حرف دل

[محدیس]

یه وقـتایی که دلتـــ گـرفته

بغـض داری ،

آروم نـیستــی

دلتــــــ بـــراش تـنگـــــ شده

حـوصله ی هـیـچـکسو نـداری

به یــاد لحظه ای بیفتـــــ کـه

اون هــمه ی بی قـراری هــای تـو رو دیـــد

امـــــــا ....

چـشمـاشـو بستـــــ و رفــتـــــ ...

[محدیس]

در این هیاهوی خلق
که پُتک بر آرامش ات میزند
دلم پیاده رویی میخواهد , بارانی!
...
دست خودم را بگیرم
برویم صحبت کنان
تا انتهای گریستنِ آخرین ابرِ زندگی!
...
نفرین به اجتماع
که نمی گذارد صدا به صدا برسد!

[محدیس]

شیطان نیستم


فرشته هم نیستم


خدا هم نیستم


فقط دخترم


از نوع ساده اش


... حوا گونه فکر میکنم


فقط به خاطر یک " سیب " تا کجا باید تاوان داد ؟

[محدیس]

دریا

دلش که بگیرد

سر می گذارد بر سینه ی ساحل

ابر

سر می گذارد بر شانه ی کوه

چشمه

سر می گذارد بر دامن دشت

اما من

وقتی تو نیستی

سر می گذارم

در دست های شعر

و دلتنگی هایم را

قطره قطره

کلمه می شوم

[محدیس]

شریکم با تو در این درد...
منم مثله تو غم دارم
منم محتاج لبخندم
منم دستاتو کم دارم
از این بازی طولانی منم مثله تو دلگیرم
منم با عشق درگیرم
منم بی عشق میمیرم

من هنوز عاشقم...

[fr.chemi3t]

چه بی رحمانه... تمام آرزوهای کودکی مان را به دار قصاص آویختیم!!به حکم بزرگ شدنمان.

[fr.chemi3t]

نمیدونم بعضی آدما واقعا چی فکر میکنن ؟ حقوق بقیه اصلا براشون ارزش داره ؟ اصلا بقیه را آدم حساب میکنن ؟ اصلا خودشون ارزش آدم بودن را دارن ؟ شایدم اسم این کارشونا زرنگی میذارن؟

[محدیس]

خدایا آغوشت را امشب به من میدهی؟؟!
برای گفتن چیزی ندارم...اما برای شنیدن حرف‌های تو گوش بسیار....
میشود من بغض کنم...
تو بگویی: مگر خدایت نباشد که تو این‌گونه بغض کنی...
میشود من بگویم خدایا؟
تو بگویی: جان دل....
میشود بیایی....
تــــــــــمنـــــــــا میکنم...........

[محدیس]

مــن وقـتـی زنــــمـ کــه تـــو بـــاور داشتــه بـــاشــی مـــردیــ ... انســـانــ بـــودن را بــــایــد آمـــوخــتــ جنســیتــ معنـــا نــدارد !

[محدیس]

برقص
چنانکه گویی کسی تو را نمی بیند

عشق بورز
چنانکه گویی هرگز آزرده نشده ای

بخوان
چنانکه گویی کسی تو را نمی شنود

زندگی کن
چنانکه گویی بهشت روی زمین است

خودت رو از قید هرچه رنگ و روشنایی باخته، برهان
بگذار نور به زندگیت وارد شود...