گذر زندگی

[fr.chemi3t]

دانشگاه ميريم ولي بي سواديم..همه روشنفکر و آزاد انديشيم ولي،در واقع خودخواه و بي منطقيم..عالم و آدم را نقد مي کنيم از احمدي نژاد گرفته تا علي دايي،ولي امان از نقد پذيري..براي يک روز نخريدن ماست و شير نمي توانيم اتحاد داشته باشيم و دم ازتغيير رژيم مي زنيم..هميشه از بي پولي مي ناليم ولي به هم که مي رسيم از داراييهاي بي حساب و کتابمون حرف مي زنيم..نسلي هستيم که اِنقدر با سيلي صورتمان را سرخ کرده ايم که ديگه لمس شديم..سيلي مي خوريم ولي ديگه سرخ نمي شيم..کبود شديم زير فشار درد..

[fr.chemi3t]

زندگي

زيباست

اما

عادلانه نيست

[map.math]

سلام سرکار خانم.من اوایل مطالبتونو لایک میزدم اما دیگه این کارو نمیکنم.شما مطالبتونو از طرف بنده لایک شده فرض کنید.تو این باشگاهی ک همه دنبال بچه بازیو مسخره بازین باز جای شکرش باقیه1نفر هس4تا مطلب بدرد بخور میذاره.موفق باشید

[fr.chemi3t]

من از عقرب نمي ترسم ولي از نيش مي ترسم
از آن گرگي که مي پوشد لباس ميش مي ترسماز آن جشني که اعضاي تنم دارند خوشحالمولي از اختلاف مغز و دل با ريش مي ترسمهراسم جنگ بين شعله و کبريت و هيزم نيستمن از سوزاندن انديشه در آتيش مي ترسمتنم آزاد، اما اعتقادم سست بنياد استمن از شلاق افکار تهي بر خويش مي ترسمکلام آخر اين شعر يک جمله و ديگر هيجکه هم از نيش و ميش و ريش وهم از خويش ميترسم

[fr.chemi3t]

اسب ها

درشکه ها را کشیده اند
ولی انعام را درشکه چی گرفتبه چشمان اسب چشم بند زده و به دهانش پوزه بند ,تا نبیند و حرف نزند...چه آشناست قصه درشکچی و اسب !

[fr.chemi3t]

سختي تحريم را من و تو خوب درک نکرديم


آن پدري درک کرد که دختر 19 ساله اش سرطان حنجره گرفت

آمپول 130 هزار توماني شد 380 هزار تومان ،

و پدري کارمند که حقوقش تنها 30 هزارتومان افزايش داشت!

من و تو تحريم را درک نکرديم

پدري که کارگر بود و بيکار شد مجبور شد مسافرکشي کند ولي ديد پرايد 16 ميليون شده درک کرد!

من و تو فقط فهميدم کامپيوتر , گوشي , لباس هاي برند , ماشين هاي خارجي گران شده

ولي آن هاي که مريض داشتند کمرشان را تحريم شکاند!

ولي باز هستند
انسان هاي که دم از آزادي و روشن فکري , سياست ميزنند ولي ميگويند :

انرژي هسته حق

مردم ايران است!

من انرژي هسته اي نميخواهم

من ميخواهم پدري مرگ کودک سرطانيش را نبيند!

ميخواهم پسري مرگ پدرش را نبيند!

[fr.chemi3t]

انسان ها به دنبال فرشتگان در اسمان ها مي گردند ولي من فرشته ها را در روي زمين ديدم

يکي با نگاه کردن به چشمان مادران

و ديگري در چشمان کودکي که حق زندگي کردن از او گرفته شده به کدامين گناه نمي دانم.......

[fr.chemi3t]

آن قدر بالا نرفته ام كه پاهايم بلرزد،پست و مقامي هم ندارم كه نگران از دست دادنش باشم،از دنياي شما؛ تنها كمي اكسيژن مي خواهمو دستمالي براي سرفه هايم.عقربه هاي ساعت كه بايستندمن هم مي روم !!

[بارون بهاری]

زندگي

زيباست

اما

عادلانه نيست

بهتر است بگوییم...زندگی بسیار سخت است و تنها راه زندگی کردن اینست که باور داشته باشیم عادلانه نیز هست ...
فقط کافیست درکمان را بالا ببریم تا عدالت رابا چشمانمان ببینیم

[بارون بهاری]

همشون ...لایک لایک لایک