد ثانى در تعريف مصطلح الحديث مى گويد: *العلم الذى يبحث فيه عن متن الحديث و سنده و طرقه ، من صحيحها و سقيمها و عليلها و مايحتاج اليه ليعرف المقبول منه من المردود(447)؛ دانشى است كه در آن از متن حديث ، سند و طرق آن از نظر صحت ، ضعف ، علت و تمام آنچه كه براى شناخت حديث مقبول از مردود لازم است ، بحث مى شود.
    شيخ ‌بهاى اين دانش را چنين تعريف كرده است : علم يبحث فيه عن سند الحديث و متنه و كيفيه تحمله و آداب نقله (448)؛ مصطلح الحديث دانشى است كه رد آن از سند و متن حديث و چگونگى تحمل و آداب نقل آن بحث مى شود.
    با توجه به مسائلى كه در دانش مصطلح الحديث مورد بررسى قرار گرفته و در نوع منابع مربوط به آن از آغاز تا كنون انعكاس يافته ، مى توان مصطلح الحديث را اين چنين تعريف كرد:
    ((مصطلح الحديث دانشى است كه از تقسيمات خبر، اصطلاحات ناظر به سند و متن ، طرق و شرايط تحمل ، نقل و پذيرش روايات گفت و گو مى كند)).
    موضوع ، فايده و مسائل مصطلح الحديث
    موضوع دانش مصطلح الحديث ، ((سند و متن حديث ))(449) برخى ، موضوع اين دانش را راوى و مروى دانسته اند، اما از آنجا كه بحث از آحاد راوى موضوع علم رجال است ، اين ديدگاه قابل پذيرش نيست (450). و فايده آن شناخت اصطلاحاتى است كه در گفتار محدثان بكار رفته و هم چنين تمييز قايل شدن ميان روايات مقبول و مردود است (451).
    از آنجا كه مسائل هر علم را حالات عارض بر موضوع آن دانسته اند، مسائل مصطلح الحديث حالاتى است ؛ نظير صحت ، حسن ، ضعف كه بر سند عارض مى شود، يا حالاتى ؛ نظير اجمال ، تبيين ، احكام و تشابه كه بر متن حديث عارض مى شود(452).
    سيوطى به نقل از حازمى چنين آورده است : ((علم حديث در برگيرنده انواع زيادى است كه به صد نوع مى رسد و هر نوع آن دانش مستقلى است كه اگر كسى عمر خود را براى آنها بگذارد به پايانش نخواهد رسيد(453))).
    بدين ترتيب حاكم نيشابورى در كتاب خود 52 نوع علم ، و ابن صلاح در مقدمه خود 65 نوع علم براى مصطلح الحديث بر شمرده و در پايان آن گفته است كه هم چنين مى توان براى آن انواع بى پايانى بر شمرد. سيوطى نيز در ((تدريب الراوى )) براى دانش مصطلح الحديث 665 نوع بر شمرده است (454)
    بر شمردن صد دانش فرعى ، يا صد نوع علم براى مصطلح الحديث ، يا ارقامى نزديك به آن برخاسته از شيوه قدما است كه در هر دانش هر مبحث را يك علم بر مى شمردند.
    به رغم پراكنده بودن مباحث دانش مصطلح الحديث كه در اصطلاح قدما از آنها با عنوان نوع ياد شده است ، مى توان اين مباحث را به چهار دسته اساسى تقسيم كرد كه عبارتند از:
    1- تقسيمات خبر، كه در آن از تقسيم خبر به متواتر و آحاد و تقسيم آحاد به صحيح ، ضعيف و...گفت و گو مى شود؛ 2- اصطلاحات ، كه در آن از اصطلاحات ناظر به سند و متن سخن به ميان مى آيد؛ 3- شرايط و طرق تحمل حديث ؛ 4 شرايط نقل و پذيرش روايات .
    از آنجا كه هر روايت از زمان صدور تا انتقال به ما از سه مرحله تحمل ، نقل و پذيرش يا رد برخوردار است ، در اين دانش از شرايط اين سه مرحله گفت و گو مى شود.
    مباحث مصطلح الحديث در اين فصل - افزون بر مباحث مقدماتى - بر اساس همين تقسيم چهارگانه طرح شده است .
    مبحث نخست : تقسيمات خبر
    تقسيم اوليه حديث به متواتر و واحد
    بايد توجه داشت كه تقسيم خبر به متواتر و غير متواتر اختصاص به دانش ‍ حديث ندارد.
    اهل منطق نيز پس از تقسيم مواد قياس ها به هشت قم و بر شمردن يقينيات از جمله اين اقسام ، يكى از اقسام يقينيات را متواترات مى دانند و متواتر را مطابق با تعريف آن در دانش حديث معنا مى كنند(455).
    روايت در يك تقسيم بندى كلى بر اساس شمار راويان به دو دسته اصلى ؛ يعنى متواتر و واحد تقسيم مى شود. متواتر خود به انواعى ؛ هم چون متواتر لظى ، معنوى ، اجمالى و... تقسيم مى شود. اما از آنجا كه خبر متواتر بسيار اندك بوده و اكثريت قريب به اتفاق روايات بر جاى مانده در جوامع روايى جزء اخبار آحاداند، از اين رو بيشتر تقسيمات ناظر به خبر واحد است .
    اينك به بررسى تفصيلى اين تقسيمات مى پردازيم .












    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  4. #23
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    خبر متواتر
    متواتر از ريشه ((تواتر)) به معناى تتابع و درپى آمدن چيزى است ؛ اعم از آن كه ميان درپى آمدن فاصله باشد، يا بدون فاصله باشد، هر چند بيشترين كاربرد اين واژه در مورد نخست ؛ يعنى به همراه فاصله زمانى است . در قرآن كريم مى خوانيم : ثم اءرسلنا رسلنا تتراكلما جاء اءمه رسولها كذبوه فاتبعنا بعضهم بعضا(456) واژه ((تترا)) نظير ((دعوى )) مصدر و به معناى پى درپى آمده است ؛ يعنى پيامبران الهى از سوى خداوند پى درپى و بدون فاصله زمانى چندانى ارسال مى شدند(457).
    حديث متواتر در اصطلاح ، حديثى است كه شمار راويان آن در هر طبقه به حدى باشد كه عادتا تبانى آنان بر دروغ محال باشد(458).
    عموم حديث پژوهان شيعه و اهل سنت معتقداند كه نمى توان براى شمار راويان خبر متواتر عدد و رقم مشخصى را تعيين كرد. آنچه در تحقق تواتر لازم دانسته شده ، وجود شمارى از راويان در هر طبقه است كه عادتا تبانى آنها بر دروغ محال باشد.
    شهيد ثانى مى نويسد:
    ((بنابر اصح ، شمار راويان در عدد خاصى منحصر نيست ، بلكه آنچه معتبر است ، شمارى است كه شرط متواتر (= محال بودن عادى راويان بر دروغ ) را محقق سازد. و گاه مى شود كه اين شرط با ده راوى ، يا كمتر تحقق مى يابد و گاه نيز با صد نفر محقق نمى شود. و اين مساءله بسته به ميزان صدق و كذب راويان است (459).))
    ابن حجر عسقلانى معتقد است : ((بنابر نظر صحيح ، تعيين رقم راويان معنا ندارد(460))).
    در برابر اين ديدگاه ، شمارى از حديث پژوهان براى شمار راويان حديث متواتر ارقامى ؛ همچون چهار، دوازده ، بيست و... را پيشنهاد كرده اند.
    شرايط تحقق تواتر در اخبار
    1- استناد آگاهى مخبرين به حس
    مراد اين است كه مخبرين از رهگذر حواس ؛ هم چون ديدن ، يا شنيدن از وقوع رخداد، يا صدور گفتارى مطلع شده باشند، نه آن كه خود از مجموع شنيده ها و ديده هاى ديگران و جمع بندى آنها از روى حدس و استنتاج عقلى كه از وقوع حادثه اى گزارش دهند؛ به عنوان مثال گزارش كسانى كه از نزديك شاهد كشته شدن زيد باشند، مى تواند به تواتر خبر بيانجامد، اما اگر افرادى ، از روى علايمى ؛ هم چون ازدحام مردم در خانه زيد مرگ زيد را گزارش كنند، چنين گزارشى به تواتر نمى انجامد. هر چند ممكن است مجموعه قراين براى خود او در حد تواتر و مفيد علم باشد، اما چون گزارش ‍ او براى ديگران مستند به حدس است ننه حس ، مفيد تواتر نخواهد بود.
    2- وجود تواتر در تمام طبقات !
    بنابراين اگر شمار روايان خبر در هر يك از طبقات اول ، يا ميانه ، يا آخر به حد تواتر نباشد، چنين خبرى متواتر نخواهد بود. هر چند ممكن است بر غم فقدان تواتر در يكى از طبقات ، اما به خاطر همراه بودن با قراين ، مفيد علم باشد.
    افزون بر شرايط فوق ، شرايطى ديگر، هم چون استناد خبر آنان به علم ، اختلاف نسب و... را نيز بر شمرده اند(461).
    شروط علم آورى خبر متواتر
    روايات متواتر گرچه فى حد ذاته و شاءنا مفيد علم اند، اما نسبت به تمام شنوندگان در صورتى مفيد قطعه خواهند بود كه آنان از دو شرط ذيل برخورد باشند:
    1- عدم آگاهى سامع از مضمون خبر؛ زيرا اگر سامع از مضمون خير آگاه باشد، خبر او، يا عين علمى است كه قبلا از طريق مشاهده به دست آورده بود و يا مثل آن است . در صورت نخست تحصيل حاصل و در صورت دوم اجتماع مثلين لازم مى آيد و هر دو محال است .
    2- مسبوق نبودن سامع به شبهه ، يا تقليد؛ به اين معنا، كه سامع نسبت به مضمون خبر داراى شبهه ، يا قليد نباشد. از اين رو اگر مخالفان اسلام ، يا تشيع به رغم وجود اخبار متواتر بر وجود معجزات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و نيز تنصيص بر امامت ائمه از سوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آن تن نمى دهند، بدين جهت نيست كه چنين اخبار متواترى براى آنان مفيد علم نيست ، بلكه شبهه يا تقليد پيشين مانع پذيرش آنان شده است (462).
    اقسام متواتر
    حديث متواتر را به دو دسته لفظى و معنوى تقسيم كرده اند:
    1- متواتر لفظى ،
    هرگاه راويان حديث متواتر در تمام طبقات آن را با لفظ و صيغه واحد نقل كنند، متواتر لفظى خواهد بود؛ نظير روايت : من كذب على متعمدا فليتبواء مقعده من النار هر كس بر من به عمد دروغ ببندد مى بايست براى خود جايگاهى از آتش فراهم سازد(463).
    شهيد ثانى مى گويد: اين حديث را شمار زيادى از صحابه كه گفته مى شود چهل ، يا شصت و چند تن بوده اند، روايت كرده اند(464).
    رواياتى ؛ هم چون من كنت مولاه فعلى مولاه يا فقره ((انى تارك فيكم الثقلين ))، در روايت ثقلين ، نيز از جمله نمونه هاى متواتر لفظى هستند.
    2- متواتر معنوى ،
    در بسيارى از مواد متواترات ، الفاظ حديث يكسان نيست ، بلكه به صورت هاى مختلف نقل شده است ، اما وقتى به مفاهيم تضمنى ، التزامى آنها توجه شود، يك يا چند مفهوم و مدلول مشترك را به دست مى دهد. در حقيقت در معنا و مفاد داراى تواتر است نه لفظ. از اين جهت به آن متواتر معنوى مى گويند؛ به عنوان مثال اءحاديث ظهور مهدى (عليه السلام ) چنين است ؛ زيرا صدها روايت از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) يا اهل بيت درباره اصل ظهور و رخدادهاى قبل ، همزمان ، يا پس از ظهور ايشان رسيده است كه با ظهور و رخدادهاى قبل ، همزمان ، يا پس از ظهور ايشان رسيده است كه بااستفاده از مفاهيم و مفاد مشترك آنها مى توان به نتايج قطعى دست يافت . اصل ظهور ايشان و ظهور برخى از حوادث كيهانى ؛ هم چون طلوع خورشيد از مغرب ، پديد آمدن دودى از آسمان ، خروج دابه الاءرض ‍ و... و برخى از حوادث اجتماعى ؛ هم چون گستردگى ظلم و بيداد در سرتاسر گيتى ، فسق و فحشا، فتنه دجال ، طغيان سفانى و... از امورى است كه به صورت متواتر معنوى در اين روايات تبيين شده است (465). مراجعه به روايات متواتر نشان مى دهد كه بيشتر روايات متواتر به صورت معنوى است ؛ زيرا تبيين يك موضوع در زمان هاى متعدد با الفاظ مختلف از سوى معصومين (عليهم السلام ) و نيز راهيافت پديده نقل به معنا و سوء حافظه برخى راويان امكان يكسان بودن لفظ و عبارت در تمام نقل هاى يك خبر متواتر را به شدت كاهش مى دهد(466).
    خبر واحد
    هر روايتى كه تعريف متواتر بر آن صدق نكند و فاقد شرائط آن باشد، خبر واحد است . به عبارت روشن تر خبرى كه در تمام ، يا برخى از طبقات ، شمار راويان آن در حدى نباشد كه تبانى آنها بر كذب عادتا محال باشد، خبر واحد است ، چنين خبرى ذاتا مفيد علم نيست . و همان گونه كه براى شمار راويان خبر متواتر نمى توان حدى مشخص كرد، شمار راويان يك خبر واحد نيز رقم مشخصى ندارد. از اين رو ممكن است روايتى كه تنها يك راوى دارد جزء خبر واحد باشد و نيز روايتى كه ده تن حتى در تمام طبقات آن را نقل كرده باشند بخاطر ضعف درجه وثاقت و اعتبار راويان ، همچنان خبر واحد محسوب گردد. بايد دانست كه 95 روايات رسيده از معصومين (عليهم السلام ) جزء اخبار آحاداند. از اين رو شناخت وجه حجيت خبر واحد تقسيمات آن و... بسيار مفيد و ضرورى است (467 ).
    تقسيم چهارگانه حديث
    قدماء به استناد قرائن همراه خبر، روايات را به دو دسته صحيح و ضعيف ، يا مقبول و مردود تقسيم مى كردند، اما نخستين بار علامه حسن بن مطهر حلى (م 677)، يا سيدبن طاووس (م 673) - كه در حقيقت ناظر به دوره متاءخرين است - اءحاديث را به چهار دسته صحيح ، حسن ، موثق و ضعف تقسيم كردند(468).
    شيخ بهاءالدين عاملى در اين باره مى گويد:
    ((اين اصطلاح [تقسيم رباعى احاديث ] ميان قدماء - چنان كه با بررسى گفتار آنان هويداست - شناخته شده نبوده و ميان آنان چنين متعارف بود كه صحيح را بر هر حديثى اطلاق مى كردند، كه از نظر آنان اقتضاء اعتماد داشت ، يا همراه با قرائنى بود كه باعث اطمينان و اعتماد به آن مى شد(469))).
    توجه قدماء بيشتر به متن روايات بوده و بر اساس موافقت آنها با كتاب ، سنت ، عقل و... روايت را صحيح مى دانستد، حتى اگر در سند روايات ضعف وجود داشته باشد. و در صورتى كه روايتى فاقد اين قرائن مى بود ضعيف و مردود تلقى مى شد.
    اما چون در دوران متاءخرين ، همه يا بخشى از اين قرائن از دست رفت ، آنان به جاى توجه به متن ، به سند روايات روى آوردند و با توجه به برخوردارى راويان از صفت عدالت ، وثاقت ، و امامى بودن ، روايات را به چهار دسته تقسيم كردند.
    از آنجا كه اساسى ترين تقسيم روايات و نيز پركاربردترين اصطلاح همين تقسيم چهارگانه روايات است ، لذا به تعريف آنها مى پردازيم :
    1- صحيح
    صحيح ، روايتى است كه سند آن توسط راويان عادل و امامى در تمام طبقات به معصوم متعصل باشد(470). از اين تعريف كه مورد پذيرش محدثان شيعه است مى توان استفاده كرد كه در تحقق روايت صحيح شرائط ذيل شرط است :
    1- نقل از معصوم ، بنابراين روايتى كه بر غم برخوردارى از اتصال سند و نيز برخوردارى راويان از عدالت و امامى بودن از غير معصوم ؛ هم چون صحابه نقل شده باشد، اصطلاحا صحيح نخواهد بود.
    3- برخوردارى راويان در تمام طبقات از دو صفت عدالت و امامى بودن .
    تعريف صحيح از نگاه محدثان اهل سنت
    محدثان اهل سنت صحيح را روايتى مى دانند كه سند آن توسط راويان عادل و ضابط متصل بوده و فاقد شذوذ و علت باشد(471).
    در تعريف صحيح از نگاه اهل سنت سه شرط وجودى و دو شرط عدمى لحاظ شده است .
    سه شرط عدمى عبارتند از: 1- اتصال سند؛ 2- عدالت راويان ؛ 3- ضابط بودن راويان .
    و دو شرط عدمى عبارتند از: 1- شاد نبودن روايت ؛ 2- فقدان علت در روايت .
    مقصود از شذوذ آن است كه روايت تنها از يك عادل نقل شده و فاقد شهرت باشد كه به اين روايت شاذ ميگويند، چون در برابر مشهور است . و مقصود از علت ، آفتى است ؛ هم چون ارسال ، يا و هم كه معمولا پيچيده و پنهان است و تنها حديث شناسان مى توانند آن را بشناسند ؛ زيرا ظاهر چنين خبر صحيح به نظر مى رسد.

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  5. #24
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    2- حسن
    حسن ، روايتى است كه واجد تمام شرائط روايت صحيح است به اسثتناى آن كه در ميان سلسله راويان نسبت به يك ، يا چند راوى در منابع رجالى تصريح به عدالت نشده و تنها به مدح و ستايش او اكتفا شده باشد(472).
    تعريف حسن از نگاه محدثان اهل سنت
    محدثان اهل سنت تا پيش از ((ترمزى )) (م 279) اءحاديث را به دو دسته صحيح و ضعيف تقسيم مى كردند، اما ترمزى پيشنهاد كرد، اصطلاح حسن به عنوان واسطه اى ميان صحيح و ضعيف مد نظر قرارگير. اين پيشنهاد عملا مورد پذيرش محدثان اهل سنت قرار گرفت و از آن روز تاكنون احاديث در تقسيم بندى كلى از نگاه اهل سنت به سه دسته صحيح ، حسن و ضعيف تقسيم شدند(473).
    مقصود از حسن روايتى است كه سند آن از طريق عادل خفيف الضبط متصل بوده و عارى از شذوذ و علت باشد. مراد از خفيف الضبط - در برابر تمام الضبط - كسى است كه در ضبط او اندكى خلل راه يافته باشد، اما نه اين كه به طور كلى ضابط نباشد(474).
    3- موثق
    موثق ، روايتى است كه به رغم برخوردارى از اتصال سند به معصوم و نيز عدالت يا وثاقت راويان در تمام طبقات ، يك يا چند راوى آن ، غير امامى باشند(475). در حقيقت راويان چنين حديثى در حوزه اخلاق عارى از عيب و نقص اند، اما در حوزه عقيده دچار فساداند. بر اساس اين اصطلاح ، كليه رواياتى كه رواياتى كه راويان اهل سنت ، يا شيعيان غير امامى نقل كرده باشند موثق خواهند بود.
    4 - ضعيف
    با توجه به تعاريف پيش گفته براى حديث صحيح ، حسن و موثق ، ضعيف حديثى خواهد بود كه هيچ كدام از اين تعاريف بر او صادق نباشد(476 ). به عبارت ديگر حديثى كه فاقد اتصال سند، يا راويان آن فاقد صفت عدالت ، يا وثاقت باشند، ضعيف خواهد بود. مفهوم ضعيف از نگاه اهل سنت نيز روشن است ؛ زيرا هر حديثى كه تعريف صحيح و حسن بر آن منطبق نباشد ضعيف است . بنابراين رواياتى كه فاقد اتصال ، يا فاقد صفت عدالت در راويان باشند، يا در متن دچار شذوذ، يا علت باشند از نگاه محدثان اهل سنت ضعيف خواهند بود(477).
    مبحث دوم : اصطلاحات حديثى
    در مبحث پيشين ضمن تقسيم بندى اوليه روايات به چهار دسته ، با برخى از پركاربردترين اصطلاحات آشنا شديم . افزودن بر اين اصطلاحات بنيادين 60 اصطلاح است كه بيان گر توصيفى از اءحاديث است و در ميان كتب اصطلاحات حديثى متداول است . شيوه طرح اين اصطلاحات در همه ، يا عموم كتاب ها بدين گونه است كه نخست اصطلاحات مشترك ميان اقسام چهارگانه را بر شمرده و تعريف مى كنند، آنگاه اصطلاحات انحصارى خبر ضعيف را عنوان مى كنند. به عنوان مثال مى گويند: اصطلاح مشهور، غريب ، مصحف ، مختلف ، محكم ، متاشبه ، نص ، ظاهر، مجمل و مبين و... از جمله اصطلاحات مشترك ميان اقسام چهارگانه است كه بر تمام روايات صحيح ، حسن ، موثق و ضعيف صادق است و اصطلاحاتى ؛ هم چون موقوف ، مقطوع مرسل ، مضطرب ، مدلس ، مقلوب ، مجهول و... از جمله اصطلاحات مخصوص خبر ضعيف اند(478).
    به خاطر برخى اشكالات اين تقسيم بندى ، ما اين اصطلاحات ناظر به سند؛ 2- اصطلاحات تناظر به متن ؛ 3- اصطلاحات ناظر به سند و متن ، تقسيم مى شوند و با توجه به نوع تعريفى كه دارند، شامل همه اقسام چهارگانه ، يا بخشى از آنها خواهند بود. بر اساس اين تقسيم بندى ، يادگيرى دانش با اين اصطلاحات آسان تر خواهد بود.
    اينك به بررسى اهم اصطلاحات حديثى مى پردازيم :
    1- اصطلاحات ناظر به سند
    نگريستن در اصطلاحات ناظر به سند نشان مى دهد كه اين اصطلاحات براساس چهار محور 1- اتصال سند؛ 2- انقطاع ؛ 3- كيفيت تحمل و نقل روايت ؛ 4 - چگونگى طرح در منابع رجالى پيش بينى شده است .
    1- 1. اصطلاحات سندى ناظر به اتصال سند
    1- مسند، روايتى است كه سلسله اسناد آن در تمام طبقات متصل به معصوم باشد(479). اهل سنت چون عنوان معصوم را منحصر در پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى دانند، روايتى كه سند آن تا پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) متصل است ، مسند مى دانند، اما محدثان شيعه بخاطر تعميم معصوم به ائمه (عليهم السلام ) اتصال به معصوم را در تعريف مسند لحاظ كرده اند. اصطلاح مسند با توجه به اين كه از بيان عقيده و اخلاق راويان ؛ يعنى اثبات ايمان و عدالت ، ساكت است ، از كارآيى چندانى برخوردار نيست .
    گاه نيز مقصود از مسند مجموعه روايى است كه روايات آن بر اساس ترتيب صحابه و روايات نقل شده از آنان تنظيم شده است ؛ نظير مسند احمد بن حنبل .
    2- متصل ، متصل بسان مسند، روايتى است كه در تمام طبقات داراى اتصال است . با اين تفاوت كه در متصل ، روايت مى تواند از معصوم نقل شود، يا به صورت موقوف به به غير معصوم منتهى گردد. از اين جهت متصل اعم از مرفوع و موقوف است . به حديث متصل ، موصول نيز مى گويند(480).
    3- عالى و نازل ، مقصود از عالى السند، روايتى است كه رغم بر خوردارى از اتصال ، از واسطه كمترى تا معصوم برخوردار باشد باشد و نازل در برارب آن است ؛ يعنى اگر واسطه زياد باشد نازل گفته مى شود(481).
    4 - مضمر، روايتى است در انتهاى سند به جاى تصريح به نام معصوم از ضمير غايب استفاده شده باشد.
    چنين كاربردى ناشى از آن است كه راوى بخاطر تقيه از بردن نام امام اجتناب كرده يا نام امام بر او مشتبه شده است (482).
    5 - مفرد،
    حديثى است كه تنها از يك راوى ، يا يك فرقه ، يا يك شهر خاص نقل شده باشد؛ نظير روايت ((نحن معاشر الانبياء لانورث دينارا و لا در هما و ماتركناه صدقه ؛ ما گروه پيامبران دينار و درهم را به ارث نمى گذاريم و آنچه به ارث گذاشته ايم صدقه است ))، كه تنها ابوبكر آن را از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كرده است (483).
    6 - موقوف ، به روايت كه سلسله سند آن به صحابى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، يا مصاحب امام معصوم (عليه السلام ) منتهى شود موقوف مى گويند(484). روايت موقوف بخاطر اعتبار صحابه در بسيارى از موارد از نگاه اهل سنت حجت است ، اما محدثان شيعه روايت موقوف را تنها زمانى كه صدور آن از طريق قرائن از معصوم ثابت شود حجت مى دانند.
    7 - مقطوع ، به روايتى كه سلسله سند آن به يكى از تابعان منتهى شود، مقطوع مى گويند(485). اين اصطلاح بيشتر در روايات اهل سنت رائج است (486). و حديث مقطوع بسان موقوف به رغم اتصال سند از نظر محدثان شيعه فاقد حجيت است .
    8 - مشهور، روايتى است كه نقل آن شايع باشد؛ اعم از آن كه در برابرش ‍ روايت شاذ باشد يا نباشد. شهرت روايى ضرور تا به معناى صحت سند آن نيست (487). اصطلاح مشهور در عرصه هاى مختلف گسترده مورد توجه قرار گرفته است .
    9 - مستفيض ، از ريشه ((فاض الماء)) به معناى سرازير شدن آب است و در اصطلاح به حديثى گفته مى شود كه راويان آن در هر طبقه زياد باشند، اما بيشتر محدثان معتقداند كه مستفيض حديثى است كه راويان آن در هر طبقه بيش از سه تن باشند(488).
    10- عزيز، هر روايتى كه شمار راويان و طرق آن دو تن باشد، عزيز است و شايد بخاطر اندك بودن چنين روايتى به آن عزيز گفته ده است (489 ). اصطلاح عزيز رواج و كاربرد چندانى ندارد.
    11- شاذ يا نادر، شاذ به روايت گفته مى شود كه تنها داراى يك اسناد و راويان آن ثقه باشند و مخالف روايتى باشد كه گروهى (= مشهور) آن را نقل كرده باشند. به روايت شاد، نادر نيز مى گويند. نظير روايت : ((و الله ما نقص ‍ من شهر رمضان ؛ به خدا قسم ماه رمضان هرگز دچار نقصان (= 29 روز) نمى شود(490) اصطلاح شاذ از جمله اصطلاحاتى است كه تا حدود متداول است .
    12- منكر يا مردود، به رواتى كه تنها داراى يك اسناد بوده و راويان آن غير ثقه و مخالف روايتى باشد كه گروهى (= مشهور) آن را نقل كرده اند، منكر، يا مردود مى گويند(491). تفاوت روايت منكر با روايت شاذ در اين است كه در روايت شاذ بر عكس منكر، راويان ثقه اند. اصطلاح منكر به صورت شايع متداول است .
    2- 1. اصطلاحات سندى ناظر به انقطاع سند
    از آنجا كه انقطاع سند مى تواند از آغاز، يا وسط، يا آخر سند و به صورت حذف يك راوى ، يا بيشتر باشد، براى هر نوع از انقطاع سند اصطلاح خاصى بدين شرح وضع كرده اند:
    1- معلق ، هرگاه از آغاز سند حديث يك ، يا چند واسطه به طور پيوسته حذف شده باشد و حديث به راويان بعدى استناد داده شود، حديث معلق است (492). چنان كه روايات من لايحضره الفقيه و نيز بسيارى از روايات تهذيب الاحكام و استبصار چنين است ، يعنى شيخ صدوق و شيخ طوسى راويان آغاز سند را حذف كرده و روايت را از آخرين راوى امام نقل مى كنند.
    2- منقطع ، شامل هر حديثى است كه به هر صورتى به معصوم متصل نباشد و از آغاز سند، يا از وسط يا از آخر سند يك ، يا چند راوى ساقط شده باشند، بر اين اساس اصطلاح منقطع شامل شش قسم از اقسام حديث فاقد اتصال سند خواهد بود. اما منقطع به معناى اخص - كه اصطلاح منقطع بيشتر در اين معنا شناخته شده است - روايتى است كه از وسط سند آن يك راوى حذف شده باشد(493). البته تعاريف ديگرى نيز براى منقطع گفته شده است . اين اصلاح از جمله اصطلاحات كم كاربرد به شمار مى رود.
    4 - مرفوع ، داراى دو تعريف است : 1، هر حديثى كه به معصوم (عليه السلام ) نسبت داده شود مرفوع است ؛ اعم از آن كه متصل باشد، يا منقطع . طبق اين تعريف اصطلاح مرفوع در برابر دو اصطلاح موقوف (= روايت منتسب به صحابى ) و مقطوع (= روايت منسب به تابعى ) قرار دارد.
    2- هر روايتى كه از وسط، يا آخر سند آن يك راوى ، يا بيشتر افتاده شده و تصريح به لفظ رفع شده باشد مرفوع است . مثلا گفته شود: روى الكلينى عن على بن ابراهيم ، عن اءبيه ، رفعه عن اءبى عبدالله (عليه السلام ) كه در اين سند ميان پدر على بن ابراهيم قمى ؛ يعنى ابراهيم بن هاشم تا امام صادق (عليه السلام ) يك يا چند راوى حذف شده و به لفظ ((رفع )) نيز تصريح شده است (494).
    5 - مرسل ، مرسل از ريشه ((ارسال الدابه )) به معناى برداشتن قيد و بند از چهارپا آمده است . گويا در حديث مرسل با حذف سند قيد و ربط حديث رها شده است .
    مرسل داراى دو اصطلاح است : 1- معناى عام ، و آن هر حديثى است كه دچار ارسال و حذف اسناد باشد؛ اعم از اين كه همه راويان ، يا شمارى از آنان حذف شده باشند. مرسل به اين معنا شامل اصطلاح نخست مرفوع (=هر حديث منتسب به معصوم )، موقوف (= روايت صحابى )، مقطوع (=روايت تابعى )، معلق (= حذف آغاز سند)، منقطع (= حذف يك راوى از وسط سند) و معضل (= حذف بيش از يك راوى از وسط سند) مى شود.
    2- معناى خاص ، مرسل به اين معنا حديثى است كه تابعى بدون ذكر واسطه (= يعنى صحابى ) از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل كند. مثلا سعيدبن مسيب - كه از تابعان است - بگويد: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين فرموده است (495).
    مفهوم متداول اين اصطلاح همان معناى نخست است .
    6 - مدلس ، مدلس از مصدر دلس به معناى تاريكى و از ريشه مدالسه به معناى خدعه و نيرنگ زدن به كسى است . و از آنجا كه مدلس با تدليس ‍ مخاطب ، خود را در تاريكى برده و به او نيرنگ مى زند به كار او تدليس گفته شده است .
    تدليس در اصطلاح محدثان بر دو قسم است : 1- تدليس اسناد، و آن بدين معناست كه عيب سند را پنهان مى سازد.
    2- تدليس در شيوخ ، به اين معنا كه به رغم ملاقات و شنيدن حديث از شيخ ، نام او را به صراحت نبرده و از او با اسامى و كنيه هاى غير معروف ياد كند(496).
    7 - موضوع ، وضع به معناى جعل بوده و در اصطلاح ، حديثى است دروغين و برساخته كه به معصوم نسبت داده شده است . به احاديث موضوع ، گاه مجعول نيز گفته مى شود(497).
    3- 1. اصطلاحات سندى ناظر به چگونگى تحمل و نقل حديث
    1- مكاتب ، حديثى است كه حكايت از كتابت حكم از سوى معصوم (عليه السلام ) دارد؛ اعم از آن كه امام به صورت ابتدايى آن حكم و روايت را نوشته باشد، يا در مقام جواب نگاشته باشد و اعم از آن كه به خط امام ، يا با املاء او باشد(498).
    2- مدبج ، از ريشه تدبيج به معناى چهره به هم نمودن است . گويا دو راوى هنگام اخذ روايت از يكديگر چهره يكديگر را به هم مى نمايانند(499 ). و اصطلاحا اگر دو راوى از نظر سن ، يا اسناد يا ملاقات با مشايخ حديث مقارن هم باشند، در صورتى كه هر يك از آنان از ديگرى روايتى را نقل كند به آن مدبج مى گويند(500).
    3- روايه الاقران ، در صورتى كه دو راوى از نظر سن ، اسناد، يا ملاقات با شيخ ، مقارن هم باشند و تنها يكى از آنان براى ديگرى حديث نقل كند، اصطلاحا روايه الاقران است (501).
    4 - روايه الاكابر عن الاصاغر، هرگاه راوى نسبت به مروى عنه از نظر سن ، يا ملاقات ، يا ميزان دانش و كثرت روايت و... در سطح بالاترى باشد به آن روايه الاكابر عن الاصاغر مى گويند؛ نظير روايت صحابى از تابعى و تابعى از اتباع تابعان (502).
    4 - 1. اصطلاحات سندى ناظر به چگونگى طرح در منابع روايى
    1- مجهول ، روايتى است كه نام تمام ، يا برخى از راويان سند آن در منابع رجالى نيامده باشد و اگر هم آمده باشد به خاطر نامشخص بودن هويت ، حكم به جهالت و ناشناس بودن او شود(503). به عنوان مثال گفته شده كه عوف بن عبدالله (504)، على بن سليمان و بنان بن محمد(505 ) مجهول اند.
    اصطلاح مجهول در منابع علم رجال و نيز كتب رجال كاربرد نسبتا شايعى دارد.
    2- مهمل ، حديثى است كه نام تمام ، يا برخى از راويان آن در كتب رجال برده شده باشد، اما درباره مدح ، يا ذم او سكوت شده باشد(506). به عنوان مثال گفته شده كه محمدبن موسى قزوينى و حسن بن على بن مهزيار(507)، مهمل اند.
    3- مشترك ، روايتى است كه نام برخى از راويان سند آن ميان چند تن مشترك بوده و برخى از آنان ثقه باشند؛(508) نظير محمدبن قيس اسدى كه ميان چهار تن مشترك است و از ميان آنان دو تن ؛ يعنى محمدبن قيس ‍ اسدى (ابونصر)، و محمدبن قيس اسدى مولى بنى نصر ثقه و دو تن ديگر غير ثقه اند.(509)
    4 - متشابه ، روايتى است كه اسامى راويان سند آن از نظر نگارش و تكلم برابر است ، اما اسامى پدران آنها گرچه از نظر نگارش برابر است ، اما از نظر نطق و تكلم متفاوت است ؛ نظير محمدبن عقيل ، كه عقيل با فتح عين نام نيشابورى و با ضم عين نام فريانى است (510). اصطلاح متشابه در منابع رجالى تا حدودى متداول است .












    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  6. #25
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    2- اصطلاحات ناظر به متن
    اصطلاحات ناظر به متن را مى توان به دو دسته اساسى تقسيم كرد:
    1- اصطلاحاتى كه ناظر به چگونگى دلالت متنى روايات است ، مثلا اگر دلالت صريح باشد نص و اگر دلالت غير صريح و ظنى باشد ظاهر است .
    2- اصطلاحاتى كه به پذيرش ، يا رد روايت و بخاطر متن آن ناظر است ؛ نظير اصطلاح مقبول ، يا مطروح . اينكه به بررسى اين اصطلاحات مى پردازيم :
    1- 2. اصطلاحات متنى ناظر به چگونگى دلالت
    1 و 2. نص و ظاهر، هرگاه دلالت روايتى چنان صريح باشد كه تنها در آن يك معنا احتمال داده شود به آن نص مى گويند(511) و ظاهر در مواردى است كه دالالت لفظ به صراحت نص نباشد و در آن احتمال خلاف داده شود(512) به عنوان مثال روايت : ((الاثنان جماعته ))(513) نص است ؛ زيرا به روشنى اثبات مى كند كه با وجود دو نفر جماعت برقرار مى شود و دليلى مخالف آن وجود ندارد. اما روايت ((من كان يومن بالله و اليوم الاخر فلايتبين الا بوتر؛(514) هر كس كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، نبايد شب بدون خواند نماز و تيره به خواب رود)) ظاهر است ؛ زيرا از نهى ، خلاف ظاهر آن ؛ يعنى استحباب موكد اراده شده است .
    3 و 4. مجمل و مبين ،
    و هرگاه دلالت روايت ظاهر و آشكار باشد به آن مبين مى گويند. مبين شامل نص و ظاهر مى شود؛ يعنى به نص ، يا ظاهر مى توان مبين اطلاق كرد.(515)
    مجمل در برابر مبين روايتى است كه واژه ها، يا مجموعه عبارت هاى آن فاقد ظهور باشد(516) غالبا اجمال در مواردى است كه كلام از تبيين تمام جوانب و پرسش ها ساكت مانده باشد. به عنوان نمونه علامه مجلسى پس ‍ از نقل روايات درباره زمان ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) مى گويد: اين روايات جزء مجملات است كه تفسير و تبيين آنها در روايات ديگر آمده است (517).
    5 و 6. ناسخ و منسوخ ، نسخ در لغت به معناى ازاله و نقل است . و در اصطلاح رفع حكم سابق با آمدن دليل لاحق است . به عبارت ديگر ناسخ عموم زمانى دليل منسوخ را پايان مى بخشد، به دليل نخست منسوخ و به دليل دوم ناسخ مى گويند(518). نسخ در روايات تنها به روايات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اختصاص دارد زيرا نسخ شريعت پس از ايشان منتفى است و اگر از ظاهر برخى از روايات اهل بيت (عليه السلام ) نسخ حكمى بدست آيد، مقصود كاشفيت از نسخ است ، نه نسخ حقيقى .
    8 و 7 محكم و متشابه ، محكم از ريشه احكام به معناى اتقان و استوارى است و مقصود از آن روايتى است كه دلالتش آشكار و داراى وجوه معنايى مختلف نيست تا براى ترجيح يكى از آن وجوه نيازمند قرينه باشد، در مقابل آن متشابه قرار دارد و آن روايتى است كه داراى چند پهلويى معنايى است و مراد جدى متكلم وراء معناى ظاهرى آن قرار دارد(519).
    به عنوان مثال مرحوم علامه شعرانى روايت : ((شاء و اراد و لم يجب ...)) را روايت محكمى دانسته كه مى بايست ساير روايات متشابه در زمينه انتساب افعال به خداوند به آن باز گردانده شود(520)
    9 - مشكل ، حديثى است كه در برگيرنده مطالب غامض و پيچيده اى است كه تنها صاحبان فن و حديث شناسان ماهر قادر به فهم آنها هستند.(521)
    به عنوان مثال علامه شبر روايت : ((اعرفوا الله بالله و الرسول بالرساله ...)) را جزء روايات دشوار و پيچيده دانسته است .(522)
    10. غريب لفظى ، حديثى است كه در آن واژه اى آمده كه بخاطر قلت استعمال در لغت شايع ، دشوار و دور از فهم است . و قيد لفظى به آن افزوده شده تا آن را از غريب مطلق جدا كنند(523).
    2- 2. اصطلاحات متنى ناظر به پذيرش ، يا رد روايات
    1. مقبول ، حديثى است كه در آن را تلقى به قبول كرده و بدون توجه به صحت يا عدم صحت سندى به مضمون آن عمل مى كنند. مثال شايع آن مقبوله عمربن حنظله است كه در سند آن چنين آمده است : ((محمدبن يعقوب ، عن محمدبن يحيى ، عن محمدبن الحسين ، عن محمدبن عيسى ، عن صفوان بن يحيى ، عن داودبن الحصين ، عن عمربن حنظله ...)) و به رغم آن كه در سند اين روايت محمدبن عيسى و داودبن حصين تضعيف شده اند، اما بخاطر استوارى متن ، متن روايت مورد پذيرش قرار گرفته است .(524)
    2. معتبر، روايتى است كه همگان ، يا بيشتر عالمان به آن عمل كرده ، و بخاطر صحت اجتهادى ، يا وثاقت يا حسن ، دليل براعتبار آن رسيده است .(525)
    و با اين تعريف ((معتبر)) اعم از مقبول است ؛ زيرا معتبر مى تواند علاوه بر قوت متن عارى از ضعف سند باشد.
    3. مطروح ، مطروح روايتى است كه متن آن از سويى مخالف دليل قطعى بوده و از سوى ديگر پذيراى تاءويل نيز نباشد. بدين جهت به آن مطروح ؛ يعنى دور ريخته اطلاق مى شود(526)
    اين سه اصطلاح از اصطلاحات پركاربرد حديثى اند.
    3- اصطلاحات ناظر به متن و سند
    بخشى از اصطلاحات با توجه به تعاريفى كه از آنها ارائه شده به گونه اى است كه متن و سند را با هم در برمى گيرد. اين اصطلاحات بدين شرح است :
    1- ملل ، داراى دو اصطلاح است :
    1- اصطلاح فقهاء متاءخر، كه معلل را به احاديثى اطلاق مى كنند كه در برگيرنده علت و سبب حكم باشد. كتاب علل الشرائع شيخ صدوق از نمونه منابع روايى است كه در آن علت جعل احكام تبيين شده است .
    2- اصطلاح محدثان ، معلل در اصطلاح محدثان به حديثى گفته مى شود كه به رغم سلامت و صحت ظاهرى ، در متن ، يا سند در برگيرنده آفت پنهان و پيچيده باشد. معلل به اين معنا از ريشه علت به معناى مرض گرفته شده است (527).
    2- مدرج ، مدرج به اين معناست كه گفتار راوى به روايت افزوده شده و گمان شود كه از حديث است . ادراج به دو دستى اساسى ((ادراج در متن )) تقسيم مى شود:
    الف . ادراج در سند، آن است كه اوصافى را پس از ذكر نام راوى در سند مى افزايد و به نظر مى آيد واقعا توصيف از آغاز در سند بوده است .
    ب . ادراج در متن ، و آن بدين گونه است كه راوى در وسط، يا پايان روايت گفتارى از خود را به عنوان استدلال بر حديث ، يا تبيين واژه اى از آن درج كند و توهم شود كه اين گفتار، سخن معصوم (عليه السلام ) است (528).
    3- مصحف ، كلمه تصحيف از ريشه صحيفه به معناى كتاب و تصحيف در لغت به معناى نگارش كتاب است ، اما بعدها توسعه يافت و به خطاى در كتابت اطلاق شد(529). مصحف حديثى است كه سند، يا متن آن به گونه اى مشابه متن اصلى است ، تغيير كرده باشد؛ تغيير بريد به يزيد و حريز به جريز از نمونه هاى تصحيف سندى است . و تصحيف ستا به شيئا در روايت : ((من صام رمضان و اتبعه شيئا من شوال ...؛ هر كس رمضان را روزه بگيرد و مقدارى از ماه شوال را به دنبال آن روزه بگيرد...(530))). از نمونه هاى تصحيف متنى است .
    4 - مزيد، حديثى است كه نسبت به ساير اءحاديث نقل شده در زمينه آن داراى فزونى باشد. و زيادى ، گاه در متن است ؛ نظير روايت : ((جعلت لى الاءرض مسجدا و ترابها طهورا؛ زمين براى من جايگاه سجده و خاك آن مايه طهارت قرار داده شده است ))، كه واژه ((تراب )) به آن افزوده شده و اصل روايت طبق نقل اكثر راويان چنين است : ((جعلت لى الاءرض مسجدا و طهورا)). و فزونى در سند؛ نظير ارسال در روايت مسند، قطع در روايت متصل و...است (531). مزيد از جمله اصطلاحاتى است كه تا حدودى رائج است .
    مبحث سوم : شرائط و طرق تحمل
    مقصود از شرائط تحمل حديث ، شرائطى است كه به هنگام تلقى و دريافت آن لازم است و مقصود از طرق تحمل حديث ، شيوه هايى است كه در ميان محدثان براى دريافت حديث متداول است . اينكه به بررسى اين دو امر مى پردازيم :
    شرائط تحمل روايت
    در مرحله تحمل حديث تنها لازم است كه راوى برخوردار از دو شرط عقل و تمييز باشد. مقصود از تمييز مرحله اى ميان صباوت و بلوغ است ؛ يعنى راوى افزون بر عاقل بودن ، قدرت تمييز ميان خير و شر را داشته باشد. و به عكس مراحل نقل و پذيرش ، اسلام ، ايمان بلوغ و عدالت در مرحله تحمل شرط نيست .
    بنابراين اگر كافر، يا منافق (= ساير فرق اسلامى غير از اماميه ) يا غير بالغ ، يا فاسق روايتى را به هر يك از طرق تحمل ، تلقى و دريافت كرده باشد، مفهوم تحمل تحقق يافته است ، هر چند حديث در مرحله اداء و نقل ، زمانى از او پذيرفته مى شود كه داراى شرايط: اسلام ، ايمان ، بلوغ و عدالت باشد. دليل مدعا وقوع اين گونه تحمل در صدر اسلام است . به عنوان نمونه جبيربن مطعم به هنگام كفر شنيد كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در نماز مغرب سوره طور خواند و آنگاه كه اسلام آورد اين حديث (سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )) را نقل كرد و از او پذيرفته شد(532).

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  7. #26
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    شيوه هاى تحمل روايت
    1- سماع گفتار شيخ ، سماع به معناى شنيدن است ؛ يعنى راوى در حضور شيخ حديث ، روايتى را كه او از روى حافظه ، يا نوشته مى خواند استماع كند و در صورتى كه راوى گفتار روايى شيخ را كتابت كند به آن ((املاء)) مى گويند(533).
    به اتفاق همگان سماع ، عالى ترين نوع در ميان طرق هشتگانه حديث است و حديثى كه از اين طريق تحمل و نقل شده باشد از اتقان و اعتبار بيشترى نسبت به ساير طرق برخوردار است ؛
    از آنجا كه سماع حديث به آن اعتبار ويژه مى بخشد، گفته اند كه لازم است راوى اين گونه احاديث در مقام نقل ، از عبارت هاى صريح دال بر سماع ؛ هم چون سمعت فلانا، حدث فلان ، حدثنى ، حدثنا، اءخبرنا، انباءنا و نظاير آنها استفاده كند(534).
    2- قرائت بر شيخ ، از اين جهت كه بر گفتار و شنيدار متكى است ، شبيه طريق پيشين ؛ يعنى سماع است . با اين تفاوت كه در سماع سخن از شيخ و شنيدن از سوى راوى انجام مى گيرد، اما در قرائت بر شيخ ، روايت از سوى راوى خوانده شده و شيخ به استماع آن مى پردازد. به اين گونه تحمل در اصطلاح محدثان پيشين ((عرض )) گفته مى شده است ؛ زيرا راوى در حقيقت روايت را بر شيخ عرضه مى كند و چنين شيوه اى زمانى قابل اعتناء است كه شيخ پس از شنيدن ، صحت آن را مورد تاءييد قرار دهد(535).
    3- اجازه ، از ريشه ((جواز الماء)) (= عبور آب ) به معناى عبور داغدن دانش است . گويا شيخ با اجازه دادن ، زمينه عبور و جريان يافتن دانش ‍ حديث را فراهم ساخته است .
    اجازه در اصطلاح به اين معناست كه شيخ به راوى اجازه و اذن دهد تا شنيده ، يا كتاب روايى او را نقل كند.
    اجازه مى تواند با گفتار صريح ، يا غير صريح ، يا با اشاره انجام گيرد(536). دانستى است كه سنت اجازه پس از تدوين در جوامع روايى به عنوان تيمن و تبرك استمرار يافته است . به عنوان مثال علامه مجلسى از مشايخ حديثى اى ؛ هم چون آقا حسين محقق خوانسارى ، شيخ حر عاملى از باب تيمن اجازه روايت دريافت مى كند.
    4 - مناوله ، آن است كه شيخ كتاب حديثى را در اختيار راوى قرار دهد. گفته اند: اين شيوه از سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برگرفته شده است ؛(537) زيرا آن حضرت نوشته اى را به فرمانده يكى از سريه ها داد و فرمود: آن را نمى خوانى تا به فلان منطقه برسى ، او وقتى به آن منطقه رسيد نامه را گشود و براى مردم خواند(538).
    مناوله مى تواند به دو صورت ذيل انجام گيرد:
    1- مناوله همراه با اجازه ؛ يعنى افزودن بر آن ، شيخ كتاب روايى را در اختيار راوى بگذارد و به او اجازه نقل آن را نيز بدهد.
    2- مناوله بدون اجازه ، و آن مطلق مناوله است ؛ يعنى شيخ تنها كتاب را در اختيار راوى قرار دهد و بگويد: هذا سماعى ، يا روايتى .
    برخى اين قسم از مناوله را كافى نمى دانند و معتقداند: نقل روايت بر اساس ‍ آن نادر بوده و ناكافى است ، اما مشهور محدثان آن را صحيح و كافى مى دانند(539).
    5 - كتابت ، كتابت آن است كه شيخ روايات خود را براى مخاطب حاضر، يا غائب بنگارد، يا به شخص موثق فرمان دهد تا آن روايات را براى آن مخاطب بنگارد و خود در پايان تصريح كند كه اين كتابت به فرمان او انجام گرفته است .
    كتابت را از نظر درجه اعتبار پس از سماع دانسته و گفته اند: لازم است راوى با آوردن عباراتى ؛ هم چون ((كتب الا فلان )) نوع تحمل با كتابت را از ساير شيوه ها متمايز سازد(540).
    6 - اعلام ، آن است كه شيخ به شخصى باگفتار صريح ، يا غير صريح يا كتابت اعلام كند كه اين كتاب ، يا حديث ، روايت يا سماع او از فلان شخص ‍ است و از اجازه روايت آن سخنى به ميان نياورد. برخى نقل روايت با استناد به اعلام را جائز نمى دانند، اما مشهور محدثان معتقداند: اعلام به منزله قرائت بر شيخ بوده و براى نقل حديث كفايت مى كند(541).
    7 - وصيت ، وصيت آن است كه شيخ به هنگام مرگ ، يا مسافرت به شخصى وصيت كند كه كتاب روايى او را روايت كند. گروهى از محدثان وصيت را جائز دانسته اند؛ زيرا وصيت و واگذار كردن كتاب به معناى اجازه نقل و كارى شبيه مناوله ، يا اعلام است ، اما اكثر محدثان آن را كافى نمى دانند(542).
    8 - وجاده ، وجاده بر وزن كتابت از ريشه وجد (= يافتن ) به اين معناست كه راوى ، كتاب يا رواياتى به خط شيخ را بيابد و - بى آن كه معاصر او باشد، يا اگر معاصر است او را ملاقات كرده باشد - از روى يقين به خط شيخ بودن آن را روايت كند.
    و جاده نيز بسان كتابت مى تواند همراه با اجازه ، يا بدون اجازه باشد.
    به عنوان نمونه كتاب فقه الرضا (عليه السلام ) كه منسوب به امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) است از طريق و جاده نقل شده است (543).
    مبحث چهارم : شرائط نقل و پذيرش روايات
    شرائط نقل روايت
    1- ذكر اسناد روايات ، ذكر اسناد براى روايات از اختصاصات مسلمانان است به نظر مى رسد توجه معصومان (عليه السلام ) به ثبت و ضبط اسناد در كنار متون روايى از عوامل اهتمام مسلمانان به ذكر اسناد بوده است . از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) چنين نقل شده است : اذا كتبتم الحديث فاكتبوه باسناده فان يك حقا كنتم شركاء فى الاجر و ان يك باطلاكان وزره عليه ؛(544) هرگاه حديثى را مى نويسيد آن را با سندش ‍ بنگاريد، كه اگر راست باشد شما در اجر آن شريك ايد و اگر دروغ باشد گناهش بر گردن راوى است . نظير چنين روايتى از حضرت امير (عليه السلام ) نيز نقل شده است (545).
    وجود سند در كنار روايات ، افزودن بر آن كه به متون روايات اعتبار ويژه اى مى بخشد، راه ورود روايات مجعول را بسته و زمينه بازشناخت اين گونه روايات را هموار مى سازد. بدين ترتيب اهتمام به اسناد در تمام ادوار تاريخ حديث شيعه و اهل سنت مشهود است . اين امر چنان شدت داشته كه از توجه آنان به محتواى روايات كاسته و باعث انتقاد از پيشينيان به اين سبب ؛ يعنى اهتمام زياد به اسناد و غفلت از متون روايى شده است (546).
    2. ذكر نص روايات و پرهيز از نقل به معنا، مى دانيم كه روايت ، بسان هر گفتارى ديگر بر دو عنصر ساختار لفظى و معناى كلام استوار است .
    به عنوان مثال در روايت : ((طلب العلم فرضه على كل مسلم (547)؛ طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است .)) واژه ها و نوع چينش آنها (تركيب ) ساختار روايت و وجوب تحصيل دانش براى همه دين داران معناى آن را تشكيل مى دهد. حال اگر واژه ها و نوع چينش آنها را با تحفظ بر معناى آن تغيير دهيم در حقيقت ((نقل به معنا)) كرده ايم ؛ يعنى معنا و مفهوم روايت را نقل كرده ايم ، نه نص آن را. به عنوان مثال جمله : ((طلب العلم واجب على كل مسلم ))، يا جمله ((طلب العلم واجب على كل مؤ من )) نقل به معناى روايت پيشين خواهد بود.
    از سوى ديگر هر يك از واژه ها مفاهيم خاص خود را به دست مى دهد، و نوع چينش و تركيب واژه ها نيز در معنادهى جمله نقش ويژه و گاه بسيار موثرى دارند، پيداست كه از نظر همگان آنچه مطلوب است نقل نص ‍ روايات است .
    با اين حال نقل نص روايات با دشوارى هايى روبرو بوده است ؛ زيرا طبيعت خطا و اشتباه حافظه اقتضاء داشت كه احيانا واژه هاى مترادف ، جاى واژه هاى اصلى بنشيند، يا در چينش روايت جابجايى صورت گيرد، يا حتى جملات روايى دچار كوتاهى و بلندى شوند. بدين جهت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امامان (عليه السلام ) نقل به معنا را مجاز شمردند(548).
    بايد دانست كه در نقل به معنا مى بايست سه شرط رعايت گردد:
    الف - ناقل چنين روايتى مى بايست از معانى واژه ها و نقش آنها در جمله و قرائن دال بر خلاف آن آگاه باشد. به عبارت روشن تر مى بايست به اندازه كافى گفتار شناس و اديب باشد.
    ب - نقل به معنا نبايد از رساندن معناى مقصود معصوم دچار كاستى باشد.
    ت - از نظر خفا و آشكارى در دلالت رسانى به مثابه گفتار اصلى باشد(549).
    3- ذكر كامل روايات و عدم تقطيع ، هر روايت بسان گفتارى يكپارچه است كه صدر و ذيل آن به هم مرتبط بوده و در دلالت رسانى به كمك هم مى شتابند. از چنين دلالتى به سياق تعبير مى شود. از اين رو توصيه شده است كه ناقلان حديث آن را به طور كامل و بدون تقطيع نقل كنند. برخى از محدثان تقطيع اءحاديث را به طور مطلق ممنوع و برخى به طور مطلق جائز مى دانند. گروهى نيز معتقداند كه اگر شخص ، عارف به اءحاديث باشد و بداند كه ميان بخشى كه حذف كرده با بخشى كه حذف نكرده چه تفاوتى است و اين تقطيع به دلالت زيانى نرساند، مانعى ندارد(550).
    شرايط پذيرش روايات
    روايات نقل شده به رغم برخوردارى از شرايط تحمل و اداء در مرحله پذيرش مى بايست برخوردار از شرايط و ضوابطى باشند از اين ضوابط و شرايط مربوط به راوى ، يا راويان آن است ؛ يعنى اگر راويان برخوردار از اين شرايط باشند، روايتشان زمينه پذيرش را پيدا مى كند.
    اين شرايط عبارتند از: اسلام ، عقل ، بلوغ ، ايمان ، عدالت و ضبط.
    اينكه به بررسى اين شرائط مى پردازيم :
    1- اسلام ، برخوردارى راوى از شرط اسلام مورد اتفاق محدثان است ، بر اين اساس روايات كفار؛ اعم از يهود و نصارا، يا فرق اسلامى ؛ هم چون خوارج ، و مجسمه كه محكوم به كفراند، مردود است . براى اثابت اين شرط به دلالت آيه نبا(551) كه در خبر فاسق تثبت و تفحص را لازم كرده ، پس عدم اعتبار خبر كافر به طريق اولى است و نيز آياتى كه از اعتماد و تكيه كردن به ظالمان - كه كافران نيز مصداق كفاراند - نهى كرده (552) استناد شده است (553).
    2- عقل ، مفهوم شرط دانستن عقل در راوى آن است كه روايت مجنون ، يا مست ، يا نائم ، يا بيهوش و كسى كه مبتلا به فراموشى است ، مردود است (554 ). پيداست اگر شهادت ، توكيل و وصيت به چنين اشخاص به رغم آن كه موارد آنها جزئى و امور شخصى است ، مردود است ، روايشان كه ناظر به امور دين و شريعت است ، به طريق اولى مردود خواهد بود.
    3- بلوغ ، بر اساس اين شرط روايت صبى غير مميز به اتفاق همه حديث پژوهان مردود است و در روايت صبى مميز گرچه گروهى بر جواز و پذيرش ‍ آن راءى داده اند، اما مشهور محدثان برآنند كه تنها خبر بالغ در مرحله نقل مورد پذيرش است (555).
    4 - ايمان ، مقصود از ايمان اعتقاد به ائمه دوازده گانه است . بسيارى از محدثان شيعه ايمان را از شرايط راوى بر شمرده اند(556)، اما شيخ طوسى معتقد است : روايات مخالفان از اهل سنت ، يا شيعيان غير اثنى عشرى در صورتى كه در روايات اصحاب ، مخالف آنها نيامده باشد، مورد پذيرش ‍ است (557) چنان كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: ((هرگاه به رخدادى برخورديد و در روايات حكم آن را نيافتيد، به رواياتى در نگريد كه از على (عليه السلام ) روايت كرده اند و به آنها عمل كنيد(558))).
    5 - عدالت ، عموم محدثان شيعه عدالت را از جمله شراطى راوى بر شمرده اند، اما گروهى ديگر معتقد به عدم اشتراطاند. اين دسته خود بر دوگروه اند:
    الف - جمعى بر آن اند كه روايت مجهول الفسق ؛ يعنى راويانى كه فسق آنها مجهول است ، پذيرفته است . بنابراين نظريه ، روايات كليه راويانى كه در منابع رجالى از فسق آنها سخنى به ميان نيامده ، مورد پذيريش است ؛ اعم از آن كه از عدالت ، يا وثاقت آنان گفت و گو شده باشد، يا نه .
    ب - شيخ طوسى معتقد است : عدالت لازم نيست ، بلكه اگر اطمينان حاصل شود كه راوى از خصوص كذب و دروغ پرهيز دارد، براى پذيرش ‍ روايتش كافى است (559). اصطلاحا شيخ معتقد است كه وثاقت براى پذيرش كافى است .
    6 - ضبط، مقصود از ضبط آن است كه راوى از چنان حافظه و قدرت تمييزى برخوردار باشد كه بتواند روايات را بدون غلط، تصحيف و تحريف نقل كند و حداقل قدرت ضبط و حفظ او بيشتر از سهو و اشتباهش باشد؛ زيرا نمى توان راهيافت هرگونه خطا و سهو در نقل را منتفى دانست (560).
    فصل پنجم : آشنايى با رجال الحديث
    كليات تعريف علم رجال
    رجال دانشى است كه به معرفى راويان و صفاتى كه در پذيرش ، يا عدم پذيرش راويان نقش دارد - نظير ايمان و عدالت - مى پردازد و از چگونگى توثيق و جرح راويان و راه هاى رفع تعارض ميان جرح و تعديل سخن به ميان مى آورد.
    مى دانيم كه روايات معصومين همراه با سند به دست ما رسيده است . مقصود از سند سلسله اى از راويان است كه به ترتيب دوره هاى تاريخى هر يك از آنها از روايت معصوم را براى ديگرى نقل كرده است . به عنوان مثال در كتاب كافى به چنين روايتى برمى خوريم :
    محمدبن يحيى ، عن محمدبن عبد الجبار، عن محمدبن اسماعيل ، عن على بن النعمان ، عن ابن مسكان ، عن ابى بصير، عن ابى عبدالله (عليه السلام ) قال : قال لى : يا ابا محمد! ان الله عزوجل لم يعط الانبياء شيئا الا و قد اعطاه محمدا (صلى الله عليه و آله و سلم )؛ اى ابا بصير خداوند عزوجل به پيامبران چيزى نداد، مگر آن كه آن را به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ارزانى داشت (561).
    در اين روايت كه مربوط به كتاب حجت و از جمله روايات مربوط به عقائد است ، نام شش راوى برده شده كه به ترتيب روايت مزبور را از امام صدق (عليه السلام ) نقل كرده اند. اين شش تن عبارتند از: محمدبن يحيى ، محمدبن عبدالجبار، محمدبن اسماعيل ، على بن نعمان ، ابن مسكان ، ابوبصير. پيداست كه مرحوم كلينى (م 329) از محدثان سده چهارم تا عصر امام صادق (عليه السلام ) - يعنى سال هاى 114 تا 148 هجرى (562) - بيش از 150 سال فاصله داشته است .
    بنابراين قطعا او اين روايت را از طريق پيش از خود شنيده ، يا به يكى از طرق ديگر تحمل ، دريافت كرده و براى ما نقل نموده است .
    اگر او نام اين روايان و سلسله سند را ذكر نمى كرد، ما راه تحقيق مناسبى براى دست يابى به اطمينانى آرام بخش كه صدور روايت از امام (عليه السلام ) را اثبات كند، نداشتيم ، مگر آن كه با خود مى گفتيم كه كلينى از محدثان بزرگ و محتاط است و لابد خود از راويان پيشين شنيده كه براى ما نقل كرده است . افزون بر آن كه اين انديشه ما را به اطمينان كافى نمى رساند، محذور ديگرى در برداشت و آن اين كه شايد او در قضاوت درباره عدالت ، وثاقت و ايمان راويان دچار اشتباه شده باشد. ذكر نام راويان و سلسله سند، اين امكان را براى ما فراهم مى سازد كه از منظر اجتهادى و مبانى نظرى خود شرائط راويان را مورد بررسى قرار دهيم .
    حال مى خواهيم بدانيم ، اولا: اين شش راوى چه كسانى هستند؟ و در چه عصرى مى زيسته و با چه كسانى معاصر بوده اند؟ آيا در حوزه عقيده به امامت ائمه (عليهم السلام ) اعتقاد داشته اند؟ آيا در حوزه اخلاق انسان هاى عادل ، يا حداقل راستگو بوده اند؟ تمام اينها پرسش هايى است كه ما براى دست يابى به صحت روايت به پاسخ آنها نيازمنديم ، از سوى ديگر بيش از سيزده سده ميان ما و آنها فاصله شده ، چگونه مى توانيم به اين پاسخ ‌ها دست يابيم . اينجاست كه علم رجال به كمك ما مى شتابد و ضمن معرفى هويت راويان ، به ما مى گويد كه اين راوى آيا جزء اماميه است ، يا نه ؟ آيا عادل است ، يا نه ؟ از اين رو علم رجال به منزله فرهنگ لغتى مى ماند كه واژه هاى دشوار و ناشناخته متون را براى ما معرفى كرده و مبين مى سازد. اين بخش او وظيفه علم رجال بر عهده كتب و منابع رجالى گذاشته شده است .
    اما پاره اى از مشكلات است كه صرفا با مراجعه به اين منابع حل نمى شود و مى بايست مبانى آن قبلا تبيين گردد. برخى از اين مشكلات بدين شرح است : رجاليون براى تعديل ، توثيق ، يا جرح راويان از چه الفاظى استفاده مى كنند؟ بر چه مبنايى مى توان به توثيق راويان راه يافت ؟ آيا نص امام معصوم لازم است ؟ آيا جزء اصحاب اجماع بودن براى وثاقت كافى است ؟ در مواردى كه ميان ديدگاه هاى رجاليون تضاد وجود داشته باشد و اصطلاحا در تعارض ميان جرح و تعديل چه بايد كرد؟ منابع رجالى شيعه و اهل سنت كدام است و چه تفاوت هايى ميان آنها وجود دارد؟
    علم رجال به اين پرسش ها نيز پاسخ مى دهد. پس بخشى از مباحث علم رجال صرفا نظرى و بخش ديگر ميدانى و كاربردى است . بخش ميدانى و كاربردى را مى بايست با مراجعه مستقيم به منابع رجالى دنبال كرد و آنچه معمولا در كتاب هاى علم رجال طرح مى شود، بخش نخست ؛ يعنى مباحث نظرى آن است ، كه در اين فصل نيز همين مباحث طرح شده است .












    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  8. #27
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    موضوع و مسائل علم رجال
    موضوع علم رجال راويان حديث و بررسى آن دسته از حالاتى است كه - نظير ايمان ، عدالت ، وثاقت ، ضبط - در پذيرش روايتشان ، يا عدم پذيرش ‍ نقش دارد و ساير حالات آنان ؛ نظير شاعر بودن ، تاجر بودن و داشتن پست هاى اجتماعى و... مورد نظر اين دانش نيست .
    مسائل علم رجال نيز شامل چند دسته است كه عبارتند از: 1- الفاظ جرح و تعديل و تعارض آنها؛ 2- توثيقات خاص ؛ 3- توثيقات عام ؛ 4 - شناخت منابع رجالى . مباحث اين فصل نيز بر اساس همين مباحث چهارگانه افزون بر مباحث مقدماتى تنظيم شده است .
    مبحث نخست : الفاظ جرح و تعديل و تعارض آنها
    رجاليان براى نشان دادن عدالت يا وثاقت راويان از الفاظى خاص استفاده مى كنند كه به آنها الفاظ تعديل و توثيق مى گويند. چنان كه براى نشان دادن ضعف اعتقادى يا اخلاقى راويان از الفاظى خاص بهره مى گيرند كه به آن ها الفاظ جرح گفته مى شود. در اين جا اين الفاظ را به طرز جداگانه ذكر مى كنيم .
    1- الفاظ دال بر توثيق
    1- 1. عدل ، امامى ضابط،
    با توجه به اين كه در اين واژه ها با آمدن واژه عدل بر حوزه اخلاق راوى و پايبندى او به فرائض دينى و با آمدن واژه امامى به حوزه ايمان و عقيده راوى و شيعه اثناعشرى بودن او تصريح شده ، چنين عبارتى رابهترين و صريح ترين لفظ براى دلالت بر تزكيه و تعديل راويان دانسته اند(563).
    2 - 1. عدل ،
    در صورتى كه اين واژه در منابع رجال شيعه بكار رفته باشد به صورت دلالت تضمنى ، يا التزامى دال بر امامى بودن ، يا ضابط بودن راوى نيز خواهد بود؛ زيرا عدالت مطلق فرع اسلام و ايمان است و بر كافر و پيروان ساير فرق اسلامى به صورت مطلق عادل گفته نمى شود.
    از سوى ديگر در ميان رجاليون شيعه كمتر مرسوم است كه به امامى بودن ، يا ضابط بودن راوى تصريح كنند. بنابراين وقتى مى گويند: عدل ، مقصود آنان امامى و ضابط بودن در كنار عدالت است (564). بااين حال بايد پذيرفت كه دلالت اين لفظ به صراحت لفظ پيشين نيست .
    3- 1. امامى ضابط،
    در صورتى كه اين دو لفظ در كنار يكديگر بكار برده شوند، يا هر كدام به طور جداگانه در مورد يك راوى آورده شوند، دلالت بر مدح راوى دارند، اما اين مدح در حد توثيق نخواهد بود؛ زيرا حوزه اخلاق راوى كه در اثبات صحت روايت او لازم است ، مسكوت گذاشته شده است (565).
    4 - 1. ثقه ،
    واژه ثقه در اصطلاح علماى رجال برابر با عدالت است . ريشه اين واژه از وثوق به معناى اطمينان است و مقصود از آن كسى است كه نسبت به دورى او از دروغ ، اشتباه و فراموشى اطمينان وجود دارد؛ زيرا اگر قرار باشد شخص ، عادت به دروغ ، اشتباه يا فراموشى داشته باشد، چگونه مى توان به گفتار او اطمينان داشت . نسبت به ساير گناهان غير از دروغ نيز چنين است ؛ زيرا انسان به سخن مثل شرابخوار اطمينان نمى يابد(566). بنابراين هرگاه اين كلمه به طور مطلق در منابع رجالى بكار رود، در دلالت آن بر عدالت و ضابط بودن راويان جاى اشكال نيست ، اما در دلالت آن بر اماميه بودن راوى جاى مناقشه است .
    5 - 1. ثقه فى الحديث ،
    او فى الروايه ، دلالت اين لفظ نيز بسان دلالت واژه ثقه است ؛ يعنى بر عدالت و ضابط بودن راوى به صورت آشكار دلالت دارد، اما در دلالت آن بر امامى بودن جاى تاءمل است (567).
    6 - 1. حجت ،
    به معناى صحت احتجاج به حديث است . اين لفظ بر حسب معناى عامش ؛ اعم از حديث صحيح ، حسن ، موثق و حتى ضعيف است ؛ زيرا درباره هر يك از اءحاديث غير صحيح بخاطر وجود قرائنى احتمال احتجاج و استدلال وجود دارد، اما در عرف خاص رجاليون واژه حجت به معناى ((ثقه )) بودن بوده و نظير اين واژه دلالت بر عدالت ، ضابط و امامى بودن دارد(568).
    7 - 1. عين و وجه ،
    گاه اين دو واژه به طور مطلق بكار مى روند و گاه گفته مى شود ((من عيون اصحابنا))، يا ((من وجوه اصحابنا)). آيه الله سبحانى آورده است : ((كسى كه منابع رجالى را مورد بررسى قرار دهد، در مى يابد كه اين دو واژه فراتر از امامى و عادل بودن راوى ، دلالت بر جلالت راوى نيز دارد. و رجاليون اين دو وصف را در مواردى بكار مى برند كه شخص جزء طبقه برجسته در فضل و فضيلت باشد و اين امر نشان مى دهد كه او در ميان طائفه از نظر و جاهت جايگاه و ارزش به مثابه چهره و چشم است (569))).
    2- الفاظ دال بر جرح
    2- 1. برخى از اين الفاظ به حوزه اخلاق راوى ناظر بوده و به صراحت ، عدالت او را نفى كرده و فسق و دروغ را به او نسبت مى دهد؛ نظير فاسق ، شارب الخمر، كذاب ، وضاع الحديث ، يختلق الحديث كذبا (= از روى دروغ حديث مى سازد)، ياالفاظى ؛ نظير ليس بعادل ، ليس بصادق كه به صورت سلبى عدالت و وثاقت راوى را نفى مى كند.
    2- 2. برخى از الفاظ جرح ناظر به حوزه عقيده راوى بوده و برخوردارى او از عقيده صحيح ، يعنى اماميه اثناعشرى بودن را نفى مى كند؛ نظير غال ، ناصب ، فاسد العقيده .
    2- 3. برخى ديگر از الفاظ جرح بى آن كه مستقيما به اخلاق ، يا عقيده او مربوط باشد، به شخصيت حديثى راوى پرداخته و او را فاقد صلاحيت لازم براى نقل حديث معرفى مى كند؛ نظير ضعيف كه نزد قدماء به اشخاصى اطلاق مى شد كه داراى قلت يا سوء حافظه بودند.
    تعارض جرح و تعديل
    از جمله مشكلات مراجعه به منابع رجالى اختلاف تباينى علماى رجال درباره برخى راويان است ، به گونه اى كه اين اختلاف نظر قابل جمع نباشند. مثلا يكى از آنان راوى را صحيح العقيده و ديگرى فاسد العقيده معرفى كند، يا يكى او را ثقه و ديگرى ضعيف بشناساند. چنين مواردى را اصطلاحا تعارض جرح و تعديل مى گويند.
    در چگونگى برخورد با ديدگاه هاى متعارض رجاليون درباره يك راوى سه نظريه عمده وجود دارد: كه عبارتند از:
    1- مطلقا جرح مقدم است ؛
    2- مطلقا تعديل مقدم است ؛
    3 در صورتى كه ميان ديدگاه جرح و تعديل جمع ممكن باشد، به هر دو عمل مى شود، ولى اگر جمع ممكن نباشد به مرجحات مراجعه مى شود، و اگر ترجيحى در بين نباشد، درباره آن راوى توقف مى كنيم .
    شيوه هاى توثيق
    توثيق راويان به دو صورت خاص و عام انجام مى گيرد. مقصود از توثيق خاص آن است كه در خصوص يك راوى از سوى ائمه (عليهم السلام )، يا علماى رجال ، الفاظ دال بر وثاقت رسيده باشد، اما در توثيق عام نسبت به جمع و گروهى خاص تمجيد، يا توثيق رسيده كه راوى مورد نظر در ميان آنان قرار دارد. مثلا وقتى گفته مى شود: اصحاب اجماع جزء توثيقات عام است ، به اين معناست كه راويان بر شمرده شده در ميان اصحاب اجماع بخاطر اعتبار جمعى اصحاب اجماع از اعتبار و وثاقت برخوردار مى گردند. به عبارت روشن تر در توثيق خاص دلالت بر توثيق مطابقى ، اما در توثيق عام دلالت بر توثيق هر يك از راويان تضمنى است . هر چند دلالت تضمنى نيز بسان دلالت مطالبقى براى اثبات و ثاقت كفايت مى كند(570).
    اينك به بررسى هر يك از توثيقات خاص و توثيقات عام مى پردازيم :
    مبحث دوم : توثيقات خاص
    1- تنصيص يكى از معصومان (عليه السلام )، هرگاه يكى از امامان معصوم (عليه السلام ) بر وثاقت كسى تصريح كنند، بدون ترديد وثاقت او ثابت مى گردد و پيداست در صورت تحقق چنين تنصيصى دو راه دارد:
    الف . علم وجدانى ؛ يعنى شخصا
    در حضور امام (عليه السلام ) از چنين تصريحى اطلاع يابيم . روشن است كه اين راه براى ما در دوران غيبت مسدود است .
    ب - از راه روايت معتبر؛ خوشبختانه اين راه قابل دسترسى است ؛ زيرا در منابع رجالى و روايى روايات معتبر؛ خوشبختانه اين راه قابل دسترسى است ؛ زيرا در منابع رجالى و روايى روايات قابل توجهى در توثيق راويان به دست ما رسيده است . به عنوان مثال على بن مسيب مى گويد: به امام رضا (عليه السلام ) عرض كردم : وطن من دور است و نمى توانم در هر زمان خدمت شما برسم ، آموزه هاى دينى ام را از چه كسى دريافت كنم ؟ امام فرمود: ((از زكريا ابن آدم قمى كه ماءمون بر دين و دنياست )). بنابراين امين بودن بر دين و دنيا بالاترين تعبير براى نشان دادن وثاقت است . و از آنجا كه اين روايت صحيح است ، پس وثاقت زكريابن آدم ثابت مى شود(571).
    2- تنصيص يكى از اعلام متقدم ، مقصود از اعلام متقدم آن دسته از رجاليون و محدثان هستند كه پيش از شيخ طوسى (م 460) مى زيسته اند؛ نظير برقى ، ابن قولويه ، كشى صدوق ، مفيد، نجاشى و ديگران . بر اين اساس ‍ اگر اين بزرگان در منابع رجالى خود بر وثاقت هر يك از راويان تصريح كنند، وثاقت او اثبات خواهد شد.
    3- تنصيص يكى از اعلام متاخر، مقصود از اعلام متاخر، رجاليون پس از شيخ طوسى ؛ نظير شيخ ‌الدين رازى (م 585)، ابن شهر آشوب (م 585)، علامه حلى (م 726)، علامه مجلسى (م 572)، و ديگران هستند.
    تنصيص اعلام متاءخر بر وثاقت خود به دو دسته قابل تقسيم است :
    الف - بخشى از اين تنصيص ها مستند به حس است ؛ نظير ديدگاه هاى رجالى شيخ منتجب الدين و ابن شهر آشوب . اينها را اگر چه نمى توان گفت كه معاصر راويان بوده اند، اما حداقل نسبت به آنان قريب العصر به شمار مى روند.
    ب - بخشى ديگر از تنصيص هاى علماى رجال مستند به حدس است . ديدگاه هاى رجاليون پس از علامه حلى ؛ هم چون ميرزا استرآبادى ، سيد تفرشى ، محقق اردبيلى ، قهپائى ، علامه مجلسى ، آيه الله خويى و... اين چنين است .
    4 - ادعاى اجماع از سوى رجاليون ، همان گونه كه اگر يكى از اعلام متقدم بر وثاقت يكى از راويان تصريح مى كرد، وثاقت او ثابت مى شد، اگر او بر وثاقت كسى ادعاى اجماع نمايد، ديدگاه او حجت است ، اما اگر از سوى كسى كه قول او از باب حجت خبر واحد حجت است ، ادعا شود از حجيت برخوردار خواهد شد(572).

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  9. #28
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    مبحث سوم : توثيقات عام
    افزون بر توثيقات خاص شيوه هاى ديگرى وجود دارد كه راويانى را به صورت عام و به صورت ضمنى و در قالب عناوينى كلى ؛ هم چون اصحاب اجماع به عنوان ثقه معرفى مى كند كه از آنها به توثيقات عام تعبير مى شود. اينكه به بررسى هر يك از آنها مى پردازيم :
    1- اصحاب اجماع
    عنوان اصحاب اجماع كه در مجموع 22 تن از راويان مهم را در بر مى گيرد، گسترده ترين و مهم ترين شيوه در ميان توثيقات عام به شمار مى رود.
    شواهد رجالى نشان مى دهد كه نخستين بار ابو عمرو كشى (م 329) در رجال خود از مساءله اصحاب اجماع سخن به ميان آورده است (573).
    شمار اصحاب اجماع
    ((كشى )) شمار اصحاب اجماع را اين چنين نقل كرده است :
    اصحاب امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) شش تن اند كه عبارتند: از: 1. زراره بن اعين ؛ 2. معروف بن خربوذ؛ 3. بريدبن معاويه ؛ 4. ابوبصير اسدى ؛ 5. فضيل بن يسار؛ 6. محمدبن و اصحاب امام صادق (عليه السلام ) به طور اختصاصى نيز شش تن اند: 1. جميل بن دراج ؛ 2. عبدالله بن مسكان ؛ 3. عبدالله بن بكير؛ 4. حمادبن عثمان ؛ 5. حمادبن عيسى ؛ 6. ابان بن عثمان . و اصحاب امام كاظم و امام رضا (عليه السلام ) نيز شش تن اند: 1. يونس بن عبدالرحمن ؛ 2. صفوان بن يحيى ؛ 3. محمدبن ابى عمير؛ 4. عبدالله بن مغيره ؛ 5. حسن بن محبوب ؛ 6. احمدبن محمدبن ابى نصر.
    بدين ترتيب شمار اصحاب اجماع 18 تن خواهد بود. اما گاهى به جاى ابوبصير اسدى در گروه نخست از ابو بصير مرادى ياد مى كنند و در گروه سوم به جاى حسن بن محبوب ، حسن بن على بن فضال و فضاله بن ايوب ، يا به جاى فضاله بن ايوب ، عثمان بن عيسى را مى نشانند. اگر اين چهار تن ؛ يعنى ابوبصير مرادى ، حسن بن على بن فضال ، فضاله بن ايوب و عثمان بن عيسى را كه محل اختلاف اند، به اصحاب اجماع اضافه كنيم ، شمار آنان 22 تن خواهد بود. و از آنجا كه بر صحت روايات اين دست از اصحاب ائمه (عليهم السلام ) اجماع شده است ، به آنان اصطلاحا اصحاب اجماع اطلاق شده است (574).
    مفهوم صحيح شمردن روايات صحيح اصحاب اجماع
    در عبارت كشى چنين آمده است : ((اءجمعيت العصابه على تصحيح ما يصح عنهم )). مفهوم عبارت : ((اجمعت العصابه على تصحيح ))، كه به معناى اتفاق اماميه بر صحيح شمردن است ، روشن است . اما مفهوم ((ما يصح عنهم ))، روشن نيست ؛ زيرا دو احتمال درباره آن داده مى شود: الف . مقصود صحيح شمردن نقل و حكايت آنان است ؛ يعنى اصحاب اجماع را در تمام رواياتى كه از ائمه (عليهم السلام ) نقل كرده اند، تصديق كنيم . به عبارت روشن تر آنان را ثقه بدانيم ، كه در اين صورت اصحاب اجماع جزء توثيقات عام خواهد شد و شمارى از عالمان بر اين راءى هستند.
    ب - مقصود صحيح شمردن مرويات آنان است ؛ يعنى تمام رواياتى كه اصحاب اجماع نقل كرده اند، صحيح و صادر شد از ائمه (عليهم السلام ) بدانيم ، حتى اگر روايت نقل شد فاقد اتصال سند، يا ساير شرائط صحت ؛ هم چون عدالت و ايمان راوى باشد. در اين صورت مرتبه اى فراتر از توثيق براى اصحاب اجماع ثابت مى گردد؛ زيرا مفهوم اين مدعا آن است كه نه تنها اصحاب اجماع خود ثقه و عادل اند، بلكه در چنان مرتبه بلندى از وثاقت قرار دارند كه جز روايات صادر شده از ائمه (عليهم السلام ) را نقل نمى كنند(575).
    مشايخ ثقات
    علما رجال شمارى از روايان را يه عنوان مشايخ ثقات ياد كرده اند كه اينك به بررسى آنان مى پردازيم :
    1- 2. محمدبن ابى عمير (م 217)، از ابن عمير با عناوين محمدبن زياد بزاز يا ازدى نيز ياد شده است . او اهل بغداد بوده و از محضر امام كاظم ، امام رضا و امام جواد (عليه السلام ) حديث شنيده و از چهره هاى بنام ميان شيعه و از نگاه مخالفان از اوتاد عصر خود بوده است . محمدبن ابى عمير در زمان هارون الرشيد و ماءمون دستگير شد و به شدت مورد شكنجه قرار گرفت و سپس به مدت چهار سال راهى زندان شد. خواهر ابن ابى عمير براى حفظ جان او در ايام استتار برادر، كتاب هاى حديثى برادرش را در زمين دفن كرد و در اثر طولانى شدن ايام حبس ابن ابى عمير، كتاب ها متلاشى شد. از اين رو او پس از آزادى ، روايات را با تكيه بر حافظه خود نقل مى كرد. بدين جهت بزرگان شيعه روايات مرسل او را در حكم مسند دانستند.(576)
    2- 2. صفوان بن يحيى بياع سابرى (م 210)، طبق نقل نجاشى او اصاله كوفى و جزء ثقات است كه از امام رضا (عليه السلام ) روايت نقل مى كند و نزد امام از جايگاه شريفى برخوردار بود، كشى او را جزء اصحاب امام كاظم (عليه السلام ) نقل كرده است . او وكالت امام رضا و امام جواد (عليه السلام ) را بر عهده داشته و در ميان طبقه خود در ورع و تقوا ممتاز بوده است .
    برابر دانستن مراسيل صفوان بن يحيى با مسانيد او و نيز ثقه دانستن تمام مشايخ حديثى او كه از نتايج توثيقات عام است ، از اين جهت مورد اشكال واقع شده كه او از راويان ضعيف نيز رواياتى را نقل كرده است (577).
    2- 3. احمدبن محمدبن ابى نصر بزنطى (م 221)، نجاشى درباره اش ‍ مى گويد: ((او كوفى است كه به ملاقات امام رضا (عليه السلام ) و امام جواد (عليه السلام ) نايل آمده و نزد اين دو امام از منزلت عظيمى برخوردار بوده است .)) آنگاه براى او كتبى بر مى شمرد(578).
    احمدبن محمدبن ابى نصر طبق نقل شيخ طوسى جزء سه فقيهى است كه تنها از ثقات روايت مى كرده اند(579). بنا به نقل آيه الله خويى (ره ) از بزنطى در بيش از 788 سند روايات كتب اربعه نام برده شده و ايشان نام 115 تن از مشايخ او را براى او برشمرده است ، كه از اين ميان 53 تن ثقه ، و ساير مشايخ يا مهمل يا مجهول و شمارى اندك نيز ضعيف اند(580) راويان ضعيفى كه بزنطى از آنان روايت نقل كرده و به همين خاطر قاعده پيش ‍ گفته ؛ يعنى عدم روايت از غير ثقات از نگاه آيه الله خويى مورد خدشه واقع شده ، عبارتند از: مفضل بن صالح ، حسن بن على بن ابى حمزه ، عبدالله بن محمد شامى و عبدالرحمن بن سالم و...(581).
    4 - 2. احمدبن محمدبن عيسى قمى ، گفته شده كه احمدبن محمدبن عيسى قمى نيز از محدثانى است كه بسان ابن ابى عمير جز از ثقات نقل نمى كند. بنابراين افزودن بر آن كه مشايخ او ثقه اند، روايات مرسل او نيز در حكم ثقه هستند. دليل مدعا آن است كه او احمدبن محمدبن خالد برقى را بدين جهت كه از راويان ضعيف روايت نقل مى كرد، از شهر قم بيرون كرد، هر چند بعدها از نظرش برگشت و از برقى عذر خواهى نمود و پس از مرگ او پاى برهنه در تشييع جنازه اش حاضر شد. علامه حلى معتقد است : وقتى منش احمدبن محمدبن عيسى چنين باشد كه احمدبن محمد خالد برقى را بخاطر روايت ضعاف از قم بيرون كند، پس آشكار مى گردد كه خود او اهل نقل از ضعفاء نبوده است .(582)
    5 - 2. بنو فضال ، بنو فضال شامل چند تن از راويان است كه عبارتند از: على بن حسن بن على بن فضال و برادرانش احمد و محمد و پدرشان حسن بن على بن فضال . آنان به رغم استقامت عقيده در آغاز راه ، دچار انحراف عقيدتى شده و به فرقه فطحيه گراييدند(583).
    با توجه به آن كه در دوران استقامت ، روايات زيادى از ائمه شنيده و نقل مى كردند، محدثان شيعى از امام حسن عسكرى (عليه السلام ) درباره استناد به رواياتشان استفسار كردند و امام فرمود: ((خذوا ما رووا و ذروا ما راوا؛ به رواياتشان عمل كنيد، اما ديگاه هايشان را رها كنيد(584))).
    طبق اين روايت به تصريح امام معصوم (عليه السلام ) روايات بنوفضال قابل عمل است هر چند كه آنان داراى فساد عقيده باشند.
    3. راويان مذكور در اسناد كتاب ((كامل الزيارات ))
    ابو القاسم جعفربن محمدبن قولويه (م 367 يا 369) استاد شيخ مفيد و از بزرگان فقه و حديث شيعه است . نجاشى او را جزء ثقات اصحاب و بزرگان فقه و حديث دانسته (585) و تمام رجاليون پس از نجاشى به اتفاق او را به وثاقت ، عظمت و جايگاه بلند علمى و معنوى به حساب آورده اند. كتاب ((كامل الزيارات )) تاليف ابن قولويه است كه از آغاز تاكنون به عنوان يكى از منابع مهم حديثى شيعه مورد توجه و مراجعه عالمان شيعى بوده است .
    گفته شده كه تمام راويان مذكور در اسناد اين كتاب ثقه اند. دليل مدعا گفتار ابن قولويه در مقدمه كتاب خود است . او در بخشى از اين مقدمه چنين آورده است :
    ((من در اين كتاب رواياتى كه اصحاب ثقه ما نقل كرده اند، آورده ام و روايتى را كه از رجال شاذ و غير مشهور نقل شده ، نياورده ام (586).)) بر اساس اين گفتار و شهادت ثقه ، تمام راويانى كه در اسناد روايات اين كتاب آمده اند جزء ثقات محسوب مى گردند.
    4 - راويان مذكور در اسناد تفسير على بن ابراهيم قمى
    على بن ابراهيم قمى از مشايخ حديثى و بزرگان شيعه است . نجاشى در توصيف او گفته است : ((ثقه ، ضابط، قابل اعتماد و داراى مذهب و عقيده صحيح است . او حديث را با سماع تحمل كرد و روايات زيادى نقل كرد و كتاب هايى نگاشت (587))).
    در عظمت او همين مقدار بس كه جزء مشايخ كلينى است و كلينى در كافى 7068 روايت را با نقل از او آورده است (588). از جمله كتاب هاى ماندگار على بن ابراهيم قمى تفسير روايى اوست كه به نام ((تفسير قمى )) معروف است . گفته شده كه تمام راويان ذكر شده در اسناد روايات تفسيرى اين كتاب از سوى مولف توثيق شده اند و مى توان به وثاقت همه آنان حكم كرد هر چند اين ادعا مورد مناقشه قرار گرفته است (589).
    5 - مشايخ اجازه
    گروهى از راويان حديث روايت اصل ، يا كتاب حديثى را براى افرادى اجازه داده اند كه از آنها به مشايخ اجازه ياد مى شود و از آنجا كه اجازه حديث در گذشته از برخوردارى شخص از جايگاه و مرتبه اى بلند در حديث حكايت داشته ، از اين رو گفته شده است : مشايخ اجازه جزء ثقات محسوب شده و نياز به توثيق جديدى ندارند، و حتى اگر نام آنان در منابع رجالى نيامده باشد، محكوم به وثاقت اند. بر اين اساس مشايخ اجازه ، امثال كلينى ، شيخ صدوق ، شيخ طوسى و... همگى ثقه خواهند بود.
    آيه الله خويى اين ديدگاه را مخدوش دانسته است ؛ زيرا ميان شيخ اجازه بودن با وثاقت ملازه نيست ، اجازه بسان ساير طرق تحمل حديث ؛ هم چون سماع ، قرائت و... بدين معناست كه راوى در دريافت اين حديث ، يا كتاب از استاد حديث خود صادق است نه اين كه ضرورتا شيخ حديثى او ثقه باشد.
    از سوى ديگر برخى از مشايخ اجازه ، فاقد و ثاقت اند. به عنوان مثال حسن بن محمدبن يحيى و حسين بن حمدان حصينى جزء مشايخ اجازه اند، اما با اين حال نجاشى آنان را تضعيف كرده است (590).
    مبحث چهارم : آشنايى با منابع رجالى شيعه
    منابع رجالى شيعه را از نظر ادوار تاريخى و نيز ميزان تاءثير گذارى مى توان به سه دسته به شرح ذيل تقسيم كرد:
    دسته نخست : منابع اوليه رجالى شيعه كه در سده هاى سوم تا پنجم فراهم آمده اند عبارتند از:
    1. رجال كشى ؛ 2. فهرست نجاشى ؛ 3. رجال شيخ طوسى ؛ 4. فهرست شيخ طوسى ؛ 5. رجال برقى ؛ 6. رساله ابوغالب زرارى ؛ 7. رجال ابن غضائرى .
    دسته دوم : منابع ثانويه رجال شيعه ، كه از سده ششم تا هشتم نگاشته شده و عبارتند از:
    1. فهرست شيخ منتجب الدين ؛ 2. معالم العلماء ابن شهر آشوب ؛ 3. رجال ابن داود؛ 4. خلاصه الاقوال علامه حلى .
    دسته سوم : منابع متاخر رجال شيعه كه از سده دهم تا سده كنونى نگاشته شده و اهم آنها عبارتند از:
    1. مجمع الرجال قهپائى 2. نقد الرجال تفرشى ؛ 3. جامع الرواه اردبيلى ؛ 4. رجال سيد بحرالعلوم . 5. تنقيح المقال مامقانى ؛ 6. قاموس الرجال تسترى (شوشترى )؛ 7. معجم رجال الحديث آيه الله خويى .
    اينك به بررسى و معرفى هر يك از منابع رجالى مذكور مى پردازيم :












    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  10. #29
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    منابع اوليه رجال شيعه (سده سوم تا پنجم )
    1- رجال كشى (حدود 340)،
    محمدبن عمربن عبد العزيز معروف به كشى داراى كتاب رجالى مهمى بوده كه براى نخستين باز درباره رجال شيعه تدوين يافت و به نام ((معرفه الرجال ))، يا ((معرفه الناقلين عن الائمه الصادقين ))، معروف است .
    شيخ الطائفه محمدبن حسن طوسى با اذعان به جايگاه علمى كشى و اعتبار كتاب تلخيص از اين كه تها شامل رجال شيعه بود، فراهم آورد و نام كتاب را ((اختيار معرفه الرجال )) گذاشت .
    كتاب ((اختيار معرفه الرجال )) با تصحيح و تعليق ميرداماد و تحقيق سيد مهدى روحانى در دوجلد منتشر شده است . در آغاز كتاب با آمدن 11 روايت از ارزش و اهميت فراگيرى حديث سخن به ميان آمده ، سپس ‍ اسامى رجال شيعه را از دوران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تا عصر امام هادى و عسكرى عليهما السلام و بر اساس سير تاريخى برشمرده و شمارى از روايات هر يك را منعكس ساخته است مقباس الهدايه در اين كتاب از 1151 راوى گفت و گو شده است .
    2- رجال نجاشى (م 450)،

    نام كامل اين كتاب ((فهرس اسماء منصنفى الشيعه )) است ، كه از آن با عنوان فهرست ، يا رجال نجاشى نيز ياد مى شود. ابو العباس احمدبن على بن احمدبن عباس نجاشى اسدى كوفى مولف كتاب از بزرگان و نام آوران حدثى و رجال شيعه است .
    در عظمت و جايگاه علمى نجاشى همين بس كه كتاب رجال او به عنوان بهترين منبع اوليه رجال شيعه قلمداد شده و عموما ديدگاه او به عنوان قول فصل در بررسى راويان مورد توجه قرار مى گيرد.
    در رجال نجاشى تنها رجال شيعى آمده و از راويان اهل سنت تنها در مواردى كه رواياتى را از شيعه نقل كرده ، يا كتابى در خدمت به فرهنگ شيعه نگاشته ؛ نظير مدائنى و طبرى نام برده است . او غالبا به جرح و تعديل راويان پرداخته است ، هر چند در برخى از موارد از مدح و ذم آنان سكوت كرده است . در اين كتاب با تحقيق سيد موسى شبيرى زنجانى در يك جلد انتشار يافته و در آن 1269 راوى مورد بررسى قرار گرفته است .
    3- رجال شيخ طوسى (م 460)،

    اين كتاب و نيز فهرست شيخ چنان كه از مقدمه كتاب پيداست ، بنابه در خواست الشيخ الفاضل فراهم شده است .
    كتاب داراى 13 باب و شمار راويان ذكر شده در آن 6429 راوى است . شيخ در اين ابواب به ترتيب ، اسامى راويان صحابه ، راويان اميرالمومنين (عليه السلام )، راويان امام حسن مجتبى (عليه السلام ) و... را براى تسهيل به ترتيب حروف الفبا آورده و در آخرين باب نام كسانى را كه از هيچ امامى روايتى نقل نكرده اند آورده است . در پايان هر باب پس از حرف ياء (آخرين راوى ) در دو بخش نام صاحبان كنيه و نيز زنان راوى را منعكس ساخته است .
    گويا شيخ مى خواسته مجموعه اى از راويان ائمه (عليهم السلام ) را بدون در نظر گرفتن مذهبشان در اين كتاب بياورد. بدين جهت اسامى اشخاصى ؛ هم چون معاويه و عمروعاص به عنوان راويان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، يا عبيدالله بن زياد را به عنوان صحابه حضرت امير (عليه السلام ) آورده است . اين كتاب با تحقيق جواد قيومى اصفهانى در يك جلد منتشر شده است .
    4 - فهرست شيخ طوسى (م 460)،

    اين كتاب بر اساس حروف الفباء تنظيم شده و 912 راوى در آن معرفى شده اند. نخستين راوى ابراهيم بن محمد ابن ابى يحيى و آخرين راوى اين عصام است . هدف شيخ از تاءليف اين كتاب ضبط اسامى صاحبان كتاب ، يا اصل بوده است ، اما از آنجا كه در كنار ذكر نام آنان ، عموما به جرح و تعديل آنان پرداخته به عنوان منبع رجالى شناخته شده است .
    شيخ طوسى در مقدمه كتاب مى گويد: گردآورى فهرست كتب پيش از او - صورت ناقص انجام مى شده و او كوشيده است تا آن را تكميل كند. شيخ از او كتاب از ابوالحسين احمدبن حسين بن عبيدالله (معروف به ابن غضائرى ) كه يكى ناظر به اصول و ديگر مربوط به مصنفات بوده نام مى برد
    (591).
    اين كتاب هاى به رغم برخوردارى از جامعيت نسبى در اثر كوتاهى ورثه از بين رفته است . اين كتاب نيز در يك جلد و با تحقيق جواد قيومى منتشر شده است .
    5 - رجال برقى (م 274، يا 280)،

    ابوجعفر احمدبن محمدبن خالدبن عبدالرحمن بن محمدبن على برقى از عالمان شيعى سده سوم است . او اصالتا كوفى است . جد او محمدبن على پس از شهادت زيد توسط حاكم وقت كوفه ؛ يعنى يوسف بن عمر حبس و سپس به شهادت رسيد. به دنبال اين ماجرا برقى به همراه برادرش ‍ عبدالرحمن به يكى از روستاهاى اطراف قم به نام برق رود متوارى شد.
    رجال برقى بسان رجال شيخ بر اساس ادوار تاريخى ابتدا اسامى اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و حضرت امير (عليه السلام ) و سپس ‍ راويان ساير ائمه تا امام زمان (عليه السلام ) تنظيم شده و در پايان نام 12 تن از اصحاب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را كه در روز جمعه و در مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ابوبكر اعتراض كرده اند، آورده است .
    در اين كتاب مجموعا نام 1707 راوى آمده است و با تحقيق جواد قيومى در يك جلد انتشار يافته است .
    6 - رساله ابوغالب زرارى (م 368)،

    احمدبن محمدبن ابوطاهربن بكيربن اعين كه به او زرارى ، بكيرى و شيبانى نيز مى گويند، در سال 280 هجرى متولد و در سال 368 هجرى وفات و در نجف اشرف مدفون شد. او از تبار اعين است . رساله ابوغالب زرارى در معرفى آل اعين كه خود مولف از اين خاندان است و شرح حال محدثانشان فراهم آمده است .
    زرارى اين رساله را براى نوه اش ((محمدبن عبدالله )) نگاشت و در آن نام بيش از 20 تن از مشايخ خود را ذكر كرد و در پايان نام 122 كتاب را كه او از مولفانشان روايت كرده ، آورده است .
    اين رساله در يك جلد با تحقيق محمدرضا حسينى منتشر شده است . از اين كتاب با عنوان : ((تاريخ آل زراره )) نيز ياد مى شود.
    7 - رجال ابن غضائرى (م حدود 450)،

    احمدبن حسين بن عبيدالله معروف به ابن غضائرى از عغالمان شيعى در سده چهارم و پنجم است . پدر او حسين بن عبيدالله اسدى واسطى (م 411) از بزرگان و مشايخ مشهور شيعه است كه شيخ طوسى از او با عناوين : كثير السماع (= كسى كه حديث زيادى شنيده است )، عارف بالرجال (= آگاه به علم رجال ) ياد كرده است
    (592).
    تاريخ وفات ابن غضائرى مشخص نيست ، اما با عنايت به عمر كوتاه او (كمتر از 40 سال ) و تاريخ وفات پدر مى توان آن را حدود سال 450 هجرى دانست
    (593).
    از كتاب ابن غضائرى با عناوين ((الجرح )) و ((الضعفاء)) نيز ياد شده ، اما عنوان رجال مشهورتر است . و درباره اين كه آيا كتاب ، تاليف // عبيدالله غضائرى است ، يا فرزند او احمدبن حسين است ، اختلاف شده ، اما قرائنى در دست است كه نشان مى دهد كتاب ، تاليف ابن غضائرى است .
    گفته شده كه ابن غضائرى در تضعيف راويان بسيار افراط كرده و كمتر راوى اى است كه در كتاب او توثيق شده باشد. سيد داماد در اين باره مى گويد: ((كمتر كسى از جرح ابن غضائرى در امان مانده و كمتر ثقه اى از قدح او رسته است
    (594))).
    اين كتاب در يك جلد با تحقيق سيد محمدرضا حسينى جلالى منتشر شده و در آن 225 راوى مورد بررسى قرار گرفته است .
    منابع ثانويه رجال شيعه (سده ششم تا هشتم )

    1- فهرست شيخ منتجب الدين (م حدودا 600)،

    نام كامل اين كتاب : ((فهرست اسماء علماء الشيعه و مصنفيهم )) اثر منتجب الدين على بن عبيدالله رازى است . منتجب الدين در مقدمه كتاب ، انگيزه تاليف اين كتاب را چنين توضيح داده كه روزى سيد عزالدين يحيى نقيب از كتاب فهرست شيخ طوسى سخن به ميان آورد و گفت : شيخ درباره مشايخ شيعه و تاءليفات آنان تا عصر خود [= يعنى سال 460 هجرى ] كتاب فهرست را نگاشت ، اما كسى پس از او كتابى در اين باره به رشته تحرير نياورد. با اشاره سخن او من تصميم گرفتم در تكميل كار شيخ طوسى فهرست مشايخ شيعه و آثار آنان تا عصر خود را فراهم آورم
    (595)، بر اين اساس فهرست منتجب الدين ، فهرست مشايخ شيعه و تاءليفاتشان ميان سال هاى 480 تا 600 هجرى قمرى است .
    در فهرست منتجب الدين اسامى 553 تن از عالمان شيعى آمده و كتاب براساس حروف الفبا است و مولف در كنار نام بردن از اسامى عالمان شيعه و آثار آنها توضيحاتى درباره شخصيت علمى آنان ؛ هم چون فقيه ، اءديب ، مناظر و... جرح و تعديل آنان را نيز آورده هر چند غالبا به تعديل آنان پرداخته است .
    اين كتاب با تحقيق سيد جلال الدين محدث اروى ؟ جلد منتشر شده است .
    2- معالم العلماء ابن شهر آشوب (م 588)،

    نام كامل اين كتاب : ((معالم العلماء فى فهرست كتب الشيعه و اسماء المصنفين )) است . محمدبن على بن شهر آشوب مازندرانى در سال 489 تولد و در سال 588 در سن 99 سالگى وفات يافت
    (596).
    كتاب معالم العلماء در برگيرنده اسامى 1021 نفر از عالمان شيعى از دوران شيخ طوسى تا عصر مولف است . و همان گونه كه در معرفى فهرست شيخ منتجب الدين گفته شد، اين كتاب ؛ هم چون فهرست منتجب الدين در تكميل كار شيخ طوسى و در معرفى رجال شيعه و آثار آنان است .
    مولف در پايان كتاب در فصلى مستقل نام شاعران مشهور اهل بيت (عليه السلام ) را آورده است . اين كتاب در يك جلد منتشر شده است .
    3- رجال ابن داوود (م 707)،

    تقى الدين حسن بن على بن داوود حلى در سال 647 در حله تولد يافت و در سال (707) چشم از جهان فروبست . اين كتاب دربرگيرنده ديدگاه رجالى شيخ طوسى ، كشى ، نجاشى ، برقى ، غضائرى و... است كه به ترتيب حروف الفبا تنظيم شده است
    (597). كتاب در دو بخش فراهم آمده : بخش ‍ نخست به معرفى موثقين و مهملين اختصاص يافته و در بخش دوم اسامى مجروحين و مجهولين انعكاس يافته است ؛ زيرا از نگاه مولف ، شايسته آن است كه نخست از موثقين ياد شود.
    مولف در آغاز طرق خود به شيخ طوسى ، شيخ صدوق ، شيخ مفيد و... را تبيين نموده است . اين كتاب در يك جلد منتشر شده است .
    4 - خلاصه الاقوال علامه حلى (م 726)،

    حسن بن يوسف بن مطهر علامه حلى متولد سال 648 و متوفاى 726 يكى از برجسته ترين عالمان شيعى است كه شخصيت علمى او شهره آفاق بوده و در زمينه هاى مختلف علوم اسلامى ، بويژه فقه ، كلام و رجال داراى آثار گرانقدرى است . علامه حلى در زمينه رجال داراى كتاب مفصلى بود به نام ((كشف المقال فى معرفته الرجال )) كه خود از آن با عنوان ((رجال كبير)) ياد مى كند اما متاءسفانه اين كتاب مفقود شده و كتاب ((خلاصه الاقوال )) تلخيصى از آن است . علامه حلى اين كتاب را در دو بخش تنظيم كرده است بخش نخست مربوط به راويان ثقه و بخش دوم ناظر به متوقفين است . يعنى كسانى كه نمى توان به رواياتشان عمل نمود.
    اين كتاب با تحقيق جواد قيومى در يك جلد منتشر شده است .



    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  11. #30
    غریب آشنا آواتار ها
    • 1,800
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی
    تشکر ها
    1,198
    پست های وبلاگ
    30

    پیش فرض

    مصادر متاءخر رجال شيعه (سده دهم تا سده كنونى )
    1- مجمع الرجال ، قهپائى (م 993)،
    نام كامل اين كتاب ((مجمع الرجال 3 لذكر المترجمين فى الاصول الخمسه الرجاليه )) اثر عنايه الله على قهپائى است . چنان كه از مقدمه كتاب پيداست ، قهپائى نخست با مراجعه به منابع پنج گانه اوليه رجالى ؛ يعنى رجال كشى ، رجال و فهرست شيخ طوسى ، رجال نجاشى ، رجال ابن غضائرى و با توجه به پراكندگى اين كتاب ها در ذكر اسامى راويان ، فهرستى الفبايى از اسامى تمام راويان را فراهم آورد تا مراجعه به اين كتاب ها راحت تر باشد. سپس دريافت كه رجوع به هر يك از اين كتابها و مجلدات آنها و ارزيابى ديدگاه هاى آنان در مقايسه با يكديگر دشوار است . از اين رو پس از ذكر نام هر يك از راويان عبارات كتب پنج گانه مذكور را با ترتيب پيش گفته و با استفاده از رموزى ؛ هم چون ((كش )) براى رجال كشى ، ((غض )) براى رجال ابن غضائرى و... در كتابى منعكس ساخت و نام آن را ((مجمع الرجال )) گذاشت (598). بنابراين مجمع الرجال قهپائى يك كتاب مستقل رجالى به شمار نمى رود، بلكه انعكاس دهنده پنج منبع رجالى كهن با تنظيم مورد نظر مولف است (599).
    اين كتاب در 7 جلد با تحقيق سيد ضياءالدين اصفهانى منتشر شده است .
    2- نقد الرجال ، سيد مصطفى حسينى تفرشى (حدود سده يازدهم )،
    مولف در مقدمه كتاب خود چنين آورده است :
    ((وقتى در كتب رجال نگريستم دريافتم برخى از آنها فاقد ترتيب است تا مقصود مولف به آسانى به دست آيد و تكرار و اشتباه در آنها راه يافته و برخى نيز اگر چه داراى ترتيب خوبى است ، اما دربرگيرنده غلطهاى فراوان است . افزون بر اينها هيچ يك از آنها در ذكر اسامى همه راويان داراى جامعيت نيست . بدين جهت مى خواهم كتابى فراهم آورم كه حاوى تمام اسامى رجال بوده ... و عارى از تكرار و غلط باشد... و آن را بر اساس ترتيب حروف الفبا تنظيم كرده ام (600))).
    تفرشى در مواردى براى نشان دادن كامل شخصيت راوى به منابع حديثى مراجعه داشته و از رهگذر روايات مروى عنه ، راويان را مشخص ‍ مى سازد.
    كتاب نقد الرجال داراى خاتمه اى است كه در آن شش فائده ، هم چون كنيه و القاب ائمه (عليهم السلام )، مواليد و وفيات ائمه (عليهم السلام )، و طرف شيخ طوسى و صدوق آمده است .
    اين كتاب با تحقيق مؤ سسه آل البيت (عليه السلام ) در پنج منتشر شده است .
    3- جامع الرواه اردبيلى (م 1101)،
    جامع الرواه و ازاعه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد اثر محمدبن على اردبيلى غروى از جمله آثار قابل تحسين رجالى است كه در سده يازدهم به رشته تحرير در آمد.
    اردبيلى در مقدمه كتابش مى گويد: به رغم ضرورت مراجعه با كتب رجالى و نقش آنها در برخورد با روايات ، مطلق آمدن نام راويان بدون ذكر قيودى ؛ هم چون پدر يا فرزند، يا استاد يا مروى عنه و نيز اشتباه در ضبط نام آنان بخاطر پراكندگى نسخ ، باعث شده كه بسيارى از راويان به عنوان چهره هاى مجهول معرفى شده و عملا رواياتشان از كارآيى بيافتد.
    اردبيلى براى نيل به مقصود خود ضمن مراجعه به تمام منابع رجالى ، به منابع حديثى نيز مراجعه نموده است تا ضمن برشمردن روايات نقل شده از راوى ، از طريق شمار روايات ، يا مروى عنه شناخت بيشترى از او به دست آيد. اين ابتكار او در ميان منابع رجالى قبل از او سابقه نداشته است . تكيه اصلى مولف عبارت هاى رجال استر آبادى و تفرشى است .
    اين كتاب در دو جلد منتشر شده است .
    4 - الفوائد الرجاليه ، سيد محمد مهدى بحر العلوم طباطبايى (م 1212)،
    از اين كتاب غالبا با عنوان رجال بحرالعلوم نيز ياد مى شود.
    كتاب رجال سيد داراى سه مرحله است : 1. بررسى مهم ترين بيوت رجالى شيعه ؛ از قبيل آل ابى رافع ، آل ابى شيعه ، آل اعين .
    2. انعكاس اسامى صحابه و راويان پيامبر و ائمه (عليهم السلام ) با ذكر آراء رجاليون پيشين و نقد و بررسى آنها.
    3. فوائد رجالى كه كتاب بخاطر همين فصل به اين نام ناميده شده است . مباحثى ؛ هم چون رجال ارشاد، عدالت در راوى ، شيوه صاحبان كتب اربعه ، شرح حال وكلاء امام زمان (عليه السلام ) و... در اين بخش انعكاس يافته است (601).
    اين كتاب با تحقيق محمد صادق بحر العلوم و حسين بحر العلوم در چهار جلد منتشر شده است .
    5 - تنقيح المقال فى علم الرجال ، شيخ عبدالله مامقانى (م 1351)،
    بدون ترديد كتاب تنقيح المقال يكى از بهترين و محققانه ترين منابع رجالى شيعه است كه توسط حديث پژوه سختكوش و نامى ، مرحوم مامقانى به رشته تحرير در آمده است . مولف در مقدمه كتاب توضيح مى دهد كه هنگام تاليف مقباس الهدايه و عده نگارش كتابى در رجال را داده و اينك پس از گذشت چند سالى با فراهم آوردن تمام منابع رجالى پيشين توفيق انجام اين كار را يافته است (602).
    مولف در مقدمه اى مبسوط به بررسى برخى از مباحث علم رجال ؛ نظير چگونگى مراجعه به كتب رجالى ، مواليد و وفيات ائمه (عليهم السلام )، بى نيازى مشايخ اجاره از توثيق ، عدم وثوق به جرح و تعديل منابع فقهى و... پرداخته است .
    از ابتكارات ستودنى علامه مامقانى در اين كتاب آن است كه پيش از ورود به مباحث اصلى كتاب در رساله اى با عنوان ((نتائج التنقيح فى تمييز السقيم من الصحيح )) فهرست كامل راويان ذكر شده در كتاب خود را كه شمار آنان 13365 راوى است ، با ذكر نتيجه نهايى ، ديدگاه خود درباره وثاقت ، يا عدم وثاقت راوى منعكس ساخته است .
    مولف در بررسى رجالى هر يك از راويان ، نخست با آوردن عنوان ((الضبط)) ضبط صحيح ، اسامى آنها را ذكر مى كند و با آوردن عنوان الترجمه به شرح حال آنان مى پردازد.
    اين كتاب در سه جلد رحلى انتشار يافته است .
    6 - قاموس الرجال ، شيخ محمد تقى تسترى (معاصر)،
    مرحوم علامه شوشترى از محققان معاصر است كه چهره علمى و تلاش ‍ خستگى ناپذير او اراى بسيارى شناخته شده است . كتاب هاى : نهج البلاغه فى شرح نهج البلاغه ، النجعه فى شرح اللمعه و الاخبار الدخيله ، از آثار علمى ماندگار اوست .
    كتاب قاموس الرجال از آثار كاملا تحقيقى رجالى است ، كه مولف در آن صرفا به انعكاس ديدگاه هاى ساير رجاليون نپرداخته ، بلكه بررسى همه جانبه زندگى و ميزان وثاقت ، يا ضعف راويان را دنبال نموده است . اين كتاب در حقيقت تعليقه اى بر كتاب تنقيح المقال علامه مامقانى است كه خود به عنوان كتاب مستقل رجالى مطرح شده است .
    مولف در مقدمه اين كتاب چنين آورده است :
    ((هر چند كه كتاب علامه مامقانى در باب خود بهترين نگاشته است ؛ زيرا به گردآورى تمام مدارك و آراء پرداخته و به خاطر نقل عبارات رجاليون محكم ترين كتاب در فن رجالى است ، جز آن كه اشكالاتى به چشم مى خورد(603))). آنگاه به صورت مبسوط به ذكر اين اشكالات پرداخته و در ادامه چنين افزوده است :
    ((از اين جهت اين كتاب نيازمند اصلاح بود و من اين تعليقات را بر آن نگاشتم ... و نام آن را تصحيح تنقيح المقال گذاشتم ، اما به پيشنهاد برخى از فضلاء نام قاموس الرجال را براى آن برگزيدم ...(604))).
    اين كتاب در 11 جلد منتشر شده است .
    معجم رجال الحديث ، آيه الله سيد ابوالقاسم خويى (معاصر)،
    نام كامل اين كتاب :
    ((معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه ))است . كتاب معجم رجال الحديث را آخرين و كامل ترين منبع رجال شيعه مى توان بر شمرد، اين كتاب در 23 جلد منتشر شده است . مولف در مباحث مقدماتى به صورت غير مبسوط مهم ترين مباحث رجالى ؛ از قبيل اصول رجالى شيعه ، ميزان صحت روايات كتب اربعه ، توثيقات عامه ، توثيقات خاصه و... را مورد نقد و بررسى قرار داده است .
    مهم ترين ويژگى اين كتاب كه آن را از اين جهت از ساير منابع رجالى ممتاز مى سازد، آن است كه مولف در كنار بررسى رجالى راويان كه در ساير منابع رجالى پيشين متداول است ، فهرست كاملى از روايات او را در كتب اربعه حديثى شيعه و در مواردى عين روايات او را منعكس ساخته است ؛ زيرا معتقد است اين امر ضمن مشخص ساختن طبقه راويان ، جايگاه روايى او را نيز مشخص مى كند(605).
    اين كتاب در 24 جلد منتشر شده و در آن 15706 راوى به طور مبسوط مورد بررسى قرار گرفته اند.


    فصل ششم : آشنايى با مبانى فقه الحديث
    مفهوم فقه الحديث
    فقه به معناى فهم ، يا فهم از روى تاءمل و دقت (606) و فقه الحديث به معناى فهم حديث است . اصطلاح فقه الحديث در كنار اصطلاح مصطلح الحديث و رجال الحديث ، اصطلاح شناخته شده اى است كه به يكى از دانش هاى مهم حديث ناظر است . احتمال مى رود اين اصطلاح از روايت مشهور نبوى برداشت شده باشد، آنجا كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است :
    نضر الله عبدا سمع مقالتى فوعاها و بلغها من لم يسمعها فرب حامل فقه الى هو افقه منه ، رب حامل فقه الى غير فقيه (607)؛ خداوند شاد گرداند بنده اى را كه گفتارم را شنيده و بفهمد و به كسى كه آن را نشنيده برساند، كه چه بسيار است كسى كه فهم (و دانشى ) را به كسى مى رساند كه از خود او فهيم تر است و چه بسيار كسى كه فهم (و دانشى ) را به كسى كه فهيم نيست مى رساند)).
    چه ، در اين روايت افزون بر شنيدن روايت از دريافت و فهم آن سخن به ميان آمده و حامل حديث به حامل فقه و فهم آن تعبير شده است .
    فقه الحديث در حقيقت به معناى تفسير حديث است . و همان گونه كه درباره قرآن مى گوييم كه وجود ابهاماتى در آيات ، تفسير قرآن را ضرورى مى سازد، درباره حديث نيز چنين است ؛ يعنى بخاطر وجود ابهامات و مشكلاتى در به دست دادن مداليل حديث ، تفسير آن ضرورى مى باشد.
    بر اين اساس تاريخ و مصطلحات حديث همسان با علوم قرآنى و فقه الحديث همسان با تفسير قرآن است . و دانش رجال الحديث كه مختص به حديث است بخاطر وجود پديده سند در روايات است كه اين پديده در قرآن وجود ندارد. در مجموع مى توان فقه الحديث را اين چنين تعريف كرد: ((مبانى و ضوابطى كه در فهم متون و مداليل روايات مورد استفاده قرار مى گيرد و تفسير و تبيينى كه براساس اين مبانى از اءحاديث ارائه مى گردد.)) با اين تعريف فقه الحديث افزون بر مبانى فهم ، شرح و تفسير روايات را نيز شامل مى گردد.
    در اين فصل بخاطر رعايت اختصار به بررسى پنج مبنا از مبانى فهم حديث مى پردازيم .
    بررسى برخى از مبانى فقه الحديث
    1. مفاهيم واژه ها
    واژه ها و الفاظ هر گفتارى مهم ترين ركن معنا دهى آن را تشكيل مى دهند. واژه شناس مشهور قرآن ؛ ((راغب اصفهانى )) در سخنى نغز، واژه ها را در حكم آجرهاى يك ساختمان دانسته و در تبيين جايگاه مفردات قرآن مى گويد: ((به دست آوردن معانى مفردات الفاظ قرآن نخستين ياور براى دستيابى به معانى قرآن است . درست نظير آن كه براى ساختن يك ساختمان نخستين كمك كار به دست آوردن آجرهاى آن است . و فهم واژه ها تنها در علم قرآن سودمند نيست ، بلكه در تمام علوم شرعى نافع است (608))).
    از مثال هاى متداول كه بيان گر ميزان تاءثير مفاهيم واژه ها در نوع نگرش از متون و حياتى است ، واژه يد است ، قرآن بر بريدن دست درد تاكيد كرده است ، آن جا كه مى فرمايد: السارق و السارقه فاقطعوا اءيديهما جزاء بما كسبا نكالا من الله (609) ((و مرد و زن دزد را به (سزاى ) آنچه كرده اند، دستشان را به عنوان كيفرى از جانب خدا ببريد.)) اما اين كه از كجاى دست بايد بريده شود بسته به مفهومى است كه در واژه ((يد)) به دست مى دهد. برخى يد را به معناى تمام دست و برخى تا بازو و برخى تا آرنج و برخى تا ساعد و برخى تا مچ و برخى تا انگشتان دانسته اند، پيداست طبق هر يك از اين معانى مى بايست دست سارق به طور كامل يا از بازو، يا از آرنج يا از ساعد يا از مچ يا از سر انگشتان او بريده شود(610).
    ظاهرا چنين اختلاف نگرشى تا عصر امام جواد (عليه السلام ) ما بين فقهاء اهل سنت وجود داشته و باعث سردرگمى در برخورد با حكم سرقت شده بود كه آن حضرت در جلسه اى در حضور معتصم عباسى با استفاده از آيه شريفه : وان المساجدلله فلاتدعوا مع الله احدا(611).
    اثبات نمودند كه مقصود از يد تابن انگشتان است (612).











    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •